بخش ۲۳۳ - جواب دادن حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جبرئیل ع
گفت پیغمبر به پیغام آورش
کاین حسین و این سر و این پیکرش
کاش بودی صد حسینم در جهان
کردمی قربان آن سلطان جان
گر حسین بن علی جان من است
جان دل خوش بهر سلطان من است
گفت جبریل ای شه دنیا و دین
ای امام خلق ای حق را امین
شرط این سودا بود اذن حسین
هم رضای آن شفیع خافقین
گفت باید با حسین این راز را
گفت هم انجام و هم آغاز را
پس طلب کرد آن شه گردون بساط
نور چشم خویش را با صد نشاط
گفت با او از کرامتهای دوست
وان نظرها و عنایتهای دوست
وان سر ببریده از او خواستن
وز سر جان بهر او برخاستن
خون خود را در ره او ریختن
خاک غم بر فرق عالم بیختن
جان شیرین در رهش درباختن
سوختن پروانهسان و ساختن
این بشارت چون شنید آن سبط پاک
رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک
از پی تعظیم و تمجید و نیاز
هم رکوع آورد بهر حق نماز
پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه
سجده آوردی برش هر شامگاه
از نشاطش آن رخ گلگون شکفت
با تبسم با حیا و شرم گفت
من که باشم تا مرا باشد سری
یا بود جانی مرا یا پیکری
جسم و جانم جمله در فرمان اوست
لایق او گر بود قربان اوست
گرنه جان از بهر او میدادمی
جان شیرین مژدگانی دادمی
لیک دارم از خدا من یک امید
گر برآرد نیست زِ اَلطافش بعید
رخصتم بخشد که بهر عاصیان
در صف محشر گشایم من زبان
تا زبان عذرخواهی وا کنم
جرمشان با مغفرت سودا کنم
چون برافتد پرده از آن انجمن
در شفاعت برگشاید دست من
جان خود قربان امت میکنم
میدهم جان و شفاعت میکنم
وحی آمد سوی پیغمبر ز رب
ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب
تا نخستین قطره خونش را بها
از شفاعت میدهیم ای ذوالبها
وعدهٔ قربانیاَش را ذوالجلال
پس معین کرد روز و ماه و سال
کربلاشان شد منی عاشور عید
کس چنین عیدی به عالم کی شنید
عید جمعی را و جمعی را عزا
دیده کو تا با حقیقت آشنا
کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور
تا که را ماتم شد و کی را سرور
دوستان را تا قیامت ماتم است
سر به جیب درد و زانوی غم است
از پی تسلیم و فرمان اله
برد آن شب در حساب سال و ماه
وعدهاَش را چون شد ایام وفا
بارها بستند سوی کربلا
ای مدینه جامه نیلی کن به بر
از غم افشان خاک و خاکستر به سر
بخش ۲۳۲ - پیغام آوردن جبرئیل به حضرت رسول و شهادت امام حسین ع: بود روزی آن رسول سرفرازبخش ۲۳۴ - روانه شدن جناب امام حسین ع به سمت عراق: ای مدینه نوبت غم آمدت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت پیغمبر به پیغام آورش
کاین حسین و این سر و این پیکرش
هوش مصنوعی: پیامبر به فرستادهاش گفت که این حسین است و این سر و این تن او.
کاش بودی صد حسینم در جهان
کردمی قربان آن سلطان جان
هوش مصنوعی: ای کاش که در جهان صد نفر مثل حسین بود، تا جانم را فدای آن سلطان کنم.
گر حسین بن علی جان من است
جان دل خوش بهر سلطان من است
هوش مصنوعی: اگر حسین بن علی جان من باشد، دل خوش من به خاطر سلطانی است که در زندگیام دارم.
گفت جبریل ای شه دنیا و دین
ای امام خلق ای حق را امین
هوش مصنوعی: جبریل گفت: ای سرور دنیا و دین، ای امام مخلوقات، تو حقیقت را نگهدارندهای.
شرط این سودا بود اذن حسین
هم رضای آن شفیع خافقین
هوش مصنوعی: برای دستیابی به این معامله، کسب اجازه حسین در کنار رضایت آن شفیع بزرگ ضروری بود.
گفت باید با حسین این راز را
گفت هم انجام و هم آغاز را
هوش مصنوعی: بهتر است با حسین درباره این موضوع صحبت شود، زیرا او هم بخشی از داستان را آغاز کرده و هم به پایان آن مربوط میشود.
پس طلب کرد آن شه گردون بساط
نور چشم خویش را با صد نشاط
هوش مصنوعی: پس آن شاه آسمانی با شوق و نشاط فراوان، خواست تا سفره روشنی را که نماد چشم و دلش بود، برپا کند.
گفت با او از کرامتهای دوست
وان نظرها و عنایتهای دوست
هوش مصنوعی: با او دربارهی بزرگواریها و لطفهای دوست صحبت کردم و از نگاهها و توجههای او گفتم.
وان سر ببریده از او خواستن
وز سر جان بهر او برخاستن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که انسان برای عشق و علاقهای که به کسی دارد، حتی اگر مجبور به فدا کردن چیزهای ارزشمندی مانند جانش شود، دریغ نخواهد کرد. یعنی عشق و محبت آنقدر بزرگ است که فرد حاضر است از خودگذشتگی و فداکاری کند.
خون خود را در ره او ریختن
خاک غم بر فرق عالم بیختن
هوش مصنوعی: به خاطر او جان و زندگیام را فدای عشقش میکنم و غم و اندوه خود را بر سر دنیا میریزم.
