بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات
ای خدا ای بی پناهان را پناه
ای تو بر شاهان عالم پادشاه
ای نهان از جسم و جان دیدار تو
گم شده عقل و خرد در کار تو
هم خداوند خداوندان تویی
هم دوای درد بی درمان تویی
آب توفان زای را کردی تو پل
آتش سوزنده را کردی تو گل
گرگ شد گویا به پیراهن ز تو
پیرهن شد شاخ نسترون ز تو
من چه گویم ظاهر و باطن تویی
ای خدا هم اول و آخر تویی
گردن عالم به بند طوق توست
آسمان در چرخ و رقص از شوق توست
ای خدا من هرچه گویم آن نهای
در ثنایت آنچه جویم آن نهای
ای تو عذرآموز هر شرمندهای
ای تو روزی بخش هر جنبندهای
ای خدا دانم که من بد کردهام
لیک از من آنچه آمد کردهام
هم تو آن کن آنچه میشاید ز تو
ای جهان را آنچه میباید ز تو
همچو من داری خداوندا بسی
من ندارم لیک غیر از تو کسی
گر من بی کس ندارم هیچکس
گو نباشد رحمت لطف تو بس
هرکه از من میگریزد گو گریز
چون تو باشی گو نباشد هیچ چیز
گر فتادم دستگیر من تویی
هم پناه و هم گریز من تویی
دست من گیر ای جهان را دستگیر
ده پناهم ای تو عالم را گزیر
بر امیدی آمدهستم بر درت
چون روم نومید یا رب از برت
در ره امید و بیم افتادهام
در جنابت منتظر ایستادهام
گرچه کردم من بسی جرم و خطا
از من آید ذلت و از تو عطا
گر سیاه است ای خدا ما را گلیم
تو سفیدش ساز از لطف عمیم
گر دریدم خود به دستم پرده را
تو فرو مگذار بی پرده مرا
چون تو را ستار دیدم ای خدا
پردهٔ خود را دریدم بر ملا
پردهدار عیب ناپاکی ما
عذر خواه جرم بی باکی ما
هر دمم جرم و گناه تازهایست
از تو لیک انعام بی اندازهایست
گر به جرمم مکر شیطان افکند
لطف تو سوزی به جانم میزند
از من آمد گر خطایی یا فساد
رازی آموزی دهی توبه به باد
گر زنی زخم و دوصد مرهم نهی
ور کنی قهرم دوصد رحمت دهی
گر ز من جرم است انعام از تو است
گر ز من گامی است صد گام از تو است
گر ره تاریک پیشم آوری
صد چراغ از لطف بیشم آوری
ای خدا ای من عطایت را رهین
بندهای از بندگانت را کمین
شکر گویم من کدامین نعمتت
یاد آرم من کدامین رحمتت
یک نفس کو کز تو ناید صد عطا
ساعتی کو نآمد از من صد خطا
کو دهان و کو زبان و کو کلام
تا بگویم شرح آن انعام عام
آن کدامین لطف و احسان گران
که نکردی با من ای سلطان جان
وان چه زشتی و ز هر زشتی بتر
که نکردم من که صد خاکم به سر
در رحم دادی مرا جا از کرم
پروریدی پیکرم در آن ظلم
کاسهای کردی ز بالا واژگون
کاین تنت را سر بود ای ذو فنون
پنبه دانی را به هم آمیختی
طرح چشم تیز بینم ریختی
کاین دو باشد دیدهٔ بینای تو
هم طراز چهرهٔ زیبای تو
آسمانها را در آن دادی محل
جل شأن ربنا عزوجل
گوشت پاره بر دهانم دوختی
جمله اسما را بر آن آموختی
کاین زبان و آلت گویای تو
ترجمان خاطر دانای تو
پرورش دادی هوایی در صماخ
هین برو بشنو ازین بانگ کراخ
چار دیوار مشید ساختی
پیکرم را طرح نو انداختی
هم کشیدی ساقها کاین پای تو
هم دو ساعد کین کف گیرای تو
آنچه باید در درون و در برون
جمله را دادی ز امر کاف و نون
روح را با جسم دادی ارتباط
غیب را دادی به شاهد اختلاط
پس ره بیرون شدن زان تنگنای
رهنمونی کردیَم ای رهنمای
پا نهادم چون به صحرای شهود
پهن کردی سفره انعام و جود
خون برایم شیر کردی در جگر
