گنجور

بخش ۴۳ - حکایت خلیفه با طاوس یمانی

آن خلیفه می شدی اندر حرم
گرد بر گردش وشاقان و خدم
جمله میران و سران پیرامنش
هرطرف بگرفته طرف دامنش
سوی خانه پادشاه ذوالجلال
می خرامیدی چنین با صد دلال
با هزاران ناز و تمکین تمام
گام می زد جانب بیت الحرام
دید طاوس یمانی در رهش
در خروش آمد نهاد آگهش
بانگ برزد کی تو دانای عوی
جانب گرمابه گویا می روی
کی سزاوار تو باشد کبر و ناز
وانگهی در آستان بی نیاز
چون شنید از وی خلیفه این مقال
گفت بنگر من کیم چشمی بمال
می ندانی گوییا من کیستم
زید و عمرو و بکر و خالد نیستم
چونکه این بشنید طاوس از غضب
گفت چون نشناسمت من بوالعجب
آگهم ز انجام و از آغاز تو
وانمایم بشنو اکنون راز تو
اصل تو یک قطره ی آب منی
کت پدر در شاشدان می پروری
چونکه از خود دور افکندت پدر
مادر اندر شاشدان کردت مقر
شاشدانت خانه گه دانت غذا
پوششت اشکنبه و خونت غذا
اولت این آخرت مردار خوار
کز تو نفرت می کند مردارخوار
طعمه ی کرمان تن نازان شوی
هم وقود نار دوزخیان شوی
آنت آغاز اینت انجام است حال
از کثافات پلیدی یک جوال
یک شکنبه پر ز سرگین اشکمت
وان به آکندن به هر دم از دمت
پس تو حمال نجاساتی کنون
از چنین کس کبر سخت آید زبون
چون خلیفه این شنید از وی خروش
از نهادش شد بلند و شد ز هوش
حال ما اینست یکسر ای پسر
دیده بگشا اول و آخر نگر
با چنین حالی زدن دم از منی
نیست جز از احمقی و کودنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن خلیفه می شدی اندر حرم
گرد بر گردش وشاقان و خدم
هوش مصنوعی: تو می‌توانستی در حرم به گردشی درآیی و اطراف خود را با خدمتگزاران و خوش‌چهرگان پر کنی.
جمله میران و سران پیرامنش
هرطرف بگرفته طرف دامنش
هوش مصنوعی: تمام فرماندهان و بزرگان، هر کجا که بروند، به دور او جمع می‌شوند و دامان او را می‌گیرند.
سوی خانه پادشاه ذوالجلال
می خرامیدی چنین با صد دلال
هوش مصنوعی: تو به سوی خانه پادشاه بزرگ و با جلال می‌رفتی، به گونه‌ای که با صد دلال و واسطه همراه بودی.
با هزاران ناز و تمکین تمام
گام می زد جانب بیت الحرام
هوش مصنوعی: او با زیبایی و لطافت بسیار، به آرامی و با اعتماد به نفس به سمت کعبه می‌رفت.
دید طاوس یمانی در رهش
در خروش آمد نهاد آگهش
هوش مصنوعی: طاوس یمانی در راه خود از دیدن یک چیز شگفت‌انگیز به هیجان آمد و آگاهی‌اش را به اوج رساند.
بانگ برزد کی تو دانای عوی
جانب گرمابه گویا می روی
هوش مصنوعی: صدایی به گوش می‌رسد که می‌پرسد آیا تو، ای دانای عوی، به سوی گرمابه می‌روی.
کی سزاوار تو باشد کبر و ناز
وانگهی در آستان بی نیاز
هوش مصنوعی: کیست که شایسته تو باشد در داشتن خودخواهی و تکبر، در حالی که تو در درگاه کسی هستی که هیچ نیازی ندارد؟
چون شنید از وی خلیفه این مقال
گفت بنگر من کیم چشمی بمال
هوش مصنوعی: وقتی خلیفه این سخن را از او شنید، گفت: «نگاه کن من کیستم!» و به چشمانش اشاره کرد تا آن را بمالد و ببیند.
