بخش ۲۰۱ - قربانی نمودن خلیل الرحمن ع فرزند خود اسماعیل ع را
آمد اسماعیل روزی از شکار
شامگه بر اشهب دولت سوار
شمع رخسارش به مهر افروخته
عالمی پروانهسانش سوخته
زلف پیچاپیچ اندر دوش او
گوشوار حسن اندر گوش او
چشمها مخمور و لب شکرفشان
چهره پر خون زلفها عنبرفشان
خط مشگین گرد رخسارش عیان
چون بنفشهزار گرد گلستان
قامتی شمشاد آن را باج ده
عشوهٔ عالم همه تاراج ده
از ره آمد راست تا نزد خلیل
بوسه زد بر دست آن شاه جلیل
دست در گردن درآوردش پدر
در کمان شد تیر گفتی جلوهگر
همچو گل بشکفت از دیدار او
بوسه داد از مهر بر رخسار او
گلبن عزت شکفتن ساز کرد
غیرت حکمت عتاب آغاز کرد
غیرت حق ریخت طرح تازهای
باز شد از امتحان دروازهای
دل یکی و دوستی باشد یکی
ورنه نبود دوستی آن بیشکی
جز مگر آن دوستی از بهر دوست
باشد آن هم فیالحقیقه حب دوست
غیر لیلی در دل مجنون نبود
سر بجز بر خاک راه او نسود
گر سگی در کوی لیلی یافتی
سوی او چون عاشقان بشتافتی
گرد او گشتی به صد شوق و شعف
خاک راهش بوسه دادی هر طرف
این نبود از عشق آن سگ ای پسر
عشق لیلی بود در آن مستتر
زین سبب در عشق هرکو صادق است
بر همه اجزای عالم عاشق است
هرچه بیند چونکه میبیند ز دوست
لاجرم او عاشق و مفتون اوست
خواجه تاشانند در یک بارگاه
بندگان حضرت یک پادشاه
این سبب در جمله عالم جاری اَست
حب جمله در دلش زین ساری اَست
در گروهی باشد اسباب دگر
راه حب و دوستیشان بیشتر
آن سببها جمله برگردد به دوست
مرجع آنها چه وابینی هم اوست
در گروهی صد چه آن اسباب هست
بهر بغض و خشم فتحالباب هست
مرجع آن خشم و آن بغض ای لبیب
چونکه بینی نیست جز حب حبیب
حب فیالله بغض فیالله را بخوان
مرجع هر حب و بغضی را بدان
هرچه جز این حب نباشد جز وبال
هرچه جز این بغض انجامش سگال
دوستی گر بهر غیر حق کنی
عاقبت زاید از آن صد دشمنی
گر نهال دوستی جز بهر او
جز عداوت نیست بارش ای عمو
دشمنیهایی که جز بهر خداست
دشمنی با خود بود اینست راست
دوستی و دشمنی جز بهر او
خواه آن یا زشت خواهی یا نکو
آن ندارد جز پشیمانی ثمر
این نبخشد هیچ سودی جز ضرر
آنچه گفتم آزمودم بارها
دیدهام زین خاربن بس خارها
باورت گر نیست اینک امتحان
تا ببینی آنچه من دیدم عیان
دوستی جز بهر آن سلطان مکن
ای برادر نیست غیر از خاربن
دشمنی جز بهر او ای جان من
نیست جز تیشه به پای خویشتن
چند در اصطبل و مطبخ ای اخی
همسری با ساربان و مطبخی
جان نفرسودت ازین گند و بخار
دل نبگرفتت ازین دود و غبار
آشنایی گر کنی با شاه کن
حکم بر گردون و مهر و ماه کن
باز شو بر ساعد سلطان بپر
تا به کی چون خرمگس بر فرج خر
عندلیبی شو به گلشن جای گیر
چون جعل تا چند در سرگین اسیر
الغرض چون مهربانی با پسر
کرد آغاز آن خلیل خوش گهر
غیرت حق گفت با جان خلیل
یک دل و دو مهر باشد مستحیل
افکنم اکنون تو را در آزمون
ابتلاها آرمت از حد فزون
بخش ۲۰۰ - بقیه حکایت قاضی و خصم مردی که گوش او مجروح بود: گفت قاضی گوش او را ای عموبخش ۲۰۲ - رجوع به حکایت ابراهیم خلیل و اسماعیل ع: تا عیان گردد سر پنهان تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد اسماعیل روزی از شکار
شامگه بر اشهب دولت سوار
هوش مصنوعی: روزی اسماعیل با افتخار و سوار بر اسب شهبری از شکار بازگشت.
