گنجور

بخش ۱۸۸ - تاجری که همه سرمایه ی خود را بوق حمام خرید

این حکایت کرد روزی راستی
کان بعینه نقد جان ماستی
گفت در قزوین مرا یک بار بود
با منش انس و صفا بسیار بود
سالها بودیم با هم آشنا
متحد جانمان و تنهامان جدا
چشممان روشن به روز از روی هم
بزممان گلشن به شب از بوی هم
داده بودش کردگار مهربان
چار پور خوش لقای نوجوان
هر سه تن زیشان که کوچکتر بدند
کار بابا را مه و مصدر بدند
مایه ی چندی به هریک داده بود
در تجارت دستشان بگشاده بود
گاه در روم و گهی اندر یمن
گاه در هند و گهی اندر ختن
آن پدر بنشسته اندر دیلمان
وان سه فرزندش به اطراف جهان
چون حریصان روز و شب اندر طلب
بهر دانگی می شدندی تا حلب
مرد دنیا نشنود پندی زکس
غیر پند مرگ چون گوید که بس
هرچه هرکس گفت نپذیرفت ازو
تا گرفتش مرگ او را در گلو
گویدش بس کن کنون گویه به چشم
من نکردم بس تو کردی بس به چشم
وان یکی فرزند مهتر ماه و سال
پیش بابا بود در بین الرجال
نانکی می خورد و رختی می درید
راهکی می رفت و قمطر می جوید
چونکه دید آن دوست را بس معتبر
پیش هرکس خاصه در پیش پدر
پیش او بنشست و کشف راز کرد
از پدر هفتصد گله آغاز کرد
کهتوران را از چه بر من برگزید
اندرین مدت ز من آیا چه دید
ای فغان از بخت دندان خای من
در هبوط از آن بود خورشای من
زهر از این جام اندر واخورم
دیگران حلوا و من الوا خورم
من کدامین مایه را کردم زیان
کی خروسم کرد بانگ ماکیان
من کدامین وقت گندم کاشتم
وقت خرمن جو ازو بر داشتم
بلکه جو پاشم به شهریور به خاک
تیر ماهم گندم آرد صاف و پاک
چیست گندم لؤلؤ غلطان دهد
جای گندم گوهر و مرجان دهد
هر چه کارد نیک طالع گو بکار
کانچه می خواهد همان آرد به بار
نیکبخت اردست بر خاک آورد
جای خاکش لؤلؤ پاک آورد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این حکایت کرد روزی راستی
کان بعینه نقد جان ماستی
هوش مصنوعی: روزی راستی به نقل داستانی گفت، که حقیقتش همانند جان ماست و هیچ چیز دیگر.
گفت در قزوین مرا یک بار بود
با منش انس و صفا بسیار بود
هوش مصنوعی: در قزوین یک بار ملاقات کردم که در آن دیدار، بین ما دوستی و صفای زیادی وجود داشت.
سالها بودیم با هم آشنا
متحد جانمان و تنهامان جدا
هوش مصنوعی: سال‌ها با هم بودیم و به هم پیوسته بودیم، اما اکنون جانمان یکی است و تن‌هایمان جدا.
چشممان روشن به روز از روی هم
بزممان گلشن به شب از بوی هم
هوش مصنوعی: چشم‌مان به روز روشن است و در شب با هم جشن و شادی داریم، به طوری که عطر محبت‌مان فضای شب را معطر کرده است.
داده بودش کردگار مهربان
چار پور خوش لقای نوجوان
هوش مصنوعی: پروردگار مهربان چهار نعمت خوب به او عطا کرده بود که در جوانی از آن‌ها بهره‌مند شود.
هر سه تن زیشان که کوچکتر بدند
کار بابا را مه و مصدر بدند
هوش مصنوعی: سه نفر از آنها که کوچکتر بودند، کار پدر را به عنوان الگو و منبعی برای خود قرار دادند.
مایه ی چندی به هریک داده بود
در تجارت دستشان بگشاده بود
هوش مصنوعی: در آن زمان به هر یک از آنها مقداری پول و سرمایه داده بود و به این ترتیب در کار تجارت دستشان را باز گذاشته بود.
گاه در روم و گهی اندر یمن
گاه در هند و گهی اندر ختن
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا و آنجا سفر می‌کنم، گاهی در روم و گاهی در یمن هستم، گاه به هند می‌روم و گاهی هم در ختن.
آن پدر بنشسته اندر دیلمان
وان سه فرزندش به اطراف جهان
هوش مصنوعی: پدر در دیلمان نشسته است و سه فرزندش در گوشه و کنار دنیا پراکنده‌اند.
چون حریصان روز و شب اندر طلب
بهر دانگی می شدندی تا حلب
هوش مصنوعی: گروهی از مردم به طور مداوم و با اشتیاق در روز و شب به دنبال کسب مال و مقام هستند تا به هدف خود برسند.
