بخش ۲۳۲ - پیغام آوردن جبرئیل به حضرت رسول و شهادت امام حسین ع
بود روزی آن رسول سرفراز
در درون حجره خلوتگاه راز
کآمد از دربار عزت جبرئیل
کاروان ملک سرمد را دلیل
گفت بعد از صد درود و صد سلام
کای فراز قاب قوسینت مقام
گویدت حق با سلام و با درود
کای وجودت هر دو عالم را گشود
کُشته خود را در ره ما هر کسی
پُشتهها از کُشتهها دارم بسی
در سر کویم که میدان وفاست
پشتههای کشته از تیغ رضاست
هر سر خاری سری آویخته
جان پاکان بر سر هم ریخته
لیک میخواهم من از تو کشتهای
هم به همراهش ز کشته پشتهای
ای حبیب مجتبای پاک من
بی سر از تو کی سزد فتراک من
چون تو بر خوبان سری و سروری
از تو میخواهم به فتراکم سری
با پیام آور چنین گفت آن همام
ای سر و جانم فدای این پیام
این سر من این تن و این جان من
جملگی قربان آن سلطان من
اهل بیتم جملگی آن تواَند
جان به کف در راه قربان تواَند
این من و این عترت و این آل من
کو منی کو عید ما ای ذوالمنن
هین بفرما در کجا و چون کنم
تو یکی گو من دو صد افزون کنم
گفت جبریل ای رسول نیک رای
از تو میخواهد حسینت را خدای
گفت دارم عالمی جان باخته
خویش را قربانی من ساخته
چون حسینم نیست لیکن کشتهای
در سر کویم به خون آغشتهای
نیست شمعم را چو آن پروانهای
نیست بحرم را چو آن دردانهای
گلشنم را نیست چون آن بلبلی
نیست رنگینتر به باغم زان گلی
این گل رنگین به باغ من خوش است
غنچهٔ نشکفته در گلشن خوش است
منزل خورشید باشد آسمان
آفتابی کی سزد در خاکدان
سرو خوش باشد ولی در بوستان
طوطیان را خوش بود هندوستان
خاصه آن طوطی خوش گفتار من
عندلیب گلشن گلزار من
خاصه آن طوطی هند لامکان
خاصه آن طوطی هندستان جان
چون از آن ما بود با ما خوش است
جای ماهی لجهٔ دریا خوش است
خاصه آن ماهی که از دریای ماست
زنده از دریای توفانزای ماست
هم سر او در خور چوگان ماست
هم تنش شایستهٔ میدان ماست
گفت میخواهم حسینت سرخ رو
سرخ رو لیکن ز خوناب گلو
خواهمش بینم سر از پیکر جدا
تن جدا در خاک و خون و سر جدا
مرده خواهم خواصگان پردهاش
قدسیانِ در حرم پروردهاش
خون او خواهم روان بر روی خاک
پیکرش خواهم ز خنجر چاک چاک
تشنه میخواهم ببینم آن لبان
در کنار دجله و آب روان
بخش ۲۳۱ - رجوع به حکایت حضرت خلیل الرحمن: همچنانکه باقی آن داستانبخش ۲۳۳ - جواب دادن حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جبرئیل ع: گفت پیغمبر به پیغام آورش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کآمد از دربار عزت جبرئیل
کاروان ملک سرمد را دلیل
هوش مصنوعی: جبرئیل از دربار عظمت و افتخار وارد شده و راهنمای کاروان ملک جاودانی است.
گفت بعد از صد درود و صد سلام
کای فراز قاب قوسینت مقام
هوش مصنوعی: پس از صد درود و سلام، گفت که ای صاحب مقام عالی در بالای قاب قوسین.
گویدت حق با سلام و با درود
کای وجودت هر دو عالم را گشود
هوش مصنوعی: شخصی به تو میگوید که با سلام و احترام، وجود تو دریچهای است که به تمامی جهانها باز میشود.
کُشته خود را در ره ما هر کسی
پُشتهها از کُشتهها دارم بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه عشق ما جانش را فدای کرده، من از آن کشتهها انبوهی دارم.
در سر کویم که میدان وفاست
پشتههای کشته از تیغ رضاست
هوش مصنوعی: در کنار کوی محبوب، فضایی است که نشان از وفاداری و محبت دارد و در آنجا نشانههایی از فداکاری و قربانیان عشق دیده میشود.
هر سر خاری سری آویخته
جان پاکان بر سر هم ریخته
هوش مصنوعی: هر جایی که گلی وجود دارد، خارها نیز آویزان هستند و جانهای پاکان بر روی یکدیگر جمع شده است.
لیک میخواهم من از تو کشتهای
هم به همراهش ز کشته پشتهای
هوش مصنوعی: اما من میخواهم از تو کسی را به قتل برسانم، همچنین کسی که به خاطر قتل او، بر تعداد کشتهها افزوده شود.
ای حبیب مجتبای پاک من
بی سر از تو کی سزد فتراک من
هوش مصنوعی: ای دوست عزیز و پاک من، آیا بی تو چگونه میتوانم از خودم جدا شوم؟
چون تو بر خوبان سری و سروری
از تو میخواهم به فتراکم سری
هوش مصنوعی: ای تو که با خوبیها چنان مرتبطی و سروری و مقام والایی داری، از تو میخواهم که لطافتی به من ببخشی تا بتوانم به مقام و جایگاه تو نزدیکتر شوم.
با پیام آور چنین گفت آن همام
ای سر و جانم فدای این پیام
هوش مصنوعی: او با پیامآور چنین گفت: ای جان و سر من، جانم فدای این پیام.
این سر من این تن و این جان من
جملگی قربان آن سلطان من
هوش مصنوعی: تمام وجود و هستی من، از سر و جان و تن گرفته تا همه چیز، فدای آن پادشاهی است که در دل دارم.
