بخش ۳۳ - اهل و عیال، فرزند طماع یا دشمنان دوست نما
آنچه خواهد بر تو فرزند و زنت
کافرم گر میپسندد دشمنت
با رفیق خود یکی گفت ای پسر
کاشکی بُکْشد مرا شخصی پدر
تا برم هم ارث و هم گیرم دیت
از پدر بهتر بود این منفعت
پاسخش داد آن دگر یک کی قرین
من پدر را مینخواهم اینچنین
بلکه می خواهم که چشمانش نخست
برکنند و یک دیت گیرم درست
پس ببرندش دو گوش حق نیوش
یک دیت دیگر بگیرم بهر گوش
بینیش را پس ببرند و از آن
پس ببرندش دو لب آنگه زبان
پس جدا سازند دستانش ز تن
پایهایش پس ببرند از بدن
پس ذکر پس خصیتینش را برند
پس کشندش جان من فارغ کنند
تا دیت گیرم برای هر کدام
پس ستانم ارث او را بالتمام
بر تو ای فرزند بادا آفرین
میتوان پرورد فرزندی چنین
میتوان کردن تن و ایمان و جان
رهن ایشان ای رفیق مهربان
ای خدا پایی عطا کن تندرو
تا برآرم خویشتن را زین گرو
هم برآرم گردن خود از کمند
هم بیندازم ز پای خویش بند
دوستی با این گروه است ای فلان
دوستی پادشه با زنگیان
بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا: دیدهٔ آغازبین برکنده بادبخش ۳۴ - دنباله داستان شاه و گرفتاری او به دست زنگیان: زنگیان را چون تصور کرده شاه
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچه خواهد بر تو فرزند و زنت
کافرم گر میپسندد دشمنت
آنچه که زن و فرزندت برای تو میخواهند، دشمنت هم نمیپسندد.
با رفیق خود یکی گفت ای پسر
کاشکی بُکْشد مرا شخصی پدر
یکی به دوستش میگفت: ای پسر، کاش کسی پدرم را بِکُشد.
تا برم هم ارث و هم گیرم دیت
از پدر بهتر بود این منفعت
تا هم ارث ببرم و هم دیه بگیرم، که این سودش برای من از پدر بیشتر است.
پاسخش داد آن دگر یک کی قرین
من پدر را مینخواهم اینچنین
آن یکی هم پاسخ داد: ای دوست! من چنین چیزی برای پدرم نمیخواهم.
بلکه می خواهم که چشمانش نخست
برکنند و یک دیت گیرم درست
بلکه میخواهم که نخست چشمانش را درآورند و من درستی، یک دیه بگیرم.
پس ببرندش دو گوش حق نیوش
یک دیت دیگر بگیرم بهر گوش
سپس دو گوش حق نیوش او را بِبُرند و من از بهر آنها دیهٔ دیگری بگیرم.
بینیش را پس ببرند و از آن
پس ببرندش دو لب آنگه زبان
آنگاه بینی او را ببُرند و سپس لبهایش را و آنگاه زبان او را.
پس جدا سازند دستانش ز تن
پایهایش پس ببرند از بدن
دستانش را از تن جدا کنند و سپس پاهایش را از بدنش جدا کنند.
پس ذکر پس خصیتینش را برند
پس کشندش جان من فارغ کنند
سپس آلت تناسلی و بیضهها را ببُرند و آنگاه او را بکشند و جان مرا آزاد کنند.
تا دیت گیرم برای هر کدام
پس ستانم ارث او را بالتمام
تا برای هرکدام دیه بگیرم و دست آخر ارث او را کامل بستانم.
بر تو ای فرزند بادا آفرین
میتوان پرورد فرزندی چنین
برتو آفرین باد ای فرزند! چنین فرزندی میتوان پرورد!
میتوان کردن تن و ایمان و جان
رهن ایشان ای رفیق مهربان
ای دوست مهربان! میتوان تن، ایمان و جان را فدای ایشان کرد.
ای خدا پایی عطا کن تندرو
تا برآرم خویشتن را زین گرو
خداوندا پایی تند رو به من بده تا خود را از این وابستگی رها کنم.
هم برآرم گردن خود از کمند
هم بیندازم ز پای خویش بند
گردن خود را نیز از کمند برهانم و بند از پای بیندازم.
دوستی با این گروه است ای فلان
دوستی پادشه با زنگیان
دوستی با این گروه، مانند دوستی پادشاه با زنگیان است.