گنجور

بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن

هرکسی بستاند از تو بهر خویش
عاقبت نی سبلتت ماند نه ریش
بود مردی پیش از این عهدی بعید
نیم ریش آن سیه نیمی سفید
داشت در خانه دو زن پیر و جوان
مرد روزی بود ازین روزی از آن
چون رسیدی نوبت برنا صنم
سر به دامانش نهادی بهر لم
چون شدی از خواب خوش بیهوش و مست
برگرفتی موی کن خاتون به دست
یک به یک هر موی اسپید و کبود
کندی از ریش و سبیل خواجه زود
تا چو بیند خواجه ریش خود سیاه
بر رخ آن یک نیندازد نگاه
چون ببیند خود جوان و شیرگیر
لاجرم بگریزد از آن یار پیر
گفته‌اند از پیش پیران جهان
درنگیرد صحبت پیر و جوان
چونکه گشتی نوبت آن پیره زال
سر به دامانش نهادی با دلال
چون شدی در خواب سرخوش، پیرزن
بهر مو کندن گرفتی موی کن
کردی اندر سبلت و ریشش نگاه
هرچه دیدی اندران موی سیاه
یک به یک کندی نگار پُشت کنگ
تا نماید شوی او را آب و رنگ
موی او باشد سپید و نجوان
زو گریزد هم نفور آرد از آن
خواجه را هم دل شود زین روی سرد
آن عجوزه ماند و آن خواجه فرد
روزگاری آن دو یار مهربان
می ربودندی سبیل و ریش آن
خواجه را نی ریش ماند و نه سبال
عمر وی شد از پس پنجاه سال
چون قصیری کاندرین عهد زبون
شد اسیر اهل این دنیای دون
این رباید دین و آن دنیای او
این برد امروز و آن فردای او
آن یکی بستاند از وی آب رو
آن ز بهر مال او در جستجو
آن نشیند نزد او گاه نماز
سر کند افسانهٔ دور و دراز
آن نهد بر دوش او بار گران
آن بدزدد بار او را در دکان
آن یکی بیهوده‌ای افسانه خوان
پیش او بیهوده گوید داستان
من چه کردم دی چه‌ها کردم پریر
من چه گفتم با امیر و با وزیر
دوش اندر مطبخ ما آش بود
آش ما پر قند ماش و ماش بود
پار رفتم من به بغداد و حلب
من چه زحمتها کشیدم در طلب
آن فلان کوتاه باشد آن بلند
زین بی زور است و خالد زورمند
روز‌گارش را در این افسانه‌ها
می رباید حبذا بیگانه‌ها
خویهای نیک و کالای هنر
می ربایند آنچه باشد سر به سر
همنشینی با بدانت بد کند
صحبت کافر تو را مرتد کند
گر به گلشن بگذری گل آوری
لاله و ریحان و سنبل آوری
ور به گلخن ساعتی منزل کنی
دوده و خاکستری حاصل کنی
گر به عطاران نشینی ای عمو
جامه‌ات گردد معطر مو به مو
ور روی در دکه انگِشت‌گر
جز سیه رو نایی از آنجا به در
صد زبان گر باشدم اندر دهن
تا قیامت هم بگویم من سخن
من نخواهم گفت غیر از این دگر
الحذر از صحبت بد الحذر
بس بود اینت نگهدار و برو
باقی حال ذبیح‌الله شنو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکسی بستاند از تو بهر خویش
عاقبت نی سبلتت ماند نه ریش
هوش مصنوعی: هر کسی چیزی از تو بگیرد تا به نفع خود استفاده کند، در نهایت نه چهره‌ای از تو باقی می‌ماند و نه نشانه‌ای از وجودت.
بود مردی پیش از این عهدی بعید
نیم ریش آن سیه نیمی سفید
هوش مصنوعی: مردی در گذشته بوده که به عمرش عهدی دور و بعید داشت. او چهره‌ای داشت که نیمی از ریشش سیاه و نیمی دیگر سفید بود.
داشت در خانه دو زن پیر و جوان
مرد روزی بود ازین روزی از آن
هوش مصنوعی: در یک روز، مردی در خانه‌ی خود دو زن داشت، یکی پیر و دیگری جوان.
چون رسیدی نوبت برنا صنم
سر به دامانش نهادی بهر لم
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به جوانی معشوق رسید، سر خود را بر دامان او گذاشتی تا از او آرامش بگیری.
چون شدی از خواب خوش بیهوش و مست
برگرفتی موی کن خاتون به دست
هوش مصنوعی: زمانی که از خواب شیرین به حالت بیهوشی و مستی درآمدی، موهای کن خاتون را به دست گرفتی.
یک به یک هر موی اسپید و کبود
