گنجور

بخش ۲۷ - رنج و محنت اهل زرع و تجارت و ثروت

دیگری در کار زرع است و شیار
نی شبش آرام و نی روزش قرار
بگذرد گر در هوا فوجی جراد
او همی خواند اعوذ وان یکاد
روز در کناسی و سرگین کشی
شب ز بیم عاقبت دل آتشی
کشت من امسال آیا چون شود
دخل آن از پارکاش افزون شود
نی کجا گردد فزون باران کجاست
کشت من امسال می دانم هباست
گه گرفتار تقاضای خراج
گه از او دیوانیان خواهند باج
شد بهار گشت و وقت بوستان
وقت گل گشت و چمن با دوستان
خواجه ی ما را کجا باشد فراغ
کی تواند کرد سیر دشت و باغ
رنج باغ از خواجه سیر از این و آن
کشت دشت از او و گشت از دیگران
وان دگر تاجر نه شب دارد نه روز
نی بیاد آمد به بهمن نی تموز
گه سوی آن شهر و گاهی سوی این
گه به روم و گه به هند و گه به چین
بهر دانگی در تلاطم روز و شب
می نیاساید زمانی از طلب
در تکادو تا به شبها روزها
شب ز فکر بیهده در سوزها
گه خیال سود و سوداهای خام
گاه در دل با شریکان در خصام
گه حساب مایه گه سود و زیان
گه خیال و حجره و بیم دکان
حجره را دزدی مگر خواهد برید
یا بخواهد ساخت قفلش را کلید
من چه خواهم کرد با مشتی عیال
چون کنم با بچه های خردسال
طفلهای نان خور حق ناشناس
وین زنان بی حقوق نا سپاس
من چه خواهم کرد با فرزند و زن
بایدم ناچار رفتن از وطن
و آن یکی محبوس تزویر و ریا
و آن دگر در قید تلبیس و دغا
اهل دنیا را بدینگون حالها
روزهاشان بگذرد در سالها
هیچشان از روز مردن یاد نی
جسمشان جز قلعه فولاد نی
مرگ باشد حق ولی همسایه را
خانه آید بر سر اما دایه را
من کجا و مردن ای مرد خبیر
مردن چون من کسی آسان مگیر
این تنم را قلعه ی فولاد بین
چار ارکانم قوی بنیاد بین
خواجه در خوابست ناگه موشکی
می جهد بیرون ز سوراخ اندکی
خواجه پندارد که دزدی می رود
می جهد از خواب و بیرون می دود
سر برهنه می دود بالا و زیر
هی بگیر و هی بگیر و هی بگیر
دزد آمد خانه را تاراج کرد
مایه ام برد و مرا محتاج کرد
جمع آیید ای همه همسایگان
الامان و الامان و الامان
صبح آمد خواجه ی ما بستری ست
هی چرا این خواجه از صحت بری ست
هی چه شد او را چرا تب کرده است
خواجه گویا دوش سرما خورده است
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب
هی بیارید این دوا را بی شکیب
روز دیگر شد فغان و شیونست
چیست هی خواجه بکار مردنست
هی چه شد تابوت و کافور و کفن
هی کجا غسال و مقری قبر کن
خواجه پنهان در لحد گردید زود
خود تو گویی خواجه ای هرگز نبود
خواجه آخر با همه باد و بروت
با کمال اینکه حی لایموت
از صدای پای موشی جانسپرد
موشکی بیرون دوید و خواجه مرد
ای تفو بر اینچنین ماتمکده
اف بر این منزلگه دیو و دده
الفرار این غافلان زین دیو جای
الحذر ای غافلان زین غم سرای
جای منزل نیست اینجا ای پسر
سیل و صرصر را در این باشد گذر
رهگذار سیل را خانه مکن
پیش صرصر خرمنت دانه مکن
در ره این سیل نتوان ساخت باغ
پیش این صرصر مکن روشن چراغ