هم ز پستان شیر را دادی ممر
هم مکیدن مر مرا آموختی
هم دل مادر برایم سوختی
گریه یادم دادی از بهر خبر
در دل او گریه را دادی اثر
تلخ کردی خواب شیرینش به کام
نی ز کرم اندیشه کردی نی به حام
تا تنم پرورده شد در این جهان
سخت شد هم پی مرا هم استخوان
سی و سه دندان برایم ساختی
طرح آنها در دهان انداختی
پس ز شیرم سیر کردی، وَز غذا
طبع من را میل دادی اقتضا
پاسبانی کردیَم از هر گزند
هم نگهبانی ز هر پست و بلند
در زمستان پوستین بخشیدیَم
هم به تابستان کتان پوشیدیَم
هم قبا دادی مرا هم پیرهن
هم کلاه و موزهای صاحب منن
در پناه آوردیَم از گرم و سرد
تا شدم زفت و کلان و شیر مرد
هم مرا دادی توانایی و گوش
هم خرد هم عقل و دانایی و هوش
بر زبانم نام خود آموختی
شمع توحیدم به دل افروختی
نور ایمان در دلم انداختی
بندگی اندر سرشتم ساختی
دادیَم در آستان حیدری
هم سگی هم بندگی هم چاکری
دادیَم آگاهی از حل و حرام
نی به تقلید شنیدن چون عوام
هر دمی دادی عطای تازهام
در جهان کردی بلند آوازهام
هم عطا کردی ز نیکانم نژاد
هم ز اخوان نکو بخت استناد
هم سرم از هم سران افراشتی
از همالان هم مرا برداشتی
دادیَم پوران و دختان پاکزاد
پاک زاد و پاک دین پاک اعتقاد
پرده پوشیدی به روی کار من
ستر کردی بر من ای ستار من
زشتهایم جمله خوب انگاشتی
کردهام ناکرده میپنداشتی
خواندمت کردی اجابت هر زمان
مهربانتر از نیای مهربان
من به قربان خداییهای تو
دل اسیر مهربانیهای تو
آنچه گفتم زانچه دانستم هزار
بد یکی بل کمتر از یک بی شمار
وانچه آن را من نمیدانم حساب
گر نویسم میشود هفتصد کتاب
از تو اینها وانچه آن آمد ز من
شرح آن نه از خامه آید نه از سخن
از سرم تا پای ذنبست و خطا
از قدم تا فرق جرم است و جفا
در خور لطفت نکردم طاعتی
از گنه فارغ نبودم ساعتی
لیک دانی ای خدای ذوالمنن
راه من زد نفس شوم اهرمن
وز گنه چون بید لرزیدم همی
هیبت نهی تو را دیدم همی
ای خدا با این گناه بیشمار
آمدم بر درگهت امیدوار
ای خدا آن کن که فضلت را سزد
عطر فضلت بر دماغم میوزد
ای خدا باشد دیت بر عاقله
میکند هرکس عمل بر شاکله
شاکلهیْ تو جمله فضل است و عطا
شاکلهیْ من جمله عصیان و خطا
ای خدا دانم که من بد کردهام
آنچه کردم لیک با خَود کردهام
آمدم اکنون برت ای ذوالکرم
فاش میگویم خدایا الندم
این ندم را گر بگفتم بارها
توبهها بشکستهام بسیارها
لیک مغرور کرمهای توام
سرخوش از صهبای آلای توام
خود تو دادی یاد این عذر ای رحیم
گفتهٔ ما غرباالربالکریم
بخش ۱۹۲ - در خواب دیدن شخصی عابدی را که مرده بود و استفسار احوال آن نشأة: آن یکی از نیکبختان سعیدبخش ۱۹۴ - خدای تعالی فرموده ما غرک بربک الکریم: آن یکی کرد این سؤال از آن امام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خدا ای بی پناهان را پناه
ای تو بر شاهان عالم پادشاه
هوش مصنوعی: ای خدا، تو سرپناهی برای بیپناهان و پادشاهی برای شاهان جهان هستی.
ای نهان از جسم و جان دیدار تو
گم شده عقل و خرد در کار تو
هوش مصنوعی: ای که وجودت از جسم و جان پنهان است، دیدار تو باعث شده که عقل و خرد از کار افتد و گیج شوند.
هم خداوند خداوندان تویی
هم دوای درد بی درمان تویی
هوش مصنوعی: تو هم سروری و هم درمانگر دردهای بیپایان.
