گنجور

بخش ۲۰۲ - رجوع به حکایت ابراهیم خلیل و اسماعیل ع

تا عیان گردد سر پنهان تو
پرتو اندازد به عالم جان تو
تا شود آن مغز خوش پیدا ز پوست
تا شناسد خلق بیگانه ز دوست
تا شناسد هریکی ذات از عرض
فربهی را واشناسد از مرض
خود همی دانست آن سلطان غیب
پاکی آن پاکزاد از شک و ریب
پاک می‌دانستش از هر غل و غش
صاف می‌دانستش و زیبا و خَوش
غیر مهرش را به جانش راه نیست
ره کلف را در رخ این ماه نیست
آن یکی ماه است و ماه بی کلف
آن بود خورشید در برج شرف
آن یکی دریای بی پهناستی
قطره‌هایش لؤلؤ لالاستی
هفت دریا پیش آن دریا نمی
روح قدسی در لباس آدمی
بود خورشیدی ولیکن از غمام
بود شمشیری ولیکن در نیام
خواست تا بر عالمی پیدا شود
نور او بر عالمی رخشا شود
دوستان را دوستی آرد به یاد
زامتحان بر وی دری از نو گشاد
کرده بودش امتحانها پیش ازین
خواست لیکن ابتلایی بس متین
نور او در کوره‌های تابناک
رفته و بیرون شده زیبا و پاک
نقش او را اندر آتش برده بود
صافش از آتش برون آورده بود
باز او را امتحان تازه خواست
در جهان او را بلند آوازه خواست
زرّ او را بُرد در آتش نخست
چونکه از آتش برون آمد درست
برد او را زیر سندان بلا
سکه دولت بر او زد برملا
سکه زد او را به نام خویشتن
کرد سرشارش ز جام خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا عیان گردد سر پنهان تو
پرتو اندازد به عالم جان تو
هوش مصنوعی: به روشنایی جهان جان تو، راز نهفته‌ات آشکار خواهد شد.
تا شود آن مغز خوش پیدا ز پوست
تا شناسد خلق بیگانه ز دوست
هوش مصنوعی: شاید آن جوهر و ویژگی اصلی آشکار شود تا مردم بتوانند بیگانه را از دوست تشخیص دهند.
تا شناسد هریکی ذات از عرض
فربهی را واشناسد از مرض
هوش مصنوعی: هر فرد، باید بتواند ذات واقعی خود را از ویژگی‌های ظاهری و موقتی تشخیص دهد و نیز باید بتواند بیماری‌ها و مشکلاتی را که ممکن است به وجود بیایند، شناسایی کند.
خود همی دانست آن سلطان غیب
پاکی آن پاکزاد از شک و ریب
هوش مصنوعی: سلطان غیب که از هرگونه شک و تردید پاک است، خود آگاه بود که آن پاکزاد نیز همین حال را دارد.
پاک می‌دانستش از هر غل و غش
صاف می‌دانستش و زیبا و خَوش
هوش مصنوعی: او را با پاکی و صداقت می‌شناخت، بی‌هیچ نیرنگی، صاف و زیبا و دل‌نواز می‌دانست.
غیر مهرش را به جانش راه نیست
ره کلف را در رخ این ماه نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبت او راهی به دل من ندارد، و هیچ نشانه‌ی زیبایی در چهره‌ی این معشوق وجود ندارد.
آن یکی ماه است و ماه بی کلف
آن بود خورشید در برج شرف
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از دو تابش کننده نور است. یکی به زیبایی و درخشانی ماه تشبیه شده و دیگری به خورشید که در بهترین وضعیت خود قرار دارد. این تصویر نشان‌دهنده دو حالت مختلف از تابش و نور است، که یکی لطیف و آرامش‌بخش و دیگری قوی و پرشور است. این توصیف می‌تواند به جنبه‌های مختلف زندگی و احساسات انسانی اشاره داشته باشد.
آن یکی دریای بی پهناستی
قطره‌هایش لؤلؤ لالاستی
هوش مصنوعی: یک دریا وجود دارد که بی‌پایان است و قطره‌های آن مانند مرواریدهای درخشانی هستند که هیچ صدایی ندارند.
هفت دریا پیش آن دریا نمی
روح قدسی در لباس آدمی
هوش مصنوعی: در مقابل آن دریا، هفت دریا هیچ هستند. اینجا انسان در حقیقت با روحی مقدس و فراتر از خود ظاهر شده است.
بود خورشیدی ولیکن از غمام
بود شمشیری ولیکن در نیام
هوش مصنوعی: خورشیدی وجود داشت، اما به خاطر غم و اندوه، نورش پنهان بود. شمشیری هم بود، اما در غلاف خود قرار داشت و به کار نمی‌رفت.
خواست تا بر عالمی پیدا شود
نور او بر عالمی رخشا شود
هوش مصنوعی: او خواست که نورش بر جهانی بتابد و روشنی‌اش در همه جا پخش شود.
دوستان را دوستی آرد به یاد
زامتحان بر وی دری از نو گشاد
هوش مصنوعی: دوستی باعث می‌شود که دوستان یکدیگر را به یاد بیاورند و در زمان سختی به هم کمک کنند.
کرده بودش امتحانها پیش ازین
خواست لیکن ابتلایی بس متین
هوش مصنوعی: او پیش از این امتحان‌ها را انجام داده بود، اما اکنون با آزمایشی بسیار سخت و جدی مواجه شده است.
نور او در کوره‌های تابناک
رفته و بیرون شده زیبا و پاک
هوش مصنوعی: نور او در دل آتش‌های درخشان تابیده و به زیبایی و پاکی از آن بیرون آمده است.
نقش او را اندر آتش برده بود
صافش از آتش برون آورده بود
هوش مصنوعی: نقش او را در آتش گرفته بود و سپس آن را از آتش بیرون آورده بود.
باز او را امتحان تازه خواست
در جهان او را بلند آوازه خواست
هوش مصنوعی: او دوباره خواست که او را در شرایط جدیدی آزمایش کند و در این دنیا او را به شهرت و آوازه‌ای بلند برساند.
زرّ او را بُرد در آتش نخست
چونکه از آتش برون آمد درست
هوش مصنوعی: زر را در آتش می‌برند تا خالص شود؛ چون از آتش بیرون می‌آید، خلوص و درستی‌اش نمایان می‌گردد.
برد او را زیر سندان بلا
سکه دولت بر او زد برملا
هوش مصنوعی: او را مشکلات به زیر کشید و ثروت و کامیابی‌اش را به وضوح نشان داد.
سکه زد او را به نام خویشتن
کرد سرشارش ز جام خویشتن
هوش مصنوعی: او سکه‌ای به نام خودش زد و او را از جام خود پر کرد.

حاشیه ها

1404/04/08 13:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در مصرع نخست بیت 18، «زیر سندان» به جای «زیر دستان» درست است؛ در گذشته، فلز گداخته را زیر سندان می‌بُرده‌اند. نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، «زیر سندان» را تایید می‌کند.