شمع رخسارش به مهر افروخته
عالمی پروانهسانش سوخته
هوش مصنوعی: شمع چهرهاش با عشق روشن است و همه بر گرد او به مانند پروانهای که به سمت نور میرود، میسوزند و شیفتهاش هستند.
زلف پیچاپیچ اندر دوش او
گوشوار حسن اندر گوش او
هوش مصنوعی: موهای پیچ در پیچ او بر دوشش آویخته است و گوشواره زیبایی در گوشش درخ shines.
چشمها مخمور و لب شکرفشان
چهره پر خون زلفها عنبرفشان
هوش مصنوعی: چشمها حالت خواب آلود دارند و لبها مانند شکری شیرین و خوشمزه هستند. چهره پر از خون و زلفها عطری دلپذیر مانند عنبر دارند.
خط مشگین گرد رخسارش عیان
چون بنفشهزار گرد گلستان
هوش مصنوعی: خط مشکی که بر روی چهرهاش وجود دارد، مانند گل بنفشهای که در میان گلستان قرار دارد، نمایان و مشخص است.
قامتی شمشاد آن را باج ده
عشوهٔ عالم همه تاراج ده
هوش مصنوعی: قدی مانند شمشاد دارد و با ناز و کرشمهای که به دنیا میزند، همه چیز را به غارت میبرد.
از ره آمد راست تا نزد خلیل
بوسه زد بر دست آن شاه جلیل
هوش مصنوعی: شخصی به سوی خلیل آمده و پس از رسیدن به او، بر دست این شاه بزرگ بوسه میزند.
دست در گردن درآوردش پدر
در کمان شد تیر گفتی جلوهگر
هوش مصنوعی: پدر آرامش را در آغوش گرفت و به گونهای شد که گویی تیر در کمان نشسته است و در حال آمادهسازی برای پرتاب است.
همچو گل بشکفت از دیدار او
بوسه داد از مهر بر رخسار او
هوش مصنوعی: چنان که گل با دیدن او شکوفا شد، از محبت بر چهرهاش بوسه زد.
گلبن عزت شکفتن ساز کرد
غیرت حکمت عتاب آغاز کرد
هوش مصنوعی: گلزار عزت شکوفا شد و غیرت، حکمت را به چالش کشید.
غیرت حق ریخت طرح تازهای
باز شد از امتحان دروازهای
هوش مصنوعی: غیرت حق، سبب شد که طرح جدیدی شکل بگیرد و از آزمون، راه جدیدی گشوده شود.
دل یکی و دوستی باشد یکی
ورنه نبود دوستی آن بیشکی
هوش مصنوعی: اگر دل یکی باشد و دوستی هم یکی باشد، تنها در این صورت دوستی واقعی وجود دارد؛ وگرنه آنچه که به نام دوستی میشناسیم واقعی نیست.
جز مگر آن دوستی از بهر دوست
باشد آن هم فیالحقیقه حب دوست
هوش مصنوعی: به جز آن دوستی که برای خود دوست باشد، در واقع همان عشق به دوست است.
غیر لیلی در دل مجنون نبود
سر بجز بر خاک راه او نسود
هوش مصنوعی: غیر از لیلی، کسی در دل مجنون جایی نداشت و سر او فقط بر خاک مسیر لیلی فرود میآمد.
