بخش ۲۳۷ - خطاب حضرت سیدالشهداء ع با اصحاب کبار خود در شب عاشورا
چون نهفت از خجلت سلطان دین
چهرهٔ زرد آفتاب اندر زمین
بی تحاشا خسرو روز از سریر
خویشتن افکند در دریای قیر
خور چو نور دین احمد شد نهان
همچو کیش اهرمن شب شد عیان
بیضه اسپید بیضا رخ نهفت
شب چو زاغی بر سر آن بیضه خفت
آمد از پرده برون دیوانهوش
پای تا سر عور بانوی حبش
جامه نیلی کرد زال روزگار
مو گشود از غم عروس زنگبار
گرد آورد آن شهنشاه سترگ
جملهٔ اصحاب از خورد و بزرگ
از برادر وز برادر زادگان
هم ز فرزندان و یاران جملگان
گفت با ایشان که ای آزادگان
ای همه از طینت ما زادگان
ای همه از خاک علیین پاک
ای همه در خاک مهر تابناک
بیعت خود از شما برداشتم
من شما را با شما بگذاشتم
این شب تار است و دشت بیکران
راهها پیدا به اطراف جهان
دشمنان در خواب ظلمت پردهدار
راههای روشن اندر هر کنار
هر یکی از گوشهای بیرون روید
فارغ از توفان این عمان شوید
با من اینان را سر کار است و بس
چونکه من باشم نجویند هیچکس
بهر من این آسیا در گردش است
بهر من این سیل اندر جنبش است
زود بگریزید از این سیل مهول
تا نبگرفتهست عالم عرض و طول
زود از این سرگشته صَرصَر وارهید
رخت از این خونخواریم بیرون کشید
چونکه جانبازان میدان وفا
این شنیدند از شه ملک صفا
جمله یکبار آمدند اندر خروش
لجهٔ دریای عشق آمد به جوش
جمله گفتند ای خلیفه کردگار
ای جمال حق ز رویت آشکار
ای تو را رخ مظهر نور جمال
گردش چشم تو آثار جلال
ای پناه خلق، یعسوب عرب
ای اسیر کرب کشف هر کرب
ما همه جسمیم و جان ما تویی
ما همه لفظیم و آن معنی تویی
جسم بی جان چیست مرداری عفن
زود زود از خانهاش بیرون فکن
جسم خوش باشد فدای جان شود
از برای جان خود قربان شود
جسم اگر قربان شود در راه جان
عیسیآسا میرود تا آسمان
نور او از نور مه افزون شود
مه چه باشد من ندانم چون شود
ورنه چون گردد جدا از نور جان
ماند اندر خاک ظلمانی نهان
جان اگر گفتم تو را معذور دار
عنکبوتی میکند بازی شکار
عنبکوتی گِرد عنقا میتند
وز لعاب خویش دامی افکند
عنکبوتم تار و من این لفظها
ای تو آن سیمرغ قاف اجتبا
جان جانی و تو هم جانان تویی
بلکه جانِ جانِ جانِ جان تویی
تا قیامت گر بگویم جانِ جان
راستی هستی تو بالاتر از آن
جسم و جان ما فدای جان تو
هرچه باشد جز یکی قربان تو
گفت آن یک گر جهان بودی مدام
بودمی من زنده تا روز قیام
کشته گشتن در رهت خوشتر بُدی
زان حیات جاودان سرمدی
وان دگر گفتا اگر بودی هزار
کشتن و پس زنده گشتن خوار و زار
میخریدم در رهت ای شاه جان
نیست جز یک کشتن و باغ جاودان
گفت آن دیگر ز جان محبوبتر
یا از این پوسیده پیکر خوبتر
گر مرا بودی همی کردم نثار
نزد سم اسب تو ای شهریار
چارمین گفتا که من گردم جدا
از تو و بنشینم اندر راهها
چشم اندر رهگذار کاروان
تا خبر گیرم ز تو از این و آن
بر سر من آن زمان صد خاک باد
گوش من کر سینهٔ من چاک باد
زین نمط هریک سخن پرداختند
عرش و کرسی را به رقص انداختند
چون شنید این آن شه لاهوت خو
گفتشان فالان یا قوم انظروا
انظروا ما بین زینالاصبعین
وابصروا ما لارأی قلب و عین
