گنجور

بخش ۱۸۶ - گلستان شدن آتش از برای ابراهیم

رو بخوان از مصحف حق قد نری
قد تقلب وجهک نحوالسماء
آن خلیل باوفای نیک خو
هم بگفت الا که حسبی علمُهُ
نی اعانت جست از روح القدس
نی گشود اندر دعا ولا نه لعس
از شرار آتشش پروا نبود
در دلش جز یاد آن یکتا نبود
پس به استمساک آن حبل وثیق
اندر آتش برفتاد از منجنیق
منجنیق از تاب غم بیتاب شد
آتش از خجلت تو گفتی آب شد
چون در آتش اوفتاد آن سرفراز
گفت بنگر حالم ای دانای راز
کامد از حق با جلال و با عتاب
سوی آن آتش خطاب مستطاب
سرد و سالم شو که فرمایم چنین
سرد و سالم همچو فردوس برین
ای حرارت تو ز آتش دور شو
ای شرارت زین شرر مهجور شو
زین شرار ای شعله تو خاموش شو
جمله آذرگون و آتش پوش شو
ای دره تو غیرت ارتنگ باش
رشک صد کشمیر و هفتصد پنگ باش
ای سعیر تفته تو گلزار شو
ای زمین شوره نرگس زار شو
گلستان شو بوستان شو باغ شو
هم چمن هم مرغزار و راغ شو
چشمه ها در این چمن جاری شوید
بارها اشباح و انواری شوید
خارها گلهای ریحانی شوید
سنگها یاقوت رمانی شوید
خود برون آرید گلبنها ز خاک
میوه های غنچه ها از آن شتاک
سروها قدها برافرازید راست
نارونها جویباران از شماست
ای بنفشه گرد چشمه سر برار
ای الاله در خیابان کن قرار
بارگه زن اندرین دشت ای بهار
چتر طاوسی فکن از هر کنار
ای صبا از این چمن غافل مشو
ای نسیم از عرضه اش بیرون مرو
ترک کن از این چمن دامن کشان
عطر گل بر گیسوی سنبل فشان
چون خطاب حق به آن آتش رسید
خیمه فروردین به آن صحرا کشید
آمد آنجا موسم اردی بهشت
آن زمین شد رشک مینو و بهشت
بارگه افراشت سلطان بهار
با سپاه سرو و شمشاد و چنار
کرد برپا اندر آن دشت از سحاب
خیمه ی سیمابی زرین طناب
نطع مینایی ز سبزه گسترید
باد آزاری دران دامن کشید
هر کناری چشمه ی آبی روان
بر لب هر چشمه ای سروی روان
بر سر هر سرو قمری در نوا
همچو تسبیح ملایک در سما
هر کناری گلبنی سر بر زده
در سر هر گلبنی گل سر زده
پای هر گل عندلیبی در فغان
بر نوای نغمه قدوسیان
جلوه گر هر سو عروسان چمن
نوعروسان انجمن در انجمن
همچو رقاصان به رقص از هر کنار
پای کوبان سرو و دست افشان چنار
گیسوی سنبل پریشان از صبا
دیده نرگس پر از آب حیا
زآنچه گویم شرح آن بالاتر است
در بیانش خامه من ابتر است
اندر این گلشن خلیلا می خرام
کامد این آتش تورا برد و سلام
آن ملک کش حق امیر سایه کرد
با خلیلش همدم و همسایه کرد
همچنانکه مؤمنان را در لحد
از جهان قدس همدم می رسد
کافران را هم ز سجین لعین
می رسد همدم بخوان بئس القرین
ای قرین نیک و بد در آن جهان
پیش تو از تو نیاید میهمان
بلکه تا بودی تو همراه تو بود
هم رفیق گاه و بیگاه تو بود
هم به شب همخوابه بودت تا سحر
هم به روزت هم دکان و هم سفر
یک نفس از تو نمی گشتی جدا
خواه مسجد بودی و خواهی خلا
پرده بودی لیک بر چشم سرت
پنبه اندر گوش بودی بر درت
می ندیدی همدم و همخوابه را
همنشین حجره و سردابه را
بیند این یک خانه ی دل تابناک
