بخش ۳۸ - منازعهٔ جسم و جان و میل به عالم علوی و سفلی
جان علوی پر زند بر هم همی
تا مگر پرّد به بالاتر همی
سوی بالا بیند و گردن کشد
بال و پر افشاند و بر خود تپد
تن ولی چفسیده بر پاهای او
پایهای آسمان پیمای او
پایهایش را گرفته با دو دست
میکشد او را به قوَت سوی پست
جان زند پر سوی علیین پاک
تن ز پا تا سر فرو رفته به خاک
جان همی گوید خدا را ای بدن
دست بردار از من و از پای من
تا به سوی عالم بالا رویم
بر فراز کرسی اعلا رویم
عرشیَم در عرش دارم آشیان
آشیانهایم به فرق لامکان
سست کن یک لحظه بال و پر مرا
پس ببین از نُه فلک برتر مرا
میزنندم قدسیان هر دم صفیر
گرچه در دام بلا ماندم اسیر
هر ستاره میزند چشمک مرا
یعنی ای روشن روان بالاتَرا
بهر من خود را بهشت آراسته
گلشنش از خار و خس پیراسته
حوریان بر کف گرفته جامها
منتظر در بامها و شامها
قدسیان در راه من در انتظار
زلف حوران رُفته از راهم غبار
سوی خود میخواندم شاه ازل
شرمی آور ای تن دزد دغل
تن همی گوید که ای یار عزیز
ای که از دستم همی جویی گریز
میگریزی از چه رو از دست من
از چه میخواهی همی اشکست من
خوان ببین بنهاده از هر سو بلیس
کاسهٔ آن را بیا با من بلیس
هین بیا پس ماندهٔ شیطان خوریم
هین بیا از خوان شیطان نان خوریم
بهر ما بنهاده است این مائده
تا از آن گیریم هر دم فایده
گر بیالایم به خوانش دست و دل
میشوم هم شرمسار و هم خجل
آن جلب را بین که بگشوده ازار
چون پسندی پیش آیم شرمسار
بین که آن قحبه مرا خواند به خویش
چون توان دیدن دلش افکار و ریش
بین که همبزمان همه در کذب و لاغ
شرمم آید گر مرا باشد فراغ
بین که خاتونِ سرا خواهد ز من
اطلس و دیبا و زربفت ختن
گر نیارم، خاطرش گردد نژند
هم نباشد پیش یاران سربلند
خانه را باید از این به ساختن
سقف و دیوارش به زر پرداختن
تا نباشد کمتر از همسایگان
تا خجالت نکْشم از همپایگان
گوید از اینگون سخنهای لطیف
آنچه آن جلاد گفتی با حریف
بخش ۳۷ - پندار و خودبینی موری که پر درآورده: گفت اینست آنچه گویند آفتاببخش ۳۹ - حکایت در سیر و سلوک به سوی حق: آن یکی را داد سلطان عزیز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان علوی پر زند بر هم همی
تا مگر پرّد به بالاتر همی
هوش مصنوعی: روح علوی در تلاش است که به آسمانها پرواز کند و به مقامات بالا برسد.
سوی بالا بیند و گردن کشد
بال و پر افشاند و بر خود تپد
هوش مصنوعی: به سمت بالا نگاه میکند و با افتخار گردن را میافرازد، بال و پر خود را پخش میکند و بر خود میبالد.
تن ولی چفسیده بر پاهای او
پایهای آسمان پیمای او
هوش مصنوعی: تن او همچون پایهایی است که به آسمان میرسد، به خوبی به زمین متصل شده است.
پایهایش را گرفته با دو دست
میکشد او را به قوَت سوی پست
هوش مصنوعی: او با دو دست پایهایش را گرفته و به شدت او را به سمت پایین میکشد.
جان زند پر سوی علیین پاک
تن ز پا تا سر فرو رفته به خاک
هوش مصنوعی: روح زندگی به سوی عرش میرود و بدن پاک از سر تا پا در خاک فرو رفته است.
جان همی گوید خدا را ای بدن
دست بردار از من و از پای من
هوش مصنوعی: جان میگوید به خداوند: ای جسم، از من دست بردار و من را رها کن.
تا به سوی عالم بالا رویم
بر فراز کرسی اعلا رویم
هوش مصنوعی: برای اینکه به سوی دنیاهای بالاتر برویم، باید بر روی بالاترین مقام و مرتبه قرار بگیریم.
عرشیَم در عرش دارم آشیان
آشیانهایم به فرق لامکان
هوش مصنوعی: من در آسمانها سکنی دارم و در عرش الهی جا و جایگاهی دارم که فراتر از تمامی مکانهاست.
سست کن یک لحظه بال و پر مرا
پس ببین از نُه فلک برتر مرا
هوش مصنوعی: لحظهای اوج پرواز من را رها کن تا ببینی که چقدر بالاتر از همهی آسمانها میروم.
