بخش ۳۱ - حکایت آدم آبی و سیاحت او در روی زمین
بالله ار بشناسی ایشان را درست
صد بیابان میگریزی جلد و چست
آن یکی در ساحلی دامی نهاد
آدم آبی به دامش اوفتاد
پس گرفت او را و آوردش به ده
آفرینش اهل ده کردند و زه
چند روزی با دلی از غصه چاک
همنشینی کرد با سکان خاک
عاقبت صیاد او را شاد کرد
سوی دریا بردش و آزاد کرد
اهل دریا گرد آن گشتند جمع
جمله چون پروانه اندر گرد شمع
زو بپرسیدند حال خاکیان
آن شگفتیها که دید آنجا عیان
گفت دیدم بس عجایب در زمین
گشته زانها دل به صد حسرت قرین
لیک دیدم من سه چیز بوالعجب
در شگفتم من از اینها روز و شب
اول آن باشد که بر لوحی سپید
از سیاهی نقشها آرند پدید
همچو آن نقشی که میگردد رقم
در دل مؤمن ز عصیان و ظلم
آری آری دل ز نور آمد پدید
زان سبب در فطرت آمد آن سپید
چون ز علم و از عمل یابد جلا
آن سپیدی میشود نور و ضیا
در تبهکاری و عصیان و گناه
میشود پیدا در آن خال سیاه
چون گناه دیگر آمد در وجود
نقطهٔ دیگر بر آن نقطه فزود
همچنین تا چون گنه بسیار شد
لوح دل پر نقطهای تار شد
منبسط گردد از آن پس آن نقط
صفحه یکسر تار گردد زین نمط
در تمام لوح دل آن نقطها
جمع گردد ز ابتدا تا انتها
گشت پیدا چون نقط را اجتماع
خواه ختمش گو و خواهی انطباع
زان سپس امید خیر از دل مدار
نالهٔ واخیبتاه از دل برآر
پس فرستند آن نقوش بی زبان
از خطا و تته سوی قیروان
مرد قیری میشناسد بی کلام
قصد تتی و خطایی را تمام
در یمینش آنکه مشتی خشت و گل
سستتر از عهد خوبان چگل
چیده بر بالای هم تیغالوار
کرده نامش کاخ و لاخ و شاهوار
دل به آن بندند و خوانندش وطن
وندران خسبند با آرام تن
نه از خرابی بیم و نی باک از هدر
نی گریز از کسر و نه از هدمش حذر
یا وجود آنکه هرکس بی خبر
صد هزاران زان فرود آید به سر
ای بسا سرها نهان در خاک ازین
ای بسا تن طعمهٔ دژگان ازین
روز دیگر باز سازندش ز نو
برکشند از شه همی برغو و غو
کای طرب کین خانه را پرداختیم
بهر بویحیی حصاری ساختیم
نی در اول بیمشان کاینست سست
نی در آخر پندشان کان را بکشت
آری آری جزو کل را تابع است
وین نسق در جزو از کل شایع است
سستی بنیاد دهر بیمدار
غفلت و مستی اهل روزگار
آن یکی ساریست در هر مسکنی
وین یکی هم جاری اندر هر تنی
خوی گل از جزء آن پیداستی
طبع جزء از طبع کل برپاستی
خوی زشت دهر در اجزای آن
گشته ساری ای رفیق مهربان
پستی و سستی و کسر و انهدام
بیوفایی و سقوط و انفصام
جمله اینها خوی دهر است ای قرین
گشته در اجرای آن جاری چنین
بر سری گر روزگار افسر نهاد
بر گلویش از قفا خنجر نهاد
کوس نوبت زد به هر در بامگاه
طبل رحلت کوفتش در شامگاه
کاخ هرکس را برافرازد صباح
شمع گورش برفروزد در رواح
در بهاران گر گلستان را خشود
هم در آن در برزخ گلچین گشود
گر کشاند ابر سوی بوستان
صرصر از دنبال آن سازد روان
آنکه را شبگیر شبگویان به بام
دیدمش مشغول شبگویی به شام
گر پرند دشت بخشد تخت و تاج
سازدت امروز محتاج بلاج
گر در آغوش از سر مهرت کشند
خواهد از دندان کین مهرت گزند
آردت گر خوان نعمت رنگ رنگ
هست در هر رنگی از آن صد شرنگ