جان شیرین در رهش درباختن
سوختن پروانهسان و ساختن
هوش مصنوعی: فدای عشق او شدن و همه چیز را در راه او از دست دادن، مانند پروانهای که در آتش میسوزد و برای محبوب خود فداکاری میکند.
این بشارت چون شنید آن سبط پاک
رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک
هوش مصنوعی: این پیام خوشحالکننده را که شنید، آن خانوادهی پاک به خاطر شکرگزاری به زمین افتادند.
از پی تعظیم و تمجید و نیاز
هم رکوع آورد بهر حق نماز
هوش مصنوعی: به دنبال احترام و بزرگداشت و درخواست، به خاطر حق، برای نماز به حالت رکوع درآمد.
پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه
سجده آوردی برش هر شامگاه
هوش مصنوعی: پس چهرهات مانند گلی شکوفا شد، آن ماه که هر شب برایش سجده میکند.
از نشاطش آن رخ گلگون شکفت
با تبسم با حیا و شرم گفت
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و سرزندگیاش، صورتی گلگون و زیبا پیدا کرد که با لبخند یا حیا و شرم خود صحبت میکرد.
من که باشم تا مرا باشد سری
یا بود جانی مرا یا پیکری
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که میتوانم سری داشته باشم یا اگر جانی در من باشد، یا پیکری برایم موجود باشد؟
جسم و جانم جمله در فرمان اوست
لایق او گر بود قربان اوست
هوش مصنوعی: تمام وجود من، چه جسم و چه روح، تحت فرمان اوست و اگر شایستهاش باشد، من فدای او هستم.
گرنه جان از بهر او میدادمی
جان شیرین مژدگانی دادمی
هوش مصنوعی: اگر نبود او، من به خاطر او جانم را فدای او میکردم و جان شیرینم را به عنوان پاداش به او میدادم.
لیک دارم از خدا من یک امید
گر برآرد نیست زِ اَلطافش بعید
هوش مصنوعی: اما من از خدا یک امید دارم؛ اگرچه امید من را محقق کند، بعید نیست که از رحمتهایش چیزی کم مباشد.
رخصتم بخشد که بهر عاصیان
در صف محشر گشایم من زبان
هوش مصنوعی: اجازه میدهند که در روز قیامت به خاطر گناهکاران صحبت کنم و از آنها دفاع کنم.
تا زبان عذرخواهی وا کنم
جرمشان با مغفرت سودا کنم
هوش مصنوعی: من میخواهم عذرخواهی کنم و با آمرزش، گناه آنان را جبران کنم.
چون برافتد پرده از آن انجمن
در شفاعت برگشاید دست من
هوش مصنوعی: وقتی که پردهای از میان جمع برداشته شود، در آن زمان دست من به درخواست کمک بلند خواهد شد.
جان خود قربان امت میکنم
میدهم جان و شفاعت میکنم
هوش مصنوعی: من جان خود را برای خدمت به ملت فدای آنها میکنم و آمادهام که جانم را اهدا کنم و در مشکلها شفاعت کنم.
وحی آمد سوی پیغمبر ز رب
ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب
هوش مصنوعی: وحی از سوی خداوند به پیامبر رسید و ما آنچه را که از ما درخواست کرده بود به او عطا کردیم.
تا نخستین قطره خونش را بها
از شفاعت میدهیم ای ذوالبها
هوش مصنوعی: ما با اولین قطره خون او، بهای شفاعت را پرداخت میکنیم، ای صاحب عظمت.
وعدهٔ قربانیاَش را ذوالجلال
پس معین کرد روز و ماه و سال
هوش مصنوعی: خدای بزرگ زمان و مکان قربانی را مشخص کرد و روز، ماه و سال آن را معین ساخت.
کربلاشان شد منی عاشور عید
کس چنین عیدی به عالم کی شنید
هوش مصنوعی: کربلا برای من مانند عاشورا است، اینکه کسی چنین عیدی را در جهان دیده باشد، بسیار عجیب است.
عید جمعی را و جمعی را عزا
دیده کو تا با حقیقت آشنا
هوش مصنوعی: عید را برای برخی جشن گرفتهاند و برای برخی دیگر عزاداری است. کجا میتوان کسی را پیدا کرد که با واقعیت زندگی آشنا باشد؟
کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور
تا که را ماتم شد و کی را سرور
هوش مصنوعی: در اینجا کسی نیست که درک کند چه کسی در سوگ است و چه کسی در حال شادی. هیچکس نمیداند که چه کسی در حال عزاداری است و کی در حال جشن.
دوستان را تا قیامت ماتم است
سر به جیب درد و زانوی غم است
هوش مصنوعی: دوستان تا همیشه در غم و اندوه هستند و درد و رنج را به دوش میکشند.
از پی تسلیم و فرمان اله
برد آن شب در حساب سال و ماه
هوش مصنوعی: ای اهل تسلیم و فرمانبرداری الهی، در آن شب خاص، سال و ماه را به شمار آورد.
وعدهاَش را چون شد ایام وفا
بارها بستند سوی کربلا
هوش مصنوعی: وقتی زمان وفا رسید، بارها به سمت کربلا رفتند و وعدهشان را تجدید کردند.
ای مدینه جامه نیلی کن به بر
از غم افشان خاک و خاکستر به سر
هوش مصنوعی: ای مدینه، با لباس نیلی خود را آرایش کن تا غم و خاکستر این زمین را پنهان کنیم.

ملا احمد نراقی