گنجور

بخش ۲۳۶ - ورود شاه دین به زمین کربلا

در رکابش خیل جانبازان همه
نوجوانان و سرافرازان همه
رخش دولت زیر ران راند همی
از شهادت آیه‌ها خواند همی
بامگاهی بر به بومی پا نهاد
ذوالجناح آنجا ز رفتن ایستاد
شه همی راند و نجنبید او ز جا
بسته شد در آن زمینش دست و پا
با زبان حال گفتی آن هیون
چون توانم رفت از این خاک چون
کعبه مقصود ما این منزل است
پای جان عالم اینجا در گل است
قلزم عشق است و دریای وفا
اندر این دریا شه ما ناخدا
شاه پرسید این زمین را نام چیست
آنکه اینجا را شناسد نام کیست
آن یکی گفت این زمین نینواست
نام آن هم ماریه هم کربلاست
گفت نی نی نینوا نی قتلگاست
کربلا نی منزل کرب و بلاست
کربلا نی هم منای ماست این
این سر کوی وفای ماست این
کشتی ما را در اینجا لنگر است
منزل ما تا صباح محشر است
ما غریبان را بود اینجا وطن
خاک این صحرا بود ما را کفن
ای رفیقان بار ما منزل رسید
ناقه‌مان از بار بیرون آرمید
منتهای مقصد ما از جهان
این مکان بود این مکان بود این مکان
راهها باشد در این صحرا عیان
تا به ملک قدس دشت لامکان
هرکه را کشتی در این دریا شکست
سر برون آورد از بحر الست
هان بخوابانید اشترها کنون
ای زنان آیید از هودج برون
ای سواران پا برآرید از رکاب
انزلوا فیها الی یوم الحساب
یا احبائی هنا حطوالرحال
واضربوا فیها الخیام والجمال
زین نگیرید ای سواران از هیون
ان لی فیها لساناً من شئون
شهسواران آمدند آنجا فرود
جملگی فارغ ز هر بود و نبود
بارها از ناقه‌ها برداشتند
خیمه‌ها در خیمه‌ها افراشتند
هر یکی در گوشه‌ای اندر نیاز
در بر آن بی نیاز جان نواز
جمله را همت همه جان باختن
خویشتن در خاک و خون انداختن
جمله را در سر هواهای دگر
فارغ از این عالم پر شور و شر
شیرمردانی دو عالم باخته
بر فراز عرش مرکب تاخته
آستین افشانده بر کون و مکان
پا زده یکباره بر جان جهان
لاابالی‌وار میدان آمده
دست همت بر جهان جان زده
تشنه لب شیران ولی آن شیرها
تشنهٔ آب دم شمشیرها
آری آری هرکه باشد ای مهان
تشنهٔ دیدار آن جان جهان
می‌دهندش از دم شمشیر آب
هم ز مینای لب خنجر شراب
ای خوشا خونی که اندر راه او
از دم شمشیر آید در گلو
قطره‌ای زان بهتر از صد کوثر است
در مذاق عاشق از جان خوشتر است
سینه خواهم چاک چاک از تیر او
هم گلو ببریده از شمشیر او
تا در آن حالت همی سازم بیان
شرح حال اشتیاق دوستان
یک دهان خواهم پر از خون جگر
تا بگویم درد دل را سر به سر
گفتنی نبود ولیکن درد من
شرح آن بشنو ز رنگ زرد من
درد دل خواهم اگر شرح آورم
هم بسوزد خامه و هم دفترم
آتش افتد در زمین و آسمان
آتش پنهان اگر سازم عیان
آتشی در من گرفته این زمان
سخت می‌ترسم بسوزد جسم و جان
همتی ای چشم تر آبی بریز
وانشان این آتشم را از ستیز
آتشم را لحظه‌ای آبی فشان
تا بگویم باقی این داستان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در رکابش خیل جانبازان همه
نوجوانان و سرافرازان همه
هوش مصنوعی: در کنار او، گروهی از جوانان دلیر و شجاع وجود دارند که همگی با افتخار در این راه قدم گذاشته‌اند.
رخش دولت زیر ران راند همی
از شهادت آیه‌ها خواند همی
هوش مصنوعی: دولت بر روی اسب رونده‌ای در حال حرکت است و به طور مداوم آیات شهادت را زمزمه می‌کند.
بامگاهی بر به بومی پا نهاد
ذوالجناح آنجا ز رفتن ایستاد
هوش مصنوعی: صبحگاهی، ذوالجناح (اسب برازنده) بر زمین چنان ایستاد که دیگر نتوانست حرکت کند.
شه همی راند و نجنبید او ز جا
بسته شد در آن زمینش دست و پا
هوش مصنوعی: پادشاه در حال حرکت بود و در آنجا ثابت ماند، در زمینش دست و پایش را بسته بودند.
