برگردان به زبان ساده
یک جزیره بود در اقلیم شاه
بود تا پاتخت شه شش ماه راه
هوش مصنوعی: جزیرهای وجود داشت که در سرزمین پادشاهی قرار داشت و تا پایتخت آن پادشاهی حدود شش ماه مسیر بود.
یک جزیره پرگیاه و پر علف
پردرخت میوه دار از هر طرف
هوش مصنوعی: یک جزیره سرسبز و پر از علف و درختان میوهدار که از همهجا پوشیده شده است.
مجتمع از اهل هر شهر و دیار
اندر آنجا آنچه ناید در شمار
هوش مصنوعی: در آنجا افرادی از هر شهر و دیار گرد هم آمدهاند و چیزهایی وجود دارد که قابل شمارش نیستند.
گشته جمع آنجا ز اهل هر زبان
خلق انبوه و گروه بیکران
هوش مصنوعی: در آنجا مردم از زبانهای مختلف جمع شدهاند و گروهی بزرگ و بیحد و اندازه را تشکیل دادهاند.
وندران پیری و پیر زنده ای
پیر از علم و ادب آکنده ای
هوش مصنوعی: در این دنیا افرادی هستند که با وجود سن و سال بالا، همچنان جوان و پرانرژی به نظر میرسند، زیرا علم و ادب به آنها نیرو و زندگی دوبارهای بخشیده است.
پیر دانشمند و دانش پروری
دانش آموزی و دانش گستری
هوش مصنوعی: یک فرد با تجربه و آگاه، به ترویج علم و آموزش دانشآموزان میپردازد و به گسترش دانش کمک میکند.
نکته دانی آگهی از هر زبان
نکته آموزی رفیقی مهربان
هوش مصنوعی: اگر به نکتهها و مسائل توجه کنی و از هر زبانی چیز یاد بگیری، میتوانی از دوستی که در آموختن به تو کمک میکند، بهرهمند شوی.
در زبان آموزی آن پیر جلیل
بیزبانان را همه گشته دلیل
هوش مصنوعی: در یادگیری زبان، آن عالم بزرگ به افرادی که زبان نمیدانند، همه چیز را به خوبی توضیح میدهد و راهنمایی میکند.
شد قرار پادشاه بی نظیر
کاو فرستد طوی خود نزد پیر
هوش مصنوعی: پادشاه بینظیر تصمیم گرفته است که فردی را به عنوان نماینده خود به نزد فردی با تجربه و دانا بفرستد.
سوی آن پیله فرستد مرغ خود
تا بیاموزد زبان نیک و بد
هوش مصنوعی: پرندهاش را به سوی پیله میفرستد تا زبان خوب و بد را یاد بگیرد.
پس همه اسباب راهش ساز کرد
بروی از رحمت دو صد درباز کرد
هوش مصنوعی: پس همه وسایل لازم را برای او فراهم کرد و از رحمتش درهای زیادی را به روی او گشود.
کرد با او لطفها زاندازه بیش
پس ز رحمت خواند او را نزد خویش
هوش مصنوعی: او با او محبتهای زیادی کرد و از روی رحمت او را به نزد خود فراخواند.
دستها مالید بر بال و پرش
بوسه زد از مهربانی بر سرش
هوش مصنوعی: دستها را با محبت بر روی بال و پر او کشید و به نشانه محبت بر سرش بوسه زد.
داد او را از عنایت مایه ها
خواند بر او هم ز رحمت آیه ها
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر لطف و محبتش به او بخششهایی را عطا کرد و او را به آیات و نشانههای رحمت خود آشنا ساخت.
پس بگفت ای مرغ خوش آواز من
ای انیس و همدم و همزار من
هوش مصنوعی: پس گفت: ای پرنده خوشصدا، تو همدم و دوست من هستی.
ای نوایت بینوایان را نوا
ای همایون بال برتر از هما
هوش مصنوعی: ای صدای تو، مایهی آرامش و دلگرمی بینوایان است، ای موجودی بزرگ و محترم، که در آسمانها برتر از همه و هر چیز دیگری هستی.
دوریت را من نمی کردم خیال
ور همی کردم گمال کردم محال
هوش مصنوعی: من هرگز به دوری تو فکر نمیکردم و فقط به این تصور میپرداختم که این امکان وجود ندارد.
روز هجرت را به خواب ار دیدمی
یا حدیث دوریت بشنیدمی
هوش مصنوعی: اگر روز هجرت را در خواب میدیدم یا داستان دوریات را میشنیدم، میدانستم که چه چیزی در انتظارم است.
دیده را از نشتر غم خستمی
گوش خود را از شنیدن بستمی
هوش مصنوعی: چشمانم از درد و غم خسته شده و دیگر نمیخواهم چیزی بشنوم.
دیده چون از روی یاران دور شد
گرچه صد نورش بود بی نور شد
هوش مصنوعی: زمانی که چشم از روی دوستان دور میشود، حتی اگر صدها نور هم داشته باشد، در واقع بینور میگردد.
گوش محرم از حدیث دلبران
صد صدا گر بشنود کر باشد آن
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد راز و داستانهای دلبرانی را فقط به گوش افراد خاصی بگوید، حتی اگر صدای آنها را بشنوند، اما درک نکنند و به آنها توجه نکنند، انگار هیچ چیزی نشنیدهاند و کر هستند.
شرح ایام فراق دوستان
آنچه من گویم تو صد چندان بدان
هوش مصنوعی: من آنچه درباره روزهای دوری از دوستانم میگویم، فقط گوشهای از واقعیت است و تو باید بهمراتب بیشتری از آن آگاه باشی.
نامه ام را عالم ار پهنا بود
شرح هجران را کجا گنجا بود
هوش مصنوعی: اگر کسی علم و آگاهی کافی داشت، میتوانست در نامهام به خوبی و به تفصیل ماجرای جداییام را توضیح دهد، اما در حقیقت، جایی برای بیان آن احساسات وجود ندارد.
سوز هجران را اگر سازم رقم
هم به کاغذ آتش افتد هم قلم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درد جداییام را بنویسم، نه تنها کاغذ میسوزد بلکه قلم هم آتش میگیرد.
ور بگویم شمه ای از سوز آن
هم زبان سوزد مرا و هم دهان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم کمی از درد و اندوه خود را بیان کنم، نه تنها زبانم، بلکه دهانم نیز در این کار میسوزد.
ای صفایی بگذر از این گفتگو
حال شاهنشاه و طوطی را بگو
هوش مصنوعی: ای کسی که صفا و زیبایی، از این سخنها بگذر و حال و احوال شاه و طوطی را برایم بگو.