گنجور

بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا

دیده ی آغاز بین بر کنده باد
تا ابد از خاک و خارا کنده باد
این سخن بگذار و سیم کن بیان
گفت سیم آنکه اندر خاکدان
هر گروهی بینی اندر خانه ای
جمع گشته گرد یک دیوانه ای
چونکه او را دنگ و ابله دیده اند
جملگی بر ریش او خندیده اند
کرده آن بیچاره را دنبال دند
می کنندش همچو گولان ریشخند
آن یکش گوید که ای بابای من
وان یکی دیگر زهی مولای من
آن یکی جد خواندش و آن یک پدر
وین برادر عم و خالش آن دگر
آن یکش گوید تویی شوی عزیز
گویدش آن یک تورا هستم کنیز
زین فسون چندین بر آن مسکین دمند
تا دهد بیچاره گردن در کمند
دین و ایمان در ره ایشان نهد
از پی آرام ایشان جان دهد
ای بسا شبها به روز آرد به رنج
ای بسی روزان کند شب در شکنج
تا به شبها خواب ایشان خوش بود
تا طعام روزشان دلکش بود
تیغها بر سر خورد از نیک و بد
تا کلاهی بر سر ایشان نهد
ای بسا آتش برافروزد بجان
تا کند روشن چراغ بزمشان
خوایش را بر آب و بر آتش زند
بی محابا با تن به دریا افکند
بس بیابانها نوردد در طلب
بس دهد شبگیر و ایوارش تعب
تا کند آماده نان و آبشان
تا دهد ترتیب خانمانشان
گه خری گردد دهد تن زیربار
گه شود گاو و رود اندر شیار
مانده ام حیران و سرگردان درین
هیچ دانا را ندیدم این چنین
چون شنیدند این بیان را آبیان
با حکایت گو بگفتند ای فلان
آن ستمکاران کنند آیا رها
هیچگه دامان آن بیچاره را
گردنش پیوسته باشد در کمند
یا به او گاهی ترحم می کنند
سال و مه باشد به زندانشان اسیر
یا بود گاهی ز حبس او را گزیر
گفت نی نی پای او در بند نیست
گردنش هم در خم آوند نیست
می رود هرجا که خواهد بی سخن
گاه مصر و گاه شام و گه یمن
آبیان گفتند چون باشد چنین
پس نبگریزد چرا آن مستکین
چون نباشد پای او اندر جدار
نزد ایشان از چه رو دارد قرار
می نبگریزد چرا از چنگشان
تا شود فارغ ز عار و ننگشان
گفت منهم زین بسی در فکرتم
حیرت اندر حیرت اندر حیرتم
همچو من کاندر تحیر ای مهان
مانده ام از کار و بار مردمان
کاین چه سرگردانیست و پیچ و تاب
وین چه خودسوزی و رنج بیحساب
ای چه جهل است و چه حمق بیکران
سوختن خود را ز بهر دیگران
دیگران در فکر کار و بار خود
در خیال رونق بازار خود
تو ز خود کرده فرامش روز و شب
بهر ایشان در عنا و در تعب
آتشی از حبشان افروختی
خویشتن را اندر آتش سوختی
گر خری داری که گه بارش کنی
گاه جو بدهی و تیمارش کنی
بهر ایشان تو خری بی اشتباه
لیکن ایشان نی دهندت جو نه کاه
هان و هان تا فرصتی باقیست خیز
پیش گیر ای جان من راه گریز
دست و سر باید اگر اقدام کرد
هفتصد پای دگر هم وام کرد
هم قدم کن دست و سر را ای پسر
واکن از هم زانچه گفتم بیشتر
نیمه کن شب را و بگریز از میان
از قفا میکن نظر تا قیروان
چونکه رفتی از میانشان ای عزیز
می گریزو می گریزو می گریز
ای مسلمانان فغان زین دشمنان
دشمنان عمر گاهی جان ستان
دشمنان دوست اما نامشان
هم ز خون ما لبالب جامشان
آبشان از اشک چشم ماستی
شیره ی جانهایشان حلواستی
این یکی را نام فرزند عزیز
می نبیند در تو الا تیز تیز
یعنی ای بابا تو تاکی مانده ای
کل نفس ذائقه نشنیده ای
اینک آمد نوبت ما ای پدر
بایدت بستن کنون بار سفر
