بخش ۲۴۰ - شهادت حضرت علی اصغر در میدان بر روی دست حضرت
هان بیارید آن یکی فرزند من
وان یکی نوباوه دلبند من
هین بیاریدش به قربانگه برم
بهر مهمانی به سوی شه برم
مادرش را گر به پستان نیست شیر
شیر جوشد از دم پیکان تیر
پس نهاد آن طفل بر قرپوس زین
با نشاط آمد سوی میدان کین
پس به کف بگرفت آن دردانه را
سوخت هم دل خویش و هم بیگانه را
شربت آبی طلب کرد از عدو
تا مگر تر سازد آن کودک گلو
جانب صد تیر او را راست کرد
عشق خونریز آنچه خود میخواست کرد
شه گرفت آن طفل را بر روی دست
گرد خجلت بر رخ گردون نشست
با زبان حال میگفت ای خدا
در رهت آوردم این را یک فدا
عید قربان منست اینم منی
من خلیل عهد و اینم یک فدا
چون پی قربانیاَش بر کف نهاد
شست دشمن از کمان تیری گشاد
هین بگیر این جرعهٔ آب زلال
دیگر از بی شیری ای کودک منال
آمد آن تیر و نشستش در گلو
ای جهان دون تفو بر تو تفو
برگرفت آن طفل خون آلود را
آن ذبیح کعبهٔ مقصود را
طفل خون آلوده در آغوش شاه
شه عنان گرداند سوی خیمه گاه
کی پرستاران بگیریدش ز من
دادم از پستان پیکانش لبن
پس نهادش در میان کشتگان
شد پی قربانی دیگر روان
کآمد از خرگه برون خورشیدوار
نوجوان شهزادهٔ والاتبار
قامتی زیبا چه سرو افراخته
عنبرین گیسو به دوش انداخته
چهره و چهر آفتاب از آن خجل
قامتی، شمشاد پیشش پا به گِل
یوسف او را داده خط بندگی
خضر از او جویای آب زندگی
چهرهٔ او آیت حسن و جلال
از رخش ظاهر جلال ذوالجلال
در لب او معجز عیسی نهان
از رخ او نور پیغمبر عیان
شد بلند از آسمان و از زمین
غغل احسنت و بانگ آفرین
بوسه زد سلطان دین را در رکاب
با هلالی شد قرین آفتاب
کآمد اکنون نوبت من ای پدر
جان گشوده سوی میدان بال و پر
سوی میدان شهادت رخصتی
از پس رخصت مرا هم همتی
تا در این میدان کمی جولان کنم
جان شیرین در رهت قربان کنم
همچو اسماعیل اینجا سر نهم
خنجر اندر ناوک خنجر نهم
عاشقان جامِ فرح آنگه کِشند
تشنه لب در راه جانانشان کُشند
تشنهٔ او را بجز او آب نیست
جز ز جام وصل او سیراب نیست
آب خنجر نهری از آن آبهاست
متصل آن نهر با بحر بلاست
ای بلا بر من تو از جان خوشتری
سلسبیل و کوثری یا خنجری
خنجرا گر خود تو کوثر نیستی
جان چرا بخشی بگو پس چیستی
بخش ۲۳۹ - خطاب حضرت سیدالشهداء ع به اصحاب خود در صبح عاشورا و آماده شدنشان برای قتال: گفت با ایشان شه ملک بقابخش ۲۴۱ - اجازه خواستن حضرت علی اکبر از حضرت برای رفتن به جهاد: ای پدر هنگام رخصت دیر شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هان بیارید آن یکی فرزند من
وان یکی نوباوه دلبند من
هوش مصنوعی: بیاورید آن یکی فرزند من و همچنین آن نوزاد عزیز من.
هین بیاریدش به قربانگه برم
بهر مهمانی به سوی شه برم
هوش مصنوعی: بشتابید و او را به محل قربانی بیاورید، من نیز برای مهمانی به سوی شاه میروم.
