برگردان به زبان ساده
گفت قاضی گوش او را ای عمو
از چه رو دندان گرفتی روی رو
هوش مصنوعی: قاضی از عمو پرسید که چرا گوش او را مانند دندان گرفتهای؟
گفت خصم ای قاضی با داد و دین
افترا گوید نکردم اینچنین
هوش مصنوعی: خصم به قاضی میگوید که به خاطر داد و عدل، اتهامی که به من زدهاند واقعیت ندارد و من هرگز چنین کاری نکردهام.
عرش را ثابت کن آنگه نقش کن
ورنه بگذر ترک نقش و عرش کن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی کار بزرگ و با ارزشی انجام دهی، ابتدا باید پایههای آن را محکم کنی و سپس به ایجاد زیبایی و طرح بپردازی؛ در غیر این صورت، بهتر است از طراحی بگذری و فقط بر روی اساس و مفهوم عمیق آن تمرکز کنی.
مدعی را گفت قاضی کو شهود
اندرین مطلب بیاور زود زود
هوش مصنوعی: قاضی به مدعی گفت: سریعاً شاهدان این موضوع را بیاور.
گفت ای قاضی به غیر از این دو تن
هیچکس اینجا نبوده بی سخن
هوش مصنوعی: قاضی گفت: "جز این دو نفر، هیچ کس دیگر در اینجا بدون صحبت وجود ندارد."
گر کسی بوده است کو گوید که بود
ورنه بشمارد دیت را این عنود
هوش مصنوعی: اگر کسی باشد که بگوید وجود دارد، خوب است؛ در غیر این صورت، دیه را به حساب این لجوج بگذارید.
گفت قاضی هی چه میگویی بگو
دیگری غیر از خود و او را بگو
هوش مصنوعی: قاضی گفت: چرا درباره خودت و او صحبت میکنی؟ بهتر است درباره شخص دیگری صحبت کنی.
گفت غیر از او و من ای مؤتمن
دیگری آنجا نبود از مرد و زن
هوش مصنوعی: گفت غیر از من و تو ای قابل اعتماد، هیچ کس دیگری در آنجا نبود، نه مرد و نه زن.
گوش خود بگرفت با دندان خویش
کرد آن را پاره پاره ریش ریش
هوش مصنوعی: او گوشش را با دندان خودش گرفت و آن را به تکههای کوچک تبدیل کرد.
گفت قاضی این چه ژاژ است و قصار
پیش چون من این سخنها واگذار
هوش مصنوعی: قاضی گفت این چه گفتههای بیمورد و زوری است؟ حال که من این حرفها را رها کردهام، چرا شما ادامه میدهید؟
او نه اشتر تا تواند گوش خویش
هم به دندان خود کُند مجروح و ریش
هوش مصنوعی: او مانند شتری نیست که بتواند خود را زخمی کند و گوشش را به دندان بگزد.
گردنش گر گردن اشتر بدی
آنچه گفتی ممکن و درخور بدی
هوش مصنوعی: اگر گردنش مانند گردن شتر بود، هر چیزی که گفتی ممکن و مناسب بود.
جمله گفتند از کهین و از مهین
آفرین بر فکر قاضی آفرین
هوش مصنوعی: همه از خوبان و بزرگزادگان سخن گفتند، اما من به خاطر فکر و اندیشه قاضی ستایش میکنم.
غیر اشتر یا شترمرغ ای شگفت
کی تواند گوش خود دندان گرفت
هوش مصنوعی: جز شتر و شترمرغ، چه کسی میتواند گوش خود را دندان بزند؟ این جمله به معنای این است که انسانها به جز برخی از حیوانات خاص، قابلیت انجام دادن کارهای عجیب و غریب را ندارند. به نوعی به محدودیتهای انسانی و همچنین به ویژگیهای خاص برخی موجودات اشاره میکند.
خصم گفتا بنگر ای عاجز نواز
گردنش چون گردن اشتر دراز
هوش مصنوعی: دشمن گفت: ای ناتوان، به گردن او نگاه کن که چقدر بلند و چون گردن شتر است.
