گنجور

بخش ۲۲۵ - راز و نیاز جوانی در مسجد به درگاه حضرت سبحان

یک جوانی بود در ایام پیش
روزگار آورد بر روزش پریش
شد تهی دست و پریشان روزگار
نی به دستش بود کسبی و نه کار
مایه‌ای نی تا از آن سودی کند
آتشی نه تا از آن دودی کند
نی کمانی تا شکاری افکند
تخته‌ای نی تا قماری افکند
روز و شب در خانه سر در زیر بال
با عیال و جفت خود اندر جدال
گه فروش کاسه کردی گه فراش
خانه گاهی رهن کردی گه خماش
تا نماندش در سرا غیر از زمین
با یکی همخوابهٔ دل آهنین
تا شبی گفتش که ای بیکاره مرد
ای تو اندر کاهلی یکتا و فرد
تا به کی اندر سرایی چون زنان
رو برون فردا پی تحصیل نان
گر نداری کسب مزدوری خوش است
شاید آید نانی از مزدت به دست
چون دگر نانی نمانده در بنه
امشبی خوابیم با هم گرسنه
چونکه فردا شد زن آمد نزد شوی
گفت بیرون رو ز بهر جستجوی
شد برون آن مرد مسکین از سرا
تا مگر آید گشایش از کجا
در میان کوچه لختی ایستاد
دید او را نامد از جایی گشاد
ماند حیران با دل غم از جواب
نی ذهاب او را میسر نی ایاب
مسجدی دید آمد آنجا با نیاز
با طهارت کرد رو بهر نماز
در نماز ایستاد آنجا تا به شام
گه رکوع و گه سجود و گه قیام
چونکه شب شد سوی خانه بازگشت
زن از آن جویای کشف راز گشت
هین چه آوردی بیاور ای فتی
تا بسازم هم عشا و هم غذا
گفت گشتم من در امروز ای سلیم
مزد کار کارفرمای کریم
گفت با من آن کریم دلفروز
می دهم فردا تو را مزد دو روز
شرم کردم تا طلبکاری کنم
یا سخن در حال خود جاری کنم
زن بگفتا سهل باشد ای جوان
نان بگیرم وام از همسایگان
روز دویم آن جوان باز از وثاق
شد برون چون ماه گردون از محاق
در کناری ساعتی باز ایستاد
عاقبت رو باز در مسجد نهاد
بود آنجا تا به شام اندر نماز
از برای آن کریم کارساز
شب درآمد باز سوی خانه شد
با زن خود بر سر افسانه شد
گفت فردا آن کریم با وفا
می کند مزد سه روزم را عطا
زن در آن شب هم دو قرصی کرد وام
گفت با شوهر به امید تمام
روز سیم باز آمد آن جوان
از وثاق خویش تا مسجد روان
رو به محراب نماز آورد باز
دیده‌اش بر راه لطف دوست باز
زن نشسته منتظر اندر سرا
مرد در مسجد به اوراد و دعا
آخر روز از بر یزدان فرد
یک فرشته با سه روزه مزد مرد
گوسفندی با یکی خروار آرد
هم برای ذبح حیوان سنگ و کارد
هم یکی انبان آکنده به زر
آمد و زد حلقه دارش را به در
گفت آن زن با سروش بی نظیر
هین سه روزه مزد شویت را بگیر
آن کریم کارفرما داد و گفت
این سه روزه مزد شوت ای نیک جفت
گو به شویت تا بیفزاید به کار
تا فزایم مزد او من بیشمار
آن عطا را زن گرفت و بازگشت
با نشاط و انبساط انباز گشت
آن غنم را کشت و نان را پخته کرد
آنچه باید کرد حاضر بهر مرد
منتظر تا کی درآید در وثاق
آن جوان نیکبخت با وفاق
مرد چون فارغ شد از فرض عشا
مدتی بنشست در ورد و دعا
بی خبر از آن عطاهای شگرف
که‌آمده است او را از آن دریای ژرف
پس به سوی خانهٔ خود شد روان