می ندانی گوییا من کیستم
زید و عمرو و بکر و خالد نیستم
هوش مصنوعی: شاید نمی‌دانی که من چه کسی هستم. من تنها نام‌هایی مانند زید و عمرو و بکر و خالد نیستم.
چونکه این بشنید طاوس از غضب
گفت چون نشناسمت من بوالعجب
هوش مصنوعی: طاوس وقتی این را شنید، از روی خشم گفت: «چگونه می‌توانم تو را بشناسم؟ من واقعاً شگفت‌زده‌ام.»
آگهم ز انجام و از آغاز تو
وانمایم بشنو اکنون راز تو
هوش مصنوعی: من از آغاز و پایان تو آگاه هستم و حالا می‌خواهم راز تو را به زبان بیاورم. پس گوش کن.
اصل تو یک قطره ی آب منی
کت پدر در شاشدان می پروری
هوش مصنوعی: تو فقط یک قطره آب هستی که در دل پدر، در جایی که فضولاتش ریخته می‌شود، پرورش یافته‌ای.
چونکه از خود دور افکندت پدر
مادر اندر شاشدان کردت مقر
هوش مصنوعی: زمانی که والدینت تو را از خود دور کردند، در واقع به تو درسی دادند که خودت را در شرایط سخت تثبیت کنی.
شاشدانت خانه گه دانت غذا
پوششت اشکنبه و خونت غذا
هوش مصنوعی: خانه‌ای که در آن غذا وجود داشته باشد، شاداب و پر از زندگی است، ولی اگر جاهایی که غذا را نگهداری می‌کنند کثیف و نامناسب شوند، این شادابی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
اولت این آخرت مردار خوار
کز تو نفرت می کند مردارخوار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به این که اگر کسی به زندگی‌اش توجه نکند و در معصیت و کارهای ناپسند غرق شود، در نهایت به ناامیدی و تنهایی دچار خواهد شد. این شخص حتی از چیزهایی که به آنها وابسته است نیز دوری می‌کند و مورد نفرت دیگران قرار می‌گیرد. در واقع، به دنبال زشتی‌ها رفتن باعث بیزاری از خود و دیگران خواهد شد.
طعمه ی کرمان تن نازان شوی
هم وقود نار دوزخیان شوی
هوش مصنوعی: اگر به طمع مال و مقام کرمان به دنبال خوشگذرانی بروی، در نهایت به عذاب دوزخ دچار خواهی شد.
آنت آغاز اینت انجام است حال
از کثافات پلیدی یک جوال
هوش مصنوعی: تو آغاز و پایان خود را در ملاقات با پاکی و رهایی از آلودگی‌ها پیدا می‌کنی. تنها کافیست از زشتی‌ها و پلیدی‌ها دوری کنی.
یک شکنبه پر ز سرگین اشکمت
وان به آکندن به هر دم از دمت
هوش مصنوعی: یک کیسه پر از فضولات را پر می‌کنی و هر لحظه از هوایت پر می‌شود.
پس تو حمال نجاساتی کنون
از چنین کس کبر سخت آید زبون
هوش مصنوعی: تو باری را که نجاست دارد حمل می‌کنی، پس از چنین کسی جایز نیست که به خود ببالد و رویش بر چهره‌اش کبر و غرور باشد.
چون خلیفه این شنید از وی خروش
از نهادش شد بلند و شد ز هوش
هوش مصنوعی: وقتی خلیفه این را شنید، از شدت هیجان صدایش بلند شد و دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.
حال ما اینست یکسر ای پسر
دیده بگشا اول و آخر نگر
هوش مصنوعی: وضعیت ما اینگونه است، ای پسر! چشم‌هایت را باز کن و به آغاز و پایان نگاه کن.
با چنین حالی زدن دم از منی
نیست جز از احمقی و کودنی
هوش مصنوعی: با چنین شرایطی، صحبت کردن از وجود من تنها نشانه‌ای از بی‌خردی و نادانی است.