بخش ۶ - در بیان عهد و پیمان گرفتن شاه از طوطی
گفت از هجرانت اکنون آیه ها
چاره نبود چون ستیزم با قضا
رو سلامت لطف حق همراه تو
بیخطر هم منزل و هم راه تو
لیکن ای آرام جان بیقرار
ای شبم را روز و روزم را بهار
زینهار از من فراموشت مباد
جرعه ای بی یاد من نوشت مباد
یاد ما کن زانکه یاد ما خوش است
یاد ما شیرین و نغز و دلکش است
یاد کن از ما و از ایام ما
از دل بیصبر و بی آرام ما
یاد کن از عهد و از میثاق من
از عنایتها و از اشفاق من
یاد ما کن یاد ما شیرین بود
راحت هر خاطر غمگین بود
یاد ما هر زشت را نیکو کند
ای خنک آن دل که با ما خو کند
یاد ما جانست و جانها جمله تن
چون نباشد جان نباشد گو بدن
جان علوی خاک را زنده کند
جسم بیجان خاک را گنده کند
گر تو را در خانه باشد دلبری
دلبری از مهر و از مه مهتری
تنگ تنگش در بر آری هر زمان
بوسیش هر لحظه دامان و دهان
چونکه مرد از خانه بیرون افکنی
یا به صحرا یا به جیحون افکنی
ورنه می گردد سراسر خانه ات
کنده از گند تن جانانه ات
شب خیالش گر مقابل آیدت
صد هزاران هول در دل آیدت
پس اگر در دل نداری یاد دوست
مرده باشد سینه ات کی جای اوست
مرده را از خانه بیرون می برند
کی درون سینه اش می پرورند
گرنه با خود مرده داری ای پسر
پس چرا گندیده ای پا تا بسر
کند حرص و کند کبر و کند آز
کند کینه کند امید دراز
کند گفتار بدو دشنام تو
کند آن کردار نافرجام تو
جمله اینها بوی گفتار دل است
وای آنکس کز دل خود غافل است
هرکه شد غافل زدل دل مرده شد
گرمی روح از دلش افسرده شد
مرده شد دل آب افتادش ز جوی
از دل مرده چه آید خود بگوی
دست و پا مرگاو خر را حاصل است
امتیاز تو از آنها از دل است
چون بمیرد دل تو هم گاو و خری
گه به فکر کاه و گاهی آخوری
خانه ات گر از درو گوهر پر است
لاف کم کن جامه ات از خر پراست
خر چه باشد هیچ دانی ای پسر
آنکه باشد از دل خود بیخبر
با خبر باش از دل خود ای رفیق
تا نیفتی اندر این چاه عمیق
چیست آنچه فکر بازار و دکان
فکر حجره فکر این و فکر آن
فکر امر و نهی و جاه و منصبت
خانه و اصطبل و خیل و مرکبت
فکر درس و بحث آن تدریس تو
فکر وعظ و منبر و تلبیس تو
اینهمه چاه است و چاه بیکران
دست و پاکن خویشتن را وارهان
یوسفی تو تخت مصرت ای عزیز
انتظارات می کشد از جای خیز
یوسفا اینک رسن آویخته
در وی افکن دست و پا بگسیخته
این رسن دانی چه باشد یاد دوست
دوست کبود آنکه جان جمله اوست
جان چه باشد آنکه از وی زندگیست
بی وجودش هیچ جسمی زنده نیست
یاد او کن تا ز غمها وارهی
تا قدم زین چاهها بالا نهی
یاد او کن یاد دیگر کس مکن
یاد گل کن یاد خاروخس مکن
یاد او کن تا همی یادت کند
از بلا و محنت آزادت کند
گر از این معنی همی خواهی نشان
اذکرونی اذکرکم از قرآن بخوان
پاسبان شو بر در دل روز و شب
تا نیاید کس در آن جز یاد رب
یاد او در دل همی کن استوار
نام او بر لوح خاطر می نگار
یاد او جان تو فرخ فرکند
سینه را دریای پهناور کند
دل به این و آن مده ای بوالهوس
دل به آن ده کان دلت داده است و بس
هرزه دل دربند این و آن منه
قدر دل بشناس و ارزانش مده