گرنه اشتر تا بگیرد گوش خویش
همچو اشتر لیک باشد گردنیش
هوش مصنوعی: اگرچه که شتر گوش خود را با دست نمیگیرد، اما در عین حال، گردن او همواره در معرض دید است.
گرنه ابلیسند این قوم خسیس
گردنی دارند لیکن چون بلیس
هوش مصنوعی: این افراد به ظاهر بزرگ و با وقاری هستند، اما در واقع بسیار بخیل و زبوناند، مانند ابلیس که در پس ظاهر خود، نیتهای شوم دارد.
همچو شیطان زین سبب گردن کشند
در تلاطم روز و شب چون آتشند
هوش مصنوعی: افرادی مانند شیطان به خاطر این موضوع، خود را منعطف و سرکش نشان میدهند و در نوسانات روز و شب، مانند آتش، خشمگین و پرالتهاب هستند.
هست ازین گردن درازیهایشان
شرحه شرحه گوش جسم و گوش جان
هوش مصنوعی: از این زخمهای عمیق و دردناک که در زندگی به وجود آمده، هم روح و هم جسم انسان آسیب دیده و در حال حاضر در وضعیتی پارهپاره و عذابآور قرار دارد.
خون جان از گوش و گردنشان نهان
نالهٔ جانْشان رود تا آسمان
هوش مصنوعی: خون جان آنها از گوش و گردنشان پنهان است و نالههایشان تا آسمان بلند میشود.
عذرها آرند بدتر از گناه
حالمان گردیده از شیطان تباه
هوش مصنوعی: عذرها و بهانهها گاهی از خود گناه بدتر میشود و حال ما تا حدی خراب شده که به نظر میرسد تحت تاثیر شیطان هستیم.
هرچه کردند از گناه و خوی بد
لعن بر شیطان کنند افزون ز حد
هوش مصنوعی: هر چه بدي و گناهي انجام دادند، فقط بر شیطان لعنت میفرستند و این کار خود را بیشتر از حد میدانند.
نسبت آن را به شیطان میکنند
خود بری از ذنب و عصیان میکنند
هوش مصنوعی: دیگران کارهای بد خود را به شیطان نسبت میدهند و خود را از گناه و اشتباهات آزاد میدانند.
رو رو ای شیطان کمین شاگرد تو
هست شیطان خفته زیر ورد تو
هوش مصنوعی: ای شیطان، بیدار باش! شاگرد تو در کمین است و شیطان دیگری زیر سایه کلمات تو به خواب رفته است.
گرچه شیطان را بود گردن طویل
غافلی از گردن خود ای جلیل
هوش مصنوعی: هرچند شیطان دارای قدرت و بزرگی است، اما تو ای بزرگوار، نباید به او و قدرتش توجه کنی.
گر همی جویی رهایی از فتن
تیغ برکش گردن خود را بزن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال رهایی از مشکلات و دردسرها هستی، بهتر است که خود را از زیر بار آنها آزاد کنی و به راحتی از آنها جدا شوی.
هی بزن این گردن ای گردن دراز
گردنی کوته بجو با آن بساز
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به زیبایی و جذابیت اشاره دارد. میگوید که ای گردن بلند، خود را نمایش بده و به آنهایی که گردنی کوتاه دارند، حسرت نزن و با آنها ارتباط برقرار کن. به نوعی دعوت به خودباوری و پذیرش زیباییهای خود است.
هین ببین این گردن نفس لعین
از زمین بررفته تا عرش برین
هوش مصنوعی: ببین که این نفس پلید چطور از زمین بالا رفته و به عرش آسمانی رسیده است.
ورنه میبینی به هم پیچیده است
گردن خود را به تو دزدیده است
هوش مصنوعی: اگر به دقت نگاه کنی، متوجه خواهی شد که گردن من به خاطر تو به شکل عجیبی پیچیده شده است.
نفس تو باشد سلجقانی سترگ
کاسهای دارد بسی زفت و بزرگ
هوش مصنوعی: نفس تو مانند یک سلجوقی بزرگ است که یک کاسه بزرگ و پر از غذا دارد.