سقف اشکسته است در زیرش مخواب
خانه گردد بر سرت ناگه خراب
کشتی و توفان و بس دریا عمیق
خویش را بیرون فکن زود ای رفیق
سرکش است اسب و به ره کوه و کمر
هین از این مرکب فرود آی زودتر
می نپندارم ولیکن ای عمو
کایی از مرکب ز پند من فرو
می نپندارم که این اندرز و پند
رخنه سازد در دلت ای ارجمند
می نپندارم پذیرایی سخن
بل ملول و تیره می گردی ز من
کام طبعت زین سخنهای چودر
تلخ می گردد بلی الحق مر
ای بسی را دان شیرین کارها
بیش از این گفتند از این گفتارها
بارها بشنیده ای گفتارشان
دیده ای هم کارشان و بارشان
نی عیان بخشید سودت نی خبر
نی اثر از عین دیدی نز اثر
پس کجا سودت دهد گفتار من
باز دارد کی تورا انکار من
بهتر آن باشد که بر بندم زبان
این سخن بگذارم اکنون در میان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیگری در کار زرع است و شیار
نی شبش آرام و نی روزش قرار
هوش مصنوعی: شخص دیگری مشغول کشاورزی و آماده‌سازی زمین است، در حالی که شب‌های او آرام و روزهایش بی‌دغدغه است.
بگذرد گر در هوا فوجی جراد
او همی خواند اعوذ وان یکاد
هوش مصنوعی: اگر در آسمان گروهی از ملخ‌ها پرواز کنند، آن‌ها نیز به صدای "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" متمسک می‌شوند.
روز در کناسی و سرگین کشی
شب ز بیم عاقبت دل آتشی
هوش مصنوعی: در روز مشغول سرگرمی و کار هستم، اما شب‌ها به خاطر ترس از عواقب کارهایم، دل‌نگران و مضطربم.
کشت من امسال آیا چون شود
دخل آن از پارکاش افزون شود
هوش مصنوعی: آیا در سال جاری محصول من به اندازه‌ای خواهد بود که از سال گذشته بیشتر شود؟
نی کجا گردد فزون باران کجاست
کشت من امسال می دانم هباست
هوش مصنوعی: نی می‌پرسد که باران کجا خواهد بارید و کشت او در این سال چگونه خواهد بود؛ او به وضوح می‌داند که از این موضوع بی‌خبر است و نمی‌تواند پیش‌بینی کند.
گه گرفتار تقاضای خراج
گه از او دیوانیان خواهند باج
هوش مصنوعی: گاه دچار درخواست مالیات می‌شود و گاه دیوان‌سالاران از او طلب پول می‌کنند.
شد بهار گشت و وقت بوستان
وقت گل گشت و چمن با دوستان
هوش مصنوعی: بهار آمده و زمان خوبی برای رفتن به باغ و لذت بردن از گل‌ها و چمن‌زارها با دوستان فرارسیده است.
خواجه ی ما را کجا باشد فراغ
کی تواند کرد سیر دشت و باغ
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که خواجه ما زمانی آزاد باشد؟ چگونه می‌تواند از دشت و باغ لذت ببرد؟
رنج باغ از خواجه سیر از این و آن
کشت دشت از او و گشت از دیگران
هوش مصنوعی: باغ از سراینده‌اش رنج می‌برد، و زراعت از کشاورزانی که آن را پرورش می‌دهند. دشت تنها از این افراد تاثیر نمی‌گیرد و به خاطر دیگران نیز تغییر می‌کند.
وان دگر تاجر نه شب دارد نه روز
نی بیاد آمد به بهمن نی تموز
هوش مصنوعی: تاجر دیگر نه شب دارد و نه روز، او همیشه در فکر و کارش مشغول است و هیچ وقت به بهمن یا تابستان نمی‌اندیشد.
