بخش ۲۱۳ - در بیان فریب دادن نفس اماره آدمی را
در ریاضت روز آوردی به شب
شب رسانیدی به روز اندر طلب
کرده بر خود راحت دوران تمام
روز و شب اندر صیام و در قیام
بر دهان نفس افکنده لگام
زان لگامش میخها رفته به کام
تیغ فرمان بر سرش واداشته
صد رقیبش پیش و پس بگماشته
دل به هر دو دست خود بگرفته سخت
میفشردی همچو آن فصاد رخت
بر زبان مسمار و بر لبها لویش
بر دو دیده نشتر و بر سینه ریش
روزی اندر خلوتی بنشسته زار
در گلوی نفس افکنده فسار
ناگهان آمد به گوشش از برون
الغزا و الغزا یا مسلمون
ای گروه مسلمین روز غزاست
روز حرب کافران ناسزاست
در نهادش شوق غزو آمد پدید
دل درون سینه از شوقش تپید
طبع میکردش همی تحریص جنگ
نفس میگفتش روان شو بیدرنگ
میرود وقت جهاد از دست، خیز
فرصتی تا هست خون خود بریز
هین برو گوی سعادت باز جوی
ای خنک آنکو برد امروز گوی
مرد جَست از جا ولی با صد شگفت
بر به دندان ناخن از حیرت گرفت
نفس را کی در غزا تلواسه است
زیر این کاسه یقین نیم کاسه است
گفت ای نفس دغای حیلهور
تا چه مکر تازهای داری دگر
رهنمایی نیست کارت ای لعین
اندرین ره کندهای چاهی یقین
نفس اگر خواند تو را سوی حرم
منتظر بنشانده آنجا صد صنم
مصحفی گر بخشدت کاین را بخوان
مصحفش از مسجدی دزدیده دان
رهنمایی گر کند میدان یقین
دزدها دارد در آن ره در کمین
گر به مسجد خواندت بهر نماز
حیلهای دارد دو چشمان دار باز
رهزنست او کی نماید رهبری
کی ز ابلیسی سزد پیغمبری
دزد راه توست نفست ای فتی
از کفش درکش زمام ناقه را
ره خطرناکست و پر دزد و دغل
هان عنان مرکبت از کف مهل
اندرین ره جان من باهوش باش
پای تا سر چشم باش و گوش باش
چشم باش اما چه چشمی تیزبین
گوش اما گوش خالی از طنین
گفت با نفس ای بزرگ حیله جوی
تا چه مکری در نظر داری بگوی
گفت میجویم خلاص از دست تو
چند باشم من نشان شست تو
سالها شد تا درین کُنج نهان
میکُشی هر دم به تیغم رایگان
بهر من هر لحظه قتل تازهایست
هم نه نام نیک و نی آوازهایست
هفت هفتم میکشید اینجا چنین
نی کست گوید ثنای آفرین
غیر یک کشتن نباشد در جهاد
میشوی فارغ ز هر رنج و فساد
پهن گردد نامت اندر روزگار
نام نیکی ماند از تو یادگار
گفت دانستم برو ای بد قمار
هم خلاصی جویی و هم اشتهار
خود پرستی باشدت مقصد از آن
میزنی یک تیر را بر دو نشان
میدهی زهرم ولی در انگبین
میزنی تیرم ولیکن در کمین
بخش ۲۱۲ - در بیان آوردن ابراهیم ع اسماعیل را در قربانگاه منی: باز آیم بر سر آن داستانبخش ۲۱۴ - از تسویلات نفس آدمی: دیدهای خواهم ازین هم تیزتر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ریاضت روز آوردی به شب
شب رسانیدی به روز اندر طلب
هوش مصنوعی: با تلاش و مجاهدت، آنچه را که در روز به دست آوردهای، به شب میرسی و در پی جستجو و طلب، روز و شب را به یکدیگر پیوند میزنی.
کرده بر خود راحت دوران تمام
روز و شب اندر صیام و در قیام
هوش مصنوعی: او در تمام روز و شب، در حال روزه و عبادت، روحش را آسوده کرده و به آرامش رسیده است.
بر دهان نفس افکنده لگام
زان لگامش میخها رفته به کام
هوش مصنوعی: نفس را مانند اسب سرکش کنترل کردهاند و با استفاده از این کنترل، دهانش را بسته و اجازه نمیدهند که به دلخواه حرف بزند یا عمل کند.