میزنندم قدسیان هر دم صفیر
گرچه در دام بلا ماندم اسیر
هوش مصنوعی: فرشتگان هر لحظه به من ناله میزنند، هرچند که من در دام مشکلات گرفتار شدهام.
هر ستاره میزند چشمک مرا
یعنی ای روشن روان بالاتَرا
هوش مصنوعی: هر ستاره به من اشاره میکند و میگوید که تو ای روح روشن، بالاتر از همه هستی.
بهر من خود را بهشت آراسته
گلشنش از خار و خس پیراسته
هوش مصنوعی: برای من بهشتی زیبا و دلانگیز درست کردهاند که فضای آن از خار و علفهای هرز پاک شده است.
حوریان بر کف گرفته جامها
منتظر در بامها و شامها
هوش مصنوعی: حوریان با جامهای در دست، در انتظار مهمانان بر بامها و در شبها نشستهاند.
قدسیان در راه من در انتظار
زلف حوران رُفته از راهم غبار
هوش مصنوعی: فرشتگان در مسیر من به امید زیباییهای حوریان هستند و از آه من غباری بر چهره دارند.
سوی خود میخواندم شاه ازل
شرمی آور ای تن دزد دغل
هوش مصنوعی: به سوی خود میطلبیدم که ای صوت ابدی، شرم کن، ای جسمی که در دزدی و فریبکاری گرفتار شدهای.
تن همی گوید که ای یار عزیز
ای که از دستم همی جویی گریز
هوش مصنوعی: بدن من به آرامی میگوید: ای دوست گرامی، تو که همیشه در جستجوی من هستی، از من دوری کن.
میگریزی از چه رو از دست من
از چه میخواهی همی اشکست من
هوش مصنوعی: چرا از من دور میشوی؟ چه دلیلی دارد که میخواهی قلبم را بشکنی؟
خوان ببین بنهاده از هر سو بلیس
کاسهٔ آن را بیا با من بلیس
هوش مصنوعی: در اطراف تو سفرهای گسترده شده است، بیایید کاسهاش را با من بیاورید.
هین بیا پس ماندهٔ شیطان خوریم
هین بیا از خوان شیطان نان خوریم
هوش مصنوعی: بیایید از باقیماندههای شیطان بهره ببریم و از سفرهی او نان بخوریم.
بهر ما بنهاده است این مائده
تا از آن گیریم هر دم فایده
هوش مصنوعی: این سفره نعمت برای ما قرار داده شده است تا هر لحظه از آن بهره ببریم و استفاده کنیم.
گر بیالایم به خوانش دست و دل
میشوم هم شرمسار و هم خجل
هوش مصنوعی: اگر به مهمانی بروم، دست و دلم به هم میلرزد و هم شرمنده میشوم و هم دچار خجالت.
آن جلب را بین که بگشوده ازار
چون پسندی پیش آیم شرمسار
هوش مصنوعی: به آن معشوق نگاه کن که لباسش را کنار زده است. چگونه میخواهی که من با شرم و حجاب به نزدت بیایم؟
بین که آن قحبه مرا خواند به خویش
چون توان دیدن دلش افکار و ریش
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که چگونه آن زن فریبنده مرا به خود دعوت کرد. چگونه میتوانم دل او را ببینم در حالی که پر از افکار پیچیده و رازهایش است؟
بین که همبزمان همه در کذب و لاغ
شرمم آید گر مرا باشد فراغ
هوش مصنوعی: در زمانی که همه به دروغ و فریب مشغول هستند، من شرم میکنم اگر فرصتی برای خود بیابم.
بین که خاتونِ سرا خواهد ز من
اطلس و دیبا و زربفت ختن
هوش مصنوعی: ببین که چطور بانوی سرزمینم از من پارچههای لطیف و باارزش میخواهد؛ مانند ابریشم، دیبا و زربفت ختن.
گر نیارم، خاطرش گردد نژند
هم نباشد پیش یاران سربلند
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دل او را به خود جلب کنم، فکر من ناراحت خواهد بود و در کنار دوستان خود هم احساس سربلندی نخواهم داشت.
خانه را باید از این به ساختن
سقف و دیوارش به زر پرداختن
هوش مصنوعی: برای ساختن یک خانه، باید از همان ابتدا به بودجه و کیفیت مصالحی که برای سقف و دیوارش استفاده میشود، توجه کرد و هزینه لازم را صرف کرد.
تا نباشد کمتر از همسایگان
تا خجالت نکْشم از همپایگان
هوش مصنوعی: من باید از همسایگانم بهتر باشم تا از هم رزمانم خجالت نکشم.
گوید از اینگون سخنهای لطیف
آنچه آن جلاد گفتی با حریف
هوش مصنوعی: او میگوید از اینگونه گفتارهای زیبا، همانگونه که آن جلاد با رفیق خود سخن گفته است.