من نمیدانم چه دیدند آن میان
آنچه هرگز درنیاید در بیان
آنکه ایشان را ز خود بیخود نمود
آنکه باید آمد و خود را ربود
بار جسم و جان ز خود انداختند
رخش همت سوی گردون تاختند
جسم ناسوتی همه انوار شد
ماهی از هامون به دریابار شد
بال افشاندند و از خود ریختند
قسط هر عنصر به آن آمیختند
دام دونان سوی دونان باز شد
پیش از انجامشان آغاز شد
پای کوبان آن یکی افشاند دست
دست افشان آن یکی از جای جست
تا ثریا این کله انداختی
قد به گردون آن یکی افراختی
چشمهاشان جمله بر راه سحر
تا برآرد کی ز خاور مهر سر
گوشهاشان جمله بر بانگ خروس
تا کی آید از پیاَش آوای کوس
تیغها بر کف کفنهاشان به دوش
سینهها در جوش و دلها در خروش
چون دمیدن صبحدم آغاز کرد
روزگار آهنگ ماتم ساز کرد
لیلی شب بند پیراهن گسیخت
عقد زیور سر به سر بر خاک ریخت
معجر کحلی فکند از سر به خاک
تا به دامن هم گریبان کرد چاک
بخش ۲۳۶ - ورود شاه دین به زمین کربلا: در رکابش خیل جانبازان همهبخش ۲۳۸ - روز عاشورا و حالات اصحاب آن حضرت: سر سراسیمه برآورد آفتاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون نهفت از خجلت سلطان دین
چهرهٔ زرد آفتاب اندر زمین
هوش مصنوعی: سلطان دین از خجالت، چهره زرد آفتاب را در زمین پنهان کرده است.
بی تحاشا خسرو روز از سریر
خویشتن افکند در دریای قیر
هوش مصنوعی: خسرو بدون هیچ وقفهای روز را از تخت خود به دریاچهای تاریک پرتاب کرد.
خور چو نور دین احمد شد نهان
همچو کیش اهرمن شب شد عیان
هوش مصنوعی: خورشید، که نماد نور و هدایت دین پیامبر احمد است، در حالی که پنهان شده، به مانند آیین اهریمن، شب را به روشنی میآورد.
بیضه اسپید بیضا رخ نهفت
شب چو زاغی بر سر آن بیضه خفت
هوش مصنوعی: تاریک شب مانند زاغی است که بر تخم سفید رنگ زیبایی نشسته است.
آمد از پرده برون دیوانهوش
پای تا سر عور بانوی حبش
هوش مصنوعی: دیوانهای از پرده بیرون آمده است، که تمام بدنش برهنه و او زیبا و جذاب مانند یک زن حبشی است.
جامه نیلی کرد زال روزگار
مو گشود از غم عروس زنگبار
هوش مصنوعی: زال به صورت نیلی رنگ لباس پوشید و روزگار با غم، موهای او را باز کرد، مانند عروسی از زنگبار.
گرد آورد آن شهنشاه سترگ
جملهٔ اصحاب از خورد و بزرگ
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ، همه ی دوستان و یارانش را جمع کرد، چه کوچک و چه بزرگ.
از برادر وز برادر زادگان
هم ز فرزندان و یاران جملگان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از برادر و پسران او و همچنین از فرزندان و دوستان همه آنها درس بگیرید و بهرهمند شوید.
گفت با ایشان که ای آزادگان
ای همه از طینت ما زادگان
هوش مصنوعی: گفت با آنها که ای آزادگان، شما همگی از ذات و طبیعت ما به وجود آمدهاید.
ای همه از خاک علیین پاک
ای همه در خاک مهر تابناک
هوش مصنوعی: ای کسانی که از خاک پاک و بافضیلت علیین هستید، همگی شما در زمین نورانی و پر از مهر و محبت هستید.
بیعت خود از شما برداشتم
من شما را با شما بگذاشتم
هوش مصنوعی: من از پیمان خود با شما دست برداشتم و شما را با خودم تنها گذاشتم.