با زبان حال گفتی آن هیون
چون توانم رفت از این خاک چون
هوش مصنوعی: تو با حال و زبان خودت به من گفتی، ای هیون، چگونه می‌توانم از این خاک و زمین جدا شوم؟
کعبه مقصود ما این منزل است
پای جان عالم اینجا در گل است
هوش مصنوعی: بهشت و هدف نهایی ما در همین مکان است و این دنیا، جایی است که روح و جان انسان‌ها در آن به گیر و دار مشکلات و محدودیت‌ها دچار شده‌اند.
قلزم عشق است و دریای وفا
اندر این دریا شه ما ناخدا
هوش مصنوعی: عشق مانند دریا گسترده و عمیق است و وفا نیز همانند آب در این دریا وجود دارد. در این دریا، ما یک ناخدای بزرگ داریم که همان شهید ماست.
شاه پرسید این زمین را نام چیست
آنکه اینجا را شناسد نام کیست
هوش مصنوعی: شاه سوال کرد که این زمین چه نامی دارد و کسی که اینجا را می‌شناسد، چه کسی است؟
آن یکی گفت این زمین نینواست
نام آن هم ماریه هم کربلاست
هوش مصنوعی: یکی گفت این زمین نینواست و نام دیگرش ماریه و کربلاست.
گفت نی نی نینوا نی قتلگاست
کربلا نی منزل کرب و بلاست
هوش مصنوعی: این بیت به نقل از یک شخص اشاره دارد که می‌گوید کربلا جایی برای کشتار و جنگ نیست، بلکه منزلگاه و محلی است که باید بر آن تفکر کرد و از آن عبرت گرفت. کربلا نباید صرفاً به عنوان مکانی برای ناامیدی و کشتار در نظر گرفته شود، بلکه باید به عنوان مکانی برای یادآوری ارزش‌ها و درس‌های بزرگ زندگی مورد توجه قرار گیرد.
کربلا نی هم منای ماست این
این سر کوی وفای ماست این
هوش مصنوعی: کربلا برای ما معنایی خاص دارد و اینجا همان نقطه‌ای است که به وفاداری و صداقت ما اشاره دارد.
کشتی ما را در اینجا لنگر است
منزل ما تا صباح محشر است
هوش مصنوعی: کشتی ما در این مکان لنگر انداخته است و ما تا روز رستاخیز در اینجا خواهیم ماند.
ما غریبان را بود اینجا وطن
خاک این صحرا بود ما را کفن
هوش مصنوعی: ما بیگانگان در اینجا به دنیا آمده‌ایم، زمین این صحرا برای ما همانند سرزمین مادری است و همین خاک، پوشش آخرین سفر ما خواهد بود.
ای رفیقان بار ما منزل رسید
ناقه‌مان از بار بیرون آرمید
هوش مصنوعی: ای دوستان، به مقصد رسیدیم و حالا زمان آن است که بارمان را از روی شتر پیاده کنیم.
منتهای مقصد ما از جهان
این مکان بود این مکان بود این مکان
هوش مصنوعی: هدف نهایی ما از زندگی در این دنیا، همین جا و همین مکان بود.
راهها باشد در این صحرا عیان
تا به ملک قدس دشت لامکان
هوش مصنوعی: در این بیابان، راه‌های واضحی وجود دارد که به سرزمین مقدس و بی‌نهایت می‌رسد.
هرکه را کشتی در این دریا شکست
سر برون آورد از بحر الست
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دریا با مشکلات مواجه شود و غرق شود، در نهایت از چالش‌ها و سختی‌ها بیرون می‌آید و به حقیقتی بزرگتر دست می‌یابد.
هان بخوابانید اشترها کنون
ای زنان آیید از هودج برون
هوش مصنوعی: ای زنان، اکنون شترها را آرام کنید و از هودج به بیرون بیایید.
ای سواران پا برآرید از رکاب
انزلوا فیها الی یوم الحساب
هوش مصنوعی: ای سواران، از اسب‌هایتان پیاده شوید و در این مکان باقی بمانید تا روز حساب فرا برسد.
یا احبائی هنا حطوالرحال
واضربوا فیها الخیام والجمال
هوش مصنوعی: ای دوستان من، اینجا توقف کنید و چادرها و زیبایی‌هایتان را برپا کنید.
زین نگیرید ای سواران از هیون
ان لی فیها لساناً من شئون
هوش مصنوعی: ای سواران، از این درنگ نکنید؛ در اینجا زبانی از ویژگی‌ها و حالات وجود دارد که به شما کمک می‌کند.
شهسواران آمدند آنجا فرود
جملگی فارغ ز هر بود و نبود
هوش مصنوعی: نفرات برجسته و رزمینان به آن مکان رسیدند و همه بدون هیچ دغدغه‌ای از دارایی و نیازی، در آنجا آرام گرفتند.
بارها از ناقه‌ها برداشتند
خیمه‌ها در خیمه‌ها افراشتند
هوش مصنوعی: بارها از شترها بارها را برداشتند و در خیمه‌ها برپا کردند.
هر یکی در گوشه‌ای اندر نیاز
در بر آن بی نیاز جان نواز
هوش مصنوعی: هر کس در گوشه‌ای به دنبال نیازهای خود است، اما آن بی‌نیاز بی‌نظیر، جان را نوازش می‌کند.