خلوت دل کان همایون خلوتی ست
خلوت سلطان صاحب حشمتی ست
هر گدائی را در آنجا ره مده
خار و خس در مسند سلطان منه
صفه ی دل بارگاه کبریاست
مبرز شیطان نمودن کی رواست
کعبه آتشخانه ی گبران مکن
طوفگاه قدسیان ویران مکن
ای دریغ از آنچه کردی ای دریغ
ماه تابان را نهان کردی به میغ
ای دریغ از دل که بیمقدار شد
چار راه کوچه و بازار شد
ای دریغا دل نماندستت بجا
آنچه داری دل مگو بهر خدا
هین مگو دل جای خر میگو و گاو
گر نیاید باورت دل را بکاو
دل بود یا شارع عام است این
سینه یا اصطبل انعام است این
گوی شیطانست چوگانش بکف
می زند می راندش از هر طرف
افکند گاهی به چپ گاهی به راست
گوید ای یاران چنین گویی کراست
عمر تو رفت و دلت در دست دیو
ای فغان از دست این دل ای غریو
از سلیمان دیو تخت زر گرفت
اهرمن زانگشتی انگشتر گرفت
مصحف اندر دست کافر اوفتاد
مشرک اندر مسجد اینک پا نهاد
هان و هان ای جان من هوشیار شو
بانگ رحلت می رسد بیدار شو
بعد از این دل بند خاروخس مکن
آنچه کردی بس بود زین پس مکن
دیو و دد از خانه دل دور کن
بعد از آن آن خانه را پر نور کن
بر در دل منتظر ایستاده شاه
لیکن از غوغای غولان بسته راه
از دل خود دور کن غوغای عام
تا شه خوبان کند آنجا مقام
هان و هان می آیدت سلطان فتق
خانه از غوغا بزودی کن غرق
حاجب و دربان به درها بر نشان
خانه را هم مشک و هم عنبرفشان
باقی این را نگویم خواجه مفت
شاه با طوطی بگو دیگر چه گفت
گفت کی مرغ مبارک فال من
ای ز تو فرخنده ماه و سال من
بخش ۵ - به جزیره فرستادن شاه طوطی را: یک جزیره بود در اقلیم شاهبخش ۷ - نصیحت شاه برای طوطی: گرچه از من می شوی اکنون جدا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت از هجرانت اکنون آیه ها
چاره نبود چون ستیزم با قضا
هوش مصنوعی: او گفت که از دوری تو، دیگر راهی برای نجات نیست چرا که در برابر تقدیر میجنگم.
رو سلامت لطف حق همراه تو
بیخطر هم منزل و هم راه تو
هوش مصنوعی: خداوند با لطف و محبتش تو را در راه و منزلت ایمن و سالم نگه دارد.
لیکن ای آرام جان بیقرار
ای شبم را روز و روزم را بهار
هوش مصنوعی: ای دوست آرامش جان من، تو هستی که شب را برای من به روز تبدیل میکنی و روزهایم را مانند بهار زیبا میسازی.
زینهار از من فراموشت مباد
جرعه ای بی یاد من نوشت مباد
هوش مصنوعی: مواظب باش که فراموشت نکنم، حتی یک جرعه هم نباید بدون یاد من بنوشی.
یاد ما کن زانکه یاد ما خوش است
یاد ما شیرین و نغز و دلکش است
هوش مصنوعی: به ما فکر کن، زیرا یاد ما دلپذیر و خوشایند است. یاد ما شیرین، زیبا و دلنشین است.
یاد کن از ما و از ایام ما
از دل بیصبر و بی آرام ما
هوش مصنوعی: به یاد ما و روزهای ما باش، به خاطر دل بیتاب و آرام ما.
یاد کن از عهد و از میثاق من
از عنایتها و از اشفاق من
هوش مصنوعی: به یاد آور پیمان و قول من را، و از لطفها و مهربانیهایم یاد کن.
یاد ما کن یاد ما شیرین بود
راحت هر خاطر غمگین بود
هوش مصنوعی: به خاطر ما باش، یاد ما برایت خوشایند بود و هر وقتی که دلتنگ بودی، آرامش میبخشید.