مادرش را گر به پستان نیست شیر
شیر جوشد از دم پیکان تیر
هوش مصنوعی: اگر مادر بچهای نتواند او را شیر بدهد، در این صورت این کودک بهجای آن، از شدت گرسنگی و نیاز، مانند دمی که از پیکان تیر خارج میشود، به شدت و افسوس میافتد.
پس نهاد آن طفل بر قرپوس زین
با نشاط آمد سوی میدان کین
هوش مصنوعی: آن کودک با شوق و ذوق بر روی زین نشسته و به سمت میدان نبرد حرکت کرد.
پس به کف بگرفت آن دردانه را
سوخت هم دل خویش و هم بیگانه را
هوش مصنوعی: پس او آن محبوبه را در آغوش گرفت و هم دل خودش و هم دل دیگران را سوزاند.
شربت آبی طلب کرد از عدو
تا مگر تر سازد آن کودک گلو
هوش مصنوعی: دشمن از کودک خواست که آب بنوشد تا شاید بتواند گلوی او را نرم کند.
جانب صد تیر او را راست کرد
عشق خونریز آنچه خود میخواست کرد
هوش مصنوعی: عشق او مانند تیرهای بیرحم به دل من اصابت کرد و هر آنچه که خود میخواست، به وقوع پیوست.
شه گرفت آن طفل را بر روی دست
گرد خجلت بر رخ گردون نشست
هوش مصنوعی: فرزند کوچک را در آغوش گرفت و شرم و خجالت بر چهره آسمان نشسته بود.
با زبان حال میگفت ای خدا
در رهت آوردم این را یک فدا
هوش مصنوعی: با حالتی از دل شکستگی و پشیمانی به خدا میگوید که در راه تو، این فداکاری را به همراه آوردم.
عید قربان منست اینم منی
من خلیل عهد و اینم یک فدا
هوش مصنوعی: روز عید قربان متعلق به من است و من هم یادآور آن عهد بزرگ هستم، من ابراهیم، و اینجا فدای من نیز حاضر است.
چون پی قربانیاَش بر کف نهاد
شست دشمن از کمان تیری گشاد
هوش مصنوعی: وقتی که قربانیاش را بر زمین گذاشت، دشمن نهری را از کمان رها کرد.
هین بگیر این جرعهٔ آب زلال
دیگر از بی شیری ای کودک منال
هوش مصنوعی: ای فرزند، این گلابی از آب زلال را بگیر و از بینوشیدنی غصه نخور.
آمد آن تیر و نشستش در گلو
ای جهان دون تفو بر تو تفو
هوش مصنوعی: یک تیر به گلو نشسته و زندگی دنیا را مورد عتاب قرار دادهام. ای دنیا، بر تو نفرین میکنم!
برگرفت آن طفل خون آلود را
آن ذبیح کعبهٔ مقصود را
هوش مصنوعی: آن کودک خونین را برداشت، همان قربانی کعبه آرزوها.
طفل خون آلوده در آغوش شاه
شه عنان گرداند سوی خیمه گاه
هوش مصنوعی: کودک خونآلودی در آغوش شاه به سمت اردوگاه حرکت میکند.
کی پرستاران بگیریدش ز من
دادم از پستان پیکانش لبن
هوش مصنوعی: کی پرستاران او را میگیرند، من از پستان پیکانش، شیر او را دادم.
پس نهادش در میان کشتگان
شد پی قربانی دیگر روان
هوش مصنوعی: او جسدی را در میان کشتهشدگان قرار داد و بهسوی قربانی دیگری روانه شد.
کآمد از خرگه برون خورشیدوار
نوجوان شهزادهٔ والاتبار
هوش مصنوعی: یک جوان شاهزاده با خونگرمی و درخشش همچون خورشید از محل زندگیاش بیرون آمد.
قامتی زیبا چه سرو افراخته
عنبرین گیسو به دوش انداخته
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با قامت خوشنما و موهای یاسمان رنگ، به شیوهای دلانگیز، گیسوانش را بر دوش انداخته است.