آب توفان زای را کردی تو پل
آتش سوزنده را کردی تو گل
هوش مصنوعی: تو توانستی آب خروشان را به پل تبدیل کنی و آتش را به گل مبدل سازی.
گرگ شد گویا به پیراهن ز تو
پیرهن شد شاخ نسترون ز تو
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دیگر او جنبههای بد و خطرناک پیدا کرده و تبدیل به موجودی خطرساز شده است، همچون گرگی در لباس انسانی. او به نوعی از ویژگیهای تو بهره میبرد، مثل شاخهای از نسترن که از وجود تو نشأت میگیرد.
من چه گویم ظاهر و باطن تویی
ای خدا هم اول و آخر تویی
هوش مصنوعی: من چگونه تو را توصیف کنم، زیرا تو ای خدا، نه تنها ظاهر را در مینویسی، بلکه باطن و سرشت واقعی نیز نماد توست. تو هم آغاز همه چیز هستی و هم پایان آن.
گردن عالم به بند طوق توست
آسمان در چرخ و رقص از شوق توست
هوش مصنوعی: عالم و هستی در تسلط و تحت تاثیر توستند و حتی آسمان به خاطر عشق و شوق تو به حرکت در آمده است.
ای خدا من هرچه گویم آن نهای
در ثنایت آنچه جویم آن نهای
هوش مصنوعی: خدای من، هر چیزی که بگویم در ستایش تو نیست، و هر آنچه را که جستجو میکنم، در عمق شایستگی تو وجود ندارد.
ای تو عذرآموز هر شرمندهای
ای تو روزی بخش هر جنبندهای
هوش مصنوعی: ای تو کسی که به هر شرمنده ای عذر میدهی و ای تو که روزیرسان هر موجود زندهای.
ای خدا دانم که من بد کردهام
لیک از من آنچه آمد کردهام
هوش مصنوعی: ای خدا میدانم که کارهای بدی انجام دادهام، اما همه اینها از من برآمده و مسبب خودم بودهام.
هم تو آن کن آنچه میشاید ز تو
ای جهان را آنچه میباید ز تو
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که میتوانی آنچه را که به تو مربوط است انجام دهی، ای کسی که برای جهان آنچه را که باید، از تو ناشی میشود.
همچو من داری خداوندا بسی
من ندارم لیک غیر از تو کسی
هوش مصنوعی: خداوندا، مانند من، تو بسیاری از نعمتها و ویژگیها را داری، اما من هیچ چیز ندارم جز خود تو.
گر من بی کس ندارم هیچکس
گو نباشد رحمت لطف تو بس
هوش مصنوعی: اگر من بیکس و نیازمند هستم، امیدوارم که هیچکس در کنارم نباشد، زیرا رحمت و لطف تو برای من کافی است.
هرکه از من میگریزد گو گریز
چون تو باشی گو نباشد هیچ چیز
هوش مصنوعی: هر کس از این شراب دوری کند، باید بداند که مانند تو هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
گر فتادم دستگیر من تویی
هم پناه و هم گریز من تویی
هوش مصنوعی: اگر به خطر بیفتم و گرفتار شوم، تویی که هم پناه من هستی و هم راه نجات من.
دست من گیر ای جهان را دستگیر
ده پناهم ای تو عالم را گزیر
هوش مصنوعی: ای جهان، دست مرا بگیر و من را نجات بده. ای کسی که علم و دانش را در اختیار داری، به من پناه بده تا از مشکلات و چالشها به دور باشم.
بر امیدی آمدهستم بر درت
چون روم نومید یا رب از برت
هوش مصنوعی: به امید تو به درگاهت آمدهام، اگر در اینجا ناامید شوم، ای پروردگار، از چهرهات دور نشوم.
در ره امید و بیم افتادهام
در جنابت منتظر ایستادهام
هوش مصنوعی: در مسیر امید و ترس قرار گرفتهام و در کنار تو با انتظار ایستادهام.
گرچه کردم من بسی جرم و خطا
از من آید ذلت و از تو عطا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من کارهای زیادی مرتکب شدم و خطاهایی داشتم، ذلت و نارضایتی از من ناشی میشود و عطا و بخشش از سوی توست.
گر سیاه است ای خدا ما را گلیم
تو سفیدش ساز از لطف عمیم
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر ما در حیات سیاه هستیم، لطف خود را بر ما نازل کن تا چادر و لباس ما را سفید و پاکیزه کنی.
