بخش ۱۸۳ - علو مقام و مرتبه رضاء بقضای الهی و تسلیم
این دعا باشد گریزی از رضاش
ای دعا رو رو تن ما و قضاش
هرکه در کوی رضا دارد مقام
جستن دفع قضایش شد حرام
آن دلی کاندر رضایش شاد شد
از غم هر دو جهان آزاد شد
بر مرادش کارها باشد همه
بر رضای او رود خورشید و مه
اختوران هم بر مراد او روان
بر مرادش گردش هفت آسمان
بادها هم بر مراد او جهند
ابرها هرجا که او خواهد روند
مردن هرکس به خاطرخواه اوست
زندگیها هم همه در راه اوست
زانکه او داند که عالم موبمو
هست اندر قبضه ی سلطان او
قطره باران بیفتد از سحاب
بی رضا و حکم آن عالیجناب
بی قضا و بی رضایش یک نفس
برنیاید از گلوی هیچ کس
جز به امر نافذش یکتن نمرد
لقمه ای کس بی رضای او نخورد
احتیاج از او و استغنا ازو
دیده ای گر کور و گر بینا ازو
هر عزیزی را عزیزی داده او
جمله ناچیزی و چیزی داده او
هم سر از او هست و هم دستار ازو
پایها از او و پا افزار ازو
عزت از او گنج از او دولت ازو
ذلت از او رنج از او محنت ازو
درد ازو درمان ازو بیمار ازو
گل از او گلشن ازو و خار ازو
من چه گویم درنیاید در شمار
هرچه باشد هست زامر کردگار
چونکه بنده در رضایش محو شد
هیچ چیزی را نخواهد بهر خود
می نبیند خویشتن را در میان
می نجوید غیر آن سلطان جان
چونکه می داند جهان را رام او
هست عالم سربسر بر کام او
بلکه عالم شد به فرمانش همه
هرچه باشد لذت جانش همه
فقر و ذلت شکر و حلوای او
زخم و دمل سندس و دیبای او
زندگی و مرگ او یک سان بود
بی تفاوت درد بیدرمان بود
بر سرش گر زخم و گر افسر یکی ست
در گلویش لقمه و نشتر یکی ست
گر بمیرد جمله فرزندان او
خندد و گوید همی قربان او
ملک و مالش رفت اگر یک سر به باد
گوید آنها هم نثار شاه باد
بلکه نی جوید بهشت و نی نعیم
نی ز دوزخ باشدش پروا نه بیم
راحتش اندر رضای حق بود
خواه دوزخ خواه فردوس ابد
اینچنین کس پس چرا گوید دعا
لابه کی آرد پی دفع قضا
جز مگر چون او دعا فرموده است
طالب عجز و دعاهای وی است
چونکه او جوید دعا اندر عطب
چون کند آن عجز و زاری را طلب
در دعا آید از این ره روز و شب
عجز و زاریها کند از این سبب
گر دعا و عجز می آرد به پیش
کی غرض دارد ازو مطلوب خویش
مطلب آن امتثال امر اوست
امتثال امر اویش طبع و خوست
استجابت هم نخواهد از دعا
چون گدایی باشد او را مدعا
شیئی لله گوید اما هیچ شیء
جز گدایی نیست قصد جان وی
در دعا گوید که ای یار عزیز
می نخواهم می نخواهم هیچ چیز
من نخواهم جز گدایی ای خدا
من گدایم من گدایم من گدا
از گدایی من گدایی خواستم
نی گدای گرده و حلواستم
بخش ۱۸۲ - جدا شدن خلیل از منجنیق و آمدن روح القدس به یاری او: چون رها از منجنیق آمد خلیلبخش ۱۸۴ - داستان آن گدا که هرچه به او دادند نگرفت: یک بزرگی می گذشت اندر رهی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این دعا باشد گریزی از رضاش
ای دعا رو رو تن ما و قضاش
هوش مصنوعی: این دعا میتواند نجاتی باشد از مشکلاتی که رضاش به وجود آورده است. ای دعا، بر ما و سرنوشت ما سایهگستر باش.