زرد روی و خسته تن آزرده جان
گه به سوی آسمان کردی نگاه
باز پیمودی به سوی خانه راه
گاه در فکر جواب جفت خویش
تا چه طرحی ریزد اندر گفت خویش
آمد و بیرون در بنشست زار
هم خجل از اشکم از زن شرمسار
چون ز شب بگذشت پاسی بس دراز
نامد آن بیچاره سوی خانه باز
زن پی تفتیش حالش در گشود
دیدش اندر پشت در زار و کبود
گردن کج کرده سر افکنده پیش
واله و حیران به کار و بار خویش
گفتش اینجا از چه هستی منتظر
از چه نایی در درون خانه در
گفت هستم منتظر اینجا مقیم
تا فرستد مزدم آن شخص کریم
گفت جانا اندرآ در خانه زود
تا ببینی بخشش آن بحر جود
اندرآ بین موج دریای کرم
می‌فزاید زان نشاطم دم به دم
اندرآ و هرکه را خواهی بخوان
کان کریم امشب فرستاده است خوان
کیست برگو با من آن کان کرم
می‌فزاید زان نشاطم دم به دم
می‌دهد مزد سه روز کار تو
می‌نگنجد آنچه در انبار تو
گفت ای زن آن کریم مطلق است
از کرمهایش جهان را رونق است
گبر و ترسا و یهود و بت پرست
جمله را بر خوان او باز است دست
هر دو عالم خوان یغمای وی است
نیک و بد هم غرق نعمای وی است
روزها خورشید خوانسالار اوست
هم به شبها ماه مشعلدار اوست
ابر آزاری یکی سقای او
باد فرش بساط آرای او
آسمان بسته میان از کهکشان
بهر خدمتکاری‌اَش چون بندگان
رعد طبالی بود در کوی او
مهر و مه هندویی از مشکوی او
روز و شب نوبت چیان بام او
خلق عالم در صلای عام او
بحر و بر یک سفرهٔ شیلان اوست
هر که آمد تا ابد مهمان اوست
طایران اندر فراز شاخها
مار و مور اندر بن سوراخها
ماهیان در قعر دریاهای ژرف
وحشیان در دشتهای بس شگرف
دانه چین خرمن احسان او
لقمه خوار مطبخ شیلان او
اوست روزی بخش هر جنبنده‌ای
زندگی بخشای هرجا زنده‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک جوانی بود در ایام پیش
روزگار آورد بر روزش پریش
هوش مصنوعی: روزی جوانی در روزگاری گذشته با شرایطی نگران‌کننده و آشفته روبرو شد.
شد تهی دست و پریشان روزگار
نی به دستش بود کسبی و نه کار
هوش مصنوعی: او در شرایطی دچار ناامیدی و سردرگمی شده است. نه تلاشی برای به دست آوردن معیشت دارد و نه کاری برای سامان دادن به اوضاعش.
مایه‌ای نی تا از آن سودی کند
آتشی نه تا از آن دودی کند
هوش مصنوعی: چیزی در دست نیست که از آن بهره‌ای ببریم؛ نه آتش واقعی وجود دارد که دودی از آن برخیزد.
نی کمانی تا شکاری افکند
تخته‌ای نی تا قماری افکند
هوش مصنوعی: نی که همچون کمان، شکار را به دام می‌اندازد، تخته‌ای که برای بازی قمار استفاده می‌شود.
روز و شب در خانه سر در زیر بال
با عیال و جفت خود اندر جدال
هوش مصنوعی: در خانه، شب و روز مشغول نزاع و بحث با همسر و شریک زندگی‌ام هستم.
گه فروش کاسه کردی گه فراش
خانه گاهی رهن کردی گه خماش
هوش مصنوعی: گاهی حاکم به فروش کاسه‌ای مشغول می‌شد و گاهی خدمتکار خانه‌اش می‌شد و گاهی نیز به رهن سپردن چیزهایی می‌پرداخت.
