بخش ۱۸۴ - داستان آن گدا که هرچه به او دادند نگرفت
یک بزرگی می گذشت اندر رهی
دید ناگه بر لب بامی مهی
مه نه بل خورشید چارم آسمان
روی او بر آسمان پرتوفشان
از کمان ابروان مشکبار
صید افکن از یمین و از یسار
وز کمند گیسوان تابدار
بسته پای رهروان از هر کنار
آن نگار صید جو از طرف بام
با نگاهی ساخت کار آن همام
دل ز عارف برد بالا با کمند
با کمند آن دو گیسوی بلند
دل ربود از سینه و هوشش ز سر
بیدل و بیهوش ماند آن ره سپر
سوی منزل رفت و دندان بر جگر
نی خبر از پای او را نی ز سر
یک دو روزی خون دل خورد و خزید
عاقبت عشقش عنان از کف کشید
آتش عشقش شرر انگیز شد
جام صهبای غمش لبریز شد
خانه بر او تنگ شد چون چشم میم
دشت شد چون دوزخ و گلشن جحیم
پس گذر افکند اندر پای بام
نی اثر زان دید و نی بشنید نام
پس یکی زنبیل چون عباس دوس
برگرفت و جست چون تیری ز قوس
رفت سوی خانه ی آن دلربا
گفت یاران چیزی از بهر خدا
شیئی لله شیئی لله ای مهان
من گدای عاجزم بس مستهان
بر در آن خانه بس فریاد کرد
تا که صاحبخانه او را یاد کرد
سعی و همت هست مفتاح فرج
من قرع باباً وقد لج ولج
هرکه در زد خانه ای را عاقبت
درگشایندش به مهر و مرحمت
نیست از دون همتی چیزی بتر
کو ز بی همت کسی محرومتر
سعی و همت در کسی چون جمع شد
بزم عالم را چراغ و شمع شد
من چنین دانم که آن مسکین گدا
می شود از سعی و همت پادشا
می توان از سعی بر افلاک شد
ای خوش آنکو ساعی و چالاک شد
راه آن باید ولی جست از نخست
وانگهی پیمود ره چالاک و چست
از کسالت مرد ابتر می شود
لایق روبند و معجر می شود
زاید از دون همتی ای یار فرد
ذلت و عجز و زبونی بهر مرد
وز کسالت نکبت و ادبار زاد
تا چه زاید خود از این دو ای عماد
بخش ۱۸۳ - علو مقام و مرتبه رضاء بقضای الهی و تسلیم: این دعا باشد گریزی از رضاشبخش ۱۸۵ - رجوع به حکایت گدای عاشق: یک کنیز آمد بکف یکتای نان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک بزرگی می گذشت اندر رهی
دید ناگه بر لب بامی مهی
هوش مصنوعی: یک فرد بزرگ در حال عبور از راهی بود که ناگهان نگاهی به بالای یک بام انداخت و ماهی را مشاهده کرد.
مه نه بل خورشید چارم آسمان
روی او بر آسمان پرتوفشان
هوش مصنوعی: ماه نیست، بلکه خورشید است که در چهار جهت آسمان میتابد و نورش بر آسمان میافشانند.
از کمان ابروان مشکبار
صید افکن از یمین و از یسار
هوش مصنوعی: از ابروان زیبا و پر curve خود، تیر عشق را به سمت راست و چپ رها کن.
وز کمند گیسوان تابدار
بسته پای رهروان از هر کنار
هوش مصنوعی: از دستهای گیسوان بلند و نرم، راهروها در هر سو گرفتار شدهاند.
آن نگار صید جو از طرف بام
با نگاهی ساخت کار آن همام
هوش مصنوعی: آن دلبر زیبا که در بام حاضر است، با نگاهش دل آن قهرمان را تسخیر کرد.
دل ز عارف برد بالا با کمند
با کمند آن دو گیسوی بلند
هوش مصنوعی: دل عاشق با نیرنگ و جاذبهی زیبایی آن دو گیسوی بلند عارف را تسخیر کرد و او را متعجب کرد.
دل ربود از سینه و هوشش ز سر
بیدل و بیهوش ماند آن ره سپر
هوش مصنوعی: دل از سینه بیرون رفت و عقلش نیز از سرش رخت بربست، و او که بیدل و بیهوش بود، در آن مسیر همچنان بیخبر ماند.
سوی منزل رفت و دندان بر جگر
نی خبر از پای او را نی ز سر
هوش مصنوعی: او به سمت خانه رفت و به خاطر غم و اندوهش دندانش را بر جگر فشرد؛ اما هیچ کس از حال او و وضعیتش خبری نداشت و کسی نمیدانست که او در چه حالی است.