گردن و سر کرده در کاسه نهان
چون برآرد میکشد تا کهکشان
هوش مصنوعی: گردن و سر در ظرفی پنهان شده است؛ وقتی بیرون بیاید، میخواهد به سوی کهکشان حرکت کند.
هان و هان غافل مشو زین سنگ پشت
کو هزاران چون تو را این سنگ کشت
هوش مصنوعی: فریب این سنگ را نخور، زیرا پشتسر آن هزاران خطر وجود دارد که میتواند تو را نابود کند.
پیش تو از ابلهی و کودنی
نیست پیدا زان سری و گردنی
هوش مصنوعی: در حضور تو، هیچ کس را نمیتوان بیفکری و نادانی نشان داد، زیرا تو با دانایی و بزرگیات، همه را تحت تأثیر قرار میدهی.
باش تا پیدا شود صیدی ز دور
بین که گردن میکشد چون لندهور
هوش مصنوعی: به مدت کوتاهی صبر کن تا طعمهای از دور نمایان شود که همچون گوزن نر در حال خودستایی است و توجهها را به خود جلب میکند.
گردنی چون رود نیل عسقلان
درکشد از ایروان تا قیروان
هوش مصنوعی: گردنی مانند رود نیل، درخشان و بینظیر، از ایروان تا قیروان امتداد دارد و جلوهای زیبا به منطقه میبخشد.
درکشد هم سعد را هم نحس را
هم ببلعد مرد صاحب نفس را
هوش مصنوعی: هر دو خوشبختی و بدبختی را به یک اندازه میکشد و در خود فرو میبرد، حتی مردانی را که دارای شخصیت و نفسی قوی هستند.
ای که گویی نفسم آرامیده است
سخت میبینم تو را بلعیده است
هوش مصنوعی: تو که میگویی نفس من آرام گرفته، من به شدت میبینم که تو را بلعیده است.
در درون این سلجقانی اسیر
کاسههایش بر سرت بالا و زیر
هوش مصنوعی: در دل این دورهی سخت و پرتنش، آدمها به زحمت و کارهای روزمره عادت کردهاند و در تلاشند تا بر چالشها غلبه کنند.
مار ضحاکست نفس کافرت
سر برآورده است از دوش و سرت
هوش مصنوعی: نفس کافر تو مانند ماری است که از دوش تو سر برآورده و آماده حمله است. این نشاندهنده خطراتی است که از درون وجود انسان ناشی میشود.
طعمه میجوید تورا این تندبار
نی دمی آرام گیرد نی قرار
هوش مصنوعی: این یار پرشتاب همیشه دنبال توست و هیچ وقت نمیتواند آرام بگیرد یا سکون پیدا کند.
تا تو را بلعد کشد اندر گلو
یا بکوبی هم سر و هم دُمّ او
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو را ببلعد و در گلویش بگذارد یا این که خودت او را با سر و دمش بزنی و نابودش کنی.
در تلاطم تا بود لوامه است
با تواَش صد جنگ و صد هنگامه است
هوش مصنوعی: در این جهان پر از آشفتگی و درگیری، همیشه تلاش و کوشش وجود دارد و در هر گوشهای جنگ و هیاهو جریان دارد.
عقل مار افتاد و نفست اژدها
روز و شب دارند با هم ماجرا
هوش مصنوعی: عقل تو به زمینی افتاده و نفس تو مانند یک اژدها در حال پرخاشگری است. روز و شب، این دو با یکدیگر در حال جنگ و جدال هستند.
گر تو کوبیدی سر او میکند
ترک جنگ و مطمئنت میشود
هوش مصنوعی: اگر تو بر سر او ضربه بزنی، او از جنگ دست میکشد و آرامش مییابد.
ور تو را بلعید و عقلت را شکست
وای تو نفست کنون اماره است
هوش مصنوعی: اگر تو را گرفتار کند و عقل تو را از کار بیندازد، وای بر تو که اکنون نفس تو به خواستههایش فرمان میدهد.