یاد ما هر زشت را نیکو کند
ای خنک آن دل که با ما خو کند
هوش مصنوعی: به یاد ما، هر کس که به نظر بد بیاید، زیبا و دلپذیر به نظر میرسد. خوشا به حال آن دلی که به ما عادت کند و با ما انس بگیرد.
یاد ما جانست و جانها جمله تن
چون نباشد جان نباشد گو بدن
هوش مصنوعی: یاد ما روح و زندگی است و همهی بدنها به مانند تن هستند، زیرا اگر روح نباشد، بدنی هم وجود ندارد.
جان علوی خاک را زنده کند
جسم بیجان خاک را گنده کند
هوش مصنوعی: روح علی (ع) به خاک جان تازهای میبخشد، اما جسم بیروح خاک را تنها خراب میکند.
گر تو را در خانه باشد دلبری
دلبری از مهر و از مه مهتری
هوش مصنوعی: اگر در خانهات کسی باشد که به تو عشق میورزد و با محبت و بزرگی همراه باشد، چه جای نگرانی از دنیای بیرون و مشکلات آن؟
تنگ تنگش در بر آری هر زمان
بوسیش هر لحظه دامان و دهان
هوش مصنوعی: هر بار که او را در آغوش میگیری، هر لحظه باید او را ببوسی و با محبت در کنار خود نگهداری.
چونکه مرد از خانه بیرون افکنی
یا به صحرا یا به جیحون افکنی
هوش مصنوعی: وقتی که مردی را از خانهاش بیرون میکنی، یا او را به بیابان میفرستی یا در جیحون رها میکنی.
ورنه می گردد سراسر خانه ات
کنده از گند تن جانانه ات
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، تمام خانهات از بوی ناخوشایندِ تن دلپذیر تو پر خواهد شد.
شب خیالش گر مقابل آیدت
صد هزاران هول در دل آیدت
هوش مصنوعی: اگر شب خواب او را ببینی، دل تو پر از ترس و دلهره خواهد شد.
پس اگر در دل نداری یاد دوست
مرده باشد سینه ات کی جای اوست
هوش مصنوعی: اگر در دل تو یاد دوست نباشد، پس سینهات چه جایی برای او خواهد داشت؟
مرده را از خانه بیرون می برند
کی درون سینه اش می پرورند
هوش مصنوعی: مرده را از خانه بیرون میبرند وقتی که در دل خانوادهاش هنوز برای او احساسات و یادگاریهایی وجود دارد.
گرنه با خود مرده داری ای پسر
پس چرا گندیده ای پا تا بسر
هوش مصنوعی: ای پسر، اگر باید با مردهها به سر ببری، پس چرا خودت به بوی ناخوشایند و فساد دچار شدهای؟
کند حرص و کند کبر و کند آز
کند کینه کند امید دراز
هوش مصنوعی: حرص و طمع، خودخواهی و غرور، حسادت و کینه، همچنین امید به آیندهای دور، همه از موانع و آفتها هستند که انسان را از رسیدن به آرامش و رشد بازمیدارند.
کند گفتار بدو دشنام تو
کند آن کردار نافرجام تو
هوش مصنوعی: هرگاه تو به کسی بد بگویی، آن شخص نیز به تو توهین خواهد کرد و این رفتار ناشایست تو نتیجه خوبی به همراه نخواهد داشت.
جمله اینها بوی گفتار دل است
وای آنکس کز دل خود غافل است
هوش مصنوعی: تمامی این صحبتها نشانهای از احساسات واقعی و عمیق است و وای بر کسی که از درون خود غافل باشد.
هرکه شد غافل زدل دل مرده شد
گرمی روح از دلش افسرده شد
هوش مصنوعی: هر کس به دور از تفکر و اندیشه باشد، روحش از زندگی خالی شده و قلبش سرد و بیروح میشود.
مرده شد دل آب افتادش ز جوی
از دل مرده چه آید خود بگوی
هوش مصنوعی: وقتی دل مرده شود، مانند آبی که از جوی میافتد، دیگر نمیتواند هیچ حسی یا احساسی داشته باشد. از دل مرده، چه چیزی میتواند به دست آید؟ خودتان قضاوت کنید.