گه سوی آن شهر و گاهی سوی این
گه به روم و گه به هند و گه به چین
هوش مصنوعی: گاهی به سمت شهری می‌روم و گاهی به سمت شهر دیگر، گاهی به روم، گاهی به هند و گاهی به چین.
بهر دانگی در تلاطم روز و شب
می نیاساید زمانی از طلب
هوش مصنوعی: در جستجوی علم و دانش، هرگز در روز و شب، حتی یک لحظه هم آرامش نمی‌گیرد.
در تکادو تا به شبها روزها
شب ز فکر بیهده در سوزها
هوش مصنوعی: در تلاش و کوشش تا شب‌ها و روزها از فکرهای بیهوده در آتش سوزان هستم.
گه خیال سود و سوداهای خام
گاه در دل با شریکان در خصام
هوش مصنوعی: گاهی به فکر منفعت و آرزوهای بی‌پایه هستم و گاهی در دل با هم‌فکرانم در جدال و مبارزه‌ام.
گه حساب مایه گه سود و زیان
گه خیال و حجره و بیم دکان
هوش مصنوعی: گاهی به حساب سرمایه و گاهی به حساب سود و زیان می‌پردازند، گاهی هم در فکر و اندیشه‌ای در مورد مغازه و نگرانی‌های مربوط به آن هستند.
حجره را دزدی مگر خواهد برید
یا بخواهد ساخت قفلش را کلید
هوش مصنوعی: اگر دزدی بخواهد به جایی نفوذ کند، یا باید آن را خراب کند یا قفلش را با کلید باز کند.
من چه خواهم کرد با مشتی عیال
چون کنم با بچه های خردسال
هوش مصنوعی: من با این همه افراد و بچه‌های کوچک چه کنم و چه تدبیری باید بیندیشم؟
طفلهای نان خور حق ناشناس
وین زنان بی حقوق نا سپاس
هوش مصنوعی: کودکان نان‌خور که قدر نعمت‌ها را نمی‌دانند و زنانی که حقوقشان نادیده گرفته شده و قدردان نیستند.
من چه خواهم کرد با فرزند و زن
بایدم ناچار رفتن از وطن
هوش مصنوعی: من چه کار می‌توانم بکنم با فرزند و همسر، مجبورم که از دیار خود بروم.
و آن یکی محبوس تزویر و ریا
و آن دگر در قید تلبیس و دغا
هوش مصنوعی: یک نفر گرفتار حرص و فریبکاری است و نفر دیگر در دام تقلب و نیرنگ به سر می‌برد.
اهل دنیا را بدینگون حالها
روزهاشان بگذرد در سالها
هوش مصنوعی: افراد دنیا به همین شکل زندگی می‌کنند و روزها و سال‌ها به همین ترتیب برایشان سپری می‌شود.
هیچشان از روز مردن یاد نی
جسمشان جز قلعه فولاد نی
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که انسان‌ها در زندگی خود زمانی به یاد مرگ و حقیقت آن می‌افتند که دیگر برایشان مهم نیست، و این یادآوری فقط برای جسد آن‌هاست که مثل یک قلعه فولادی سخت و بدون احساس است. در واقع، زندگی و جسم انسان نتوانسته‌اند از یاد مرگ فرار کنند و در نهایت به یک نوع بی‌احساسی و سردی می‌انجامند.
مرگ باشد حق ولی همسایه را
خانه آید بر سر اما دایه را
هوش مصنوعی: مرگ حقیقتی است اما وقتی همسایه به خانه نمی‌رسد، شیرینی زندگی را باید در خاطر دایه جست‌وجو کرد.
من کجا و مردن ای مرد خبیر
مردن چون من کسی آسان مگیر
هوش مصنوعی: من کجا و مرگ، ای شخص دانا! مرگ من آسان نیست، مانند من کسی را نباید بی‌اهمیت گرفت.