گر دریدم خود به دستم پرده را
تو فرو مگذار بی پرده مرا
هوش مصنوعی: اگر من خودم حجاب را کنار زدم، تو نیز بیحجاب از من دور نشو.
چون تو را ستار دیدم ای خدا
پردهٔ خود را دریدم بر ملا
هوش مصنوعی: وقتی تو را همچون ستارهای دیدم، ای خدا، پردهی خود را کنار زدم و آشکار شدم.
پردهدار عیب ناپاکی ما
عذر خواه جرم بی باکی ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر اشتباهات و ناپاکیهای خود عذرخواهی میکنیم و به خاطر جرات و بیباکیامان در بیان آنها هم عذر میخواهیم.
هر دمم جرم و گناه تازهایست
از تو لیک انعام بی اندازهایست
هوش مصنوعی: هر لحظه من گناه و خطای جدیدی مرتکب میشوم، اما بخشش و لطف تو بسیار فراوان و بیپایان است.
گر به جرمم مکر شیطان افکند
لطف تو سوزی به جانم میزند
هوش مصنوعی: اگر شیطان به خاطر گناهم به من فریب بزند، لطف تو جانم را میسوزاند.
از من آمد گر خطایی یا فساد
رازی آموزی دهی توبه به باد
هوش مصنوعی: اگر از من اشتباهی یا کاری نادرست سر زده باشد، تو با ناز و محبت به من یادآوری کن تا توبه کنم و اصلاح شوم.
گر زنی زخم و دوصد مرهم نهی
ور کنی قهرم دوصد رحمت دهی
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیب بزنی و برای درمان آن دو صد مرهم بگذاری، یا اگر قهر کنی و من را رنجانی، باز هم دو صد رحمت به من نشان دهی.
گر ز من جرم است انعام از تو است
گر ز من گامی است صد گام از تو است
هوش مصنوعی: اگر من خطایی کردهام، هدایت و بخشش از سوی توست. و اگر من تنها یک قدم برداشتهام، تو به اندازه صد قدم به من نزدیکتر شدهای.
گر ره تاریک پیشم آوری
صد چراغ از لطف بیشم آوری
هوش مصنوعی: اگر در مسیرم تاریکی بیاوری، از لطف خودت صدها چراغ برایم میآوری تا نورانی شود.
ای خدا ای من عطایت را رهین
بندهای از بندگانت را کمین
هوش مصنوعی: خداوندا، من به لطف تو نیازمندم و به خاطر بینهایت رحمتت در انتظار هستم.
شکر گویم من کدامین نعمتت
یاد آرم من کدامین رحمتت
هوش مصنوعی: من نمیدانم کدام یک از نعمتهایت را سپاس گویم و به یاد کدام یک از رحمتهایت شکر کنم.
یک نفس کو کز تو ناید صد عطا
ساعتی کو نآمد از من صد خطا
هوش مصنوعی: یک لحظه که از تو هیچ خیری نرسد، بلکه همیشه از من خطا و اشتباه بیرون آید، چه فایدهای دارد؟
کو دهان و کو زبان و کو کلام
تا بگویم شرح آن انعام عام
هوش مصنوعی: کجاست دهان و زبان و کلام تا بتوانم توضیح بدهم درباره آن نعمتهای فراوان؟
آن کدامین لطف و احسان گران
که نکردی با من ای سلطان جان
هوش مصنوعی: ای سلطان جان، تو چه نوع لطف و محبت عظیمی را با من نکردی؟
وان چه زشتی و ز هر زشتی بتر
که نکردم من که صد خاکم به سر
هوش مصنوعی: من از هر زشتی و ناپسندی بدتر کاری نکردهام که من خود را به اندازهی صد ذره خاک میبینم.
در رحم دادی مرا جا از کرم
پروریدی پیکرم در آن ظلم
هوش مصنوعی: تو با رحم و رحمت خودم را در دامن خود پذیرفتی و با محبت، وجودم را در تاریکیها پرورش دادی.
کاسهای کردی ز بالا واژگون
کاین تنت را سر بود ای ذو فنون
هوش مصنوعی: تو به گونهای بر ما غفلت کردهای که به یکباره دنیا را بر سر ما فرود آوردهای و این بدن تو به مانند ظرفی شده که از بالا به زمین افتاده است.