ذکرشان جز مردن بابا مدان
فکرشان جز غارت یغما مدان
می کنند این طفلکان دل فروز
در حساب ارث بابا شب به روز
آن یکی دیگر بود همخواب و جفت
محرم پیدا و پنهان خورد و خفت
روز گیرد از تو رخت و نان و آب
شب سماع و بوسه و پهلو و خواب
روز خواهد مال و ایمان تورا
شب بکاهد آن جلب جان تورا
روزها در جنگ و دعوا و طلب
بهر حمدان مهربان گردد به شب
العیاذبالله از یکشب جماع
کم شود فردات غوغا و نزاع
صبح خاتون را ببینی در غضب
چین بر ابرو پچ پچ اندر زیر لب
بسته درها طفلکان بی نان و آب
با همه خاتون بدشنام و عتاب
خود تو در کنجی همی گردی نهان
می نیارد کس برایت آب و نان
بگذرد روزت چنین تا شب مگر
طی دعوا را بفرماید ذکر
می نهد صدگونه تهمت و افتورا
نزد قاضی آن ستیزه مر تورا
ای دو صد نفرین به زنهای نکو
از زن بدخو نباید گفتگو
ای برادر آن زن و فرزند بین
هیچ دشمن باشد آیا اینچنین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده ی آغاز بین بر کنده باد
تا ابد از خاک و خارا کنده باد
هوش مصنوعی: چشم آغازین را به فضایی باز و پر از نور بگشا تا همیشه از خاک و سنگ جدا باشد.
این سخن بگذار و سیم کن بیان
گفت سیم آنکه اندر خاکدان
هوش مصنوعی: این صحبت را کنار بگذار و به استدلال و بیان روشن بپرداز، همان کسی که در دنیای خاکی زندگی می‌کند.
هر گروهی بینی اندر خانه ای
جمع گشته گرد یک دیوانه ای
هوش مصنوعی: هر گروهی را می‌بینی که دور یک دیوانه جمع شده‌اند.
چونکه او را دنگ و ابله دیده اند
جملگی بر ریش او خندیده اند
هوش مصنوعی: چون او را احمق و نادان تصور کرده‌اند، همه بر او تمسخر کرده و به او می‌خندند.
کرده آن بیچاره را دنبال دند
می کنندش همچو گولان ریشخند
هوش مصنوعی: آن بیچاره را به دنبال دند می‌برند، مانند گولان که به تمسخر می‌خندند.
آن یکش گوید که ای بابای من
وان یکی دیگر زهی مولای من
هوش مصنوعی: یک نفر می‌گوید: ای پدر من، و نفر دیگر با احترام می‌گوید: چه بزرگ‌مقدار و همایون من.
آن یکی جد خواندش و آن یک پدر
وین برادر عم و خالش آن دگر
هوش مصنوعی: او یک نفر را جد می‌داند، دیگری را پدر، این یکی برادر و عم و خاله‌اش است و آن یکی دیگر.
آن یکش گوید تویی شوی عزیز
گویدش آن یک تورا هستم کنیز
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها می‌گوید: «تو عزیز منی» و دیگری پاسخ می‌دهد: «من هم برای تو مانند کنیز هستم که خدمتت می‌کنم.»
زین فسون چندین بر آن مسکین دمند
تا دهد بیچاره گردن در کمند
هوش مصنوعی: چندین جادو و فریب در مورد آن بیچاره وجود دارد تا او را در دام بیندازند و به زانو درآورند.
دین و ایمان در ره ایشان نهد
از پی آرام ایشان جان دهد
هوش مصنوعی: در مسیر آنها، دین و ایمان به دنبال آرامش آنها است و جان خود را فدای آنها می‌کند.
ای بسا شبها به روز آرد به رنج
ای بسی روزان کند شب در شکنج
هوش مصنوعی: بسیاری از شب‌ها با زحمت به روز می‌رسند و همچنین بسیاری از روزها در فشار و سختی به شب بدل می‌شوند.
تا به شبها خواب ایشان خوش بود
تا طعام روزشان دلکش بود
هوش مصنوعی: آنها تا شب‌ها خواب آرامی داشته باشند و روزها هم غذایی خوشمزه و لذت‌بخش خورده باشند.
