گنجور

بخش ۱۹۵ - حکایت آن شخص که خصم گوش او را به دندان مجروح کرده بود

آن فلان بی رحم با دندان گزید
گوشهایم را که خون زانها چکید
گوش من بگرفت با دندان زکین
پاره کرد از زخم دندان آن لعین
قاضیا هستی تو چون میزان حق
نشر کن در حق من دیوان حق
قاضیا مقراض جنگی و جدال
قاطع هر فتنه‌ای و قیل و قال
از قضایت منطقی کن جوش من
تا به محشر حلقه کن در گوش من
غافلند این ظالمان از روز داد
ورنه کی کردند این ظلم و فساد
پردهٔ غفلت فرو هشته به دل
روی مرآت دل اندوه به گل
گفت قاضی قنبر و کافور را
سوی من آرید آن مغرور را
تا به ضرب دِرّه پشتش بشکنم
هم به حبسش در سیه چال افکنم
یا دیت از او ستانم یا قصاص
نیست او را اندکی تن در مناص
حکم حق است و مناص از او، بدان
الحیوة فی‌القصاص از بر بخوان
ظاهرش یعنی حیوة این و آن
قاتلان را هست چون پروای جان
پنجه نالایند بر خون کسی
وارهد از تیغ و خنجرشان بسی
معنی دیگر حیوة قاتل است
نی حیوتی اندرین آب و گل است
بل حیوة جاودان در ملک خاص
زانکه یابد زندگانی از قصاص
مرده بود او از ستیز و ترکتاز
از قصاص او زندگانی یافت باز
حکم حق را دان مسیح مردگان
بخشد ایشان را حیوة جاودان
آب حیوان است اندر بندگی
هرکه زان نوشید یابد زندگی
زندگی خالی از بیم ممات
تا ابد او را بود نعم‌الحیات
از عدم آدم جمادی مرده شد
نی نشاطی یافت نی افسرده شد
از عنایت یک نظر بر وی فتاد
پس نبات نیم حس از وی بزاد
پس به نامی گوشهٔ چشمی گشود
زان نظر حیوان ز نامی رخ نمود
یک نظر دیگر به حیوان باز کرد
بیضه بشکست و بشر پرواز کرد
گشت پیدا آدمی نیم جان
نیم جانی داشت آن هم ابرمان
او نه میت بود نه حی درست
زندگانی دارد اما سُست و مُست
نی حیات و نی ممات او را تمام
بلکه امر بین امرین ای همام
آدمی نی زنده و نی مرده است
در میان این دو پا افشرده است
جمله اوصافش چنین است از نخست
شرح آن خواهی ز من بشنو درست
علم او و اختیار قدرتش
هم حیاة و هم کمال و حشمتش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن فلان بی رحم با دندان گزید
گوشهایم را که خون زانها چکید
هوش مصنوعی: آن شخص بی‌رحم به گوش‌های من آسیب زد و اکنون خون از آن‌ها بیرون می‌ریزد.
گوش من بگرفت با دندان زکین
پاره کرد از زخم دندان آن لعین
هوش مصنوعی: گوش من با دندان او آسیب دید و به خاطر آن زخم دندانش، یکی از اعضای بدنم را پاره کرد.
قاضیا هستی تو چون میزان حق
نشر کن در حق من دیوان حق
هوش مصنوعی: ای قاضی، تو همچون ترازویی هستی که حق را اندازه‌گیری می‌کند؛ پس حقیقت را درباره من بیان کن و عدالت را منتشر ساز.
قاضیا مقراض جنگی و جدال
قاطع هر فتنه‌ای و قیل و قال
هوش مصنوعی: داور، ابزار و سلاحی است که برای پایان دادن به هر نوع مشکل و بحث و جدل به کار می‌رود.
از قضایت منطقی کن جوش من
تا به محشر حلقه کن در گوش من
هوش مصنوعی: از خواسته‌های خودم را برطرف کن تا در روز قیامت من را در زمره‌ی بندگانت قرار دهی.
غافلند این ظالمان از روز داد
ورنه کی کردند این ظلم و فساد
هوش مصنوعی: این ظالمان از روز قیامت غافلند، وگرنه هیچ‌گاه چنین ظلم و فسادهایی نمی‌کردند.
پردهٔ غفلت فرو هشته به دل
روی مرآت دل اندوه به گل
هوش مصنوعی: پرده‌ی نادانی بر دل افتاده و احساس غم مانند گلی در دل در حال شکفتن است.
گفت قاضی قنبر و کافور را
سوی من آرید آن مغرور را
هوش مصنوعی: قاضی ازellsque خواست که قنبر و کافور را به سوی او بیاورند تا با آن مغرور برخورد کند.
تا به ضرب دِرّه پشتش بشکنم
هم به حبسش در سیه چال افکنم
هوش مصنوعی: من قصد دارم با تمام قدرت به او ضربه بزنم و او را به درونه زندان تاریک و عمیق بیندازم.
یا دیت از او ستانم یا قصاص
نیست او را اندکی تن در مناص
یا از او دیه می‌گیرم یا او را قصاص می‌کنم؛ برایش اندکی راه گریز نیست.
حکم حق است و مناص از او، بدان
الحیوة فی‌القصاص از بر بخوان
حکم حق است و گریز از این [کیفر]، یعنی کیفر دیگر. از بر بخوان که همانا قصاص ما یهٔ زندگی است.