این شب تار است و دشت بیکران
راهها پیدا به اطراف جهان
هوش مصنوعی: این شب تاریک است و دشت وسیعی که مسیرهای زیادی به سوی اطراف دنیا وجود دارد.
دشمنان در خواب ظلمت پردهدار
راههای روشن اندر هر کنار
هوش مصنوعی: دشمنان در خواب غفلت به سر میبرند و در این حال، جاهای روشن و روشناییهای زندگی را نادیده میگیرند.
هر یکی از گوشهای بیرون روید
فارغ از توفان این عمان شوید
هوش مصنوعی: هر یک از گوشهها به آرامی خارج میشوند و از طوفانی که در عمان جاری است، بیخبر و بیاعتنا میمانند.
با من اینان را سر کار است و بس
چونکه من باشم نجویند هیچکس
هوش مصنوعی: این افراد فقط با من سر و کار دارند و بس. چونکه من وجود دارم، هیچ کس دیگر را جستجو نمیکنند.
بهر من این آسیا در گردش است
بهر من این سیل اندر جنبش است
هوش مصنوعی: برای من این آسیاب به چرخش درآمده و به خاطر من این سیل در حال حرکت است.
زود بگریزید از این سیل مهول
تا نبگرفتهست عالم عرض و طول
هوش مصنوعی: سریع از این طغیان وحشتناک دور شوید، قبل از اینکه تمام زمین در آن غرق شود و زیر آب برود.
زود از این سرگشته صَرصَر وارهید
رخت از این خونخواریم بیرون کشید
هوش مصنوعی: باید هرچه سریعتر از این وضعیت سردرگم و نگران خارج شوی و به دور از این خطرناک بودن، خود را نجات دهی.
چونکه جانبازان میدان وفا
این شنیدند از شه ملک صفا
هوش مصنوعی: زمانی که رزمندگان وفادار این خبر را از فرمانده با صفای خود شنیدند، شگفتزده شدند.
جمله یکبار آمدند اندر خروش
لجهٔ دریای عشق آمد به جوش
هوش مصنوعی: همه یک بار به شوق و هیجان در عمق احساسات پرشور و عشق ظاهر شدند و این عشق مانند دریایی در حال خروش و جوشیدن است.
جمله گفتند ای خلیفه کردگار
ای جمال حق ز رویت آشکار
هوش مصنوعی: همه گفتند، ای خلیفه خداوند، ای زیبایی حق که از چهرهات نمایان است.
ای تو را رخ مظهر نور جمال
گردش چشم تو آثار جلال
هوش مصنوعی: ای تو، صورت نورانی زیبایی، که در چشمانت نماد عظمت و شکوه پیدا است.
ای پناه خلق، یعسوب عرب
ای اسیر کرب کشف هر کرب
هوش مصنوعی: ای پناهگاه مردم، ای بزرگترین وامدار عرب، ای کسی که در کربلا اسیر شدهای و رازهای هر دشواری را میشناسی.
ما همه جسمیم و جان ما تویی
ما همه لفظیم و آن معنی تویی
هوش مصنوعی: ما همگی بدن داریم و روح ما متعلق به توست، ما فقط کلماتیم و معنی آن کلمات تو هستی.
جسم بی جان چیست مرداری عفن
زود زود از خانهاش بیرون فکن
هوش مصنوعی: بدن بیروح چه معنایی دارد؟ مثل یک مردار که باید زود به زود از خانه بیرون رانده شود.
جسم خوش باشد فدای جان شود
از برای جان خود قربان شود
هوش مصنوعی: وقتی روح و جان انسان در خطر باشد، افرادی حاضرند جان خود را برای نجات آن فدای جسم خوشایند خود کنند.
جسم اگر قربان شود در راه جان
عیسیآسا میرود تا آسمان
هوش مصنوعی: اگر جسم انسان برای جان فدای شود، به راحتی و با آرامش به سمت آسمان درمیرود.
نور او از نور مه افزون شود
مه چه باشد من ندانم چون شود
هوش مصنوعی: نور او از نور ماه بیشتر است، اما نمیدانم ماه چگونه اینگونه میشود.
ورنه چون گردد جدا از نور جان
ماند اندر خاک ظلمانی نهان
هوش مصنوعی: اگر از نور جدا شود، جان مانند گلی در دل خاک تیره پنهان میماند.