تا نماندش در سرا غیر از زمین
با یکی همخوابهٔ دل آهنین
هوش مصنوعی: تا زمانی که او در این دنیا باشد، هیچ چیز جز زمین برایش باقی نخواهد ماند و تنها با کسی خواهد بود که دلش سخت و بی‌احساس است.
تا شبی گفتش که ای بیکاره مرد
ای تو اندر کاهلی یکتا و فرد
هوش مصنوعی: روزی شخصی به مردی گفت:‌ ای مرد که در بی‌عملی و تنبلی تنها و بی‌نظیری.
تا به کی اندر سرایی چون زنان
رو برون فردا پی تحصیل نان
هوش مصنوعی: تا کی باید در خانه‌ای بمانم و مانند زنان بیرون نروم تا فردا برای کسب روزی تلاش کنم؟
گر نداری کسب مزدوری خوش است
شاید آید نانی از مزدت به دست
هوش مصنوعی: اگر شغف و درآمدی نداری، خوب است؛ شاید روزی از زحماتت به تو نانی برسد.
چون دگر نانی نمانده در بنه
امشبی خوابیم با هم گرسنه
هوش مصنوعی: با اینکه امشب چیزی برای خوردن نداریم، اما همدیگر را در آغوش می‌گیریم و گرسنه می‌خوابیم.
چونکه فردا شد زن آمد نزد شوی
گفت بیرون رو ز بهر جستجوی
هوش مصنوعی: زن وقتی فردا شد، به شوهرش گفت که بیرون برود تا به دنبال چیزی بگردد.
شد برون آن مرد مسکین از سرا
تا مگر آید گشایش از کجا
هوش مصنوعی: مرد فقیر از خانه بیرون رفت تا شاید از جایی به او کمکی برسد یا روزنه‌ای از امید برایش پیدا شود.
در میان کوچه لختی ایستاد
دید او را نامد از جایی گشاد
هوش مصنوعی: در میانه‌ی کوچه، لحظه‌ای توقف کرد و مشاهده کرد که کسی از جایی بیرون نمی‌آید.
ماند حیران با دل غم از جواب
نی ذهاب او را میسر نی ایاب
هوش مصنوعی: او با دل پر از غم و حیرت، منتظر جوابی است که نمی‌تواند به آن دست یابد و راهی برای برگرداندن خود ندارد.
مسجدی دید آمد آنجا با نیاز
با طهارت کرد رو بهر نماز
هوش مصنوعی: او به مسجدی رفت و با حالتی مملو از نیاز، خود را پاک کرد و رو به قبله برای نماز ایستاد.
در نماز ایستاد آنجا تا به شام
گه رکوع و گه سجود و گه قیام
هوش مصنوعی: در نماز ایستاد تا غروب آفتاب، در حالیکه گاه رکوع می‌رفت، گاه سجده می‌کرد و گاه در حالت قیام بود.
چونکه شب شد سوی خانه بازگشت
زن از آن جویای کشف راز گشت
هوش مصنوعی: زمانی که شب فرا رسید، زن به سمت خانه برگشت و به دنبال کشف رازها رفت.
هین چه آوردی بیاور ای فتی
تا بسازم هم عشا و هم غذا
هوش مصنوعی: ای جوان، بیا و هر چیزی که داری، بیاور تا من هم مهمانی مناسب بچینم و هم غذای خوبی تهیه کنم.
گفت گشتم من در امروز ای سلیم
مزد کار کارفرمای کریم
هوش مصنوعی: من در روز جاری جستجو کردم، ای سلیم، پاداش کارم را از کارفرمای بزرگوار دریافت کردم.
گفت با من آن کریم دلفروز
می دهم فردا تو را مزد دو روز
هوش مصنوعی: شخصی به من گفت که فردا به تو پاداش دو روز زحمتت را می‌دهم.
شرم کردم تا طلبکاری کنم
یا سخن در حال خود جاری کنم
هوش مصنوعی: شرمنده‌ام که از کسی چیزی بخواهم یا در مورد وضعیت خودم صحبت کنم.