کندی از ریش و سبیل خواجه زود
هوش مصنوعی: هر یک از موهای سفید و آبی از ریش و سبیل صاحب‌منصبی به آرامی می‌ریزد.
تا چو بیند خواجه ریش خود سیاه
بر رخ آن یک نیندازد نگاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواجه در آینه، ریش سیاه خود را ببیند، به چهره آن معشوق نگاه می‌کند.
چون ببیند خود جوان و شیرگیر
لاجرم بگریزد از آن یار پیر
هوش مصنوعی: وقتی که انسان جوان و قوی را می‌بیند، ناخودآگاه از کنار یار کهنسال دور می‌شود.
گفته‌اند از پیش پیران جهان
درنگیرد صحبت پیر و جوان
هوش مصنوعی: گفته‌اند که تجربه و سخنان کهنهٔ بزرگترها به جوانان نافذ نیست و نتوانند آن را درک کنند.
چونکه گشتی نوبت آن پیره زال
سر به دامانش نهادی با دلال
هوش مصنوعی: وقتی نوبت آن پیر مرد زال رسید، تو سر خود را به دامان او نهادی و از او طلب کمک کردی.
چون شدی در خواب سرخوش، پیرزن
بهر مو کندن گرفتی موی کن
هوش مصنوعی: وقتی که در خواب شیرین و خوشی غرق هستی، پیرزن برای کندن موهای تو مشغول می‌شود.
کردی اندر سبلت و ریشش نگاه
هرچه دیدی اندران موی سیاه
هوش مصنوعی: تو در کوچه و خیابان به دل‌ربایی‌اش نگاه می‌کردی و هر چه را که دیدی، در آن موی سیاهش یافتی.
یک به یک کندی نگار پُشت کنگ
تا نماید شوی او را آب و رنگ
همسر کوژ پشت، موها را یک به یک می‌کَند تا شوهرش آب و رنگ بگیرد. 
موی او باشد سپید و نجوان
زو گریزد هم نفور آرد از آن
تا مویش سپید و رنگ پریده (ارغوانی) باشد تا از او بدشان بیاید و بگریزند.
خواجه را هم دل شود زین روی سرد
آن عجوزه ماند و آن خواجه فرد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حسی است که خواجه نسبت به زن سرد و بی‌احساس خود دارد. او به نوعی از رابطه‌اش ناامید شده و احساس می‌کند که مودت و محبت از بین رفته است. این وضعیت او را به یاد زن مسن و بی‌احساس می‌اندازد که هیچ نشانی از گرما و عشق در او وجود ندارد.
روزگاری آن دو یار مهربان
می ربودندی سبیل و ریش آن
هوش مصنوعی: زمانی دو دوست صمیمی، سبیل و ریش آن شخص را به شوخی می‌بردند و از این کار لذت می‌بردند.
خواجه را نی ریش ماند و نه سبال
عمر وی شد از پس پنجاه سال
ریش و سبیلی برای خواجه نماند و عمر او از پنجاه سال گذشت.
چون قصیری کاندرین عهد زبون
شد اسیر اهل این دنیای دون
در زمانهٔ زبون، اسیر اهل دنیای پست شد؛ چون اسبی که از دوست داشتن زیاد او را به بند بکشند.
این رباید دین و آن دنیای او
این برد امروز و آن فردای او
هوش مصنوعی: این دنیا و دین هرکدام ویژگی‌های خاصی دارند. یکی از آن‌ها مربوط به حال و زندگی امروز است و دیگری به آینده و روزهای بعد.
آن یکی بستاند از وی آب رو
آن ز بهر مال او در جستجو
هوش مصنوعی: یکی از آن دو نفر آب را از دیگری می‌گیرد و آن شخص به خاطر مال و ثروت او در جستجوی آن است.
آن نشیند نزد او گاه نماز
سر کند افسانهٔ دور و دراز
هوش مصنوعی: کسی که با خداوند نماز می‌خواند، می‌تواند در کنار او آرام گیرد و از داستان‌های طولانی و پیچیده‌ی زندگی فاصله بگیرد.
آن نهد بر دوش او بار گران
آن بدزدد بار او را در دکان
هوش مصنوعی: کسی که بار سنگینی را بر دوش دیگران می‌گذارد، در حقیقت خود را در معرض دشواری قرار می‌دهد و دیگران را هم با مشکلات خود درگیر می‌کند.
آن یکی بیهوده‌ای افسانه خوان
پیش او بیهوده گوید داستان
هوش مصنوعی: یک نفر بیهوده داستانی را برای او تعریف می‌کند، در حالی که او به این حرف‌ها اهمیتی نمی‌دهد.
من چه کردم دی چه‌ها کردم پریر
من چه گفتم با امیر و با وزیر