جان اگر گفتم تو را معذور دار
عنکبوتی میکند بازی شکار
هوش مصنوعی: اگر از جانم گفتم، تو را ببخش، چون مانند عنکبوتی، دوباره تو را در دام میاندازم.
عنبکوتی گِرد عنقا میتند
وز لعاب خویش دامی افکند
هوش مصنوعی: عنقا به معنای پرنده افسانهای است که در داستانها و اسطورهها وجود دارد. در اینجا اشاره به این دارد که این پرندهای که به سمت بالا میرود، به طرز نامحسوس و با مهارت، در حال شکار است و دامی را از خود به جا میگذارد که دیگران را به خود جذب میکند. به عبارت دیگر، این تصویر به نوعی اشاره به قدرت و زیبایی پرواز و توانایی جلب توجه دیگران دارد.
عنکبوتم تار و من این لفظها
ای تو آن سیمرغ قاف اجتبا
هوش مصنوعی: من همچون عنکبوتی هستم که در تارهای خود گرفتار شدهام، و تو آن سیمرغی هستی که انتخاب شدهای و در اوج بالا پرواز میکنی.
جان جانی و تو هم جانان تویی
بلکه جانِ جانِ جانِ جان تویی
هوش مصنوعی: تو روح منی و تو هم محبوب من هستی، بلکه تو جان من و اصل جان من هستی.
تا قیامت گر بگویم جانِ جان
راستی هستی تو بالاتر از آن
هوش مصنوعی: اگر تا ابد هم بگویم که جان جان هستی، واقعاً تو بالاتر از تمامی این سخنان هستی.
جسم و جان ما فدای جان تو
هرچه باشد جز یکی قربان تو
هوش مصنوعی: بدن و روح ما برای تو فدای هر چیزی که باشد، به جز یکی که آن هم نازش میدانیم.
گفت آن یک گر جهان بودی مدام
بودمی من زنده تا روز قیام
هوش مصنوعی: اگر دنیا همیشه باقی بود، من نیز همواره زنده میبودم تا روز قیامت.
کشته گشتن در رهت خوشتر بُدی
زان حیات جاودان سرمدی
هوش مصنوعی: فدا شدن در راه تو لذتی بیشتر دارد تا داشتن زندگی ابدی و همیشگی.
وان دگر گفتا اگر بودی هزار
کشتن و پس زنده گشتن خوار و زار
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت: اگر هزار بار بکشی و سپس دوباره زنده شوی، چه فایدهای دارد؟
میخریدم در رهت ای شاه جان
نیست جز یک کشتن و باغ جاودان
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، ای پادشاه، فقط یک بار کشته شدن و داشتن بهشت است.
گفت آن دیگر ز جان محبوبتر
یا از این پوسیده پیکر خوبتر
هوش مصنوعی: او گفت: آیا محبوب از جان عزیزتر است یا اینکه این بدن فرسوده، زیباتر است؟
گر مرا بودی همی کردم نثار
نزد سم اسب تو ای شهریار
هوش مصنوعی: اگر تو را داشتم، تمام وجودم را پیش پای اسب تو، ای پادشاه، نثار میکردم.
چارمین گفتا که من گردم جدا
از تو و بنشینم اندر راهها
هوش مصنوعی: چهارمین گفت که من از تو جدا میشوم و در راهها مینشینم.
چشم اندر رهگذار کاروان
تا خبر گیرم ز تو از این و آن
هوش مصنوعی: من در انتظار عبور کاروان هستم تا از دیگران خبری از تو بگیرم.
بر سر من آن زمان صد خاک باد
گوش من کر سینهٔ من چاک باد
هوش مصنوعی: در آن لحظه که بر سر من گرد و غبار میوزید، گوش من از شنیدن ناتوان بود و سینهام از درد و اندوه شکافته بود.
زین نمط هریک سخن پرداختند
عرش و کرسی را به رقص انداختند
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در این سبک، سخن گفتند و باعث شدند که عرش و کرسی به رقص درآید.