بام و دهلیزش پر از انوار پاک
هم ماشم جان معطر باشدش
پر ز بوی مشک و عنبر باشدش
می نداند لیک نور روی کیست
عطرها از سنبل گیسوی کیست
چون برافتد پرده جسم از میان
چون شود از مرگ روشن جسم و جان
دلبری بیند سراسر نور پاک
طعنه زن رویش به مهر تابناک
صد هزاران نافه مشک ختن
پیش خط مشکبار او نتن
داند این نور از مه رخسار اوست
داند آن بو از گل گلزار اوست
لذت دیدار و وصل بی حجاب
صحبت جان پرور و ذوق خطاب
از پس مردن شود جانا مزید
بر بها و نور آن عطر شدید
وان دگر یک می رود باکش وفش
بیندش بیننده چون سلطان تکش
لیک جانش پر ز سوز است و شرر
سوزهای جانگداز و جان شکر
یک زمان خالی نه از صد درد و سوز
گوییا افشاند در مهد تموز
سوزها پیدا و آتش ناپدید
زخمهای فاش ناپیدا حدید
آتشی گر نیست این سوز از کجاست
ورنه خنجر اینهمه زخم از چه خاست
گر نباشد کژدمش در پیرهن
از چه افتاده است سوزش در بدن
کلبه های پر زدود است و بخار
آتشش پنهان و دودش آشکار
هم دماغ جان او گشته عفن
روز و شب از بس کشد گند نتن
گندها پیدا ولی مردار نیست
هر رگ او پر ز زهرمار نیست
تا برهنه سازدش دست اجل
پاک سازد مرگ از چشمش سبل
پیرهن بیند سراسر مارها
هم ز کژدم اندر آن خروارها
بر لحاف جانش افتاده شرار
گند و دودش بر شده از هر کنار
صد سگی گر هست در شلوار او
مار و افعی هر نخ دستار او
جمله ی اینها قرین و همنشین
باشد او را از لحد تا بوم دین
این سخن اندر میان شد معترض
باز آیم بر سر اصل غرض
اندران روضه خلیل سرفراز
با قرین خود به صد اعزاز و ناز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رو بخوان از مصحف حق قد نری
قد تقلب وجهک نحوالسماء
هوش مصنوعی: این بیت به دعوت به توجه و تلاوت آیات الهی اشاره دارد. از فرد خواسته می‌شود که با نگاهی به آیات الهی، وجه خود را به سوی آسمان و حقیقت تغییر دهد و قدری از دنیای مادی دور شود. به نوعی، تلاشی است برای ارتقاء روحی و معنوی از طریق مطالعه و درک معانی عمیق.
آن خلیل باوفای نیک خو
هم بگفت الا که حسبی علمُهُ
هوش مصنوعی: آن دوست وفادار و نیکو خصال گفت: جز این نیست که دانش او منبع فخر من است.
نی اعانت جست از روح القدس
نی گشود اندر دعا ولا نه لعس
هوش مصنوعی: در این بیت گفته می‌شود که اگر کسی از روح القدس یا الهام الهی مدد نگیرد، دعا و درخواست او به جایی نمی‌رسد و نتیجه‌ای نخواهد داشت. به نوعی نشان‌دهنده اهمیت رحمت و راهنمایی الهی در تحقق خواسته‌ها و دعاهاست.
از شرار آتشش پروا نبود
در دلش جز یاد آن یکتا نبود
هوش مصنوعی: او از شعله‌های آتش نمی‌ترسید و در دلش جز یاد آن یکتن هیچ چیزی نبود.
پس به استمساک آن حبل وثیق
اندر آتش برفتاد از منجنیق
هوش مصنوعی: پس به وسیله آن طناب محکم، در آتش افتاد و از دستگاه منجنیق به سمت جلو پرتاب شد.
منجنیق از تاب غم بیتاب شد
آتش از خجلت تو گفتی آب شد
هوش مصنوعی: منجنیق به خاطر غم و ناراحتی بی‌قرار شده و آتش به خاطر شرم تو به حالت آب درآمده است.