تیغها بر سر خورد از نیک و بد
تا کلاهی بر سر ایشان نهد
هوش مصنوعی: تیغ‌ها بر سر درگیری‌های خوب و بد فرود آمد تا این که کسی کلاهی بر سر آن‌ها بگذارد.
ای بسا آتش برافروزد بجان
تا کند روشن چراغ بزمشان
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است کسی با تمام وجودش تلاش کند تا نور و روشنی را برای دیگران به ارمغان بیاورد، حتی اگر این تلاش‌ها بر خودش دشواری‌هایی به همراه داشته باشد.
خوایش را بر آب و بر آتش زند
بی محابا با تن به دریا افکند
هوش مصنوعی: او بدون هیچ نگرانی و ترسی، خود را به آب و آتش می‌زند و با جسارت به دریا می‌افتد.
بس بیابانها نوردد در طلب
بس دهد شبگیر و ایوارش تعب
هوش مصنوعی: شخصی در پی چیزی در میان بیابان‌ها سفر می‌کند و در این راه، شب‌ها تا دیروقت کار می‌کند و سختی‌ها را متحمل می‌شود.
تا کند آماده نان و آبشان
تا دهد ترتیب خانمانشان
هوش مصنوعی: تا وقتی که برای تهیه نان و آبشان آماده شود، تا وضعیت خانه و خانواده‌شان را ساماندهی کند.
گه خری گردد دهد تن زیربار
گه شود گاو و رود اندر شیار
هوش مصنوعی: بعضی وقت‌ها انسان مانند الاغ بار می‌کشد و زیر بار زحمت می‌رود و در مواقع دیگر مانند گاو می‌شود و به راه خود ادامه می‌دهد.
مانده ام حیران و سرگردان درین
هیچ دانا را ندیدم این چنین
هوش مصنوعی: در حال حاضر در وضعیتی سردرگم و حیرت‌زده مانده‌ام و کسی را که به اندازه‌ی این فرد دانا باشد، ندیده‌ام.
چون شنیدند این بیان را آبیان
با حکایت گو بگفتند ای فلان
هوش مصنوعی: وقتی این سخنان را شنیدند، کسی که داستان را روایت می‌کرد، به شخصی گفت: «ای فلانی،».
آن ستمکاران کنند آیا رها
هیچگه دامان آن بیچاره را
هوش مصنوعی: آیا آن ستمگران رها خواهند کرد، هیچ‌گونه ای، دامان آن بیچاره را؟
گردنش پیوسته باشد در کمند
یا به او گاهی ترحم می کنند
هوش مصنوعی: او همیشه در بند و گرفتار است، یا گاهی بر او ترحم می‌شود.
سال و مه باشد به زندانشان اسیر
یا بود گاهی ز حبس او را گزیر
هوش مصنوعی: سال و ماه در زندان آن‌ها در بند است، یا گاهی از حبس او را رهایی است.
گفت نی نی پای او در بند نیست
گردنش هم در خم آوند نیست
هوش مصنوعی: می‌گوید که پای او آزاد است و گردنش هم در محدودیت قرار ندارد.
می رود هرجا که خواهد بی سخن
گاه مصر و گاه شام و گه یمن
هوش مصنوعی: او بدون هیچ حرف و سخنی به هر جا که بخواهد می‌رود؛ گاهی به مصر، گاهی به شام و گاهی به یمن.
آبیان گفتند چون باشد چنین
پس نبگریزد چرا آن مستکین
هوش مصنوعی: آبیان (آب‌ها) گفتند: اگر چنین باشد، پس چرا آن ناتوان (مستکین) فرار نکند؟
چون نباشد پای او اندر جدار
نزد ایشان از چه رو دارد قرار
هوش مصنوعی: وقتی او در دیوار جایی ندارد، پس چرا این افراد در مقابل او آرامش دارند؟
می نبگریزد چرا از چنگشان
تا شود فارغ ز عار و ننگشان
هوش مصنوعی: چرا می باید که شراب از دست آن‌ها بگریزد تا از عیب و نقصشان رهایی یابد؟
گفت منهم زین بسی در فکرتم
حیرت اندر حیرت اندر حیرتم
هوش مصنوعی: من نیز از این موضوع بسیار در فکر هستم و در تعجبی عمیق فرورفته‌ام.
همچو من کاندر تحیر ای مهان
مانده ام از کار و بار مردمان
هوش مصنوعی: من نیز مانند شما، ای بزرگان، در حیرت مانده‌ام از کارها و رفتارهای انسان‌ها.