چون شنید این آن شه لاهوت خو
گفتشان فالان یا قوم انظروا
هوش مصنوعی: وقتی این موضوع را شنید، آن پادشاه همواره به سمت آسمان نگاه کرد و به آن جماعت گفت: "ای مردم، نظر کنید!"
انظروا ما بین زینالاصبعین
وابصروا ما لارأی قلب و عین
هوش مصنوعی: نگاه کنید به آنچه در میان دو سبیل قرار دارد و ببینید آنچه را که نه چشم میتواند ببیند و نه دل درک کند.
من نمیدانم چه دیدند آن میان
آنچه هرگز درنیاید در بیان
هوش مصنوعی: من نمیدانم از میان چیزهایی که هرگز نمیتوانند به خوبی توصیف شوند، دیگران چه احساسی دارند یا چه برداشتی میکنند.
آنکه ایشان را ز خود بیخود نمود
آنکه باید آمد و خود را ربود
هوش مصنوعی: کسی که دیگران را از خود بیخود و شگفتزده کرده، همان کسی است که باید بیاید و خود را از آنها بگیرد.
بار جسم و جان ز خود انداختند
رخش همت سوی گردون تاختند
هوش مصنوعی: آنها بار سنگین جسم و جان را از دوش برداشتند و با اراده و تلاش خود، به سوی آسمان و بلندای امکانات پیش رفتند.
جسم ناسوتی همه انوار شد
ماهی از هامون به دریابار شد
هوش مصنوعی: بدن مادی انسان به صفا و نور تبدیل شد، همانطور که ماهی از برکه (هامون) به دریا میرود و محبوبش را ملاقات میکند.
بال افشاندند و از خود ریختند
قسط هر عنصر به آن آمیختند
هوش مصنوعی: پرندهها بالهای خود را گشودند و از خود رها کردند، و هر عنصر را به طور برابر مخلوط کردند.
دام دونان سوی دونان باز شد
پیش از انجامشان آغاز شد
هوش مصنوعی: دامداران، که به معنای افرادی هستند که در حال جمعآوری و کنترل دامها هستند، به سوی مکانهایی پناه میآورند که برای آنها مناسب است. این حرکت و تغییر مکان آنها قبل از اینکه کارهایشان به پایان برسد، به طور ناگهانی آغاز میشود.
پای کوبان آن یکی افشاند دست
دست افشان آن یکی از جای جست
هوش مصنوعی: یکی با شادی و پایکوبی به طرف مقابل میآید و دیگری با حرکات شادیآور و سرزنده از جای خود جهش میکند.
تا ثریا این کله انداختی
قد به گردون آن یکی افراختی
هوش مصنوعی: تا زمانی که به اوج رسیدی و به موفقیتهای بزرگی دست یافتی، دیگرانی هم هستند که در کنار تو یا پشت سر تو تلاش میکنند و به نتایج مختلف میرسند.
چشمهاشان جمله بر راه سحر
تا برآرد کی ز خاور مهر سر
هوش مصنوعی: چشمان آنها همه در انتظار صبح هستند تا ببینند کی آفتاب از شرق طلوع میکند.
گوشهاشان جمله بر بانگ خروس
تا کی آید از پیاَش آوای کوس
هوش مصنوعی: همهی آنها منتظر صدای خروس هستند تا ببینند کی صدا و نوا میآید.
تیغها بر کف کفنهاشان به دوش
سینهها در جوش و دلها در خروش
هوش مصنوعی: سلاحها بر دوش دارند و در سینهها احساس جوش و خروش و تپش میکنند. دلهایشان پر از هیجان و شور است.
چون دمیدن صبحدم آغاز کرد
روزگار آهنگ ماتم ساز کرد
هوش مصنوعی: با شروع صبح و روشن شدن روز، حوادث ناخوشایند و اندوهگین آغاز میشود.
لیلی شب بند پیراهن گسیخت
عقد زیور سر به سر بر خاک ریخت
هوش مصنوعی: لیلی در شب، بند پیراهنش را گسیخت و زیورهایش به زمین ریخت.
معجر کحلی فکند از سر به خاک
تا به دامن هم گریبان کرد چاک
هوش مصنوعی: موهای مشکی و کلاهی که بر سر دارد به زمین افتاده و دامنش نیز چاک خورده است.

ملا احمد نراقی