چون در آتش اوفتاد آن سرفراز
گفت بنگر حالم ای دانای راز
هوش مصنوعی: زمانی که او به آتش افتاد، فوری گفت: "ای دانای راز، حال و روز مرا تماشا کن."
کامد از حق با جلال و با عتاب
سوی آن آتش خطاب مستطاب
هوش مصنوعی: حق با وقار و سرزنش وارد شد و به سوی آن آتش پر از شگفتی خطاب کرد.
سرد و سالم شو که فرمایم چنین
سرد و سالم همچو فردوس برین
هوش مصنوعی: سرد و آرام باش، زیرا من می‌گویم که باید مانند بهشت برین آرام و سالم باشی.
ای حرارت تو ز آتش دور شو
ای شرارت زین شرر مهجور شو
هوش مصنوعی: ای آتش، حرارت تو را به دور برانم، ای شرارت، از این شعله دور شو.
زین شرار ای شعله تو خاموش شو
جمله آذرگون و آتش پوش شو
هوش مصنوعی: از این آتش و حرارت کم کن و آرام بگیر، همه چیز را که بر اثر آتش به وجود آمده بپوشان و محافظت کن.
ای دره تو غیرت ارتنگ باش
رشک صد کشمیر و هفتصد پنگ باش
هوش مصنوعی: ای دره، تو باید با شهامت و غیرت خود، به اندازه‌ای باشی که حسادت همه‌ی کشمیر و دیگر سرزمین‌ها را برانگیزی.
ای سعیر تفته تو گلزار شو
ای زمین شوره نرگس زار شو
هوش مصنوعی: ای آتش خشمگین، به گلستان تبدیل شو؛ ای سرزمین شوره‌زار، به باغ نرگس تبدیل شو.
گلستان شو بوستان شو باغ شو
هم چمن هم مرغزار و راغ شو
هوش مصنوعی: به دنیای زیبایی و سرسبزی قدم بگذار، جایی که گل‌ها و درختان هستند، و از طبیعت و زندگی لذت ببر.
چشمه ها در این چمن جاری شوید
بارها اشباح و انواری شوید
هوش مصنوعی: چشمه‌ها در این دشت به طور مکرر جاری می‌شوند و ارواح و نورها را به وجود می‌آورند.
خارها گلهای ریحانی شوید
سنگها یاقوت رمانی شوید
هوش مصنوعی: خارها به گل‌های خوشبو تبدیل می‌شوند و سنگ‌ها به جواهرات قیمتی بدل می‌گردند.
خود برون آرید گلبنها ز خاک
میوه های غنچه ها از آن شتاک
هوش مصنوعی: بیرون بیاورید گل‌ها را از زمین و میوه‌های جوان را از ساقه‌ها.
سروها قدها برافرازید راست
نارونها جویباران از شماست
هوش مصنوعی: سروها قدهای خود را راست کنید، زیرا جویبارها به وجود شما وابسته‌اند.
ای بنفشه گرد چشمه سر برار
ای الاله در خیابان کن قرار
هوش مصنوعی: ای بنفشه، به خاطر زیبایی‌ات، سر خود را بر روی چشمه بگذار و ای معبود، آرامش را در خیابان‌ها قرار بده.
بارگه زن اندرین دشت ای بهار
چتر طاوسی فکن از هر کنار
هوش مصنوعی: ای بهار، در این دشت زیبا، به گرداگرد خود مانند چتری از پرهای طاووس، زیبایی و رونق بیفشان.
ای صبا از این چمن غافل مشو
ای نسیم از عرضه اش بیرون مرو
هوش مصنوعی: ای نسیم، از این باغ غافل نشو و دور نرو.
ترک کن از این چمن دامن کشان
عطر گل بر گیسوی سنبل فشان
هوش مصنوعی: از این باغ دور شو و با دامن خود عطر گل‌ها را بر موهای سنبل نپاش.
چون خطاب حق به آن آتش رسید
خیمه فروردین به آن صحرا کشید
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان الهی به آن آتش رسید، خیمه‌های بهار به آن دشت منتقل شد.
آمد آنجا موسم اردی بهشت
آن زمین شد رشک مینو و بهشت
هوش مصنوعی: فصل بهار فرا رسیده و آن مکان به زیبایی و طراوت باغ‌های بهشتی تبدیل شده است.