چهره و چهر آفتاب از آن خجل
قامتی، شمشاد پیشش پا به گِل
هوش مصنوعی: چهره و روشنی آفتاب در برابر زیبایی قامت شمشاد شرمنده است و نمیتواند خود را نشان دهد.
یوسف او را داده خط بندگی
خضر از او جویای آب زندگی
هوش مصنوعی: یوسف به او نامهای داده که نشاندهنده بندگی است، و خضر از او طلب آب زندگی میکند.
چهرهٔ او آیت حسن و جلال
از رخش ظاهر جلال ذوالجلال
هوش مصنوعی: چهره او نمایانگر زیبایی و بزرگی است و از نگاهش عظمت و جلال خداوند آشکار میشود.
در لب او معجز عیسی نهان
از رخ او نور پیغمبر عیان
هوش مصنوعی: از لب او معجزهای شبیه معجزات عیسی نهفته است و از چهرهاش نوری مثل نور پیامبر به روشنی مشخص است.
شد بلند از آسمان و از زمین
غغل احسنت و بانگ آفرین
هوش مصنوعی: از آسمان و زمین صدای تحسین و تشویق به گوش میرسد و جلوهای باشکوه به وجود آمده است.
بوسه زد سلطان دین را در رکاب
با هلالی شد قرین آفتاب
هوش مصنوعی: سلطان دین در کنار هلال، بوسهای زد و به این ترتیب همچون آفتاب درخشید.
کآمد اکنون نوبت من ای پدر
جان گشوده سوی میدان بال و پر
هوش مصنوعی: اکنون زمان من فرا رسیده است، ای پدر، دل و جانم را به سوی میدان گشودهام و آماده پرواز هستم.
سوی میدان شهادت رخصتی
از پس رخصت مرا هم همتی
هوش مصنوعی: به دنبال فرصتی هستم تا به میدان شهادت بروم و از آنجا برای خودم ارادهای پیدا کنم.
تا در این میدان کمی جولان کنم
جان شیرین در رهت قربان کنم
هوش مصنوعی: میخواهم در این میدان کمی وقت بگذرانم و جان شیرینم را به خاطر تو فدای راهت کنم.
همچو اسماعیل اینجا سر نهم
خنجر اندر ناوک خنجر نهم
هوش مصنوعی: من هم مانند اسماعیل، آمادهام تا قربانی شوم و به چنگالی که در دلم نشسته است، تسلیم شوم.
عاشقان جامِ فرح آنگه کِشند
تشنه لب در راه جانانشان کُشند
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی که به شادی دست پیدا میکنند، با وجود تشنگی، به سوی معشوق خود میروند و در این مسیر تلاش میکنند.
تشنهٔ او را بجز او آب نیست
جز ز جام وصل او سیراب نیست
هوش مصنوعی: آن کسی که به شوق او در حسرت است، جز خود او چیزی برای سیراب کردنش وجود ندارد و فقط از پیوستگی و وصل او میتواند سیراب شود.
آب خنجر نهری از آن آبهاست
متصل آن نهر با بحر بلاست
هوش مصنوعی: آب خنجر نهر از آن آبهاست و آن نهر به دریای مصیبت پیوسته است.
ای بلا بر من تو از جان خوشتری
سلسبیل و کوثری یا خنجری
هوش مصنوعی: ای مشکل و مصیبت من، تو برایم از جان عزیزتری. چه درشتی و زیبایی داری، مانند سلسبیل و کوثر، یا مانند خنجر!
خنجرا گر خود تو کوثر نیستی
جان چرا بخشی بگو پس چیستی
هوش مصنوعی: اگر تو خود مانند کوثر پاک و دلپذیر نیستی، پس چرا به دیگران زندگی میدهی؟ پس در واقع تو چه هستی؟
حاشیه ها
1404/04/15 12:07
احمد خرمآبادیزاد
در مصرع نخست بیت 29 «همچو اسماعیل اینها سر نهم» وجود «اینها» مناسب نیست. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، این مصرع چنین است: «همچو اسماعیل اینجا سر نهم»

ملا احمد نراقی