اهل بیتم جملگی آن تواَند
جان به کف در راه قربان تواَند
هوش مصنوعی: تمام اعضای خانوادهام آمادهاند که جان خود را در راه قربانی کنند.
این من و این عترت و این آل من
کو منی کو عید ما ای ذوالمنن
هوش مصنوعی: این من و این خانوادهام، من کیستم، کجا هستم و عید ما چه زمانی است، ای صاحب نعمتها.
هین بفرما در کجا و چون کنم
تو یکی گو من دو صد افزون کنم
هوش مصنوعی: بفرما بگو کجا هستی و چطور باید با تو برخورد کنم، من هم اگر تو یک حرف بگویی، دو صد حرف اضافه میکنم.
گفت جبریل ای رسول نیک رای
از تو میخواهد حسینت را خدای
هوش مصنوعی: جبریل به پیغمبر میگوید: خداوند از تو درخواست میکند که حسین را به او تقدیم کنی.
گفت دارم عالمی جان باخته
خویش را قربانی من ساخته
هوش مصنوعی: میگوید که در دنیای خود افرادی را میشناسم که جانشان را فدای من کردهاند و به نوعی من را قربانی کردهاند.
چون حسینم نیست لیکن کشتهای
در سر کویم به خون آغشتهای
هوش مصنوعی: هرچند من مانند حسین نیستم، اما در گوشهام کشتهای وجود دارد که به خون آغشته شده است.
نیست شمعم را چو آن پروانهای
نیست بحرم را چو آن دردانهای
هوش مصنوعی: من برای شمع بودن خود نیازی به پروانه ندارم و مانند دریا به مروارید نیازمند نیستم.
گلشنم را نیست چون آن بلبلی
نیست رنگینتر به باغم زان گلی
هوش مصنوعی: باغ من به خاطر نبودن بلبل رنگین، شکوهای ندارد و هیچ چیز به زیبایی آن گل نیست.
این گل رنگین به باغ من خوش است
غنچهٔ نشکفته در گلشن خوش است
هوش مصنوعی: این گل زیبا در باغ من بسیار خوشایند است و غنچهای که هنوز نشکفته است در باغ بهاری هم دلپذیر است.
منزل خورشید باشد آسمان
آفتابی کی سزد در خاکدان
هوش مصنوعی: نیازی نیست که خورشید در خاک پنهان شود، چرا که جایگاه او در آسمان روشن است.
سرو خوش باشد ولی در بوستان
طوطیان را خوش بود هندوستان
هوش مصنوعی: سرو زیبا و خوشفرم است، اما در باغ، طوطیان شادتر و خوشحالتر از هندوستان هستند.
خاصه آن طوطی خوش گفتار من
عندلیب گلشن گلزار من
هوش مصنوعی: به ویژه آن طوطی خوشزبان من، که از گلستان من سخن میگوید.
خاصه آن طوطی هند لامکان
خاصه آن طوطی هندستان جان
هوش مصنوعی: به ویژه آن طوطی هندوستان، که در سرزمین خاص خود زندگی میکند و جانش به زیبایی و لطافت آن محل پیوند خورده است.
چون از آن ما بود با ما خوش است
جای ماهی لجهٔ دریا خوش است
هوش مصنوعی: چون این مکان متعلق به ماست، بودن در آن برای ما خوشایند است؛ همانطور که وجود ماهی در عمق دریا خوشایند و طبیعی است.
خاصه آن ماهی که از دریای ماست
زنده از دریای توفانزای ماست
هوش مصنوعی: خصوصاً آن ماهی که از دریای خودمان زنده است، از دریای طوفانی تو نیز پا برجا مانده است.
هم سر او در خور چوگان ماست
هم تنش شایستهٔ میدان ماست
هوش مصنوعی: ما همچنان که خوشامدی برای او داریم، بر این باور هستیم که او به اندازهی کافی شایسته و مناسب میدان ماست.
گفت میخواهم حسینت سرخ رو
سرخ رو لیکن ز خوناب گلو
هوش مصنوعی: میگوید: میخواهم حسین تو را با چهرهای سرخ و شاداب ببینم، اما این زیبایی تحت تاثیر زخمها و خونهایی است که بر گلویش نشسته است.
خواهمش بینم سر از پیکر جدا
تن جدا در خاک و خون و سر جدا
هوش مصنوعی: میخواهم او را ببینم، در حالی که جسمش از سرش جدا شده و در خاک و خون روی زمین افتاده است.
مرده خواهم خواصگان پردهاش
قدسیانِ در حرم پروردهاش
هوش مصنوعی: میخواهم که بندهی کسانی باشم که پردهدار و نگهدار حرم هستند و از جان و دل به این کار مشغولند.
خون او خواهم روان بر روی خاک
پیکرش خواهم ز خنجر چاک چاک
هوش مصنوعی: جوانِ با激情، خون خود را بر زمین میریزم و بدن او را با خنجر، هر طوری که شده، مجروح میکنم.
تشنه میخواهم ببینم آن لبان
در کنار دجله و آب روان
هوش مصنوعی: میخواهم آن لبها را ببینم در کنار رودخانهی جاری دجله، زیرا تشنهام.
حاشیه ها
1404/04/14 12:07
احمد خرمآبادیزاد
به استناد بخش 78 تذکرةالاولیای عطار، انسان میتوان دارای جایگاههای زیر باشد:
زمین، آسمان، عرش، قابِ قوسیْن و نور
به همین خاطر عطار در این بخش میگوید: «کسی که از زمین تا نور برسد، مرد نیکی نخواهد بود اگر خود را از چند پشه فراتر ببیند.»

ملا احمد نراقی