دست و پا مرگاو خر را حاصل است
امتیاز تو از آنها از دل است
هوش مصنوعی: پیشرفت و تمایز تو از دیگران به وجود دل و احساساتت برمیگردد، نه به کار کردن سخت یا حرکات فیزیکی.
چون بمیرد دل تو هم گاو و خری
گه به فکر کاه و گاهی آخوری
هوش مصنوعی: زمانی که دل تو بمیرد، دیگر به هیچ چیزی اهمیت نخواهی داد و فقط به فکر چیزهای پیش پا افتاده و روزمره خواهی بود.
خانه ات گر از درو گوهر پر است
لاف کم کن جامه ات از خر پراست
هوش مصنوعی: اگر خانهات پر از گوهر و ثروت است، لازم نیست زیاد دربارهاش سخن بگویی؛ زیرا لباسات نیز نشاندهنده وضعیت توست.
خر چه باشد هیچ دانی ای پسر
آنکه باشد از دل خود بیخبر
هوش مصنوعی: آیا میدانی که شخصی که از دل خود بیخبر باشد، به چه چیزی میماند؟ مانند خر که هیچگونه درکی از اطرافش ندارد.
با خبر باش از دل خود ای رفیق
تا نیفتی اندر این چاه عمیق
هوش مصنوعی: ای دوست، از دل خود آگاه باش تا در این چاه عمیق گرفتار نشوی.
چیست آنچه فکر بازار و دکان
فکر حجره فکر این و فکر آن
هوش مصنوعی: چه چیزی است که ذهن انسان درگیر آن است؟ افکار مربوط به خرید و فروش، ذهنیت یک مغازه و جزییات دیگر آن.
فکر امر و نهی و جاه و منصبت
خانه و اصطبل و خیل و مرکبت
هوش مصنوعی: به افکار مربوط به دستور دادن، مقام و منزلت، و همچنین به امور مادی مانند خانه، اسطبل، جمعیت و وسایل نقلیه نپرداز.
فکر درس و بحث آن تدریس تو
فکر وعظ و منبر و تلبیس تو
هوش مصنوعی: من به آموزش و مباحث علمی مشغولم و تو در فکر وعظ و سخنرانی و فریب دادن دیگران هستی.
اینهمه چاه است و چاه بیکران
دست و پاکن خویشتن را وارهان
هوش مصنوعی: در اینجا به عمق مشکلات و چالشها اشاره شده است. باید از خودتان و زحماتی که برای رهایی و پیشرفت دارید، غافل نشوید. به هیچیک از موانع اجازه ندهید که شما را از دستیابی به اهدافتان بازدارند.
یوسفی تو تخت مصرت ای عزیز
انتظارات می کشد از جای خیز
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو همچون یوسف در تخت پادشاهی مصر قرار داری و انتظارات از تو همواره زیاد است. از این موقعیت خود بهرهبرداری کن و به جلو پیش برو.
یوسفا اینک رسن آویخته
در وی افکن دست و پا بگسیخته
هوش مصنوعی: ای یوسف، اکنون این طناب را به او بیفکن که از شدت درد و تنگنا دست و پایش در هم پیچیده است.
این رسن دانی چه باشد یاد دوست
دوست کبود آنکه جان جمله اوست
هوش مصنوعی: این بند به یادآوری ارتباط عمیق و نزدیکی با دوست اشاره دارد. چیزی که به آن "رسن" (ریسمان یا بند) گفته شده، نمادی است از پیوندی که انسان با دوستش دارد. دوست مورد اشاره، عزیز و گرانبهایی است که زندگی و هستی فرد به او وابسته است و فقدان او احساس سنگینی و درد به وجود میآورد. در کل، این بیت تجلیلی از اهمیت دوستی و نقش محبت در زندگی است.
جان چه باشد آنکه از وی زندگیست
بی وجودش هیچ جسمی زنده نیست
هوش مصنوعی: جان چیست؟ آنچه که زندگی را به وجود میآورد. بدون آن، هیچ جسم زندهای وجود ندارد.
یاد او کن تا ز غمها وارهی
تا قدم زین چاهها بالا نهی
هوش مصنوعی: به یاد او باش تا از غمها رهایی یابی و قدمهایت را از این چاهها برآوری.