بارگه افراشت سلطان بهار
با سپاه سرو و شمشاد و چنار
هوش مصنوعی: بهار با جلال و شکوهی همچون یک پادشاه، همراه با درختان سرو، شمشاد و چنار به میدان آمده است.
کرد برپا اندر آن دشت از سحاب
خیمه ی سیمابی زرین طناب
هوش مصنوعی: در آن دشت، از ابرها چادری از نور و درخشش برپا شد که به زیبایی همچون نقره می‌درخشید.
نطع مینایی ز سبزه گسترید
باد آزاری دران دامن کشید
هوش مصنوعی: نسیم ملایم و خوشبو بر روی فرشی از سبزه و گل می‌وزد و با لطافت خاصی دامن این زیبایی را به آرامی تکان می‌دهد.
هر کناری چشمه ی آبی روان
بر لب هر چشمه ای سروی روان
هوش مصنوعی: در هر گوشه، چشمه‌ای از آب زلال جاری است و بر کنار هر چشمه، درخت سرسبز و بلندی به چشم می‌خورد.
بر سر هر سرو قمری در نوا
همچو تسبیح ملایک در سما
هوش مصنوعی: بر روی هر درخت بلند و زیبا، صدایی به مانند ذکر فرشتگان در آسمان به گوش می‌رسد.
هر کناری گلبنی سر بر زده
در سر هر گلبنی گل سر زده
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای گلی در حال شکوفایی است و در کنار هر گل، گل دیگری در اوج زیبایی خود قرار دارد.
پای هر گل عندلیبی در فغان
بر نوای نغمه قدوسیان
هوش مصنوعی: هر گلی که وجود دارد، عطر و صدای دلنواز آن، مورد توجه و ستایش پرندگان خوش‌نوا قرار می‌گیرد.
جلوه گر هر سو عروسان چمن
نوعروسان انجمن در انجمن
هوش مصنوعی: هر طرف شاهد زیبایی‌هایی هستیم که مانند عروس‌های باغ گل می‌درخشند و در کنار هم جمع شده‌اند.
همچو رقاصان به رقص از هر کنار
پای کوبان سرو و دست افشان چنار
هوش مصنوعی: مانند رقاصانی که از هر سو به رقص در می‌آیند، درختان سرو و چنار با جنبش و شادی، پا به زمین می‌کوبند و شاخه‌های خود را به سمت آسمان می‌افشانند.
گیسوی سنبل پریشان از صبا
دیده نرگس پر از آب حیا
هوش مصنوعی: موهای پریشان و زیبای سنبل به نسیم صبح آغشته شده و چشم‌های نرگس پر از شرم و حیا هستند.
زآنچه گویم شرح آن بالاتر است
در بیانش خامه من ابتر است
هوش مصنوعی: آنچه که می‌گویم و توضیح می‌دهم، از آنچه در کلمات جا می‌گیرد فراتر است و توان بیان آن را ندارم.
اندر این گلشن خلیلا می خرام
کامد این آتش تورا برد و سلام
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، خوشحالی به پا می‌خیزد. این آتش عشق تو را به خود جلب کرده و تو را به سلامی فرا می‌خواند.
آن ملک کش حق امیر سایه کرد
با خلیلش همدم و همسایه کرد
هوش مصنوعی: آن مملکت که خداوندش را بزرگ و محترم قرار داده است، با خلیل الله (ابراهیم) دوستی و همسایگی برقرار کرد.
همچنانکه مؤمنان را در لحد
از جهان قدس همدم می رسد
هوش مصنوعی: همان‌طور که مؤمنان در قبر از دنیای پاک و الهی دوستان و همراهانی دارند.
کافران را هم ز سجین لعین
می رسد همدم بخوان بئس القرین
هوش مصنوعی: کافران نیز مجبورند با عذاب و در مکانی بدی زندگی کنند و همدمی برای خود داشته باشند که بسیار ناامیدکننده و ناپسند است.
ای قرین نیک و بد در آن جهان
پیش تو از تو نیاید میهمان
هوش مصنوعی: ای همراه خوب و بد، در آن دنیا مهمان تو نخواهی بود.