هوش مصنوعی: من چه کار کرده‌ام و چه چیزهایی گفته‌ام؟ دیروز با فرشتگان چه صحبت‌هایی کرده‌ام و با رئیس و وزیر چه گفته‌ام؟
دوش اندر مطبخ ما آش بود
آش ما پر قند ماش و ماش بود
هوش مصنوعی: دیروز در آشپزخانه ما آش وجود داشت که بسیار شیرین بود و از نوع ماش درست شده بود.
پار رفتم من به بغداد و حلب
من چه زحمتها کشیدم در طلب
هوش مصنوعی: من به بغداد و حلب سفر کردم و در راه به دنبال چیزی زحمت‌های زیادی را متحمل شدم.
آن فلان کوتاه باشد آن بلند
زین بی زور است و خالد زورمند
هوش مصنوعی: کسی که بی‌نیرو باشد، اگر قدش کوتاه باشد، به ضعف خود برمی‌خیزد، در حالی که کسی که قوی و نیرومند است، حتی اگر قدش بلند باشد، هنوز هم به قدرتش تکیه می‌کند.
روز‌گارش را در این افسانه‌ها
می رباید حبذا بیگانه‌ها
هوش مصنوعی: روز، کارهایش را چنین به داستان‌هایی جذاب و خیالی می‌سپارد، و خوش به حال کسانی که بی‌خبر از این موضوع هستند.
خویهای نیک و کالای هنر
می ربایند آنچه باشد سر به سر
همه خوی نیک و کالای هنر که داری، از تو می‌ربایند.
همنشینی با بدانت بد کند
صحبت کافر تو را مرتد کند
هوش مصنوعی: دوست‌بودن و معاشرت با انسان‌های بد می‌تواند تأثیر منفی بر فرد بگذارد و صحبت کردن با کسانی که باورهای متفاوت دارند، ممکن است به فراموشی یا انحراف از اصول خود منجر شود.
گر به گلشن بگذری گل آوری
لاله و ریحان و سنبل آوری
اگر از باغ بگذری، لاله، ریحان و سنبل به دست می‌آوری.
ور به گلخن ساعتی منزل کنی
دوده و خاکستری حاصل کنی
اگر ساعتی گذارت به گلخن بیفتد، دود و خاکستر نصیبت می‌شود.
گر به عطاران نشینی ای عمو
جامه‌ات گردد معطر مو به مو
هوش مصنوعی: اگر با عطاران و مغازه‌داران عطر و ادویه نشست و برخاست کنی، لباس تو به بوی خوش عطر آغشته خواهد شد.
ور روی در دکه انگِشت‌گر
جز سیه رو نایی از آنجا به در
اگر به دکان زغال فروش بروی، با رخسار سیاه بیرون می‌آیی. (انگِشت = زغال)
صد زبان گر باشدم اندر دهن
تا قیامت هم بگویم من سخن
هوش مصنوعی: اگر صد زبان هم داشته باشم و تا قیامت در کنار هم بگویم، باز هم نمی‌توانم آنچه را می‌خواهم بیان کنم.
من نخواهم گفت غیر از این دگر
الحذر از صحبت بد الحذر
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم چیزی غیر از این بگویم، پس از هم‌نشینی با افراد بد و صحبت‌های نامناسب احتیاط کنید.
بس بود اینت نگهدار و برو
باقی حال ذبیح‌الله شنو
هوش مصنوعی: کافی است، حالا از اینجا برو و بقیه‌ی وضعیت ذبیح الله را گوش کن.

حاشیه ها

1404/04/09 13:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

1-در مصرع نخست بیت 13، به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، «پشت کنگ» به معنی «کوژ پشت» درست است.

2-با توجه به اینکه همسر جوان، موی سپید را می‌چیند تا شوهرش جوان به نظر برسد و همسر پیر، موی سیاه را می‌کند که شوهرش جوان دیده نشود، قطعا «آن جوان» در مصرع نخست بیت 14 درست نیست. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، «نجوان» به معنی «زعفران» درست است.

3-در مصرع دوم بیت 17، «امردی» به طور مطلق نادرست است؛ به استناد نسخه خطی مجلس، «عمر وی» در ست است.

4-در مصرع نخست بیت 18، «فقیری» چندان مفهوم نیست و «قصیری» (=اسبی که از فرط دوست داشتن مانند اسیر نگهداری شود) درست است.

5-در مصرع دوم بیت 32، در کنار «گلخن» و «خاکستر»، وجود واژۀ «روده» به طور مطلق نابجا است؛ به استناد نسخه خطی مجلس، واژۀ «دوده» درست می‌باشد.

 

در اینجا، «کنگ» (kang) = «کوژ، خمیده»