یاد او کن یاد دیگر کس مکن
یاد گل کن یاد خاروخس مکن
هوش مصنوعی: به یاد او باش و به یاد کسی دیگر نیا. به یاد گلها باش و از یاد خارها و علفهای بیارزش دوری کن.
یاد او کن تا همی یادت کند
از بلا و محنت آزادت کند
هوش مصنوعی: به او فکر کن تا او نیز به یاد تو باشد و تو را از مشکلات و سختیها رهایی بخشد.
گر از این معنی همی خواهی نشان
اذکرونی اذکرکم از قرآن بخوان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از این معنا نشانهای پیدا کنی، به یاد من بیاور و من نیز یاد تو میآورم. از قرآن بخوان.
پاسبان شو بر در دل روز و شب
تا نیاید کس در آن جز یاد رب
هوش مصنوعی: در همه ساعات روز و شب، به نگهداری و مراقبت از دل خود بپرداز، تا تنها یاد خداوند در آن حضور داشته باشد و کسی دیگری به آن راه نیابد.
یاد او در دل همی کن استوار
نام او بر لوح خاطر می نگار
هوش مصنوعی: یاد او را در دل خود محکم نگهدار و نام او را بر خاطر خود بنویس.
یاد او جان تو فرخ فرکند
سینه را دریای پهناور کند
هوش مصنوعی: به یاد او، زندگی تو را شاداب و خوشبخت میکند و قلبت را مانند دریایی وسیع پر از احساسات و عمق میسازد.
دل به این و آن مده ای بوالهوس
دل به آن ده کان دلت داده است و بس
هوش مصنوعی: دل خود را به دیگران نسپار، ای بیتاب؛ بلکه دل را به آن کسی بسپار که خود دل تو را به او داده است و بس.
هرزه دل دربند این و آن منه
قدر دل بشناس و ارزانش مده
هوش مصنوعی: دل خود را به چیزهای بیارزش و بیفایده مشغول نکن. ارزش دل خود را بشناس و آن را به آسانی و به خاطر چیزهای کم اهمیت هدر نده.
خلوت دل کان همایون خلوتی ست
خلوت سلطان صاحب حشمتی ست
هوش مصنوعی: دل، مکانی مقدس و خاص است که در آن آرامش و سکوت برقرار است. این مکان همچون کاخی است برای سلطان، که دارای قدرت و بزرگی خاصی است.
هر گدائی را در آنجا ره مده
خار و خس در مسند سلطان منه
هوش مصنوعی: هر بیکسی را در آن مکان جای نده و در جایگاه سلطنت خار و علف نگذار.
صفه ی دل بارگاه کبریاست
مبرز شیطان نمودن کی رواست
هوش مصنوعی: دل خانهای است که باشکوهترین و مقدسترین فضا را دارد، و آوردن شیطان و وسوسهها در آنجا، نادرست و ناپسند است.
کعبه آتشخانه ی گبران مکن
طوفگاه قدسیان ویران مکن
هوش مصنوعی: کعبه، محل عبادت و مقدس را که مخصوص یکتاپرستان است، نباید به مکان پرستش غیر یکتاپرستان تبدیل کنی و نباید آن را خراب کنی.
ای دریغ از آنچه کردی ای دریغ
ماه تابان را نهان کردی به میغ
هوش مصنوعی: ای حسرت بر آنچه انجام دادی، ای حسرت که ماه روشن را در ابر پنهان کردی.
ای دریغ از دل که بیمقدار شد
چار راه کوچه و بازار شد
هوش مصنوعی: آه از دل که دیگر ارزش و مقام ندارد و به جایی رسیده که مانند چهارراهی در بین کوچه و بازار شده است.
ای دریغا دل نماندستت بجا
آنچه داری دل مگو بهر خدا
هوش مصنوعی: ای کاش دل تو را چیزی باقی نمانده که بخواهی بگویی، پس برای خدا هیچ چیز را به دل نیاور.