قامتی تشریف آن را درنیافت
تا که نساجش کفن از پی نبافت
آجری بهر سرای کس نداد
تا به قالب خشت قبرش را نهاد
جمله اینها خوی دهر است ای پسر
دیده بگشا خوی ابنایش نگر
خوی ایشان دیدهپوشی از صواب
دیده را نادیده آوردن حساب
خانه را دیدن که میآید فرود
پا نهادن در درون خانه زود
شیون همسایه بشنیدن بلند
از تغافل کردن آن را ریشخند
دیدن تابوت حمالان به راه
هم به تابوتش نکردن یک نگاه
زین تغافلها خدایا داد داد
این تغافل خاک ما بر باد داد
ای خدا خواهم دلی اندرزگیر
دیدهٔ حق بین و جانی حق پذیر
پردههای غفلت افزون از شمار
گستریده پیش چشم اعتبار
دیدهای خواهم خدایا پرده در
تا شکافد پردهها را سر به سر
دیدهای در ید و امر انجام بین
دیدهای هم دانه بین هم دام بین
بخش ۳۰ - تتمه حال پادشاه و زنگیان: از قضا فوجی ز زنگ تیره رویبخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا: دیده ی آغاز بین بر کنده باد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بالله ار بشناسی ایشان را درست
صد بیابان میگریزی جلد و چست
هوش مصنوعی: اگر به خوبی ایشان را بشناسید، با سرعت و چابکی از صد بیابان فرار خواهید کرد.
آن یکی در ساحلی دامی نهاد
آدم آبی به دامش اوفتاد
هوش مصنوعی: یک نفر در ساحل تلهای گذاشت و یک آدم ماهیگیر در آنجا گرفتار شد.
پس گرفت او را و آوردش به ده
آفرینش اهل ده کردند و زه
هوش مصنوعی: او را گرفت و به روستای آفرینش برد و مردم روستا به او احترام گذاشتند و ستایش کردند.
چند روزی با دلی از غصه چاک
همنشینی کرد با سکان خاک
هوش مصنوعی: مدتی را با دلbroken و پر از غم در کنار کسی زندگی کرد که خود مانند خاک سست و بیثبات بود.
عاقبت صیاد او را شاد کرد
سوی دریا بردش و آزاد کرد
هوش مصنوعی: در نهایت، صیاد او را خوشحال کرد، به دریا برد و آزادش کرد.
اهل دریا گرد آن گشتند جمع
جمله چون پروانه اندر گرد شمع
هوش مصنوعی: افراد اهل دریا به دور هم جمع شدهاند، مانند پروانههایی که دور شمع میگردند.
زو بپرسیدند حال خاکیان
آن شگفتیها که دید آنجا عیان
هوش مصنوعی: از او پرسیدند حال و احوال انسانها را، در مورد شگفتیهای که آنجا به وضوح دیده بود.
گفت دیدم بس عجایب در زمین
گشته زانها دل به صد حسرت قرین
هوش مصنوعی: دیدم که در زمین، شگفتیهای زیادی وجود دارد و از آنها دل به حسرتی عمیق بستهام.
لیک دیدم من سه چیز بوالعجب
در شگفتم من از اینها روز و شب
هوش مصنوعی: اما من در روز و شب از سه چیز شگفتانگیز حیرتزدهام.
اول آن باشد که بر لوحی سپید
از سیاهی نقشها آرند پدید
هوش مصنوعی: ابتدا باید بر صفحهای سفید و پاک، نقوش و طرحهایی را از سیاهیها ایجاد کرد و به نمایش گذاشت.
همچو آن نقشی که میگردد رقم
در دل مؤمن ز عصیان و ظلم
هوش مصنوعی: مانند نقشی که در دل مؤمن از گناه و ظلم ایجاد میشود و به مرور زمان تغییر میکند و روح او را تحت تأثیر قرار میدهد.
آری آری دل ز نور آمد پدید
زان سبب در فطرت آمد آن سپید
هوش مصنوعی: بله، دل به وسیله نور روشن شده است و به همین دلیل در ذات انسان، این روشنایی وجود دارد.
