گنجور

بخش ۳۶ - در بیان آنکه جمیع آفات و آلام از خودبینی می باشد

دوزخی دان این خودی را ای رفیق
دوزخی در وی مضیق اندر مضیق
دوزخی پرکژدم و پر اژدها
دوزخی کان را نباشد انتها
چون خودی مر کافران را شد قرین
شد جهنم هم محیط کافرین
این سخن را گر همی خواهی بیان
از نبی رو ما اصابک را بخوان
آری آری جمله آلام ای پسر
از خودی و خودپرستیها نگر
آن یکی را رنج و اندوه از حسد
تا چرا نعمت بجز من می رسد
آن یکی از کبر خودبینی ملول
گرچه از من برتر آمد آن فضول
آن یکی در محنت و بحث و جدال
یعنی از من چون فزونی در کمال
آن یکی در فکر دشمن روز و شب
تا چه آید بر من از آن زن جلب
آن یکی از جاه و منصب در الم
تا مباد از من شود این مایه کم
آن یکی از حرص خود در دردسر
تا که این و آن ز من باشد مگر
آن یکی در غصه ی فرزند و زن
کاین مبادا کم شود یا آن ز من
آن یکی با سوز و محنت شد قرین
من چرا کردم چنان گفتم چنین
آن ز من شاد است آیا یا ملول
آن مرا رد کرده یا رب یا قبول
مرجعی غیر از من و من الغرض
می نیابی بهر رنجی یا مرض
ای خودی را مصدر هر رنج دان
با دمی از بیخودی صد گنج دان
زین خودیها بگذرید ای دوستان
تا چمنها بنگرید و بوستان
ای خنک آنکس که از خود شد جدا
گشت فارغ از غم و رنج و عنا
ای خنک آن کو ز دام خود بجست
در فضای بیخودی فارغ نشست
آری آری چون نظر می افکنی
غیر امکان نیست مایی و منی
چیست امکان جان بابا جز عدم
جز سیه رویی و فقر و هم و غم
آن عدم چون با قدم مربوط شد
نور با ظلمت بهم مخلوط شد
حالتی پیدا شدش زین ارتباط
روزنی گردید آن سم الخیاط
حالتی بالاتر از محض عدم
بینهایت دور لیکن از قدم
از عدم آمد فروتر یک دو گام
از وجود آمد ندیده غیر نام
آری از وی یک نظر گر بی حجاب
بر وی افکندی وجود مستطاب
رشته ی پندار خود بگسیختی
آنطرفتر از عدم بگریختی
از یساوولان سلطان وجود
دور باشی را اگر او می شنود
می شدی صد قرن پایین عدم
نی حجاب الامتناع ام کنم
دورتر از امتناع ار یافتی
جایگاهی سوی آن بشتافتی
پس ز فیض ارتباطش با وجود
چون قدم بنهاد در ملک شهود
یک نظر در طول و عرض خویش کرد
خویشتن را دید ژفت شیر مرد
پهلوانی را شنیده در جهان
فرض کرده خویشتن را پهلوان
هستی بشنیده از مام و پدر
لیک او را نیست از هستی خبر
هستی خود را همان پنداشته
بود خود را آن وجود انگاشته
آن ضریری گشت روشن دید حال
آن چراغ کور کور پیره زال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوزخی دان این خودی را ای رفیق
دوزخی در وی مضیق اندر مضیق
هوش مصنوعی: رفیق، این خود را همچون دوزخی بدان؛ چرا که در او، تنگنایی در تنگنا وجود دارد.
دوزخی پرکژدم و پر اژدها
دوزخی کان را نباشد انتها
هوش مصنوعی: جهنمی پر از عقرب و اژدهاست و جهنمی که انتهایی برایش وجود ندارد.
چون خودی مر کافران را شد قرین
شد جهنم هم محیط کافرین
هوش مصنوعی: وقتی کسی در مسیر خودخواهی و کفر قدم می‌گذارد، به طور طبیعی در کنار آنان که به حقایق اعتقاد ندارند، قرار می‌گیرد و این مسیر او را به عذاب و جهنم نزدیک‌تر می‌کند.