ظاهرش یعنی حیوة این و آن
قاتلان را هست چون پروای جان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ظاهر زندگی و وجود ما شباهت به موجودات دارد و نشان می‌دهد که انسان‌ها همواره در معرض خطر و مرگ هستند، مانند کسانی که به فکر جان خود بوده و به همین خاطر به دنبال راه‌هایی برای حفظ آن می‌باشند. این موضوع نشان‌دهنده واقعیت ترس از مرگ و تلاش برای بقا است.
پنجه نالایند بر خون کسی
وارهد از تیغ و خنجرشان بسی
هوش مصنوعی: کسانی که دستان ناتوان و ناپاکی دارند، به راحتی بر گناه و ظلم دیگران می‌زنند و از سلاح‌های مرگبار خود استفاده می‌کنند.
معنی دیگر حیوة قاتل است
نی حیوتی اندرین آب و گل است
هوش مصنوعی: زندگی واقعی، زندگی پربار و معنادار نیست، بلکه وجودی است که می‌تواند به دردسر و سختی‌های جدی منجر شود. در این دنیای مادی، انسان‌ها ممکن است به جای زندگی غنی و پرفروغ، فقط به بقا و گذران زندگی بسنده کنند.
بل حیوة جاودان در ملک خاص
زانکه یابد زندگانی از قصاص
هوش مصنوعی: زندگی ابدی در سرزمینی خاص وجود دارد، زیرا کسی که از مجازات رهایی یابد، به زندگی واقعی دست پیدا می‌کند.
مرده بود او از ستیز و ترکتاز
از قصاص او زندگانی یافت باز
هوش مصنوعی: او از جنگ و درگیری به حدی خسته و ناامید شده بود که به نظر می‌رسید مرده است، اما حالا با نتیجه‌ی قصاص و عدالت دوباره زندگی را تجربه می‌کند.
حکم حق را دان مسیح مردگان
بخشد ایشان را حیوة جاودان
هوش مصنوعی: بر اساس دستور خداوند، عیسی می‌تواند مردگان را زنده کند و به آن‌ها زندگی جاودانی عطا کند.
آب حیوان است اندر بندگی
هرکه زان نوشید یابد زندگی
هوش مصنوعی: آب، نشان‌دهنده‌ی حیات و زندگی‌ست و هرکسی که آن را بنوشد، به زندگی و حیات واقعی دست می‌یابد.
زندگی خالی از بیم ممات
تا ابد او را بود نعم‌الحیات
هوش مصنوعی: زندگی بدون ترس از مرگ برای او تا ابد بهترین نوع حیات است.
از عدم آدم جمادی مرده شد
نی نشاطی یافت نی افسرده شد
هوش مصنوعی: از عدم، یعنی از نبود، آدم به وجود آمد و مانند جماد، یعنی اشیای بی‌جان، مرده و بی‌احساس بود. نه شادی‌ای یافت و نه غمی بر او حاکم شد.
از عنایت یک نظر بر وی فتاد
پس نبات نیم حس از وی بزاد
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و توجهی که به او شد، یک نگاه کافی بود تا جوانه‌ای از وجودش سر برآورد.
پس به نامی گوشهٔ چشمی گشود
زان نظر حیوان ز نامی رخ نمود
هوش مصنوعی: سپس به آرامی چشمی را باز کرد و با آن نگاه، موجودی زیبا و معروف ظاهر شد.
یک نظر دیگر به حیوان باز کرد
بیضه بشکست و بشر پرواز کرد
هوش مصنوعی: حیوان نگاهی دیگر به خود انداخت و ناگهان تغییراتی در او به وجود آمد که او را به پرواز درآورد.
گشت پیدا آدمی نیم جان
نیم جانی داشت آن هم ابرمان
هوش مصنوعی: آدمی در حالتی پیدا بود که حال و روز خوبی نداشت و احساس ناتوانی می‌کرد. او به نوعی درگیر مشکلات و چالش‌های زندگی بود.
او نه میت بود نه حی درست
زندگانی دارد اما سُست و مُست
هوش مصنوعی: او نه مرده است و نه زنده به معنای واقعی، زندگی‌اش را ادامه می‌دهد، اما در وضعیتی ناپایدار و متزلزل به سر می‌برد.
نی حیات و نی ممات او را تمام
بلکه امر بین امرین ای همام
هوش مصنوعی: او نه زنده است و نه مرده؛ بلکه در حقیقت، در حالی به سر می‌برد که بین زندگی و مرگ، حالتی متفاوت دارد. ای بهترین!
آدمی نی زنده و نی مرده است
در میان این دو پا افشرده است
هوش مصنوعی: انسان نه کاملاً زنده است و نه کاملاً مرده، بلکه در وضعیت و حالتی میان این دو قرار دارد.
جمله اوصافش چنین است از نخست
شرح آن خواهی ز من بشنو درست
هوش مصنوعی: تمام ویژگی‌های او از ابتدا این‌گونه است؛ اگر می‌خواهی جزئیات آن را بشنوی، به دقت از من بشنو.
علم او و اختیار قدرتش
هم حیاة و هم کمال و حشمتش
هوش مصنوعی: دانش او و توانایی‌اش، زندگی و سرزندگی‌اش را به همراه دارد و همچنین باعث عظمت و وقارش می‌شود.