تیغ فرمان بر سرش واداشته
صد رقیبش پیش و پس بگماشته
هوش مصنوعی: یک چاقوی تیز بر سر اوست که صد رقیب را به جلو و عقب او هدایت کرده است.
دل به هر دو دست خود بگرفته سخت
میفشردی همچو آن فصاد رخت
هوش مصنوعی: دل به شدت در چنگ گرفته شده و سخت فشرده میشود، مانند آنکه لباسی به تن کرده باشد.
بر زبان مسمار و بر لبها لویش
بر دو دیده نشتر و بر سینه ریش
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از درد و رنج اشاره شده است. زبانی که به اندازه مسمار سخت شده و لبهایی خشک و بیحالت دارند. در چشمان فرد، درد و اشک به وضوح پیدا است و قلبش از غم و اندوه آکنده شده است. این تصویر بیانگر وضعیتی است که انسان در آن دچار عذاب و غم عمیق است.
روزی اندر خلوتی بنشسته زار
در گلوی نفس افکنده فسار
هوش مصنوعی: روزی در تنهایی نشسته و با دلواپسی نفسش را به زحمت میکشید.
ناگهان آمد به گوشش از برون
الغزا و الغزا یا مسلمون
هوش مصنوعی: ناگهان صدای خاصی به گوش او رسید که در آن از او دعوت میشد و به او یادآوری میکردند که باید به مسئولیتهایش به عنوان یک مسلمان توجه کند.
ای گروه مسلمین روز غزاست
روز حرب کافران ناسزاست
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، امروز روز نبرد است و روز رویارویی با کافران ناپسند.
در نهادش شوق غزو آمد پدید
دل درون سینه از شوقش تپید
هوش مصنوعی: در وجود او، شور و شوق جنگ و نبرد به وجود آمد و دلش از این شوق، در سینه به تپش افتاد.
طبع میکردش همی تحریص جنگ
نفس میگفتش روان شو بیدرنگ
هوش مصنوعی: او به شدت به جنگ با نفس خود تشویق میشد و به او میگفت که بیدرنگ و سریعتر عمل کند.
میرود وقت جهاد از دست، خیز
فرصتی تا هست خون خود بریز
هوش مصنوعی: زمان نبرد در حال نزدیک شدن است، پس از فرصت استفاده کن و تا زمانی که فرصت هست، جان خود را در راه هدف بده.
هین برو گوی سعادت باز جوی
ای خنک آنکو برد امروز گوی
هوش مصنوعی: برو تلاش کن تا خوشبختی را پیدا کنی. خوش به حال کسی که امروز در پی آن است.
مرد جَست از جا ولی با صد شگفت
بر به دندان ناخن از حیرت گرفت
هوش مصنوعی: مرد از جا پرید اما به قدری متعجب بود که با دندان ناخن خود را از حیرت گاز گرفت.
نفس را کی در غزا تلواسه است
زیر این کاسه یقین نیم کاسه است
هوش مصنوعی: جان آدمی در میدان مبارزهایست، اما زیر این ظاهری که میبینی، حقیقتی دیگر نهفته است که تنها نیمی از واقعیت را نشان میدهد.
گفت ای نفس دغای حیلهور
تا چه مکر تازهای داری دگر
هوش مصنوعی: ای نفس، تو با حیلهها و نیرنگهای مختلف، چه ترفند تازهای داری که میخواهی به کار ببری؟
رهنمایی نیست کارت ای لعین
اندرین ره کندهای چاهی یقین
هوش مصنوعی: در این مسیر هیچکس برای هدایت تو نیست، ای دشمن! تو در این راه چاهی حفر کردهای که به یقین برای دیگران مشکلساز است.
نفس اگر خواند تو را سوی حرم
منتظر بنشانده آنجا صد صنم
هوش مصنوعی: اگر نفس تو را فرامیخواند، به سوی حرم برو و در آنجا منتظر بمان که پر از زیباییها و جلوههاست.
مصحفی گر بخشدت کاین را بخوان
مصحفش از مسجدی دزدیده دان
هوش مصنوعی: اگر به تو مصحفی دادند و خواستند که آن را بخوانی، بدان که این مصحف از مسجدی دزدیده شده است.
رهنمایی گر کند میدان یقین
دزدها دارد در آن ره در کمین
هوش مصنوعی: اگر راهنمایی در مسیری پیش روی انسان باشد، به یقین دزدان در آن مسیر کمین کردهاند.