مرد دنیا نشنود پندی زکس
غیر پند مرگ چون گوید که بس
هوش مصنوعی: انسان‌ها در زندگی عادی خود معمولاً از هیچکس نصیحتی نمی‌پذیرند، مگر اینکه درباره مرگ صحبت شود. در آن زمان، همه تحت تأثیر قرار می‌گیرند و متوجه اهمیت زندگی و لحظه‌ها می‌شوند.
هرچه هرکس گفت نپذیرفت ازو
تا گرفتش مرگ او را در گلو
هوش مصنوعی: هر کس چیزی می‌گوید، اگر فردی آن را نپذیرد و به دنبال دلیل و برهان برود، در نهایت ممکن است که این رفتار او به سرنوشت بدی منجر شود و جانش در خطر بیفتد.
گویدش بس کن کنون گویه به چشم
من نکردم بس تو کردی بس به چشم
هوش مصنوعی: می‌گوید: حالا دیگر بس کن و حرف نزن، چرا که من به چشم خودم دیدم که تو چی کار کردی و چقدر کافی بود.
وان یکی فرزند مهتر ماه و سال
پیش بابا بود در بین الرجال
هوش مصنوعی: این فرد، فرزند برتر و برجسته‌ای است که در ماه و سال‌های قبل به پدرش افتخار می‌کرد و در میان مردم شناخته شده است.
نانکی می خورد و رختی می درید
راهکی می رفت و قمطر می جوید
هوش مصنوعی: نانکی در حال خوردن غذا بود و در عین حال لباسی را پاره می‌کرد. او در مسیر خود به راه خود ادامه می‌داد و به دنبال شجاعت و افتخار می‌گشت.
چونکه دید آن دوست را بس معتبر
پیش هرکس خاصه در پیش پدر
هوش مصنوعی: وقتی آن دوست را دید که در نظر دیگران به ویژه در برابر پدرش بسیار محترم و با اعتبار است.
پیش او بنشست و کشف راز کرد
از پدر هفتصد گله آغاز کرد
هوش مصنوعی: او به حضور او نشسته و رازی را فاش کرد و دربارهٔ پدرش که صاحب هفتصد گله بود، سخن گفت.
کهتوران را از چه بر من برگزید
اندرین مدت ز من آیا چه دید
هوش مصنوعی: چرا تو می‌خواهی مرا انتخاب کنی؟ چه چیزی در این مدت از من دیده‌ای که چنین تصمیمی گرفته‌ای؟
ای فغان از بخت دندان خای من
در هبوط از آن بود خورشای من
هوش مصنوعی: آه از بدبختی من! من به دلیل افول شانس خود، مثل خورشیدی که غروب می‌کند، در حال سقوط و شکست هستم.
زهر از این جام اندر واخورم
دیگران حلوا و من الوا خورم
هوش مصنوعی: من زهر را از این جام می‌نوشم، در حالی که دیگران حلوا می‌خورند و من تنها چیزی تلخ را تجربه می‌کنم.
من کدامین مایه را کردم زیان
کی خروسم کرد بانگ ماکیان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تتبع در علل زیان یا ضرر خود اشاره می‌کند و در ادامه از این می‌پرسد که چه چیزی باعث سر و صدا و ناراحتی‌اش شده است. به طور کلی، شاعر در جستجوی دلیل ناخرسندی و آشفته‌خاطری خود است.
من کدامین وقت گندم کاشتم
وقت خرمن جو ازو بر داشتم
هوش مصنوعی: من در چه زمانی زراعت گندم کردم که اکنون وقت برداشت جو رسیده است؟
بلکه جو پاشم به شهریور به خاک
تیر ماهم گندم آرد صاف و پاک
هوش مصنوعی: در شهریور به دشت می‌رویم و زمین را شخم می‌زنیم تا گندم‌ها را برداشت کنیم و آردی خالص و تمیز تولید کنیم.
چیست گندم لؤلؤ غلطان دهد
جای گندم گوهر و مرجان دهد
هوش مصنوعی: گندم باارزش و قیمتی چون لؤلؤ (گنج) به دست می‌آید. جایگاه گندم می‌تواند دانه‌های قیمتی و زیبا همچون گوهر و مرجان را فراهم کند.
هر چه کارد نیک طالع گو بکار
کانچه می خواهد همان آرد به بار
هوش مصنوعی: هر چیز خوبی که سرنوشت خوب داشته باشد، در کار خود موفق می‌شود و آنچه را که می‌خواهد، به دست می‌آورد.
نیکبخت اردست بر خاک آورد
جای خاکش لؤلؤ پاک آورد
هوش مصنوعی: شخص خوشبخت، در گودالی از خاک قرار دارد و در زیر خاک، مروارید خالصی را به ارمغان می‌آورد.