حاشیه ها

1404/04/07 13:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

1- در مصرع دوم بیت 1 (یعنی «گوشهایم را کنون خون زان چکید») ، نه «کنون» با «چکید» سازگار است و نه «گوشها» با «زان». به استناد نسخۀ خطی مجلس به شماره ثبت 5379، شکل درست این مصرع چنین است: «گوشهایم را که خون زانها چکید»

2- مصرع دوم بیت 10 با توجه به معنی «مناص»، به شکل «نیست او را رای غیر این مناص» چندان مفهوم نیست. در نسخه خطی مجلس نیز اساسا واژۀ «رای» وجود ندارد. در واقع، مشکل اصلی، خوانا نبودن واژۀ «اندکی» بوده است. با اندکی دقت، شکل درست مصرع مشخص می‌شود: «نیست او را اندکی تن در مناص» باشد.

3- مصرع نخست بیت 11 نیز به شکل «حکم حق است و مناص از آن بدان» کاملا نامفهوم است. اگر به استناد نسخۀ خطی مجلس آنرا به شکل «حکم حق است و مناص از او، بدان» بنویسیم، معنی آن روشن می‌شود: «حکم حق است و گریز از این کیفر، یعنی کیفر دیگر»

1404/04/07 15:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

ترکیب دو واژه‌ایِ «سُست و مُست»، که مفهومی گسترده‌تر از واژۀ «سُست» دارد، یکی از نمونه‌های جفت مرتب است که پیش از این، با عنوان توابع از آنها یاد می‌شد (لغتنامه دهخدا و ...). در این جفت مرتب، واژۀ «سُست» پایه است و واژه «مُست» پیرو؛ «مُست» از نظر معنی از واژۀ «سُست» پیروی می‌کند و در کنار آن، بار معنایی آنرا گسترش می‌دهد.

جفت مرتبِ «سُست و مُست» در بیت 13، غزل شماره 690 فیض کاشانی نیز آمده است.

 

*واژۀ پیرو همواره به گونه‌ای از واژۀ پایه ساخته می‌شود.