زن بگفتا سهل باشد ای جوان
نان بگیرم وام از همسایگان
هوش مصنوعی: زن گفت: ای جوان، خوب است، من نان می‌گیرم و از همسایه‌ها قرض می‌کنم.
روز دویم آن جوان باز از وثاق
شد برون چون ماه گردون از محاق
هوش مصنوعی: در روز دوم، آن جوان از بند و محدودیت آزاد شد، مانند ماه که از سایه و خاموشی خود بیرون می‌آید و در آسمان می‌درخشد.
در کناری ساعتی باز ایستاد
عاقبت رو باز در مسجد نهاد
هوش مصنوعی: مدتی در کنار ایستاد و سپس سرش را به سمت مسجد خم کرد.
بود آنجا تا به شام اندر نماز
از برای آن کریم کارساز
هوش مصنوعی: او در آنجا تا شب به نماز ایستاده بود تا به خاطر آن شخص بخشنده و کمک‌کننده دعا کند.
شب درآمد باز سوی خانه شد
با زن خود بر سر افسانه شد
هوش مصنوعی: او دوباره به خانه برگشت و با همسرش درباره داستانی گفتگو کرد.
گفت فردا آن کریم با وفا
می کند مزد سه روزم را عطا
هوش مصنوعی: او گفت فردا آن شخص نیکوکار و وفادار پاداش سه روز سختی‌ام را به من خواهد داد.
زن در آن شب هم دو قرصی کرد وام
گفت با شوهر به امید تمام
هوش مصنوعی: زن در آن شب به شویش گفت که امیدوار است همه چیز به خوبی تمام شود و در این لحظه به یاد دو قرص نان افتاد و به فکر آن بود.
روز سیم باز آمد آن جوان
از وثاق خویش تا مسجد روان
هوش مصنوعی: جوانی که در قید و بند بود، روز زیبایی آزاد شده و به سمت مسجد می‌رود.
رو به محراب نماز آورد باز
دیده‌اش بر راه لطف دوست باز
هوش مصنوعی: با روی به سمت محراب نماز، چشمانش دوباره به سوی رحمت و محبت دوست گشوده شد.
زن نشسته منتظر اندر سرا
مرد در مسجد به اوراد و دعا
هوش مصنوعی: زنی در خانه نشسته و منتظر همسرش است، در حالی که او در مسجد به عبادت و دعا مشغول است.
آخر روز از بر یزدان فرد
یک فرشته با سه روزه مزد مرد
هوش مصنوعی: در پایان روز، خداوند یک فرشته را به همراه پاداش سه روزه برای مردی فرستاد.
گوسفندی با یکی خروار آرد
هم برای ذبح حیوان سنگ و کارد
هوش مصنوعی: گوسفندی که با یک خروار آرد رفتار می‌کند، برای ذبح او نیاز به سنگ و چاقو هم دارد.
هم یکی انبان آکنده به زر
آمد و زد حلقه دارش را به در
هوش مصنوعی: شخصی که کیسه‌ای پر از طلا داشت، به درب خانه‌اش رفت و زنگ آن را به صدا درآورد.
گفت آن زن با سروش بی نظیر
هین سه روزه مزد شویت را بگیر
هوش مصنوعی: آن زن به سروش گفت: بیا، به زودی مزدت را بگیر.
آن کریم کارفرما داد و گفت
این سه روزه مزد شوت ای نیک جفت
هوش مصنوعی: آن شخص سخاوتمند به کارگر گفت که مزد کار تو را برای این سه روز پرداخت می‌کنم. تو که همراه و یاری خوبی برای من هستی.
گو به شویت تا بیفزاید به کار
تا فزایم مزد او من بیشمار
هوش مصنوعی: به همسرت بگو که تلاشش را بیشتر کند تا من هم بتوانم مزد بیشتری دریافت کنم.
آن عطا را زن گرفت و بازگشت
با نشاط و انبساط انباز گشت
هوش مصنوعی: زن آن هدیه را دریافت کرد و با حال خوش و دلشاد به خانه برگشت.