پنبه دانی را به هم آمیختی
طرح چشم تیز بینم ریختی
هوش مصنوعی: تو پنبه دانی را با هم ترکیب کردی و طرح چشمان تیزبینم را به هم زدی.
کاین دو باشد دیدهٔ بینای تو
هم طراز چهرهٔ زیبای تو
هوش مصنوعی: این دو چیز، یعنی دیدگاه و نگریستن به زیبایی تو، به یک اندازه و همسطح هستند.
آسمانها را در آن دادی محل
جل شأن ربنا عزوجل
هوش مصنوعی: تو آسمانها را محل درخشش و عظمت پروردگار خود قرار دادی.
گوشت پاره بر دهانم دوختی
جمله اسما را بر آن آموختی
هوش مصنوعی: تو به من درسی آموختی و زبانم را بند زدی، به طوری که همه نامها و اشیاء را یاد گرفتم.
کاین زبان و آلت گویای تو
ترجمان خاطر دانای تو
هوش مصنوعی: این زبان و ابزار صحبت تو، نمایانگر احساسات و افکار عمیق توست.
پرورش دادی هوایی در صماخ
هین برو بشنو ازین بانگ کراخ
هوش مصنوعی: تو با روح خود هوایی را پروراندی، حال برو و از این صدای بلند بشنو.
چار دیوار مشید ساختی
پیکرم را طرح نو انداختی
هوش مصنوعی: تو به دور من دیواری از عشق و محبت بنا کردی و با این کار، زندگیام را تازه و نویی بخشیدی.
هم کشیدی ساقها کاین پای تو
هم دو ساعد کین کف گیرای تو
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط ظریف و زیبای اندام انسانها اشاره دارد. در آن بیان میشود که ساقهای تو در هم پیچیدهاند و پاهای تو نیز به گونهای هستند که با دستانت هماهنگی دارند. به نوعی، شاعر به زیبایی و هماهنگی اجزای بدن اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه هر عضو به دیگری متصل و وابسته است.
آنچه باید در درون و در برون
جمله را دادی ز امر کاف و نون
هوش مصنوعی: هر چیزی که لازم بوده است، چه در دل و چه در ظاهر، همه را به خاطر فرمان «کاف و نون» عطا کردی.
روح را با جسم دادی ارتباط
غیب را دادی به شاهد اختلاط
هوش مصنوعی: تو روح را به جسم پیوند دادی و ارتباطی پنهان میان آنها برقرار کردی تا به تماشا و درک این اختلاط بپردازند.
پس ره بیرون شدن زان تنگنای
رهنمونی کردیَم ای رهنمای
هوش مصنوعی: بنابراین، ما تصمیم گرفتیم تا از آن بنبست و دشواری خارج شویم و راهی برای فرار پیدا کنیم، ای راهنمایی که ما را هدایت میکنی.
پا نهادم چون به صحرای شهود
پهن کردی سفره انعام و جود
هوش مصنوعی: وقتی قدم به دشت معرفت گذاشتم، سفرهای پر از نعمت و بخشش از سوی تو گشوده شد.
خون برایم شیر کردی در جگر
هم ز پستان شیر را دادی ممر
هوش مصنوعی: تو برایم مانند شیر مایه حیات شدی و در عمق وجودم، به من قوت و انرژی بخشیدی.
هم مکیدن مر مرا آموختی
هم دل مادر برایم سوختی
هوش مصنوعی: تو هم به من شیر خوردن را یاد دادی و هم مادر دلش برای من سوخت.
گریه یادم دادی از بهر خبر
در دل او گریه را دادی اثر
هوش مصنوعی: گریه را به من آموختی تا از دل او باخبر شوم و این گریه در دلش تأثیر گذاشت.
تلخ کردی خواب شیرینش به کام
نی ز کرم اندیشه کردی نی به حام
هوش مصنوعی: خواب شیرین او را به تلخی تبدیل کردی، نه به خاطر لطف و نیکیات، بلکه به خاطر اندیشههایی که داشتی.
تا تنم پرورده شد در این جهان
سخت شد هم پی مرا هم استخوان
هوش مصنوعی: تا وقتی که بدنم در این دنیا شکل گرفت، روح و جسم من با هم یکی شدند و به هم پیوستند.
سی و سه دندان برایم ساختی
طرح آنها در دهان انداختی
هوش مصنوعی: تو برای من دندانهایی درست کردهای و آنها را در دهانم گذاشتهای.
