بخش ۲۲۲ - بیرون آمدن جوان خارکن از معبد خود و رفتن به سراپرده سلطان
در بر آن خار کن با صد نیاز
گاه کردندش سلام و گه نماز
قامتش کردند از پا تا به سر
غرق مروارید و یاقوت و گهر
خرقهٔ پشمینهاش انداختند
سندس و دیبا طرازش ساختند
پس کشیدندش جنیبت زیر ران
کوه پیکر زین مرصع زر عنان
خار کن چون بر جنیبت شد سوار
در رکابش شد دوان صد شهریار
با شکوه کوه فر کیقباد
شهر را از مقدم خود رتبه داد
شهریارانش قطار اندر قطار
دستیار و پیشکار و تُنقُطار
شهریاران در برزن و بازار و بام
آن یکی آورد لام و این نیام
چون قدم در بارگاه شه نهاد
آمدش از روزگار خویش یاد
روزگار ذلت و پستی خویش
بینوایی و تهی دستی خویش
روزهای گرم و آن هیزم کشی
شامهای سرد و آن بی آتشی
نکبت و ادبار بیش از بیش خود
خاطر زار و دل پر ریش خود
آن پریشانی و آن بیچارگی
از در هر خانهٔ آوارگی
از دل پر درد و دست کوتهش
رنج بی اندازهٔ سال و مهش
نالهٔ شبها و درد روزها
ساختن در روز و شب با سوزها
وانچه میهٔخواهد ز بهر خود کنون
آنچه از وصف و بیان باشد فزون
پادشاهی از پس هیزم کشی
از پس آن ناخوشیها این خَوشی
شمع و کافور و چراغ زرنگار
از پس تاریکی و شبهای تار
محفلی و گلستان در گلستان
وصل جانانی چه جانان جان جان
قصر شاهنشاهی و وصل حبیب
خلوت خالی ز اغیار و رقیب
زین تفکر روزنی بر دل گشاد
نوری از آن روزنش بر دل فتاد
فکرت آمد قفل دلها را کلید
در گشاید چون کلید آمد پدید
فکرت آمد همچو باران بهار
ساحت دلها بود چون کشتزار
فکر باشد نطفه و دل زاقدان
دل چراغی هست فکرت زیب آن
فکر باشد شعله و دل چون زکال
آن زکال از شعله یابد اشتعال
فکر باشد چون نسیم صبحگاه
غنچه نشگفته دل بی اشتباه
زین سبب گفت آن رسول سرفراز
فکر یک ساعت به از سالی نماز
بلکه باشد بهتر از هفتاد سال
این سخن مهمل ندانی ای همال
بخش ۲۲۱ - درخواست پادشاه از آن فقیر که دخترش را بپذیرد: نیست از من هرکه این سنت نکردبخش ۲۲۳ - حدیث تفکر ساعة خیر من عبادة سنه و در حدیث دیگر سبعین سنه: طاعت بی فکر و بی یاد و حضور
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بر آن خار کن با صد نیاز
گاه کردندش سلام و گه نماز
هوش مصنوعی: در حضور او با تمام نیازمندیهایم از او درخواست میکردم، گاهی به او سلام میدادم و گاهی از او یاری میطلبیدم.
قامتش کردند از پا تا به سر
غرق مروارید و یاقوت و گهر
هوش مصنوعی: او را با مروارید، یاقوت و جواهرات زینت کردهاند، به طوری که تمام قامتش را پوشانده است.
خرقهٔ پشمینهاش انداختند
سندس و دیبا طرازش ساختند
هوش مصنوعی: لباس پشمین او را کنار گذاشتند و از پارچه های گرانبها و زیبا برای او لباس جدیدی تهیه کردند.
پس کشیدندش جنیبت زیر ران
کوه پیکر زین مرصع زر عنان
هوش مصنوعی: او را به زیر کوه کشیدند، جایی که پیکر او مانند دانههای زینتی و زیبا به نظر میرسید.
خار کن چون بر جنیبت شد سوار
در رکابش شد دوان صد شهریار
هوش مصنوعی: خود را آماده کن، زیرا وقتی بر اسبش نشسته و به حرکت درآمد، صد فرمانروای بزرگ به او پیوستند.
با شکوه کوه فر کیقباد
شهر را از مقدم خود رتبه داد
هوش مصنوعی: کوه فر کیقباد به شهر عظمت و اعتبار بخشید و به آن مقام و مرتبهی بالا داد.
شهریارانش قطار اندر قطار
دستیار و پیشکار و تُنقُطار
هوش مصنوعی: شهریاران او به صورت پیوسته و مرتب در حال خدمت و همکاری هستند و به یکدیگر کمک میکنند.
شهریاران در برزن و بازار و بام
آن یکی آورد لام و این نیام
هوش مصنوعی: پادشاهان و فرمانروایان در خیابانها و بازارها و بامهای شهر به سر میبرند و هر یک از آنها ایدهها و ویژگیهای خاص خود را به همراه دارند.