این سخن را گر همی خواهی بیان
از نبی رو ما اصابک را بخوان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی این مطلب را از زبان پیامبر بیان کنی، به راهبی که بخواهد کلام تو را بخواند مراجعه کن.
آری آری جمله آلام ای پسر
از خودی و خودپرستیها نگر
هوش مصنوعی: بله، تمام دردها و رنج‌ها، پسر، ناشی از خودخواهی و خودپرستی توست. به این موضوع بیشتر توجه کن.
آن یکی را رنج و اندوه از حسد
تا چرا نعمت بجز من می رسد
هوش مصنوعی: چرا برخی افراد به خاطر حسادت، دچار رنج و اندوه می‌شوند، وقتی که نعمت و خوشی فقط به من می‌رسد؟
آن یکی از کبر خودبینی ملول
گرچه از من برتر آمد آن فضول
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خودبینی و خودپسندی خسته شده است، حتی اگر از من برتر باشد، باز هم فردی بی‌فایده و بی‌اهمیت است.
آن یکی در محنت و بحث و جدال
یعنی از من چون فزونی در کمال
هوش مصنوعی: یکی در رنج و جدل به من می‌گوید که تو در کمال و برتری از من پیش‌رفته‌ای.
آن یکی در فکر دشمن روز و شب
تا چه آید بر من از آن زن جلب
هوش مصنوعی: یک نفر به طور دائم در فکر دشمن خود است و نگران این است که آن زن چه بلایی برسر او خواهد آورد.
آن یکی از جاه و منصب در الم
تا مباد از من شود این مایه کم
هوش مصنوعی: شخصی از مقام و موقعیت خود در الم (شاید اشاره به مکانی است) می‌گوید که نکند این جایگاه موجب شود تا از من کم شود یا بیفتد.
آن یکی از حرص خود در دردسر
تا که این و آن ز من باشد مگر
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر حرص و طمع خود در مشکلات و گرفتاری‌ها افتاده است تا اینکه دیگران از او عبور کنند و او را فراموش کنند.
آن یکی در غصه ی فرزند و زن
کاین مبادا کم شود یا آن ز من
هوش مصنوعی: شخصی در نگرانی و ناراحتی است بابت این که مبادا چیزی از فرزند و همسرش کم شود یا از خودش.
آن یکی با سوز و محنت شد قرین
من چرا کردم چنان گفتم چنین
هوش مصنوعی: یکی از دوستانم به خاطر درد و رنجی که تحمل کرد، به من نزدیک شد. حالا از خودم سؤال می‌کنم چرا چنین کار کردم و چرا چنین گفتم.
آن ز من شاد است آیا یا ملول
آن مرا رد کرده یا رب یا قبول
هوش مصنوعی: آیا او از من خوشحال است یا دلگیر؟ شاید او دعای من را پذیرفته است یا آن را نادیده گرفته.
مرجعی غیر از من و من الغرض
می نیابی بهر رنجی یا مرض
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کمکی برای دردها یا مشکلاتت هستی، غیر از خود من نمی‌توانی کسی را پیدا کنی که بتواند تو را یاری دهد.
ای خودی را مصدر هر رنج دان
با دمی از بیخودی صد گنج دان
هوش مصنوعی: تو موسیقی درون خود را منشأ هر درد و رنج بدان و اگر لحظه‌ای از خود خارج شوی، به هزاران گنج درونی دست خواهی یافت.
زین خودیها بگذرید ای دوستان
تا چمنها بنگرید و بوستان
هوش مصنوعی: از علاقه‌ها و دلبستگی‌های شخصی خود فراتر روید، ای دوستان، تا زیبایی‌های باغ و گلزار را ببینید و احساس کنید.
ای خنک آنکس که از خود شد جدا
گشت فارغ از غم و رنج و عنا
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از خود جدا شده و از درد و رنج و دشواری‌ها آزاد است.
ای خنک آن کو ز دام خود بجست
در فضای بیخودی فارغ نشست
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از دام خود رهایی یافته و در فضای سرشار از بی‌خیالی و آرامش نشسته است.
آری آری چون نظر می افکنی
غیر امکان نیست مایی و منی
هوش مصنوعی: بله، وقتی به این موضوع نگاه می‌کنی، درمی‌یابی که هیچ چیزی بی‌امکان نیست و به درستی ما با هم هستیم و جدایی وجود ندارد.