این تنم را قلعه ی فولاد بین
چار ارکانم قوی بنیاد بین
هوش مصنوعی: بدن من مانند قلعه‌ای از فولاد است که بر پایه‌ای محکم و استوار بنا شده و چهار ستونش را می‌توان با قدرت مشاهده کرد.
خواجه در خوابست ناگه موشکی
می جهد بیرون ز سوراخ اندکی
هوش مصنوعی: در خواب عمیق کسی، ناگهان یک موش از سوراخش بیرون می‌پرد.
خواجه پندارد که دزدی می رود
می جهد از خواب و بیرون می دود
هوش مصنوعی: آقای خواجه تصور می‌کند که دزدی در حال فرار است، به همین خاطر از خواب بیدار می‌شود و بیرون می‌رود.
سر برهنه می دود بالا و زیر
هی بگیر و هی بگیر و هی بگیر
هوش مصنوعی: کسی بدون پوشش سرش به طور بی‌وقفه در حال دویدن است و مرتب دستور داده می‌شود تا او را بگیرند و نگهش دارند. این اشارات نشان‌دهنده‌ی تلاش برای کنترل یا دستگیری اوست.
دزد آمد خانه را تاراج کرد
مایه ام برد و مرا محتاج کرد
هوش مصنوعی: دزد به خانه‌ام حمله کرد و تمام دارایی‌ام را برد، به طوری که اکنون در تنگدستی به سر می‌برم.
جمع آیید ای همه همسایگان
الامان و الامان و الامان
هوش مصنوعی: جمع شوید ای تمام همسایگان، به فریاد کمک و نجات بیایید!
صبح آمد خواجه ی ما بستری ست
هی چرا این خواجه از صحت بری ست
هوش مصنوعی: صبح شده و آقای ما در رختخواب است. چرا این آقا که باید سالم باشد، حالش خوب نیست؟
هی چه شد او را چرا تب کرده است
خواجه گویا دوش سرما خورده است
هوش مصنوعی: چرا او حالش خوب نیست و تب کرده است؟ به نظر می‌رسد که دیشب سرما خورده.
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب
هی بیارید این دوا را بی شکیب
هوش مصنوعی: هی، پزشکان را صدا بزنید و داروها را بی‌وقفه بیاورید.
روز دیگر شد فغان و شیونست
چیست هی خواجه بکار مردنست
هوش مصنوعی: روز دیگری فرا رسیده و صدای ناله و گریه به گوش می‌رسد، ای آقا، آیا در مورد کاری که به مرگ مربوط می‌شود، سوالی هست؟
هی چه شد تابوت و کافور و کفن
هی کجا غسال و مقری قبر کن
هوش مصنوعی: چه خبر از تابوت و کافور و کفن؟ چه شده است که غسال و کسی برای دفن در اینجا نیست؟
خواجه پنهان در لحد گردید زود
خود تو گویی خواجه ای هرگز نبود
هوش مصنوعی: شخصی به سرعت در خاک آرام گرفت و تو گویی هرگز وجود نداشته است.
خواجه آخر با همه باد و بروت
با کمال اینکه حی لایموت
هوش مصنوعی: آقای بزرگوار با تمام قدرت و سلطنت خود، همچنان زنده و پابرجا باقی مانده است.
از صدای پای موشی جانسپرد
موشکی بیرون دوید و خواجه مرد
هوش مصنوعی: صدای پای موشی باعث شد که موشکی از جایش بپرد و شخصی که در آنجا بود به طوری غافلگیر شد که جانش را از دست داد.
ای تفو بر اینچنین ماتمکده
اف بر این منزلگه دیو و دده
هوش مصنوعی: ای کاش بر اینجا که پر از غم و اندوه است، تف بدهم؛ بر این مکان که جایگاه شیطان و جن‌هاست.
الفرار این غافلان زین دیو جای
الحذر ای غافلان زین غم سرای
هوش مصنوعی: ای غافلان! فرار کردن شما از این دیو بزرگ، شما را از خطر در امان نمی‌دارد. اینجا، مکان غم و اندوه است.