آن غنم را کشت و نان را پخته کرد
آنچه باید کرد حاضر بهر مرد
هوش مصنوعی: آن کشاورز گندم را برداشت و نان را برای مردم آماده کرد. هر کاری که باید انجام می‌شد، به درستی انجام داد.
منتظر تا کی درآید در وثاق
آن جوان نیکبخت با وفاق
هوش مصنوعی: منتظر هستی که تا کی آن جوان خوشبخت با توافق و هماهنگی به دام بیفتد؟
مرد چون فارغ شد از فرض عشا
مدتی بنشست در ورد و دعا
هوش مصنوعی: پس از اینکه مرد از نماز عشاء فارغ شد، مدتی را به دعا و ذکر مشغول نشست.
بی خبر از آن عطاهای شگرف
که‌آمده است او را از آن دریای ژرف
هوش مصنوعی: او از دریای عمیق به سوی ما آمده است، بدون اینکه از بخشش‌ها و هدایای شگفت‌انگیزی که در آن نهفته است، آگاه باشد.
پس به سوی خانهٔ خود شد روان
زرد روی و خسته تن آزرده جان
هوش مصنوعی: او با چهره‌ای زرد و بدنی خسته و جان آزرده، به راهی افتاد تا به خانه‌اش برگردد.
گه به سوی آسمان کردی نگاه
باز پیمودی به سوی خانه راه
هوش مصنوعی: گاهی به آسمان نگاه می‌کنی و دوباره راهی خانه می‌شوی.
گاه در فکر جواب جفت خویش
تا چه طرحی ریزد اندر گفت خویش
هوش مصنوعی: گاهی در این فکر هستم که همسرم چه نظری درباره صحبت‌هایش خواهد داشت و چگونه به گفتگو ادامه می‌دهد.
آمد و بیرون در بنشست زار
هم خجل از اشکم از زن شرمسار
هوش مصنوعی: او آمد و در بیرون در نشست، در حالی که نگران و ناراحت بود و از اشک‌هایش خجالت زده شده بود، همچنین از حضور زن احساس شرمساری می‌کرد.
چون ز شب بگذشت پاسی بس دراز
نامد آن بیچاره سوی خانه باز
هوش مصنوعی: پس از اینکه شب به پایان رسید و سحرگاه شد، آن بیچاره بعد از مدت‌ها انتظار، هنوز به خانه برنگشت.
زن پی تفتیش حالش در گشود
دیدش اندر پشت در زار و کبود
هوش مصنوعی: زن برای جستجوی حال شوهرش در را باز کرد و او را در پشت در، در حالی که به شدت پریشان و داغان به نظر می‌رسید، دید.
گردن کج کرده سر افکنده پیش
واله و حیران به کار و بار خویش
هوش مصنوعی: با حالتی خمیده و سر به پایین، در حالتی حیرت‌زده و گیج به کارها و وضعیت خود نگاه می‌کند.
گفتش اینجا از چه هستی منتظر
از چه نایی در درون خانه در
هوش مصنوعی: او از تو می‌پرسد که به چه دلیلی اینجا هستی و چرا در درون خانه منتظری.
گفت هستم منتظر اینجا مقیم
تا فرستد مزدم آن شخص کریم
هوش مصنوعی: من اینجا هستم و منتظر هستم تا آن شخص بزرگوار به من کمک کند.
گفت جانا اندرآ در خانه زود
تا ببینی بخشش آن بحر جود
هوش مصنوعی: عزیزم، زود بیا در خانه تا ببینی چطور بخشش و سخاوت مانند یک دریا است.
اندرآ بین موج دریای کرم
می‌فزاید زان نشاطم دم به دم
هوش مصنوعی: در میان امواج دریای بخشندگی، شادی‌ام هر لحظه بیشتر می‌شود.
اندرآ و هرکه را خواهی بخوان
کان کریم امشب فرستاده است خوان
هوش مصنوعی: به داخل بیا و هر کسی را که می‌خواهی دعوت کن، زیرا امشب مهمان نوازی از جانب کسی با سخاوت فراهم شده است.