چون ز علم و از عمل یابد جلا
آن سپیدی میشود نور و ضیا
هوش مصنوعی: زمانی که علم و عمل باعث روشنی بخشیدن به دل میشود، آن دل مانند نوری درخشان و تابناک میگردد.
در تبهکاری و عصیان و گناه
میشود پیدا در آن خال سیاه
هوش مصنوعی: در هنگام ارتکاب به گناهان و فساد، آن نشانههای بدی که در وجود انسان است، نمایان میشود.
چون گناه دیگر آمد در وجود
نقطهٔ دیگر بر آن نقطه فزود
هوش مصنوعی: زمانی که گناهی جدید به وجود میآید، بر روی آن نقطهٔ قبلی افزوده میشود و بر آن تأثیر میگذارد.
همچنین تا چون گنه بسیار شد
لوح دل پر نقطهای تار شد
هوش مصنوعی: وقتی که گناهان زیاد میشود، دل مانند لوحی پر از نقطههای تاریک میشود.
منبسط گردد از آن پس آن نقط
صفحه یکسر تار گردد زین نمط
هوش مصنوعی: از آن به بعد، آن نقطه در صفحه گسترش پیدا میکند و به کلی تحت تأثیر این حالت تاریک میشود.
در تمام لوح دل آن نقطها
جمع گردد ز ابتدا تا انتها
هوش مصنوعی: تمام نقاط و جزئیات زندگی و احساسات در دل آدمی به گونهای جمع میشوند که از ابتدا تا انتها یک تصویر کامل و معنادار را به نمایش بگذارند.
گشت پیدا چون نقط را اجتماع
خواه ختمش گو و خواهی انطباع
هوش مصنوعی: وقتی که نقطهای در کنار هم قرار میگیرد، آن را به وضوح میتوان دید. اگر بخواهی، میتوانی آن را به عنوان نقطه پایان در نظر بگیری یا به صورت همزمان با دیگر نقاط درک کنی.
زان سپس امید خیر از دل مدار
نالهٔ واخیبتاه از دل برآر
هوش مصنوعی: از آن پس دیگر امید به خوبی را از دل نبر و شکایتهای خود را فراموش کن.
پس فرستند آن نقوش بی زبان
از خطا و تته سوی قیروان
هوش مصنوعی: پس آن نقشها که بیزبان و خاموش هستند، بدون خطا یا اشتباه به سوی قیروان فرستاده میشوند.
مرد قیری میشناسد بی کلام
قصد تتی و خطایی را تمام
هوش مصنوعی: مردی که با قیر آشنایی دارد، بدون نیاز به صحبت کردن، نیت و اشتباهات دیگران را به خوبی تشخیص میدهد.
در یمینش آنکه مشتی خشت و گل
سستتر از عهد خوبان چگل
هوش مصنوعی: در کنار او، کسی است که تودهای از خشت و گل دارد که از عهد و پیمان خوبان هم سستتر و ضعیفتر است.
چیده بر بالای هم تیغالوار
کرده نامش کاخ و لاخ و شاهوار
هوش مصنوعی: ساختمانی بزرگ و زیبا ساخته شده که مانند کاخی بزرگ و با زیباییهای خاص در بالای تپهای قرار دارد.
دل به آن بندند و خوانندش وطن
وندران خسبند با آرام تن
هوش مصنوعی: دل را به جایی ارتباط میدهند و آنجا را وطن مینامند، در حالی که بیگانگان در آرامش و راحتی زندگی میکنند.
نه از خرابی بیم و نی باک از هدر
نی گریز از کسر و نه از هدمش حذر
هوش مصنوعی: نه نگران و ناامید از خرابی هستم و نه از بیخود شدن میترسم. از نقصان و از نابودیاش هم پرهیز نمیکنم.
یا وجود آنکه هرکس بی خبر
صد هزاران زان فرود آید به سر
هوش مصنوعی: هر کسی که از حقیقت و وجود او بی خبر باشد، در واقع به هزاران مشکل و سختی دچار میشود.
ای بسا سرها نهان در خاک ازین
ای بسا تن طعمهٔ دژگان ازین
هوش مصنوعی: بسیاری از سرها در زیر خاک نهان شدهاند و بسیاری از بدنها طعمهی درندگان گشتهاند.