کاین چه سرگردانیست و پیچ و تاب
وین چه خودسوزی و رنج بیحساب
هوش مصنوعی: این چه وضعی است که انسان در آن سرگردان و آشفته است و چرا این‌قدر در خود می‌سوزد و رنج بی‌پایانی را تحمل می‌کند؟
ای چه جهل است و چه حمق بیکران
سوختن خود را ز بهر دیگران
هوش مصنوعی: چه نادانی و چه بی‌خردی است که خود را به خاطر دیگران به آتش بکشی؟
دیگران در فکر کار و بار خود
در خیال رونق بازار خود
هوش مصنوعی: دیگران در حال فکر کردن به کار و زندگی خود هستند و در آرزوی پیشرفت و موفقیت در کسب و کارشان به سر می برند.
تو ز خود کرده فرامش روز و شب
بهر ایشان در عنا و در تعب
هوش مصنوعی: تو به خاطر دیگران از خود غافلی و شب و روز را در سختی و عذاب می‌گذرانید.
آتشی از حبشان افروختی
خویشتن را اندر آتش سوختی
هوش مصنوعی: تو با عشق آن‌ها آتشی به وجود آوردی و خودت هم در همین آتش سوختی.
گر خری داری که گه بارش کنی
گاه جو بدهی و تیمارش کنی
هوش مصنوعی: اگر مالی داری که گهگاهی از آن بهره‌برداری می‌کنی، باید گاهگاهی هم به آن رسیدگی کنی و برایش هزینه کنی.
بهر ایشان تو خری بی اشتباه
لیکن ایشان نی دهندت جو نه کاه
هوش مصنوعی: برای آنها تو مانند یک خری هستی که هیچ اشتباهی نمی‌کنی، اما آنها نه به تو جو می‌دهند و نه کاه.
هان و هان تا فرصتی باقیست خیز
پیش گیر ای جان من راه گریز
هوش مصنوعی: ای جان من، تا هنوز فرصتی هست، به خود بیا و اقدام کن، زیرا ممکن است زمانی برای فرار از این وضعیت نباشد.
دست و سر باید اگر اقدام کرد
هفتصد پای دگر هم وام کرد
هوش مصنوعی: اگر قرار است که کاری انجام دهی، به جز دست و سر، باید از هفتصد راه و روش دیگر هم بهره‌برداری کنی.
هم قدم کن دست و سر را ای پسر
واکن از هم زانچه گفتم بیشتر
هوش مصنوعی: ای پسر، به هم بیاور دست و سر را و از آنچه گفتم بیشتر متوجه باش.
نیمه کن شب را و بگریز از میان
از قفا میکن نظر تا قیروان
هوش مصنوعی: نیمه شب را بشکن و از میانه فرار کن. به عقب نگاه کن تا قیروان را ببینی.
چونکه رفتی از میانشان ای عزیز
می گریزو می گریزو می گریز
هوش مصنوعی: وقتی تو از جمع آنها رفتی، ای عزیز، من فرار می‌کنم، فرار می‌کنم، فرار می‌کنم.
ای مسلمانان فغان زین دشمنان
دشمنان عمر گاهی جان ستان
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، به حال خود بیندیشید و از این دشمنان که با شما در ستیز هستند، به شدت نگران باشید، زیرا آن‌ها در مواقعی جان شما را نیز می‌ستانند.
دشمنان دوست اما نامشان
هم ز خون ما لبالب جامشان
هوش مصنوعی: دشمنان ما دوستان ما هستند، اما نامشان به قدری از خون ما پر است که مانند جامی پر از مایه دریده می‌شود.
آبشان از اشک چشم ماستی
شیره ی جانهایشان حلواستی
هوش مصنوعی: آب آنها از اشک‌های ماست و شیرینی جان‌هایشان مانند حلواست.
این یکی را نام فرزند عزیز
می نبیند در تو الا تیز تیز
هوش مصنوعی: این فرد در تو فرزند گرامی و نازنینی را می‌بیند که به شدت تیز و زیرک است.
یعنی ای بابا تو تاکی مانده ای
کل نفس ذائقه نشنیده ای
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که شخص گوینده به دیگران می‌گوید که چرا هنوز هم در جایگاه قدیمی خود مانده‌اید و تجربه‌های جدید و احساسات تازه را نچشیده‌اید. به نوعی به عدم تغییر و پیشرفت در زندگی اشاره می‌کند.