چیست امکان جان بابا جز عدم
جز سیه رویی و فقر و هم و غم
هوش مصنوعی: زندگی انسان، جز وجود نداشته و تلخی‌های آن چه چیزی می‌تواند باشد؟ تنها سیاهی چهره، فقر و اندوه و غم در آن وجود دارد.
آن عدم چون با قدم مربوط شد
نور با ظلمت بهم مخلوط شد
هوش مصنوعی: وقتی عدم به وجود پیوند خورد، نور و تاریکی با هم آمیخته شدند.
حالتی پیدا شدش زین ارتباط
روزنی گردید آن سم الخیاط
هوش مصنوعی: در اثر این ارتباط، حالتی در او به وجود آمد که مانند روزنه‌ای برای ورود نور شد و به اوج شروع به درخشش کرد.
حالتی بالاتر از محض عدم
بینهایت دور لیکن از قدم
هوش مصنوعی: حالی وجود دارد که از نبودن مطلق هم فراتر است، هرچند به شدت دور از دسترس به نظر می‌رسد، اما این حالت از یک نقطه آغاز ناشی می‌شود.
از عدم آمد فروتر یک دو گام
از وجود آمد ندیده غیر نام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قبل از وجود، چیزی به نام عدم وجود داشته است و از این عدم، وجود شکل گرفته است. در این فرایند، تنها چیزی که قابل مشاهده است، نام و شناسه وجود است و غیر از آن، هیچ چیز دیگری دیده نمی‌شود.
آری از وی یک نظر گر بی حجاب
بر وی افکندی وجود مستطاب
هوش مصنوعی: اگر نگاهی بی‌پرده به او بیندازی، وجودی شگفت‌انگیز و ارزشمند را مشاهده خواهی کرد.
رشته ی پندار خود بگسیختی
آنطرفتر از عدم بگریختی
هوش مصنوعی: تو افکار و خیالات خود را قطع کردی و از آن سوی عدم، به دوری فرار کردی.
از یساوولان سلطان وجود
دور باشی را اگر او می شنود
هوش مصنوعی: اگر از سلطنت و بزرگی کسی دوری، بهتر است که آن شخص را نادیده بگیری، زیرا او می‌تواند صدایت را بشنود و به آن اهمیت بدهد.
می شدی صد قرن پایین عدم
نی حجاب الامتناع ام کنم
هوش مصنوعی: اگر به مدت صد قرن در نیکویی و وجود غرق می‌شدی، هیچ مانعی نمی‌توانست تو را از وجود بازدارد.
دورتر از امتناع ار یافتی
جایگاهی سوی آن بشتافتی
هوش مصنوعی: اگر به جایی دست پیدا کردی که هیچ چیز نمی‌تواند تو را از آن بازدارد، بی‌درنگ به‌سوی آن خواهی شتافت.
پس ز فیض ارتباطش با وجود
چون قدم بنهاد در ملک شهود
هوش مصنوعی: به دنبال ارتباط با او و بهره‌گیری از لطفش، هنگامی که به دنیای مشاهده قدم گذاشت.
یک نظر در طول و عرض خویش کرد
خویشتن را دید ژفت شیر مرد
هوش مصنوعی: او یک نگاه به خود انداخت و خود را در قامت یک شیر دلیر و نیرومند مشاهده کرد.
پهلوانی را شنیده در جهان
فرض کرده خویشتن را پهلوان
هوش مصنوعی: در جهانی که می‌بیند، فردی به تصور خود قهرمان و پهلوان شده است، اما تنها بر اساس شنیده‌ها و تصوراتش.
هستی بشنیده از مام و پدر
لیک او را نیست از هستی خبر
هوش مصنوعی: وجود از والدین خود شنیده، اما از حقیقت وجود چیزی نمی‌داند.
هستی خود را همان پنداشته
بود خود را آن وجود انگاشته
هوش مصنوعی: او وجود خود را به گونه‌ای تصور می‌کرد که گویی همان هستی واقعی اوست.
آن ضریری گشت روشن دید حال
آن چراغ کور کور پیره زال
هوش مصنوعی: آن نابینا به روشنی رسید و حال آن چراغی را که ضعيف و کُند شده بود، دید.