یک دو روزی خون دل خورد و خزید
عاقبت عشقش عنان از کف کشید
هوش مصنوعی: مدتی را با زحمت و درد در دل گذرانید، اما در نهایت عشقش کنترل زندگیاش را از دست داد و رهایی یافت.
آتش عشقش شرر انگیز شد
جام صهبای غمش لبریز شد
هوش مصنوعی: عشق او به شدت شعلهور شد و دلی پر از غم و اندوه پیدا کردم.
خانه بر او تنگ شد چون چشم میم
دشت شد چون دوزخ و گلشن جحیم
هوش مصنوعی: خانه برای او تنگ شد و حالش مانند دشت وسیع است، که مثل جهنم و بهشت به نظر میرسد.
پس گذر افکند اندر پای بام
نی اثر زان دید و نی بشنید نام
هوش مصنوعی: پس از آنکه گذشت، اثر نی را در پای بام دید و نام او را نشنید.
پس یکی زنبیل چون عباس دوس
برگرفت و جست چون تیری ز قوس
هوش مصنوعی: پس یکی زنبیل مانند عباس دو دستی برداشت و به سرعت همانند تیری که از کمان پرتاب میشود، حرکت کرد.
رفت سوی خانه ی آن دلربا
گفت یاران چیزی از بهر خدا
هوش مصنوعی: به سوی خانهی آن دلکش رفت و گفت: دوستان، چیزی برای رضای خدا بیاورید.
شیئی لله شیئی لله ای مهان
من گدای عاجزم بس مستهان
هوش مصنوعی: ای مهمانان، هر چیزی از آن خداست، من هم گدای ناتوان شما هستم که بسیار حقیر و کوچک هستم.
بر در آن خانه بس فریاد کرد
تا که صاحبخانه او را یاد کرد
هوش مصنوعی: او به اندازهی زیادی در کنار در آن خانه فریاد زد تا اینکه صاحبخانه توجهش به او جلب شد.
سعی و همت هست مفتاح فرج
من قرع باباً وقد لج ولج
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش کلید گشایش مشکلات است. هر که در را بکوبد و پافشاری کند، به نتیجه خواهد رسید.
هرکه در زد خانه ای را عاقبت
درگشایندش به مهر و مرحمت
هوش مصنوعی: هر کسی که با نیکی و محبت به سراغ کسی بیفتد، در نهایت او را با مهربانی و لطف پذیرا خواهند شد.
نیست از دون همتی چیزی بتر
کو ز بی همت کسی محرومتر
هوش مصنوعی: کسی که پایینتر از حد خودش است و همت ندارد، هیچچیز بدتر از او نیست، زیرا کسی که همت ندارد، از همه بیهمتتر و محرومتر است.
سعی و همت در کسی چون جمع شد
بزم عالم را چراغ و شمع شد
هوش مصنوعی: وقتی که تلاش و اراده در کسی تجلی پیدا کند، میتواند به مانند چراغ و شمعی، روشنایی و نور به زندگی و دنیای اطرافش ببخشد.
من چنین دانم که آن مسکین گدا
می شود از سعی و همت پادشا
هوش مصنوعی: من بر این باورم که آن فرد فقیر و بیچاره به خاطر تلاش و کوشش پادشاه، دچار فقر و تهیدستی میشود.
می توان از سعی بر افلاک شد
ای خوش آنکو ساعی و چالاک شد
هوش مصنوعی: اگر تلاش و کوشش کنی، میتوانی به اوج و قلهها برسی. خوشا به حال کسی که پرجنب و جوش و فعال باشد.
راه آن باید ولی جست از نخست
وانگهی پیمود ره چالاک و چست
هوش مصنوعی: باید از آغاز مسیر را جستجو کرد و سپس با شتاب و سرعت آن را پیمود.
از کسالت مرد ابتر می شود
لایق روبند و معجر می شود
هوش مصنوعی: از بیحوصلگی و کسل بودن، آدم نمیتواند به چیزهای ارزشمند و زیبا دست یابد و به نوعی به پایینافتادگی دچار میشود.
زاید از دون همتی ای یار فرد
ذلت و عجز و زبونی بهر مرد
هوش مصنوعی: ای دوست، از همت پایین و ناتوانی، ذلت و ضعف برای مردان به وجود میآید.
وز کسالت نکبت و ادبار زاد
تا چه زاید خود از این دو ای عماد
هوش مصنوعی: از کسالت و بدشانسی و ناکامی که به آن دچار شدهای، بدان که چه برکاتی میتواند از این دو وضعیت برای تو به وجود آید، ای عماد.

ملا احمد نراقی