جمله را همت همه جان باختن
خویشتن در خاک و خون انداختن
هوش مصنوعی: همه چیز وابسته به اراده و تلاش است، حتی اگر با جان فشانی و فدا کردن خود در شرایط سخت و دشوار همراه باشد.
جمله را در سر هواهای دگر
فارغ از این عالم پر شور و شر
هوش مصنوعی: همه چیز را رها کن و در آرزوهای جدید غرق شو، فارغ از این دنیای پرهیاهو و شلوغ.
شیرمردانی دو عالم باخته
بر فراز عرش مرکب تاخته
هوش مصنوعی: شجاعانی از دو دنیا بر فراز عرش سوار بر اسب خود به مبارزه پرداخته‌اند.
آستین افشانده بر کون و مکان
پا زده یکباره بر جان جهان
هوش مصنوعی: لباس خود را به زیبایی بر تن کرده و با شتاب، بر زندگی و هستی جشن و سروری برپا کرده است.
لاابالی‌وار میدان آمده
دست همت بر جهان جان زده
هوش مصنوعی: بی‌خیالی و بی‌توجهی، مثل کسی که با اراده و پشتکار، قدم به عرصه زندگی گذاشته و به جهان روح و جان تازه‌ای می‌بخشد.
تشنه لب شیران ولی آن شیرها
تشنهٔ آب دم شمشیرها
هوش مصنوعی: شیران تشنه لب هستند، اما آنها به جای آب، به خون و نبرد نیاز دارند.
آری آری هرکه باشد ای مهان
تشنهٔ دیدار آن جان جهان
هوش مصنوعی: بله، هرکس که هستید، ای بزرگواران، به راستی که تشنه‌ی دیدن آن روح و جان جهان هستید.
می‌دهندش از دم شمشیر آب
هم ز مینای لب خنجر شراب
هوش مصنوعی: او را با شمشیر تهدید می‌کنند و حتی آب هم از لب‌های خنجر مانندش که به شراب می‌زند به او می‌دهند.
ای خوشا خونی که اندر راه او
از دم شمشیر آید در گلو
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که در مسیر حق و عشق، جانش را فدای آرمان‌ها کند و با شمشیر دشمنان، خونش ریخته شود.
قطره‌ای زان بهتر از صد کوثر است
در مذاق عاشق از جان خوشتر است
هوش مصنوعی: یک قطره از آن، برای عاشق ارزشمندتر از صد نهر کوثر است و برای او از جان نیز لذت‌بخش‌تر است.
سینه خواهم چاک چاک از تیر او
هم گلو ببریده از شمشیر او
هوش مصنوعی: دل‌تنگی و عشق به کسی باعث شده که جانم را با درد و رنجی عمیق در توصیف کنم، به‌طوری که گویا از تیر عشق او سینه‌ام شکافته شده و حتی گلوی‌ام را هم از ضربت شمشیرش بریده‌اند.
تا در آن حالت همی سازم بیان
شرح حال اشتیاق دوستان
هوش مصنوعی: تا در آن لحظه، حال و هوای عشق و شوق دیدار دوستان را برایتان بازگو کنم.
یک دهان خواهم پر از خون جگر
تا بگویم درد دل را سر به سر
هوش مصنوعی: می‌خواهم دلنوشته‌های خود را با تمام وجود به زبان بیاورم، تا از غم و دردهای درونم سخن بگویم.
گفتنی نبود ولیکن درد من
شرح آن بشنو ز رنگ زرد من
هوش مصنوعی: نمی‌توانم آن را به زبان ساده بیان کنم، اما دلم می‌خواهد درد و رنج خود را به تو بگویم، حتی اگر به خاطر حالت رنگ پریده‌ام مشخص باشد.
درد دل خواهم اگر شرح آورم
هم بسوزد خامه و هم دفترم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از دردهایم بگویم، هم نوشته‌ام خواهد سوخت و هم دفترم.
آتش افتد در زمین و آسمان
آتش پنهان اگر سازم عیان
هوش مصنوعی: اگر آتش در زمین و آسمان بیفتد، من می‌توانم آتش پنهانی را که در دل دارم، آشکار کنم.
آتشی در من گرفته این زمان
سخت می‌ترسم بسوزد جسم و جان
هوش مصنوعی: در حال حاضر آتشی در درون من شعله‌ور شده و به شدت نگرانم که این آتش جسم و جانم را بسوزاند.
همتی ای چشم تر آبی بریز
وانشان این آتشم را از ستیز
هوش مصنوعی: ای چشم پرآب، با کمی همت، آب بر روی آتش من بریز تا آتش من خاموش شود و از این جدل و درگیری رها شوم.
آتشم را لحظه‌ای آبی فشان
تا بگویم باقی این داستان
هوش مصنوعی: لطفاً چند لحظه آتش من را با آب خاموش کن تا بتوانم بقیه این قصه را تعریف کنم.