گر سگی در کوی لیلی یافتی
سوی او چون عاشقان بشتافتی
هوش مصنوعی: اگر در کوی لیلی سگی دیدی، به سمت او چون عاشقان شتاب کن.
گرد او گشتی به صد شوق و شعف
خاک راهش بوسه دادی هر طرف
هوش مصنوعی: به دور او با شوق و ذوق بسیار چرخ زدی و در هر سمت، خاک راهش را بوسیدی.
این نبود از عشق آن سگ ای پسر
عشق لیلی بود در آن مستتر
هوش مصنوعی: این احساس و شور و شوقی که مشاهده میکنی به خاطر عشق به لیلی است، نه عشق به آن شخص دیگر.
زین سبب در عشق هرکو صادق است
بر همه اجزای عالم عاشق است
هوش مصنوعی: بنابراین، هر کسی که در عشق واقعی باشد، به تمام بخشهای جهان عشق میورزد و از صداقت برخوردار است.
هرچه بیند چونکه میبیند ز دوست
لاجرم او عاشق و مفتون اوست
هوش مصنوعی: هر چیزی که کسی از دوست ببیند، به ناچار او را عاشق و مجذوب او میکند.
خواجه تاشانند در یک بارگاه
بندگان حضرت یک پادشاه
هوش مصنوعی: آقایان خدمتگزار در یک سرای مشترک، اطراف یک پادشاه بزرگ قرار دارند.
این سبب در جمله عالم جاری اَست
حب جمله در دلش زین ساری اَست
هوش مصنوعی: این موضوع در تمام جهان وجود دارد و عشق به همه موجودات، در دل هر فردی نهادینه شده است.
در گروهی باشد اسباب دگر
راه حب و دوستیشان بیشتر
هوش مصنوعی: در جمعی که اعضای آن دارای ویژگیها و شرایط متفاوتی هستند، روابط عشق و دوستی میان آنها بیشتر و قویتر میشود.
آن سببها جمله برگردد به دوست
مرجع آنها چه وابینی هم اوست
هوش مصنوعی: تمام علل و انگیزهها در نهایت به دوست و محبوب باز میگردند؛ زیرا همه چیز از او نشأت میگیرد و او منبع تمام آنهاست.
در گروهی صد چه آن اسباب هست
بهر بغض و خشم فتحالباب هست
هوش مصنوعی: در جمعی که پس از مدتی با کینه و خشم به هم برخورد میکنند، تنها کلید موفقیت و گشودن درها، همان ابزار خویشتنداری و صلح است.
مرجع آن خشم و آن بغض ای لبیب
چونکه بینی نیست جز حب حبیب
هوش مصنوعی: ای دانای بزرگ، وقتی که خشم و کینه را میبینی، باید بدانی که در حقیقت چیزی جز عشق به محبوب وجود ندارد.
حب فیالله بغض فیالله را بخوان
مرجع هر حب و بغضی را بدان
هوش مصنوعی: دوستی و دشمنی باید در راستای خداوند باشد، و باید بدانیم که هر نوع دوستی و دشمنی باید به خاطر خداوند شکل بگیرد.
هرچه جز این حب نباشد جز وبال
هرچه جز این بغض انجامش سگال
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از این عشق وجود داشته باشد، تنها زحمت و عذابی به همراه دارد. و هر آنچه که بر پایه نفرت بنا شود، به سرانجام خوبی نخواهد رسید.
دوستی گر بهر غیر حق کنی
عاقبت زاید از آن صد دشمنی
هوش مصنوعی: اگر دوستی را برای غیر از حق و هدفهای واقعی انجام دهی، در نهایت باعث به وجود آمدن صد دشمنی خواهی شد.
گر نهال دوستی جز بهر او
جز عداوت نیست بارش ای عمو
هوش مصنوعی: اگر نهال دوستی فقط برای او کاشته نشود، هیچ نتیجهای جز دشمنی نخواهد داشت، ای عموی عزیز.