هرکه در کوی رضا دارد مقام
جستن دفع قضایش شد حرام
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر شناخت و محبت به خداوند قرار دارد، تلاش برای رسیدن به مقام و جایگاه را فراموش کند، زیرا این تلاش برای او بیفایده و ممنوع خواهد بود.
آن دلی کاندر رضایش شاد شد
از غم هر دو جهان آزاد شد
هوش مصنوعی: دل کسی که در رضایت خدا خوشحال شده باشد، از غمهای این دنیا و آن دنیا رهایی مییابد.
بر مرادش کارها باشد همه
بر رضای او رود خورشید و مه
هوش مصنوعی: هر کاری که او بخواهد، به طور مطلوب انجام میشود و همه چیز در خدمت رضایت اوست، حتی خورشید و ماه نیز.
اختوران هم بر مراد او روان
بر مرادش گردش هفت آسمان
هوش مصنوعی: اسبها نیز بر وفق خواسته او در حرکتند و هفت آسمان بر طبق ارادهاش در گردشاند.
بادها هم بر مراد او جهند
ابرها هرجا که او خواهد روند
هوش مصنوعی: بادها به خواسته او حرکت میکنند و ابرها در هر سمتی که او بخواهد میروند.
مردن هرکس به خاطرخواه اوست
زندگیها هم همه در راه اوست
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر آرزوها و خواستههایش میمیرد و زندگیها نیز همگی در مسیر رسیدن به آن خواستهها سپری میشود.
زانکه او داند که عالم موبمو
هست اندر قبضه ی سلطان او
هوش مصنوعی: چون او میداند که این دنیا تحت کنترل و سلطهی اوست و همه چیز در دست اوست.
قطره باران بیفتد از سحاب
بی رضا و حکم آن عالیجناب
هوش مصنوعی: باران با اراده و تصمیم آسمان نمیافتد و هرچند که به نظر میرسد نازک و بیاهمیت است، ولی نسبت به خواست بزرگ و ارادهای که آن را به وجود آورده بیاعتناست.
بی قضا و بی رضایش یک نفس
برنیاید از گلوی هیچ کس
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بدون اراده و خواست او حتی یک نفس هم بکشد.
جز به امر نافذش یکتن نمرد
لقمه ای کس بی رضای او نخورد
هوش مصنوعی: فقط به اراده و حکم او کسی نمیمیرد و هیچکس بدون خواسته او لقمهای نمیخورد.
احتیاج از او و استغنا ازو
دیده ای گر کور و گر بینا ازو
هوش مصنوعی: اگرچه برخی افراد نیاز و احتیاج به او دارند و برخی دیگر خود را بینیاز از او میدانند، در هر حال این حقیقت را درک کن که این وابستگی هیچگاه قابل انکار نیست، چه بینا باشی و چه کور.
هر عزیزی را عزیزی داده او
جمله ناچیزی و چیزی داده او
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی عزیزانی دارد، اما باید بدانیم که همه چیزهایی که به آنها میدهیم یا از آنها دریافت میکنیم، در نهایت ممکن است ارزش چندانی نداشته باشند.
هم سر از او هست و هم دستار ازو
پایها از او و پا افزار ازو
هوش مصنوعی: همه اجزای وجود از او تشکیل شدهاند؛ حتی سر و دست و پا، همه چیز به او وابسته است و از او نشأت میگیرد.
عزت از او گنج از او دولت ازو
ذلت از او رنج از او محنت ازو
هوش مصنوعی: عزت و ثروت و نعمت از اوست، و همچنین ذلت و رنج و سختی نیز از او به وجود میآید.
درد ازو درمان ازو بیمار ازو
گل از او گلشن ازو و خار ازو
هوش مصنوعی: تمام آلام و مشکلات از اوست و همچنین تمام چارهها و درمانها هم به او بازمیگردد. او منبع زندگی و زیباییهاست، و حتی ناگواریها و تلخیها نیز از او نشأت میگیرد.
من چه گویم درنیاید در شمار
هرچه باشد هست زامر کردگار
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بگویم، زیرا هر چه بگویم در حیطه شمارش نمیگنجد. همه چیز، هر آنچه که وجود دارد، از کارکرد خالق ناشی میشود.