تا نبلعیده تو را ای مرد خوب
سنگ برگیر و سر آن را بکوب
هوش مصنوعی: ای مرد نیکو، قبل از این که بلعیده شوی، سنگی بردار و با سر آن بکوب.
سنگ چهبْوَد ترک خواهشهای او
کندهٔ تقوی زدن بر پای او
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سختیها و چالشهای که شخص با آنها مواجه است، او را از خواستههایش دور میکند و در این حال، موانعی که در مسیرش وجود دارد، به پای او آسیب میزند.
سنگ چهبود یاد آن یار قدیم
تطمئنالقلب باالذکرالحکیم
هوش مصنوعی: یاد آن دوست قدیمی آرامش بخش دل است، مانند سنگی که بر جای خود محکم و استوار است.
یاد او شاخی است انسش بار و بر
انس نخل دوستی آن را ثمر
هوش مصنوعی: به یاد او، مانند شاخهای است که دوستیاش به آن قدرت و برکت میبخشد، همانطور که درخت نخل در دوستی ثمره میدهد.
دوستی افسون هر ارقم بود
دوستی تریاق جمله سم بود
هوش مصنوعی: دوستی میتواند محوری باشد که هر نوع رنگ و حالت را در خود جای میدهد و همچنین دوستی مانند دارویی است که میتواند تمام زهرها و مشکلات را از بین ببرد.
آتشی باشد خس و خاشاک سوز
هر هوا و هر هوس را پاک سوز
هوش مصنوعی: آتشی وجود دارد که هر چیز بیاهمیت و ناچیزی را میسوزاند و در هر زمان و برای هر آرزویی، میتواند پاکسازی ایجاد کند.
تیشهای باشد هوس را ریشهزن
خار بنهای هوا را بیخکن
هوش مصنوعی: هوس را با تیشه ای قطع کن و ریشه های آرزوهای بیهوده را از زمین برمیدار.
دوستی تیغی بود فولاد دم
صد طناب رشته را برد ز هم
هوش مصنوعی: دوستی همچون تیغی است که برش بسیار تندی دارد و میتواند تمام بندها و رشتهها را از هم جدا کند.
دوستی ترکی بود تاراج گر
نی گذارد خانه نی سامان نه سر
هوش مصنوعی: اگر دوستی در زندگیات نباشد، مانند خانهای بیساط و سامان میمانی که به راحتی مورد آزار و تجاوز قرار میگیرد.
هرچه غیر از دوست چون اختر بود
دوستی خورشید غارتگر بود
هوش مصنوعی: هر چیزی جز دوست مانند ستارهای در آسمان است، اما دوستی مانند خورشیدی است که همه چیز را روشن و از بین میبرد.
دوستی باد مراد است و هوا
موج توفانست و گرداب بلا
هوش مصنوعی: دوستی، هدفی ارزشمند است، در حالی که عشق و علاقه میتواند به آشفتگی و مشکلاتی منجر شود.
غیر طور عقل باشد طور عشق
کی تواند کس بفهمد غور عشق
هوش مصنوعی: عشق حالتی فراتر از عقل است و هیچکس نمیتواند عمق عشق را درک کند.
طور عشق ای جان ورای طورهاست
عشق را هم لطفها هم جورهاست
هوش مصنوعی: عشق، ای جان، فراتر از همه مقامات و مراحل است و در واقع در عشق هم نعمتها وجود دارد و هم سختیها.
لطف عشق از جان شیرین خوشتر است
جور او از لطف او شیرینتر است
هوش مصنوعی: لذت و زیبایی عشق از شیرینی روح و زندگی انسان بیشتر است و سختیهایی که ناشی از محبت و عشق میآید، به خاطر لطف و نیکی آن محبت، شیرینتر و قابل تحملتر میشود.
مذالفتالعشق و داعتالرسوم
طابتالاکدار صالحتالخصوم
هوش مصنوعی: عشق دوستی را به همراه دارد و در کنار آن، نشانهها و یادگارها را به فراموشی میسپارد. در این فضا، دلها آرامش مییابند و مشکلات به خوبی حل میشوند.