روز دیگر باز سازندش ز نو
برکشند از شه همی برغو و غو
هوش مصنوعی: روز دیگری دوباره او را میسازند و از نو به زندگی برمیگردانند، مانند صدا و آشوبی که از شاه برمیخیزد.
کای طرب کین خانه را پرداختیم
بهر بویحیی حصاری ساختیم
هوش مصنوعی: ای شادی، ما برای این خانه هزینه کردهایم و به همین خاطر دور آن دیواری به نام "بویحیی" بنا کردهایم.
نی در اول بیمشان کاینست سست
نی در آخر پندشان کان را بکشت
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، نگرانی و ترس آنها موجب ضعف و سستی شده و در پایان، نصیحتهایشان به نوعی به سرانجام ناپسند و بدی منجر میشود.
آری آری جزو کل را تابع است
وین نسق در جزو از کل شایع است
هوش مصنوعی: بله، هر جزء به طور طبیعی تحت تأثیر کل است و این الگو در هر جزء از کل به وضوح مشاهده میشود.
سستی بنیاد دهر بیمدار
غفلت و مستی اهل روزگار
هوش مصنوعی: بنیاد و اساس زندگی به سبب غفلت و بیتوجهی و همچنین شوق به لذتهای زودگذر، آسیبپذیر و سست است.
آن یکی ساریست در هر مسکنی
وین یکی هم جاری اندر هر تنی
هوش مصنوعی: یکی از آن دو در هر مکان و محلی وجود دارد و دیگری هم در هر جسم و وجودی جاری است.
خوی گل از جزء آن پیداستی
طبع جزء از طبع کل برپاستی
هوش مصنوعی: ماهیت گل از اجزای آن قابل تشخیص است و ویژگیهای هر جزء به ویژگیهای کلی مربوط میشود.
خوی زشت دهر در اجزای آن
گشته ساری ای رفیق مهربان
هوش مصنوعی: دوست مهربان، نیکیها و زیباییهای جهان در وجود این زمان به تلخی و زشتی آلوده شده است.
پستی و سستی و کسر و انهدام
بیوفایی و سقوط و انفصام
هوش مصنوعی: این بیت به نقصها و نقاط قوت منفی اشاره دارد. به نوعی، حالات ضعیف و ناکامیها، مشکلات و شکستها را توصیف میکند. همچنین به احساس بیوفایی، افت و جدا شدن از چیزی اشاره میکند که ممکن است موجب حس ناامیدی و تضعیف شود.
جمله اینها خوی دهر است ای قرین
گشته در اجرای آن جاری چنین
هوش مصنوعی: تمام اینها ویژگیهای زمانه است، ای همراز، که در بروز و ظهور آن به این شکل جاری شدهای.
بر سری گر روزگار افسر نهاد
بر گلویش از قفا خنجر نهاد
هوش مصنوعی: اگر بر کسی در این دنیا سمت و مقام و افتخار قرار گیرد، در عین حال ممکن است از پشت به او خیانتی شود.
کوس نوبت زد به هر در بامگاه
طبل رحلت کوفتش در شامگاه
هوش مصنوعی: صدا و جار و جنجال در صبح زود به همه جا رسید و خبر مرگش در شب به گوش همه مردم رسید.
کاخ هرکس را برافرازد صباح
شمع گورش برفروزد در رواح
هوش مصنوعی: هرچند که کسی ممکن است کاخی بزرگ و مجلل بسازد، در پایان زندگیاش، روشنایی و یاد او در لحظهی فرارسیدن مرگش، به مانند شمعی خواهد بود که خاموش میشود.
در بهاران گر گلستان را خشود
هم در آن در برزخ گلچین گشود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، حتی اگر باغ پرگل باشد، در آنجا هم دلیلی برای غم و اندوه وجود دارد.
گر کشاند ابر سوی بوستان
صرصر از دنبال آن سازد روان
هوش مصنوعی: اگر باد سرد و تند، ابر را به سمت باغ بکشاند، آن ابر به دنبال آن به جاری شدن خواهد افتاد.
آنکه را شبگیر شبگویان به بام
دیدمش مشغول شبگویی به شام
هوش مصنوعی: شبی را که به اظهارات گویندگان شب گوش فرا داده بودم، شخصی را در بالای خانه دیدم که به همین کار مشغول بود.