دشمنیهایی که جز بهر خداست
دشمنی با خود بود اینست راست
هوش مصنوعی: دشمنیهایی که تنها به خاطر خدا انجام میشود، در واقع دشمنی با خود شخص است و این حقیقت دارد.
دوستی و دشمنی جز بهر او
خواه آن یا زشت خواهی یا نکو
هوش مصنوعی: دوستی و دشمنی فقط به خاطر اوست، چه در پی زیبایی باشی و چه در پی زشتی.
آن ندارد جز پشیمانی ثمر
این نبخشد هیچ سودی جز ضرر
هوش مصنوعی: نتیجه این کار فقط پشیمانی است و هیچ فایدهای ندارد جز ضرر.
آنچه گفتم آزمودم بارها
دیدهام زین خاربن بس خارها
هوش مصنوعی: آن چیزی که من بیان کردم، بارها تجربه کردهام و از این خارها و مشکلات، بسیار دیدهام.
باورت گر نیست اینک امتحان
تا ببینی آنچه من دیدم عیان
هوش مصنوعی: اگر به این امتحان باور نداری، امتحان کن تا ببینی چه چیزی را که من از قبل تجربه کردهام، به وضوح شاهد خواهی بود.
دوستی جز بهر آن سلطان مکن
ای برادر نیست غیر از خاربن
هوش مصنوعی: ای برادر، تنها برای خشنودی آن سلطان با کسی دوستی مکن، زیرا غیر از این، هیچ چیز دیگری نخواهد بود جز زحمت و دردسر.
دشمنی جز بهر او ای جان من
نیست جز تیشه به پای خویشتن
هوش مصنوعی: دشمنی، جز به خاطر او، برای من وجود ندارد و این دشمنی چیزی جز آسیب به خودم نیست.
چند در اصطبل و مطبخ ای اخی
همسری با ساربان و مطبخی
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در منزل و جمع ما چه فرقی بین همسر و آشپز وجود دارد وقتی که همگی در کارهای روزمره زندگی شریک هستند؟
جان نفرسودت ازین گند و بخار
دل نبگرفتت ازین دود و غبار
هوش مصنوعی: دل تو نباید از این آلودگی و بوی نامطبوع رنجیده خاطر شود و جان تو نباید از این دود و گرد و غبار خسته باشد.
آشنایی گر کنی با شاه کن
حکم بر گردون و مهر و ماه کن
هوش مصنوعی: اگر با قدرتمندی آشنا شوی، میتوانی بر سرنوشت و مسائل زندگی حکم برانی و بر نور خورشید و ماه سلطه پیدا کنی.
باز شو بر ساعد سلطان بپر
تا به کی چون خرمگس بر فرج خر
هوش مصنوعی: به خودت جرأت بده و بر بازوی پادشاه برو، مانند خرمگسی که بر روی شکاف یک خر مینشیند.
عندلیبی شو به گلشن جای گیر
چون جعل تا چند در سرگین اسیر
هوش مصنوعی: به مانند بلبل باش و در باغ آرام بگیر، چه زمانی میخواهی همچنان در گل و لای گرفتار بمانی؟
الغرض چون مهربانی با پسر
کرد آغاز آن خلیل خوش گهر
هوش مصنوعی: در نتیجه، وقتی که مهربانی با پسرش آغاز شد، این خلیل نیکو خصلت نیز شروع به نشان دادن محبت و عاطفه خود کرد.
غیرت حق گفت با جان خلیل
یک دل و دو مهر باشد مستحیل
هوش مصنوعی: غیرت حق به جان خلیل میگوید که اگر کسی یکدل و دارای دو محبت باشد، وجودش تبدیل به یک حالت غیرممکن میشود.
افکنم اکنون تو را در آزمون
ابتلاها آرمت از حد فزون
هوش مصنوعی: اکنون تصمیم دارم تو را در شرایط سخت و آزمایشها قرار دهم و احساسات و تواناییهایت را به حدی بالا ببرم که از آنچه که هستی فراتر بروی.