بلکه تا بودی تو همراه تو بود
هم رفیق گاه و بیگاه تو بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کنار تو بودم، همیشه همراهم بودی و گاهی رفیق من بودی.
هم به شب همخوابه بودت تا سحر
هم به روزت هم دکان و هم سفر
هوش مصنوعی: همواره در کنار تو هستم، چه در شب که به خواب می‌رویم و چه در روز که همراه تو هستم در کار و سفر.
یک نفس از تو نمی گشتی جدا
خواه مسجد بودی و خواهی خلا
هوش مصنوعی: هرگز از تو جدا نمی‌شدم، خواه در مسجد باشی یا در بیابان.
پرده بودی لیک بر چشم سرت
پنبه اندر گوش بودی بر درت
هوش مصنوعی: پرده‌ای وجود داشت، اما بر چشمانت پرده‌ای کشیده شده بود و چیزی در گوشت بود که صدای در را نمی‌شنیدی.
می ندیدی همدم و همخوابه را
همنشین حجره و سردابه را
هوش مصنوعی: تو حتی همدم و همراه خود را نمی‌دیدی و تنها در کنار دیوار و مکان سرد و تاریک نشسته بودی.
بیند این یک خانه ی دل تابناک
بام و دهلیزش پر از انوار پاک
هوش مصنوعی: این یک خانه دلنشین و روشن است که سقف و ورودی آن پر از نورهای پاک و زیباست.
هم ماشم جان معطر باشدش
پر ز بوی مشک و عنبر باشدش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود ما نیز چون جان ما معطر و خوشبو است و پر از عطرهای خوشی مانند مشک و عنبر.
می نداند لیک نور روی کیست
عطرها از سنبل گیسوی کیست
هوش مصنوعی: نمی‌داند اما می‌داند که زیبایی چهره کیست و عطرها از کجا به مشام می‌رسند.
چون برافتد پرده جسم از میان
چون شود از مرگ روشن جسم و جان
هوش مصنوعی: زمانی که پرده جسم از میان کنار برود و از مرگ، روشنایی جسم و جان نمایان شود.
دلبری بیند سراسر نور پاک
طعنه زن رویش به مهر تابناک
هوش مصنوعی: دلربایی تمام وجودش از نور پاک پر شده است و با نگاهی پر از طعنه، به چهره‌ای که مانند خورشید می‌درخشد، خیره می‌شود.
صد هزاران نافه مشک ختن
پیش خط مشکبار او نتن
هوش مصنوعی: هزاران نافه خوشبو از مشک ختن در برابر خطی که او دارد، چیزی به حساب نمی‌آید.
داند این نور از مه رخسار اوست
داند آن بو از گل گلزار اوست
هوش مصنوعی: این نور نشانه چهره زیبا و درخشان اوست و این عطر، از گل‌های سرسبز باغ او ناشی می‌شود.
لذت دیدار و وصل بی حجاب
صحبت جان پرور و ذوق خطاب
هوش مصنوعی: لذت ملاقات و بودن با هم، بدون هیچ مانع یا پوششی، گفت‌وگویی است که جان را پرورش می‌دهد و احساس خوشحالی و شوق را به ارمغان می‌آورد.
از پس مردن شود جانا مزید
بر بها و نور آن عطر شدید
هوش مصنوعی: پس از مرگ، ای محبوب، جان تو بیشتر از آنچه که هست ارزشمند و نور تو بوی دلپذیری را منتشر می‌کند.
وان دگر یک می رود باکش وفش
بیندش بیننده چون سلطان تکش
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر نیز در حال گذر است و وقتی که به او نگاه می‌کنند، مانند سلطان تنها به نظر می‌رسد.
لیک جانش پر ز سوز است و شرر
سوزهای جانگداز و جان شکر
هوش مصنوعی: اما جان او پر از درد و سوز است، سوزهایی که جان را به شدت آزار می‌دهند و این دردها تلخ و ناگوارند.