گر پرند دشت بخشد تخت و تاج
سازدت امروز محتاج بلاج
هوش مصنوعی: اگر پرندهای دشت را به تو دهد و تو را صاحب تخت و تاج کند، امروز دیگر نیازی به دردسر و مشکلات نخواهی داشت.
گر در آغوش از سر مهرت کشند
خواهد از دندان کین مهرت گزند
هوش مصنوعی: اگر به خاطر محبت و مهر تو مرا در آغوش بگیرند، باز هم بر اثر کینهای که از تو در دل دارم، به تو آسیب میزنم.
آردت گر خوان نعمت رنگ رنگ
هست در هر رنگی از آن صد شرنگ
هوش مصنوعی: اگر سفره نعمت برایت پهن شده باشد و در آن انواع و اقسام رنگها وجود داشته باشد، در هر یک از آن رنگها، طعمهای تلخ و شیرین (مشکلات و لذتها) نهفته است.
قامتی تشریف آن را درنیافت
تا که نساجش کفن از پی نبافت
هوش مصنوعی: قد بلندی آن را کسی درک نکرد، تا آنکه بافتن کفن به دنبال آن نبود.
آجری بهر سرای کس نداد
تا به قالب خشت قبرش را نهاد
هوش مصنوعی: هیچ کس آجری برای ساختن خانهاش به او نداد تا زمانی که در نهایت، خشتهای قبرش را در زمین قرار دادند.
جمله اینها خوی دهر است ای پسر
دیده بگشا خوی ابنایش نگر
هوش مصنوعی: همه اینها رفتار و خصیصههای زمانه است، پسر! چشمانت را باز کن و نیکان و بدکاران را ببین.
خوی ایشان دیدهپوشی از صواب
دیده را نادیده آوردن حساب
هوش مصنوعی: رفتار و ویژگیهای آنها به گونهای است که انسان را از درک حقیقت و واقعیت باز میدارد و باعث میشود که نادیده گرفتن اشتباهات و خطاهای خود را آسانتر بیابد.
خانه را دیدن که میآید فرود
پا نهادن در درون خانه زود
هوش مصنوعی: به زودی به خانه میرسیم و باید سریعاً وارد آن شویم.
شیون همسایه بشنیدن بلند
از تغافل کردن آن را ریشخند
هوش مصنوعی: اگر صدای نالهی همسایه را بشنوی و به آن توجهی نکنی، این کار به نوعی تمسخر او خواهد بود.
دیدن تابوت حمالان به راه
هم به تابوتش نکردن یک نگاه
هوش مصنوعی: دیدن تابوت بارکشها در مسیر، اما به تابوت خود هیچ توجهی نکردن.
زین تغافلها خدایا داد داد
این تغافل خاک ما بر باد داد
هوش مصنوعی: خدایا، از این بیتوجهیها و غفلتها رنج میبرم. این غفلتها سبب شده که ارزش ما از بین برود و به باد رود.
ای خدا خواهم دلی اندرزگیر
دیدهٔ حق بین و جانی حق پذیر
هوش مصنوعی: ای خدا، من خواهان دلی هستم که پند دهد و آگاهی از حقیقت داشته باشد و جانی که بتواند حقیقت را بپذیرد.
پردههای غفلت افزون از شمار
گستریده پیش چشم اعتبار
هوش مصنوعی: پردههای غفلت به قدری زیادند که نمیتوان آنها را شمارش کرد و همچون پردهای در برابر دیدگان اعتبار گسترده شدهاند.
دیدهای خواهم خدایا پرده در
تا شکافد پردهها را سر به سر
هوش مصنوعی: خدایا، من آرزو دارم که پردهها را کنار بزنی و حقیقت را برایم روشن کنی.
دیدهای در ید و امر انجام بین
دیدهای هم دانه بین هم دام بین
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از این است که با چشم خود میتوانی قدرت و اختیار را در دست داشته باشی و به انجام کارها بپردازی. همچنین میتوانی میوههای حاصل از تلاش و کوشش را ببینی و در عین حال، به دامها و چالشهایی که در مسیر وجود دارد، توجه کنی. به عبارت دیگر، زندگی مملو از فرصتها و مشکلات است که با دقت و بینایی میتوان به آنها توجه کرد.