گنجور

بخش ۱۸۷ - بلندی رفتن نمرود به تماشای سوختن حضرت خلیل ع

بر لب جویی نشسته با نشاط
پهن کرده سبزه از هر سو بساط
روز دیگر گفت نمرود پلید
پور آذر خوش جزای خویش دید
هرکه از فرمان من پیچد سر
آتشش سوزد سر و دست و کمر
هرکه نافرمانی ما می‌کند
آتشش سودای یکجا می‌کند
آب و آتش جمله در فرمان ماست
هرچه هست امروز در سلطان ماست
هرکه از سلطان ما سر می‌کشد
سر به زیر تیغ و خنجر می‌کشد
میروم امروز در کوه بلند
تا ببینم حال آن مرد نژند
این بساط من بر آن بالا برید
جمله اسباب طرب گرد آورید
گرد آیید ای پرستاران همه
دیده بگشایید ای یاران همه
تا ببینید این عدوی جانفشان
گشته خاکستر در آن آتش‌وشان
تا نمایندم همه تحسین و زه
آفرین گوییدم از کهتان و مه
جمله گوییدم مریزاد دست تو
ای خدایی آماده پابست تو
این بگفتند و سوی کُه برشدند
دیده افکن جانب اخگر شدند
گلشنی دیدند افزون از بیان
گلستان در گلستان در گلستان
اندر آن گلشن خلیل تاجدار
بر لب جویی نشسته شاهوار
بر سریری او نشسته شاه‌وش
نوجوانی پیش او زیبا و کش
ماند نمرود و سپاهش در شگفت
در عجب انگشت بر دندان گرفت
پس به ابراهیم گفت آن بیحیا
راست گویم بس بزرگستت خدا
خواهم او را من ز خود شادان کنم
گاوها از بهر او قربان کنم
پس بکشت و کرد بهر حق نثار
او ز گاوان ده هزار و هشت هزار
نیک ژاژ و کفر خود را کم نکرد
دیو نفس از ملک جانش رم نکرد
گاوها بسیار کشت اما چه سود
گاو نفسش فربه و چالاک بود
گاو نفسش در علفزار هوا
در چرا گر ناروا و گر روا
گاو نفست گر در اصطبل هواست
گاو قربان کردنت لوچ و هباست
گر تو کاری می‌کنی ای مرد هُش
گاو را بگذار و نفس خود بکش
گاو کشتن کار قصابان بود
نفس کشتن همت سلمان بود
مطلب از قربانی آمد ای پسر
قطع دل از عیش اسب و گاو و خر
از دو گاو و میش کشتن کی شود
منقطع از جانت ای حبل مَسَد
لیک کشتی چون تو گاو نفس خویش
کشته باشی هرچه اسب و گاو و میس
رو بکُش این نفس کافر کیش را
ساز فارغ دیگران و خویش را
نی چو آن نمرود نادان کو همی
خویش پروردی و کشتی عالمی
طاعت نادان همه زحمت بود
طاعت دانائیم رحمت بود
طاعت عامه همه ای بوالحسن
زحمت جسم است و تحمیل بدن
گر نمازی می‌کند باشد همین
کو کند کون بر هوا سر بر زمین
روزه‌اش باشد نخوردن آب و نان
یا دو صد منت نهادن بهر آن
گر فقیری را لب نانی دهد
گوییا صد مرده را جانی دهد
گر بسازد مسجدی یا قنطره
می‌کند هنگامه را در هر کره
هین منم آن کس که مسجد ساختم
پل بر آن رود بزرگ انداختم
هر کجا بیند دو کس در داستان
نقل مسجد یا پل آرد در میان
مایه عمر گرامی را تمام
می‌کند در این صلوة و آن صیام
مایه چون آید به دستت بی وقوف
این تجارت باشدش ای اوف اوف
راست ماند این عبادتها همی
با تجارات جوان دیلمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر لب جویی نشسته با نشاط
پهن کرده سبزه از هر سو بساط
هوش مصنوعی: در کنار جوی آب نشسته و با شادی، سبزه‌ای را از هر طرف گسترده‌اند.
روز دیگر گفت نمرود پلید
پور آذر خوش جزای خویش دید
هوش مصنوعی: روز دیگری نمرود بد ذات، پسر آذر را دید که جزای اعمال خود را می‌بیند.
هرکه از فرمان من پیچد سر
آتشش سوزد سر و دست و کمر
هوش مصنوعی: هر کسی که از دستورات من سرپیچی کند، دچار آتش و درد خواهد شد و عذابش را خواهد چشید.
هرکه نافرمانی ما می‌کند
آتشش سودای یکجا می‌کند
هوش مصنوعی: هرکسی که از ما سرپیچی کند، در دلش آتشی برای خود می‌سازد که نمی‌تواند در یک جا خاموشش کند.