عشق را با رسم و عادت کار نیست
بستهٔ این عالم پندار نیست
هوش مصنوعی: عشق به رسم و رسوم و عادتها وابسته نیست و این احساس نمیتواند در چهارچوبهای محدود دنیای مادی و تصورات ما قرار گیرد.
مذالتالعشق داعتالمنی
لیس غیر العشق للعاشق هوی
هوش مصنوعی: عشق هیچ چیز دیگری جز خود عشق نیست و من به خاطر عشق از آرزوهایم جدا شدم.
یا مریضالعشق لاتبغی الدواء
ان داء العشق داء کل داء
هوش مصنوعی: اگر در عشق بیمار هستی، دنبال درمان نرو؛ زیرا درد عشق بزرگترین دردهاست.
یا ندیمی یا خلیلی بالا له
خلنی والعشق ما اطلب سواه
هوش مصنوعی: یا دوست عزیزم، مرا رها کن و بگذار که عشق تو را دنبال کنم، زیرا جز عشق تو چیزی نمیخواهم.
یا ندیمی فیاللیالیالغاسقه
قل حکایاتالقلوبالعاشقه
هوش مصنوعی: ای دوست در شبهای تاریک، داستانهای عاشقانه دلها را برایم بگو.
یا سمیری دع حکایاتالعقول
لاتقل دعها لارباب العقول
هوش مصنوعی: ای سمیر، داستانهای خرد و اندیشه را روایت کن، اما آنها را به صاحبان اندیشه واگذار کن و به دیگران نگو.
دع اقاصیصالقرونالخالیه
او حکایات العظامالبالیه
هوش مصنوعی: داستانها و روایتهای قدیمی و بیفایده را فراموش کن.
یا ندیمی طال لیلی بالسهر
لم یصح ربک ولم تدلو السحر
هوش مصنوعی: دوست من، شب را با بیداری سپری کردهای، ولی هنوز دلتنگی دلم به سر نمیآید و صبح هم هنوز بیدار نشدهام.
قم وحدثنی حدیثالعاشقین
من روایاتالثقاتالصادقین
هوش مصنوعی: قم و به من بگو داستان عاشقان را، از گفتار افرادی که به راستی مورد اعتماد و صادق هستند.
قم وحدثنی احادیثالحبیب
لا تقل لی عن بعید او قریب
هوش مصنوعی: قم! و از عشق روایت کن، چه اندک باشد یا فراوان، فرقی نمیکند.
قم ترنم یا حبیبی بالعجل
واتبع ما قاله شیخالجبل
هوش مصنوعی: ای محبوب، با شتاب بخوان آوازهای دلنشین را و از آنچه شیخ الجبل گفته پیروی کن.
بازگو از نجد و از یاران نجد
تا در و دیوار را آری به وجد
هوش مصنوعی: از سرزمین نجد و دوستان آن بگو، تا اینکه دل و جان را از شوق و هیجان پر کنی و همه چیز را تحت تأثیر قرار دهی.
شمهای از حال یاران باز گو
قصهای زان دلبر طناز گو
هوش مصنوعی: تکهای از احساسات دوستان را بگو و داستانی از آن معشوق هنرمند و دلربا را روایت کن.
شب دراز است ای ندیم قصهجو
قصهٔ آن زلف عنبربو بگو
هوش مصنوعی: داستان آن موهای خوشبو را برایم بگو، زیرا شب طولانی است و من به داستانگویی نیاز دارم.
حال آن چشمان بیمار سقیم
با دل بیمار من گو ای ندیم
هوش مصنوعی: چشمان بیمار و دردمند تو حال و روز دل بیمار من را به خوبی نشان میدهند، ای دوست.
تیره بنگر کلبهٔ تاریک من
سر کن از خورشید رخسارش سخن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت، شاعر به کلبهای که در آن زندگی میکند و تاریکی آن اشاره میکند. او از دیگران میخواهد که این کلبه را با چشم تیره و کسالتبار ببینند و از تابش روشنایی و گرمای خورشید بر چهرهاش بگوید. در واقع، او به نوعی از زندگی خود و احساساتش نسبت به محیط اطرافش سخن میگوید.