پس ز شیرم سیر کردی، وَز غذا
طبع من را میل دادی اقتضا
هوش مصنوعی: پس از اینکه با شیر سیر شدم، به آرامی طبع و ذائقهام را به غذاهایی که میپسندیدم علاقهمند کردی.
پاسبانی کردیَم از هر گزند
هم نگهبانی ز هر پست و بلند
هوش مصنوعی: ما از هر خطری مراقبت کردیم و از هر بالا و پایینی حفاظت به عمل آوردیم.
در زمستان پوستین بخشیدیَم
هم به تابستان کتان پوشیدیَم
هوش مصنوعی: در زمستان لباس گرم و پشمی به کسی دادیم و در تابستان لباسهای نازک و کتان پوشیدیم.
هم قبا دادی مرا هم پیرهن
هم کلاه و موزهای صاحب منن
هوش مصنوعی: تو به من لباس و پوششهای زیبا دادی، همچنین کلاه و کفشهایی که مرا صاحبام کردهاند.
در پناه آوردیَم از گرم و سرد
تا شدم زفت و کلان و شیر مرد
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و تغییرات زندگی، از حمایت و پشتیبانی بهرهمند شدم و به نقطهای رسیدم که بزرگ و قوی شدم، مثل یک مرد شجاع.
هم مرا دادی توانایی و گوش
هم خرد هم عقل و دانایی و هوش
هوش مصنوعی: به من قدرت و توانایی بخشیدی و همچنین گوش، خرد، عقل، دانش و هوش را به من عطا کردی.
بر زبانم نام خود آموختی
شمع توحیدم به دل افروختی
هوش مصنوعی: تو نام خود را به زبان من آموختی و با روشنایی توحیدت، دل مرا به نور پر کردی.
نور ایمان در دلم انداختی
بندگی اندر سرشتم ساختی
هوش مصنوعی: تو با نور ایمان، دل من را روشن کردی و با بندگی، سرنوشت مرا شکل دادی.
دادیَم در آستان حیدری
هم سگی هم بندگی هم چاکری
هوش مصنوعی: در درگاه حضرت علی، هم سگ را تقدیم کردیم، هم به بندگی و خدمتگزاری خود ادامه دادیم.
دادیَم آگاهی از حل و حرام
نی به تقلید شنیدن چون عوام
هوش مصنوعی: ما اطلاعاتی درباره حلال و حرام به دیگران میدهیم، اما تنها با تکیه بر شنیدههای عوام و بدون تحقیق و درک عمیق خود.
هر دمی دادی عطای تازهام
در جهان کردی بلند آوازهام
هوش مصنوعی: هر لحظه که به من لطف و هدیهای میدهی، نام و آوازهام در دنیا مثل ستارهای درخشانتر میشود.
هم عطا کردی ز نیکانم نژاد
هم ز اخوان نکو بخت استناد
هوش مصنوعی: تو هم به من عطا کردی از نیکان نژاد و هم به برادرانم از خوشبختی برمیگردی.
هم سرم از هم سران افراشتی
از همالان هم مرا برداشتی
هوش مصنوعی: سر من از سر دیگران بلند شده است، و از میان آنها هم تو مرا برداشت کردی.
دادیَم پوران و دختان پاکزاد
پاک زاد و پاک دین پاک اعتقاد
هوش مصنوعی: ما دختران پاک و با ایمان را به دنیا آوردهایم، که از خاندان و اصل و نسبی نیکو برخوردارند.
پرده پوشیدی به روی کار من
ستر کردی بر من ای ستار من
هوش مصنوعی: ای ستاره من، تو بر روی کار من پرده انداختی و مرا از دید دیگران پنهان کردی.
زشتهایم جمله خوب انگاشتی
کردهام ناکرده میپنداشتی
هوش مصنوعی: من تمام زشتیهایم را به خوبی تعبیر کردی، در حالی که تو کارهایی که نکردهام را به حساب من گذاشتی.
خواندمت کردی اجابت هر زمان
مهربانتر از نیای مهربان
هوش مصنوعی: هر بار که تو را صدا زدم، پاسخ گرمت را دریافت کردم و مهربانیات بیشتر از آن کسی بود که همیشه مهربان است.
من به قربان خداییهای تو
دل اسیر مهربانیهای تو
هوش مصنوعی: من به خاطر مهربانیهایت مانند یک قربانی در عشق تو گرفتار شدهام.