یک زمان خالی نه از صد درد و سوز
گوییا افشاند در مهد تموز
هوش مصنوعی: مدت زمانی را تصور کن که پر از درد و رنج است، گویی در فصل گرما، آتش دل انسان را شعله‌ور کرده‌اند.
سوزها پیدا و آتش ناپدید
زخمهای فاش ناپیدا حدید
هوش مصنوعی: دردها و رنج‌ها نمایان هستند اما شعله‌های واقعی آنها دیده نمی‌شوند، زخم‌های عمیق و ناراحت‌کننده نیز در ظاهر پنهانند.
آتشی گر نیست این سوز از کجاست
ورنه خنجر اینهمه زخم از چه خاست
هوش مصنوعی: اگر این آتش واقعی نیست، پس این درد و سوزش از کجا نشأت می‌گیرد؟ و اگر این سوزش واقعی است، پس زخم‌های عمیق ناشی از آن چگونه به وجود آمده است؟
گر نباشد کژدمش در پیرهن
از چه افتاده است سوزش در بدن
هوش مصنوعی: اگر در پیراهنش کسی وجود نداشته باشد، چرا بدنش اینگونه می‌سوزد؟
کلبه های پر زدود است و بخار
آتشش پنهان و دودش آشکار
هوش مصنوعی: کلبه‌ها پر از خاک و غبار است و بخار آتش در آن‌ها دیده نمی‌شود، اما دود آن به وضوح نمایان است.
هم دماغ جان او گشته عفن
روز و شب از بس کشد گند نتن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که شخصی به دلیل آزار و مشقت‌های روزمره و ارتباط با چیزهای ناپسند، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و حتی عطر خوب زندگی برای او به تلخی و زشتی تبدیل شده است. به عبارتی، زندگی روزمره و مشکلات آن باعث شده تا او احساس ناخوشایندی داشته باشد و زندگی‌اش تبدیل به محیطی ناپسند و کدر شود.
گندها پیدا ولی مردار نیست
هر رگ او پر ز زهرمار نیست
هوش مصنوعی: زشتی‌ها و ناپاکی‌ها آشکار است، اما چیزی از بین نرفته و مرده نیست. هر قسمت از او پر از زهر و تلخی نیست.
تا برهنه سازدش دست اجل
پاک سازد مرگ از چشمش سبل
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که مرگ به‌طور ناگهانی و بدون هیچ گونه تردیدی، انسان را از دنیا می‌برد و او را از تمام قید و بندهای زندگی آزاد می‌کند. در این حالت، فرد با واقعیت مرگ روبرو می‌شود و نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد.
پیرهن بیند سراسر مارها
هم ز کژدم اندر آن خروارها
هوش مصنوعی: پیرهنی که می‌پوشی، پر از مارهاست و این نشان‌دهنده‌ی وجود خطرهایی است که در اطراف ما وجود دارد. در واقع، ممکن است در دل یک چیز به ظاهر عادی، مشکلات و تهدیدات پنهانی وجود داشته باشد.
بر لحاف جانش افتاده شرار
گند و دودش بر شده از هر کنار
هوش مصنوعی: بر روی ملافه جانش شعله‌ای از آتش و دود نشسته است که از هر سو به بیرون می‌زند.
صد سگی گر هست در شلوار او
مار و افعی هر نخ دستار او
هوش مصنوعی: اگرچه در ظاهر او ممکن است آرام و بی‌خطر به نظر برسد، اما در باطن ممکن است خطرات و مشکلات زیادی وجود داشته باشد.
جمله ی اینها قرین و همنشین
باشد او را از لحد تا بوم دین
هوش مصنوعی: تمام این موارد به هم مرتبط و همراه یکدیگر هستند و او را از مرگ تا سرزمینی که ایمان در آن است، دنبال می‌کند.
این سخن اندر میان شد معترض
باز آیم بر سر اصل غرض
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که بعد از بیان این موضوع، ممکن است به بحث‌های قبلی برگردم و دوباره به هدف اصلی بپردازم.
اندران روضه خلیل سرفراز
با قرین خود به صد اعزاز و ناز
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی که خلیل (ابراهیم) با افتخار در آن حضور دارد، او با همراه خود به شکلی با شکوه و با احترام ویژه‌ای زندگی می‌کند.