شب دراز است ای رفیق نیکخو
قصهٔ فرهاد و شیرین را بگو
هوش مصنوعی: شب طولانی است، ای دوست خوبم، داستان فرهاد و شیرین را تعریف کن.
آب لب خندان شیرین باز کن
قصهٔ فرهاد و شیرین ساز کن
هوش مصنوعی: آب دهان خود را به لبخندی شیرین بیاور و داستان فرهاد و شیرین را روایت کن.
باز شیرین بر سر جور و جفاست
نازهای خشم آلودش به جاست
هوش مصنوعی: مزنای این بیت به زیبایی و دلربایی شیرین اشاره دارد که با وجود سختیها و مشکلات، هنوز هم ناز و کرشمههایش دلربا و قابل توجه است. به عبارتی، عطر و زیبایی او در میان رنجها و ناملایمات همچنان برقرار و جذاب است.
باز رویش شمع بزم خسرو است
بزم خسرو را ز رویش پرتو است
هوش مصنوعی: شمع حاضر در مهمانی یادآور حسرت است و نور روی او روشنایی بخش مهمانی خسرو است.
عشرت او باز در مشکوی اوست
روی شبدیزش به سوی کوی اوست
هوش مصنوعی: عیش و خوشی او در بغل اوست و زیباییاش به سمت کوی محبوبش است.
باز اندر قلههای بیستون
میکشد فرهاد مسکین جام خون
هوش مصنوعی: فرهاد، عاشق بیچاره، در حال نوشیدن خون است و با تیشهی خود در فکر است که آیا میتواند بر دیوارهی بیستون ضربه بزند یا نه.
تیشه آیا میزند بر بیستون
یا ز دستش تیشه افتاده کنون
هوش مصنوعی: در قلههای بیستون، تیشهای که در دست داشت، اکنون به زمین افتاده است.
گر کنون در بیستون فرهاد نیست
پس بگو این ناله و فریاد چیست
هوش مصنوعی: اگر در حال حاضر فرهاد در بیستون نیست، پس این ناله و فریاد از چه چیزی خبر میدهد؟
سخت میآید به گوش من روان
نالهها از بیستون ای دوستان
هوش مصنوعی: نالهها و زمانههای سختی که از بیستون به گوش من میرسد، برایم بسیار طاقت فرسا و آزاردهنده است، ای دوستان.
نالهای کز جز دل ناشاد نیست
این به غیر از نالهٔ فرهاد نیست
هوش مصنوعی: این نالهای که میزنم از دل غمگینم برمیخیزد و جز نالهای که فرهاد در عشق شیرین داشت نیست.
میدرخشد برقی از آن کوهسار
سخت میآید به چشمم آن شرار
هوش مصنوعی: درخششی از سرکوچک کوه به چشمم میخورد که مانند جرقهای شدید است.
برق اگر نهاز تیشهٔ فرهاد خاست
پس بگوییدم که این برق از کجاست
هوش مصنوعی: اگر این روشنی و درخشش ناشی از تلاش و کار سخت فرهاد نیست، پس بگویید که منشأ این نور کجاست؟
گر تن فرهاد مسکین خاک شد
کیْ ز جانش عشق شیرین پاک شد
هوش مصنوعی: اگر حتی بدن فرهاد بیچاره به خاک تبدیل شود، عشق شیرین او هرگز از جانش جدا نخواهد شد.
عشق خود شهباز و رحمانی بود
آشیانش جان روحانی بود
هوش مصنوعی: عشق، همانند یک پرندهی شاهین و الهی است که لانهاش در وجودی روحانی و معنوی قرار دارد.
تن اگر شد خاک جان خود زنده است
منزل دلدار را جوینده است
هوش مصنوعی: اگر جسم انسان به خاک تبدیل شود، اما جان او هنوز زنده است و به دنبال منزل و جایگاه محبوبش میگردد.