هین مگو دل جای خر میگو و گاو
گر نیاید باورت دل را بکاو
هوش مصنوعی: به جای اینکه دل خود را به چیزهای پست و بیارزش مشغول کنی، بهتر است به عمق احساسات و امور مهمتر تفکر کنی. اگر به راست و حقیقت ایمان نداری، به دنبال حقیقت و دلیلی برای باورهایت بگرد.
دل بود یا شارع عام است این
سینه یا اصطبل انعام است این
هوش مصنوعی: این سینه میتواند قلبی باشد که احساسات و عشق در آن جریان دارد، یا به یک مکان عمومی تبدیل شده است که هر چیزی میتواند وارد آن شود.
گوی شیطانست چوگانش بکف
می زند می راندش از هر طرف
هوش مصنوعی: شیطان همچون یک مهره در بازی چوگان، در دست کسی است که با آن به هر سو میتازد و هدایتش میکند.
افکند گاهی به چپ گاهی به راست
گوید ای یاران چنین گویی کراست
هوش مصنوعی: گاهی به سمت چپ میچرخد و گاهی به سمت راست، و به یارانش میگوید: «این صحبتها را چه کسی گفته است؟»
عمر تو رفت و دلت در دست دیو
ای فغان از دست این دل ای غریو
هوش مصنوعی: عمر توگذشته و هنوز دلت تحت کنترل شیطانی است. آه از این دل بیچاره و این وضعیت غمانگیز.
از سلیمان دیو تخت زر گرفت
اهرمن زانگشتی انگشتر گرفت
هوش مصنوعی: سلیمان با قدرت و عظمت خود، تختی از طلا را از دیوان گرفت و اهریمن تنها با فشاری کوچک بر انگشتر، موفق به گرفتن چیزی شد.
مصحف اندر دست کافر اوفتاد
مشرک اندر مسجد اینک پا نهاد
هوش مصنوعی: کتاب آسمانی در دست کافر افتاد و مشرک در مسجد قدم گذاشت.
هان و هان ای جان من هوشیار شو
بانگ رحلت می رسد بیدار شو
هوش مصنوعی: ای جان من، بیدار باش و توجه کن! صدای رفتن و جدایی نزدیک است، پس هوشیار شو و آماده شو.
بعد از این دل بند خاروخس مکن
آنچه کردی بس بود زین پس مکن
هوش مصنوعی: دیگر دل خود را به درد و رنج نسپار، آنچه تا کنون برایت پیش آمده کافیست؛ دیگر این کار را ادامه نده.
دیو و دد از خانه دل دور کن
بعد از آن آن خانه را پر نور کن
هوش مصنوعی: دشمنان و چیزهای ناپسند را از دل خود دور کن و سپس دل خود را با محبت و نور پر کن.
بر در دل منتظر ایستاده شاه
لیکن از غوغای غولان بسته راه
هوش مصنوعی: در جلوی در قلب، پادشاه به انتظار ایستاده است، اما به خاطر سر و صدای غولها، راه او مسدود شده است.
از دل خود دور کن غوغای عام
تا شه خوبان کند آنجا مقام
هوش مصنوعی: از دل خود هیاهوی مردم را دور کن تا آنجا که جایگاه محبوبان است، آرامش بیابی.
هان و هان می آیدت سلطان فتق
خانه از غوغا بزودی کن غرق
هوش مصنوعی: مراقب باش که شاه مشکلات و سختیها به زودی از راه میرسد؛ بهتر است خود را از این سر و صداها دور کنی و در آرامش غرق شوی.
حاجب و دربان به درها بر نشان
خانه را هم مشک و هم عنبرفشان
هوش مصنوعی: دروازهبان و نگهبان در دربها، نشان از خانهای دارند که هم عطر مشک و هم بوی عنبر در آن پخش شده است.
باقی این را نگویم خواجه مفت
شاه با طوطی بگو دیگر چه گفت
هوش مصنوعی: باقی داستان را نمیگویم، اما خواجه به طوطی گفت که دیگر چه چیزی را باید بگوید.
گفت کی مرغ مبارک فال من
ای ز تو فرخنده ماه و سال من
هوش مصنوعی: میگوید: ای مرغ خوشبخت! آیندهی من و زندگیام به تو بستگی دارد و به خاطر تو، ماه و سال من پرخیر و برکت است.