آنچه گفتم زانچه دانستم هزار
بد یکی بل کمتر از یک بی شمار
هوش مصنوعی: آنچه که من از دانستههایم بیان کردم، اگرچه هزار بدی را در خود دارد، اما از یک خوبی هم کمتر است، حتی اگر آن یک چیز بیشمار باشد.
وانچه آن را من نمیدانم حساب
گر نویسم میشود هفتصد کتاب
هوش مصنوعی: هر چیزی که من نمیدانم، اگر حسابش را بکنم، به اندازه هفتصد کتاب میشود.
از تو اینها وانچه آن آمد ز من
شرح آن نه از خامه آید نه از سخن
هوش مصنوعی: این اشعار به این معناست که آنچه از تو سرچشمه میگیرد و آنچه من بیان میکنم، نمیتواند به راحتی توسط نوشته یا کلام توصیف شود. احساسات و تجربیات عمیقتر از آنند که فقط با کلمات یا قلم بیان شوند.
از سرم تا پای ذنبست و خطا
از قدم تا فرق جرم است و جفا
هوش مصنوعی: تمام وجودم پر از اشتباهات و خطاهاست؛ از سر تا پای من، همه جا پر از گناهان و ناپاکیهاست.
در خور لطفت نکردم طاعتی
از گنه فارغ نبودم ساعتی
هوش مصنوعی: من هرگز نتوانستم نشاندهندهی شایستگیام در برابر لطف تو باشم، چرا که همیشه گرفتار گناه و ناپاکی بودم.
لیک دانی ای خدای ذوالمنن
راه من زد نفس شوم اهرمن
هوش مصنوعی: اما میدانی ای خداوند مهربان، راه من از نفس زشت و بد در میگذرد.
وز گنه چون بید لرزیدم همی
هیبت نهی تو را دیدم همی
هوش مصنوعی: از گناه خود به شدت ترسیدم، به طوری که مانند بید میلرزیدم. در این حال، هیبت نهی تو را مشاهده کردم.
ای خدا با این گناه بیشمار
آمدم بر درگهت امیدوار
هوش مصنوعی: ای خدا، با وجود این همه گناهی که دارم، هنوز امیدوارم که در درگاه تو رحمت و بخشش بیابم.
ای خدا آن کن که فضلت را سزد
عطر فضلت بر دماغم میوزد
هوش مصنوعی: ای خدا، بر اساس شایستگیهایت، کاری کن که بوی خوش محبت و کرمت همیشه به مشامم برسد.
ای خدا باشد دیت بر عاقله
میکند هرکس عمل بر شاکله
هوش مصنوعی: ای خدا، هر کسی که بر اساس عقل و تفکر عمل کند، در نهایت به نتیجهای میرسد.
شاکلهیْ تو جمله فضل است و عطا
شاکلهیْ من جمله عصیان و خطا
هوش مصنوعی: وجود تو سرشار از خوبیها و نعمتهاست، اما من فقط پر از نافرمانی و اشتباهات هستم.
ای خدا دانم که من بد کردهام
آنچه کردم لیک با خَود کردهام
هوش مصنوعی: ای خدا، میدانم که کارهای بدی انجام دادم، اما این کارها را با خودم کردهام.
آمدم اکنون برت ای ذوالکرم
فاش میگویم خدایا الندم
هوش مصنوعی: اکنون به سراغ تو میآیم ای صاحب بخشایش، و بهصراحت میگویم خدایا، من از کردههای خود پشیمانم.
این ندم را گر بگفتم بارها
توبهها بشکستهام بسیارها
هوش مصنوعی: اگر من این موضوع را بارها گفته بودم، باید بگویم که بسیاری از توبههایم را شکستهام.
لیک مغرور کرمهای توام
سرخوش از صهبای آلای توام
هوش مصنوعی: اما من فریب زیباییهای تو را خوردهام و از خوشی شراب وجود تو سرمست هستم.
خود تو دادی یاد این عذر ای رحیم
گفتهٔ ما غرباالربالکریم
هوش مصنوعی: شما خودتان باعث یادآوری این موضوع شدید و سخن ما به لطف و رحمت پروردگار بزرگ است.
حاشیه ها
1404/04/06 19:07
احمد خرمآبادیزاد
در مصرع دوم بیت 77، «جرم است و جفا» به جای «جرم است و خطا» درست است؛ هم به خاطر قافیه و هم به استناد نسخۀ خطی مجلس به شماره ثبت 5379.