جای منزل نیست اینجا ای پسر
سیل و صرصر را در این باشد گذر
هوش مصنوعی: ای پسر، این مکان جایی برای سکونت نیست؛ در اینجا سیل و باد طوفانی در حال گذرند.
رهگذار سیل را خانه مکن
پیش صرصر خرمنت دانه مکن
هوش مصنوعی: در مسیر سیلاب خانه نساز و در برابر باد سرد، خرمن خود را در معرض خطر قرار نده.
در ره این سیل نتوان ساخت باغ
پیش این صرصر مکن روشن چراغ
هوش مصنوعی: در مقابل این طوفان و سیل، نمی‌توان باغی ایجاد کرد، بنابراین در این باد تند نیازی به روشن کردن چراغ نیست.
سقف اشکسته است در زیرش مخواب
خانه گردد بر سرت ناگه خراب
هوش مصنوعی: سقف خراب است، زیر آن ناز نکن و بخواب، زیرا ممکن است ناگهان بر سرت بیفتد و خانه‌ات را ویران کند.
کشتی و توفان و بس دریا عمیق
خویش را بیرون فکن زود ای رفیق
هوش مصنوعی: به زودی از درون مشکلات و چالش‌ها بیرون بیا و خود را نجات بده، ای دوست.
سرکش است اسب و به ره کوه و کمر
هین از این مرکب فرود آی زودتر
هوش مصنوعی: اسب سرکش است و در حال حرکت در مسیر کوه و دمنوش است؛ پس هر چه سریع‌تر از این حیوان پیاده شو.
می نپندارم ولیکن ای عمو
کایی از مرکب ز پند من فرو
هوش مصنوعی: من خیال نمی‌کنم، اما ای عمو، نگران نباش و از نظر من از سوار شدن بر مرکب کناره‌گیری کن.
می نپندارم که این اندرز و پند
رخنه سازد در دلت ای ارجمند
هوش مصنوعی: به نظر نمی‌آید که این نصیحت و توصیه بتواند در دل تو تأثیری بگذارد، ای عزیز.
می نپندارم پذیرایی سخن
بل ملول و تیره می گردی ز من
هوش مصنوعی: به نظر من، گپ و گفت با تو دیگر برایم خوشایند نیست و به زودی از من دل‌زده و ناراحت خواهی شد.
کام طبعت زین سخنهای چودر
تلخ می گردد بلی الحق مر
هوش مصنوعی: تنوع این سخنان به قدری زیاد است که ممکن است ذائقه‌ات را تلخ کند، البته این حقیقتی است.
ای بسی را دان شیرین کارها
بیش از این گفتند از این گفتارها
هوش مصنوعی: بسیاری از کارهای شیرین و دلنشین وجود دارد که فراتر از این گفتارهاست و نمی‌توان به راحتی درباره آن‌ها سخن گفت.
بارها بشنیده ای گفتارشان
دیده ای هم کارشان و بارشان
هوش مصنوعی: شما بارها سخنان آنها را شنیده‌اید و کارها و زحماتشان را نیز دیده‌اید.
نی عیان بخشید سودت نی خبر
نی اثر از عین دیدی نز اثر
هوش مصنوعی: نی به وضوح نشان‌دهنده‌ی سود تو نیست، نه خبری از آن دارم و نه اثری از آن. تو خود از طریق چشم‌سنجی به حقیقت پی برده‌ای، نه از طریق نشانه‌ها و اثرات.
پس کجا سودت دهد گفتار من
باز دارد کی تورا انکار من
هوش مصنوعی: پس گفتار من چه فایده‌ای برای تو دارد، وقتی که نمی‌توانی انکار من را بپذیری؟
بهتر آن باشد که بر بندم زبان
این سخن بگذارم اکنون در میان
هوش مصنوعی: بهتر است که این موضوع را بی‌زبان بگذارم و فعلاً درباره‌اش صحبت نکنم.