پا نهاده هر کجا روزی به ناز
جان در آنجا در طواف است و نیاز
هوش مصنوعی: هر جا که قدم بگذاری و با لطافت و زیبایی زندگی کنی، در واقع روح تو در حال گردش و طلبی است.
شد چه از شیرین و فرهادت فراغ
رو ز لیلی و ز مجنون کن سراغ
هوش مصنوعی: از داستان شیرین و فرهاد جدا شدی، حالا به یاد عاشقانههای لیلی و مجنون برو و سراغ آنها را بگیر.
باز گو احوال مجنون عرب
تا من دیوانه آیم در طرب
هوش مصنوعی: حالت مجنون عرب را برایم تعریف کن تا من هم شاد و دیوانهوار شوم.
ای ندیم احوال مجنون باز گو
زانکه من دیوانهام دیوانهجو
هوش مصنوعی: ای دوست، حال و احوال مجنون را برایم بگو، زیرا من هم دیوانهام و به دنبال دیوانگی هستم.
باز باشد چشم مجنون خون فشان
لیلی اندر حیّ چمد دامن کشان
هوش مصنوعی: چشم مجنون همچنان به دنبال لیلی باز است و در حال گریه و فریاد او را مینگرد، در حالی که لیلی با دامنش در حال رفتن است.
باز مجنون سر بَرَد با دام و دد
باز وحشیشان به هر سو میرمد
هوش مصنوعی: مجنون دوباره سر به راه میآورد و با حیوانات وحشی، آنها به سمتهای مختلف میگریزند.
باز با گوران و آهویان دشت
هست روزان و شبان در سیر و گشت
هوش مصنوعی: در دشت، گوزنها و آهوها هر روز و شب در حال حرکت و چرایند.
بسته آیا بر بنی عامر هنوز
نالهاش خواب شب و آرام روز
هوش مصنوعی: آیا هنوز ناله و گریه بنی عامر، خواب شب و آرامش روز را از آنها گرفته است؟
باز لیلی بر سر خشم است و ناز
یا در صلح و عنایت کرده باز
هوش مصنوعی: لیلی دوباره در حالتی خشمگین و مغرور قرار دارد، یا اینکه در صلح و مهربانی به سر میبرد و دوباره مهر و توجه نشان میدهد.
آیدم در گوش جان از کوی نجد
نالهها گاهی به حسرت گه به وجد
هوش مصنوعی: گاهی از کوی نجد نالههایی به گوش جانم میرسد که حاوی حسرت است و گاهی هم باعث شوق و وجد در من میشود.
دل هزاران نالهها پر خون بود
این اثر از نالهٔ مجنون بود
هوش مصنوعی: دل پر از ناله و درد بود و این حالت ناشی از عشق و شور مجنون است.
بوی جان میآید از اتلال نجد
ساعتی با من بگو احوال نجد
هوش مصنوعی: بوی جان و زندگی از دشتهای نجد به مشام میرسد، کمی با من صحبت کن و از حال و روز نجد بگو.
ای خوشا نجد و خوشا یاران نجد
ای دریغا آن وفاداران نجد
هوش مصنوعی: آه، چه خوب است سرزمین نجد و چه خوب هستند دوستان آنجا، اما چه حیف که آن وفاداران نجد دیگر نیستند.
باز گو با من از ایشان ای ندیم
زنده فرما امشب این عَظم رمیم
هوش مصنوعی: ای دوست، از آنها با من صحبت کن، امشب این راز بزرگ را زنده کن.
ورنه بگشاید تو را امشب زبان
گوش ده تا من بگویم داستان
هوش مصنوعی: اگر نه، امشب زبان گوش خود را باز کن تا من داستانی را برایت بگویم.
تا بگویم داستان راستان
در نشاط آرم زمین تا آسمان
هوش مصنوعی: میخواهم داستان را به گونهای بیان کنم که زمین و آسمان را پر از شوق و خوشحالی کند.
ای ندیم امشب به چشمم خواب نیست
در سرم هوش و دلم را تاب نیست
هوش مصنوعی: امشب هیچ خواب به چشمم نمیآید و نمیتوانم به راحتی فکر کنم یا آرامش داشته باشم.