کیست برگو با من آن کان کرم
می‌فزاید زان نشاطم دم به دم
هوش مصنوعی: کیست که با من بگوید آن کسی که بر اثر لطف و محبتش، شادابی من هر لحظه افزایش می‌یابد؟
می‌دهد مزد سه روز کار تو
می‌نگنجد آنچه در انبار تو
هوش مصنوعی: پاداش سه روز کار تو در برابر چیزی که در انبار داری، جا نمی‌شود.
گفت ای زن آن کریم مطلق است
از کرمهایش جهان را رونق است
هوش مصنوعی: گفت ای زن، آن شخص نیکوکار و بزرگوار است و به خاطر بخشش‌هایش، جهان پر از زندگی و سرزندگی است.
گبر و ترسا و یهود و بت پرست
جمله را بر خوان او باز است دست
هوش مصنوعی: همه نوع افرادی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، چه مؤمن و چه کافر، به درگاه او دسترسی دارند و می‌توانند از رحمت و فیض او بهره‌مند شوند.
هر دو عالم خوان یغمای وی است
نیک و بد هم غرق نعمای وی است
هوش مصنوعی: هر دو دنیای موجود بر سر سفره‌ی نعمت‌های او قرار دارند و هم نیکی و هم بدی در فراوانی‌های او غرق شده‌اند.
روزها خورشید خوانسالار اوست
هم به شبها ماه مشعلدار اوست
هوش مصنوعی: روزها خورشید به عنوان فرمانده و رئیس او است و در شب‌ها، ماه به عنوان چراغ روشن کننده‌اش عمل می‌کند.
ابر آزاری یکی سقای او
باد فرش بساط آرای او
هوش مصنوعی: ابر بی‌رحمی همانند سقایی است که سفره‌اش را برای مهمانی می‌آراید.
آسمان بسته میان از کهکشان
بهر خدمتکاری‌اَش چون بندگان
هوش مصنوعی: آسمان تاریک شده و در میان کهکشان‌ها، آن را برای خدمت به انسان‌ها به‌گونه‌ای مرتب کرده‌اند، مانند بندگانی که در خدمت هستند.
رعد طبالی بود در کوی او
مهر و مه هندویی از مشکوی او
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی رعد و برق در کوی او طنین‌انداز است و نور خورشید و ماه مانند عطر مشک از او پخش می‌شود.
روز و شب نوبت چیان بام او
خلق عالم در صلای عام او
هوش مصنوعی: روز و شب، نوبت کسانی است که بر بام او هستند و همه موجودات جهان در حال دعوت او به جمع هستند.
بحر و بر یک سفرهٔ شیلان اوست
هر که آمد تا ابد مهمان اوست
هوش مصنوعی: آب و زمین در کنار هم به مانند میزی است که او برپا کرده است و هر که به این سفره بیاید، تا همیشە مهمان او خواهد بود.
طایران اندر فراز شاخها
مار و مور اندر بن سوراخها
هوش مصنوعی: پرنده‌ها در بالای شاخه‌ها در پروازند و مار و مورچه‌ها در سوراخ‌های زمین فعالیت می‌کنند.
ماهیان در قعر دریاهای ژرف
وحشیان در دشتهای بس شگرف
هوش مصنوعی: ماهی‌ها در اعماق دریاهای عمیق زندگی می‌کنند و حیوانات وحشی در دشت‌های وسیع و پهناور حضور دارند.
دانه چین خرمن احسان او
لقمه خوار مطبخ شیلان او
هوش مصنوعی: کسانی که در جمع آوری و بهره‌برداری از نعمت‌های الهی هستند، فقط در پی بهره‌مندی مادی و دنیوی از آن نعمت‌ها هستند.
اوست روزی بخش هر جنبنده‌ای
زندگی بخشای هرجا زنده‌ای
هوش مصنوعی: او منبع روزی و زندگی برای همه موجودات است و به هر جانداری که زنده است، زندگی و sustenance می‌دهد.