آب و آتش جمله در فرمان ماست
هرچه هست امروز در سلطان ماست
هوش مصنوعی: همه چیز تحت کنترل ماست، حتی آب و آتش؛ هر آنچه که امروز وجود دارد، در اختیار فرمانروایی ماست.
هرکه از سلطان ما سر می‌کشد
سر به زیر تیغ و خنجر می‌کشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از فرمانروا یا سلطانی که ما داریم سرپیچی کند، به زودی با عواقب خطرناک و خشونت‌آمیز روبرو خواهد شد.
میروم امروز در کوه بلند
تا ببینم حال آن مرد نژند
هوش مصنوعی: امروز به کوه بلند می‌روم تا حال و روز آن مرد غمگین را ببینم.
این بساط من بر آن بالا برید
جمله اسباب طرب گرد آورید
هوش مصنوعی: این وسایل و امکانات من را به بالای آنجا منتقل کنید و همه چیزهایی که برای شادی و سرگرمی لازم است را جمع کنید.
گرد آیید ای پرستاران همه
دیده بگشایید ای یاران همه
هوش مصنوعی: جمع شوید ای پرستاران، همه با هم، و چشمانتان را باز کنید، ای دوستان!
تا ببینید این عدوی جانفشان
گشته خاکستر در آن آتش‌وشان
هوش مصنوعی: تا ببینید که این دشمن جان‌فشان چگونه تبدیل به خاکستر شده است در آن شعله‌های آتش.
تا نمایندم همه تحسین و زه
آفرین گوییدم از کهتان و مه
هوش مصنوعی: من می‌خواهم همه را به تحسین و ستایش وادارم و از زیبایی‌ها و جذابیت‌های خاص با شادی صحبت کنم.
جمله گوییدم مریزاد دست تو
ای خدایی آماده پابست تو
هوش مصنوعی: به همه گفتم که ای خدا، دست تو را نباید رها کرد، زیرا تو همیشه آماده و در دسترس هستی.
این بگفتند و سوی کُه برشدند
دیده افکن جانب اخگر شدند
هوش مصنوعی: این گفتند و وقتی که به سمت آنجا رفتند، به شعله‌های آتش نگاهی انداختند.
گلشنی دیدند افزون از بیان
گلستان در گلستان در گلستان
هوش مصنوعی: در باغی که گل‌ها به وفور وجود دارند، زیبایی و شگفتی‌های آن بسیار بیشتر از آن چیزی است که بتوان به زبان آورد.
اندر آن گلشن خلیل تاجدار
بر لب جویی نشسته شاهوار
هوش مصنوعی: در آن باغ زیبا و پرگل که خلیل، crown بر سر دارد، فرمانروایی بر لب جویی نشسته است.
بر سریری او نشسته شاه‌وش
نوجوانی پیش او زیبا و کش
هوش مصنوعی: شاه بر تختی نشسته و جوانی زیبا و کشیده در برابر او قرار دارد.
ماند نمرود و سپاهش در شگفت
در عجب انگشت بر دندان گرفت
هوش مصنوعی: نمرود و سپاهش در حیرت و شگفتی ماندند و با دندان بر انگشت خود نگریستند.
پس به ابراهیم گفت آن بیحیا
راست گویم بس بزرگستت خدا
هوش مصنوعی: ابراهیم، به تو می‌گویم که خداوند تو را بسیار بزرگ و با عظمت می‌داند.
خواهم او را من ز خود شادان کنم
گاوها از بهر او قربان کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم او را شاد و خوشحال کنم، به‌طوری که حتی برای او قربانی‌ها را تقدیم کنم.
پس بکشت و کرد بهر حق نثار
او ز گاوان ده هزار و هشت هزار
هوش مصنوعی: پس به خاطر حق، او را از کشتن بر حذر داشت و در این راستا، ده هزار و هشت هزار را به نذر قرار داد.
نیک ژاژ و کفر خود را کم نکرد
دیو نفس از ملک جانش رم نکرد
هوش مصنوعی: شیطان نفس او را از ملک و سلطنت جانش دور نکرد و از کفر و بدی خود نکاسته است.
گاوها بسیار کشت اما چه سود
گاو نفسش فربه و چالاک بود
هوش مصنوعی: تعداد زیادی گاو را کشت، اما چه فایده که نفس او چاق و قوی بود.
گاو نفسش در علفزار هوا
در چرا گر ناروا و گر روا
هوش مصنوعی: گاو در علفزار نفس می‌کشد و هوای آزاد را می‌چشد، اما اگر در جایی که نمی‌تواند بچراند، باشد، کارش نادرست است.
گاو نفست گر در اصطبل هواست
گاو قربان کردنت لوچ و هباست
هوش مصنوعی: اگر نفس تو در محیط سرشار از خواسته‌ها و تمایلات باشد، به نظر می‌رسد که قربانی کردن تو به خاطر آن، مسخره و بی‌معنی است.