چون قدم در بارگاه شه نهاد
آمدش از روزگار خویش یاد
هوش مصنوعی: زمانی که به حضور پادشاه قدم گذاشت، یاد روزهای گذشته به یادش آمد.
روزگار ذلت و پستی خویش
بینوایی و تهی دستی خویش
هوش مصنوعی: به وضعیت شرایط زندگی خود و احساس حقارت و بیپولیات توجه کن.
روزهای گرم و آن هیزم کشی
شامهای سرد و آن بی آتشی
هوش مصنوعی: در روزهای گرم، زمانی که هیزم میآورند، شبها سرد است و آتش وجود ندارد.
نکبت و ادبار بیش از بیش خود
خاطر زار و دل پر ریش خود
هوش مصنوعی: بدبختی و ناامیدی بیشتر از پیش، باعث شده که دلم پر از درد و غم باشد.
آن پریشانی و آن بیچارگی
از در هر خانهٔ آوارگی
هوش مصنوعی: این بی نظمی و آن ناامیدی در هر خانه و سرگردانی از در و دیوار نمایان است.
از دل پر درد و دست کوتهش
رنج بی اندازهٔ سال و مهش
هوش مصنوعی: از دل پر درد و دست کوتاهش، رنج بیپایانی را در طول سالها و ماهها تجربه کرده است.
نالهٔ شبها و درد روزها
ساختن در روز و شب با سوزها
هوش مصنوعی: شکایتهای شبانه و رنجهای روزانه را تحمل کردن و با احساسات شدید در طول روز و شب زندگی کردن.
وانچه میهٔخواهد ز بهر خود کنون
آنچه از وصف و بیان باشد فزون
هوش مصنوعی: هر چه که اکنون برای خود میخواهی، بیشتر از توصیف و بیان است.
پادشاهی از پس هیزم کشی
از پس آن ناخوشیها این خَوشی
هوش مصنوعی: یک پادشاه که در زیر بار مشکلات و مصیبتها قرار دارد، از میان تمام سختیها و ناپسندیها، به جستجوی خوشی و شادی میپردازد.
شمع و کافور و چراغ زرنگار
از پس تاریکی و شبهای تار
هوش مصنوعی: شمع، کافور و چراغ زیبا، برای روشن کردن تاریکی و شبهای تار به کار میروند.
محفلی و گلستان در گلستان
وصل جانانی چه جانان جان جان
هوش مصنوعی: در جایی زیبا و خوشبو، وقتی با معشوقهای دلنشین هستم، چه لذتی از زندگی میبرم.
قصر شاهنشاهی و وصل حبیب
خلوت خالی ز اغیار و رقیب
هوش مصنوعی: قصر شاهنشاهی و ارتباط با محبوب باید به دور از حضور بیگانگان و رقیبان باشد.
زین تفکر روزنی بر دل گشاد
نوری از آن روزنش بر دل فتاد
هوش مصنوعی: به واسطهٔ این اندیشه، دریچهای بر دل گشوده شد و نوری از آن دریچه به دل تابید.
فکرت آمد قفل دلها را کلید
در گشاید چون کلید آمد پدید
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه تو، میتواند قفلهای دلها را باز کند، درست مانند کلیدی که در مییابد و در را میگشاید.
فکرت آمد همچو باران بهار
ساحت دلها بود چون کشتزار
هوش مصنوعی: اندیشهات مانند باران بهاری است که دلها را سیراب میکند و همچون مزرعهای پر از جوانه و رونق، زندگی را زنده میسازد.
فکر باشد نطفه و دل زاقدان
دل چراغی هست فکرت زیب آن
هوش مصنوعی: اندیشهات را همچون نطفهای در نظر بگیر که توانایی زایش و تولید دارد. دل آن کسانی که عشق دارند، چراغی است که با فکر و اندیشهات زیباتر میشود.
فکر باشد شعله و دل چون زکال
آن زکال از شعله یابد اشتعال
هوش مصنوعی: فکر مانند شعلهای است و دل همچون زکالی که از آن شعله انرژی و حرارت میگیرد.
فکر باشد چون نسیم صبحگاه
غنچه نشگفته دل بی اشتباه
هوش مصنوعی: اندیشه باید مانند نسیم ملایم صبح باشد، که دل همچون غنچهای نازک و هنوز شکفته نشده را بیهیچ اشتباهی نوازش کند.
زین سبب گفت آن رسول سرفراز
فکر یک ساعت به از سالی نماز
هوش مصنوعی: به همین دلیل، آن پیامبر بزرگوار فرمود که تفکر و اندیشیدن برای یک ساعت بهتر از یک سال عبادت و نماز است.
بلکه باشد بهتر از هفتاد سال
این سخن مهمل ندانی ای همال
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که بهتر است آدمی یک سخن بیمحتوا را نادیده بگیرد تا اینکه بخواهد به مدت طولانی به آن فکر کند. در واقع، این اشاره به این دارد که بعضی از موضوعات و حرفها ارزش حتی یک دقیقه تفکر را هم ندارند و نباید وقت خود را صرف آنها کرد.

ملا احمد نراقی