گر به مسجد خواندت بهر نماز
حیلهای دارد دو چشمان دار باز
هوش مصنوعی: اگر تو را به مسجد دعوت کردند تا نماز بخوانی، بدان که دو چشمان تو در آنجا دلیل و نیرنگی دارند.
رهزنست او کی نماید رهبری
کی ز ابلیسی سزد پیغمبری
هوش مصنوعی: او دزد و راهزن است؛ چگونه ممکن است رهبری کند؟ آیا از شیطان بودنش شایسته است که پیامبر شود؟
دزد راه توست نفست ای فتی
از کفش درکش زمام ناقه را
هوش مصنوعی: ای جوان، نفس تو همچون دزدی است که در راه تو میافتد. آن را را کنترل کن و زمام کار خود را به دست بگیر.
ره خطرناکست و پر دزد و دغل
هان عنان مرکبت از کف مهل
هوش مصنوعی: این راه خطرناک و پر از دزدی و فریب است. پس افسار مرکب خود را از دست رها نکن و مراقب باش.
اندرین ره جان من باهوش باش
پای تا سر چشم باش و گوش باش
هوش مصنوعی: در این مسیر، جان من، هوشیار و alert باش. از سر تا پا چشمت به راه باشد و گوش شنوا داشته باش.
چشم باش اما چه چشمی تیزبین
گوش اما گوش خالی از طنین
هوش مصنوعی: چشم داشته باش، اما چه چشمی! باید تیزبین و حواسجمع باشی. و گوش هم باید داشته باشی، اما تنها برای شنیدن و درک کردن، نه برای بیتوجهی به صداها و نشانهها.
گفت با نفس ای بزرگ حیله جوی
تا چه مکری در نظر داری بگوی
هوش مصنوعی: به نفس خود گفت: ای حیلهگر بزرگ، بگو که چه نقشهای در سر داری؟
گفت میجویم خلاص از دست تو
چند باشم من نشان شست تو
هوش مصنوعی: میگوید که به دنبال راهی هستم تا از چنگال تو آزاد شوم، اما نمیدانم تا چه زمانی میتوانم این را تحمل کنم.
سالها شد تا درین کُنج نهان
میکُشی هر دم به تیغم رایگان
هوش مصنوعی: سالهاست که این گنج پنهان را مورد حمله قرار دادهای و هر روز بهصورت رایگان از آن استفاده میکنی.
بهر من هر لحظه قتل تازهایست
هم نه نام نیک و نی آوازهایست
هوش مصنوعی: هر لحظه برای من یک قتل جدید است، هم به خاطر نام نیکم و هم به خاطر آوازهام.
هفت هفتم میکشید اینجا چنین
نی کست گوید ثنای آفرین
هوش مصنوعی: در اینجا، به نظر میرسد که اشاره به تعداد هفت و نی نوازی وجود دارد که به نوعی به زیبایی و شکوه آفرینش اشاره میکند. این جمله همچنین نشان میدهد که کسی در این مکان وجود ندارد که به ستایش و تمجید از آفریدگار بپردازد.
غیر یک کشتن نباشد در جهاد
میشوی فارغ ز هر رنج و فساد
هوش مصنوعی: در جهاد، تنها یک هدف وجود دارد و آن هم کشتن است. وقتی که در این راه گام برداری، از تمام رنجها و مشکلات رهایی مییابی.
پهن گردد نامت اندر روزگار
نام نیکی ماند از تو یادگار
هوش مصنوعی: نام تو در میان مردم در طول زمان گسترش مییابد و یاد نیک تو را برای همیشه در خاطرشان حفظ خواهد کرد.
گفت دانستم برو ای بد قمار
هم خلاصی جویی و هم اشتهار
هوش مصنوعی: گفت: میدانم که تو به دنبال رهایی و شهرت هستی، ای کسی که در قمار سود و زیان میکنی.
خود پرستی باشدت مقصد از آن
میزنی یک تیر را بر دو نشان
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره میشود که با هدف خودخواهی و خودپرستی، تلاش میکند به دو هدف به طور همزمان برسد. به نوعی میخواهد با یک اقدام، دو نتیجه را بدست آورد، نشاندهندهی زیرکی یا محاسبهگری اوست.
میدهی زهرم ولی در انگبین
میزنی تیرم ولیکن در کمین
هوش مصنوعی: تو به من زهر میدهی، اما در عین حال مثل عسل به من محبت نشان میدهی. تو به من آسیب میزنی، اما به طوری مخفیانه و در کمین، به من نزدیک میشوی.