گر تو کاری می‌کنی ای مرد هُش
گاو را بگذار و نفس خود بکش
هوش مصنوعی: اگر کاری انجام می‌دهی، ای مرد، بهتر است که از مشکلات و دغدغه‌ها دور شوی و به خودت استراحت بدهی.
گاو کشتن کار قصابان بود
نفس کشتن همت سلمان بود
هوش مصنوعی: کشتن گاو وظیفه قصابان است، اما از بین بردن نفس و هوای نفس، کار کسانی همچون سلمان است که اراده و همت بالایی دارند.
مطلب از قربانی آمد ای پسر
قطع دل از عیش اسب و گاو و خر
هوش مصنوعی: موضوع از قربانی کردن بوجود می‌آید، پسر. باید وابستگی‌ات به لذت‌های مادی مثل اسب، گاو و الاغ را قطع کنی.
از دو گاو و میش کشتن کی شود
منقطع از جانت ای حبل مَسَد
هوش مصنوعی: اگر دو گاو و میش را بکشی، آیا می‌توانی از جانت جدا شوی، ای کسی که به زنجیر استحکام وصل‌ای؟
لیک کشتی چون تو گاو نفس خویش
کشته باشی هرچه اسب و گاو و میس
هوش مصنوعی: اما اگر کشتی تو را به خاطر نفس خود غرق کرده باشد، هر چقدر هم که اسب و گاو و نعمت داشته باشی، فایده‌ای نخواهد داشت.
رو بکُش این نفس کافر کیش را
ساز فارغ دیگران و خویش را
هوش مصنوعی: این نفس سرکش و ناپسند را کنار بگذار و خود را از دغدغه‌های دیگران و مشکلات شخصی‌ات آزاد کن.
نی چو آن نمرود نادان کو همی
خویش پروردی و کشتی عالمی
هوش مصنوعی: مانند نمرود نادان نباش که فقط به فکر پرورش خود بود و جهانی را نابود کرد.
طاعت نادان همه زحمت بود
طاعت دانائیم رحمت بود
هوش مصنوعی: اطاعت از نادان فقط زحمت و سختی به همراه دارد، اما اطاعت از دانا و آگاه، رحمت و برکت می‌آورد.
طاعت عامه همه ای بوالحسن
زحمت جسم است و تحمیل بدن
هوش مصنوعی: اطاعت و بندگی عمومی از همه افراد، ای بوالحسن، کار سختی است و فشار زیادی به جسم آدمی وارد می‌کند.
گر نمازی می‌کند باشد همین
کو کند کون بر هوا سر بر زمین
هوش مصنوعی: اگر کسی نماز می‌خواند، باید به همان اندازه که سرش را به زمین می‌گذارد، به ارزش و معنا و هدف آن نیز توجه کند و خود را در آسمان‌ها نگاه دارد.
روزه‌اش باشد نخوردن آب و نان
یا دو صد منت نهادن بهر آن
هوش مصنوعی: روزۀ او به معنای نداشتن آب و غذاست یا اینکه باید به خاطر آن هزاران خواهش و درخواست از دیگران بپذیرد.
گر فقیری را لب نانی دهد
گوییا صد مرده را جانی دهد
هوش مصنوعی: اگر فردی فقیر را نانی بدهد، انگار که جان تازه‌ای به صد نفر مرده می‌بخشید.
گر بسازد مسجدی یا قنطره
می‌کند هنگامه را در هر کره
هوش مصنوعی: اگر کسی مسجدی یا پلی بسازد، در هر گوشه‌ای از دنیا می‌تواند شور و هیجان ایجاد کند.
هین منم آن کس که مسجد ساختم
پل بر آن رود بزرگ انداختم
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که مسجدی بنا کردم و بر آن رود بزرگ پلی ایجاد کردم.
هر کجا بیند دو کس در داستان
نقل مسجد یا پل آرد در میان
هوش مصنوعی: هر جا که دو نفر ببینند که در داستانی صحبت از مسجد یا پلی است، آنجا هم یک بخشی از داستان برای آنها مهم می‌شود.
مایه عمر گرامی را تمام
می‌کند در این صلوة و آن صیام
هوش مصنوعی: زندگی ارزشمند انسان در این نماز و آن روزه به تمام می‌رسد.
مایه چون آید به دستت بی وقوف
این تجارت باشدش ای اوف اوف
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی ارزنده و گرانبها به دستت می‌رسد، اگر نسبت به آن بی‌خبر باشی و ندانسته برخورد کنی، آن را به سادگی از دست می‌دهی و این مانند یک معامله ناکام خواهد بود.
راست ماند این عبادتها همی
با تجارات جوان دیلمی
هوش مصنوعی: این عبادت‌ها حقیقت دارند و همواره با تجارت‌های جوان دیلمی در ارتباط هستند.