شور در دریای جانم اوفتاد
برق اندر آشیانم اوفتاد
هوش مصنوعی: نگرانی و هیجان زیادی در دل من ایجاد شده است، همانطور که روشنایی ناگهانی در خانهام ظاهر شده است.
نیم عقلم بود آن هم شد ز دست
نیم هوشم بود گشتم مست مست
هوش مصنوعی: نیمهای از عقل من به هدر رفت و از دست رفت. نیمهای از هوش و فراسم، باعث شد که به شدت مست شوم.
این چه شور است ای خدا در جان من
حبذا این موج بی پایان من
هوش مصنوعی: این چه حالی است ای خدا در وجود من! چه خوب است این هیجان بیپایان در درون من.
گریه آمد نوح را آواز کن
کز پی توفان سفینه ساز کن
هوش مصنوعی: نوح به اندوه و گریه افتاده است، صدا کن تا برای مقابله با طوفان، کشتی بسازد.
در دلم عشق آتشی افروخته
هرچه غیر از یاد جانان سوخته
هوش مصنوعی: در قلب من عشق مثل آتش شعلهور شده و هر چیزی جز یاد محبوبم، نابود و سوزانیده است.
عشق میگیرد عنان از دست من
تا چه سازد بر تن نیْبست من
هوش مصنوعی: عشق کنترل زندگی و احساسات مرا در دست گرفته و نمیدانم با این وضعیت چه کار کنم.
ای خدا فریاد از این خون گشته دل
داد از این دیوانهٔ طاقت گُسِل
هوش مصنوعی: ای خدا، فریاد من بلند است از این دل که به خون نشسته و از این دیوانهای که طاقت تحمل ندارد.
عشق سرکش کار من را ساخته
سخت شوری بر سرم انداخته
هوش مصنوعی: عشق پرشور و خروش زندگیام را دستخوش تغییرات بزرگی کرده و احساسات شدیدی در درونم به وجود آورده است.
عشق هرجا خرمن و خرگاه زد
عقل از آنجا رفت و پا بر راه زد
هوش مصنوعی: عشق هر کجا که جایی برای خود بیافریند، عقل و منطق از آنجا خارج میشود و فرد به راهی دیگر میرود.
عشق بی پرواست چون پروا کند
کی ز عقل و جان و سر پر وا کند
هوش مصنوعی: عشق واقعی بدون هیچ نگرانی و هراسی است، زیرا وقتی عاشق شویم، دیگر به عقل و جان و سر خود توجهی نمیکنیم.
لاابالی وار هر جایی رسید
هرچه آنجا دید در آتش کشید
هوش مصنوعی: بی پروا و بدون توجه به هر چیزی که در اطرافش بود، هرچه را که مشاهده میکرد، به آتش میکشید.
عشق چهبْوَد آشنا بیگانه کن
فیلسوفان را همه دیوانه کن
هوش مصنوعی: عشق چیست که میتواند حتی کسانی را که آشنا هستند، بیگانه کند و فیلسوفان را به دیوانگی بکشاند؟
نی شناسد سر ز پا نی پا ز سر
نی بود در قید دختر نی پسر
هوش مصنوعی: نی نمیداند سر از پا و پا از سرش. نی در بند عشق دختر و پسر است.
نی ز سر پروا کند نی تن نه جان
نی شناسد خانه و نی خانمان
هوش مصنوعی: هیچ چیز از خود نمیخواهد و نه جسم و نه روح به هیچ چیز وابسته نیستند؛ نه به خانه و کاشانهای آشنا میشوند.
گر سر فرزند جوید از پدر
بُرّدَش از خنجر بیداد سر
هوش مصنوعی: اگر فرزند به دنبال سرشکستگی و ناتوانی پدر باشد، باید به طرز تندی او را از شرایط سخت و ظلم رهایی بخشد.
سر به کف گیرد که ای جانان من
این سر فرزند من این جان من
هوش مصنوعی: عزیز من، سرم را به احترام تو پایین میآورم، زیرا این سر و این زندگی همه متعلق به توست.