اینک آمد نوبت ما ای پدر
بایدت بستن کنون بار سفر
هوش مصنوعی: حالا وقت آن رسیده که من عزم سفر کنم، ای پدر، وقت آن است که بار سفرم را ببندم.
ذکرشان جز مردن بابا مدان
فکرشان جز غارت یغما مدان
هوش مصنوعی: فکر نکنید که آنها تنها به یاد مرگ هستند و در اندیشه‌ای جز دزدی و چپاول نمی‌باشند.
می کنند این طفلکان دل فروز
در حساب ارث بابا شب به روز
هوش مصنوعی: این بچه‌ها شب و روز به فکر تقسیم ارث پدرشان هستند و دل‌هایشان به عشق و امید مشغول است.
آن یکی دیگر بود همخواب و جفت
محرم پیدا و پنهان خورد و خفت
هوش مصنوعی: یک دیگری وجود داشت که با او هم‌خوابی و نزدیکی داشت. او در حالتی آشکار و پنهان غذا خورد و خوابید.
روز گیرد از تو رخت و نان و آب
شب سماع و بوسه و پهلو و خواب
هوش مصنوعی: روزها از تو خواسته شده که کار و زندگی را پیش ببری و تأمین نیازهای اولیه مانند غذا و آب را انجام دهی، اما شب‌ها وقت لذت بردن، نابودی خستگی، بوسیدن و خوابیدن است.
روز خواهد مال و ایمان تورا
شب بکاهد آن جلب جان تورا
هوش مصنوعی: روزها باعث افزایش مال و ایمان تو خواهند شد، اما شب‌ها آن آرامش و توانایی روحی تو را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
روزها در جنگ و دعوا و طلب
بهر حمدان مهربان گردد به شب
هوش مصنوعی: در طول روزها درگیر جنگ و نزاع هستند، اما شب که می‌رسد، مهربانی و محبت حمدان ظهور پیدا می‌کند.
العیاذبالله از یکشب جماع
کم شود فردات غوغا و نزاع
هوش مصنوعی: به خدا پناه می‌برم که اگر یک شب نزدیکی کمتر شود، فردا غوغا و دعوا به پا می‌شود.
صبح خاتون را ببینی در غضب
چین بر ابرو پچ پچ اندر زیر لب
هوش مصنوعی: صبح که خاتون را ببینی، می‌بینی که در حالت خشم ابروهایش چروک شده و زیر لب به آرامی چیزی می‌گوید.
بسته درها طفلکان بی نان و آب
با همه خاتون بدشنام و عتاب
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف وضعیتی است که در آن درها به روی کودکان بسته شده و آن‌ها در شرایطی سخت و بدون غذا و آب به سر می‌برند. همچنین، تاکید می‌شود که با مادرانشان نیز به گونه‌ای توهین‌آمیز و با سرزنش رفتار می‌شود.
خود تو در کنجی همی گردی نهان
می نیارد کس برایت آب و نان
هوش مصنوعی: تو در گوشه‌ای پنهان شده‌ای و هیچ‌کس به فکر تامین نیازهای تو نیست.
بگذرد روزت چنین تا شب مگر
طی دعوا را بفرماید ذکر
هوش مصنوعی: روز تو باید به همین شکل بگذرد تا شب فرا برسد، شاید دعوا را حل کند و یاد خدا به میان آید.
می نهد صدگونه تهمت و افتورا
نزد قاضی آن ستیزه مر تورا
هوش مصنوعی: او به قاضی بسیاری از اتهامات و افتراها را علیه تو می‌زند.
ای دو صد نفرین به زنهای نکو
از زن بدخو نباید گفتگو
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که نباید درباره زنان بدرفتار صحبت کرد، چرا که زنان نیکو و خوب ارزش بیشتری دارند و مهم‌تر از آن‌ها هستند.
ای برادر آن زن و فرزند بین
هیچ دشمن باشد آیا اینچنین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ای برادر، آیا می‌توانی تصور کنی که دشمنی میان زن و فرزند وجود داشته باشد؟ این سؤال به بیان ایده‌ای می‌پردازد که روابط خانوادگی و عاطفی باید فراتر از خصومت‌ها باشد.