چونکه بنده در رضایش محو شد
هیچ چیزی را نخواهد بهر خود
هوش مصنوعی: زمانی که بنده در خوشنودی و خشنودی خداوند غرق میشود، هیچ چیزی را برای خود نمیطلبد.
می نبیند خویشتن را در میان
می نجوید غیر آن سلطان جان
هوش مصنوعی: انسان در حال مستی و غرق در لذتهای دنیوی، خود را نمیبیند و تنها به دنبال حقیقتی میگردد که فراتر از خود و دیگران است، مانند جستوجویی برای یافتن بزرگترین و والاترین وجود.
چونکه می داند جهان را رام او
هست عالم سربسر بر کام او
هوش مصنوعی: چون او میداند که جهان چگونه است، همه چیز در خدمت او قرار دارد و جهان به طور کامل تحت فرمان اوست.
بلکه عالم شد به فرمانش همه
هرچه باشد لذت جانش همه
هوش مصنوعی: عالم به خواست او برپا شده و هر چیزی که وجود دارد، برای او لذتبخش است و موجب حیات او میشود.
فقر و ذلت شکر و حلوای او
زخم و دمل سندس و دیبای او
هوش مصنوعی: فقر و پستی او مانند شکر و شیرینی است که در واقع زخم و بیماری او را میپوشاند، همانطور که لباسهای گرانقیمت و زیبا (مانند سندس و دیبا) ظاهری زیبا دارند اما نمیتوانند دردهای درونی را پنهان کنند.
زندگی و مرگ او یک سان بود
بی تفاوت درد بیدرمان بود
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ او هیچ تفاوتی نداشت و او به درد بیدرمان خود بیتوجه بود.
بر سرش گر زخم و گر افسر یکی ست
در گلویش لقمه و نشتر یکی ست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر دو وضعیت، زخمی که بر سر شخص است و تاجی که بر سر دارد، به نوعی با هم یکی هستند. همچنین، در گلوی او هم لقمهای و هم نشتر (تیغ) وجود دارد که نشاندهنده تضاد یا دو گانگی و وضعیت دشواری است که او در آن قرار دارد. در واقع، این فرد در شرایطی پیچیده و دردناک به سر میبرد که هم احساس شوق و هم رنج را تجربه میکند.
گر بمیرد جمله فرزندان او
خندد و گوید همی قربان او
هوش مصنوعی: اگر همه فرزندان او بمیرند، او خواهد خندید و خواهد گفت که قربان او شوم.
ملک و مالش رفت اگر یک سر به باد
گوید آنها هم نثار شاه باد
هوش مصنوعی: اگر همهی ملک و داراییاش از بین برود، او همچنان به باد میگوید که آنها هم قربانی شاه باد هستند.
بلکه نی جوید بهشت و نی نعیم
نی ز دوزخ باشدش پروا نه بیم
هوش مصنوعی: انسان نه به دنبال بهشت است و نه به نعمتها، او نه از آتش دوزخ ترسی دارد و نه بیمی از آن.
راحتش اندر رضای حق بود
خواه دوزخ خواه فردوس ابد
هوش مصنوعی: آرامش او در رضایت خداوند است، چه در آتش دوزخ باشد و چه در بهشت همیشه.
اینچنین کس پس چرا گوید دعا
لابه کی آرد پی دفع قضا
هوش مصنوعی: پس چرا کسی دعا میکند و از خداوند درخواست میکند، اگر میداند که سرنوشت و قضای او از پیش تعیین شده است؟
جز مگر چون او دعا فرموده است
طالب عجز و دعاهای وی است
هوش مصنوعی: مگر اینکه کسی مثل او دعا کند، خواستهها و درخواستهای او از ناتوانی و نیاز به دعاهایش نشأت میگیرد.
چونکه او جوید دعا اندر عطب
چون کند آن عجز و زاری را طلب
هوش مصنوعی: وقتی که او از سر ناچاری و مشکل دعا میکند، چگونه میتواند این نقص و زاری را جستجو کند؟
در دعا آید از این ره روز و شب
عجز و زاریها کند از این سبب
هوش مصنوعی: دعا کردن با ناله و زاری در طول روز و شب، نشانهای از ناتوانی و نیاز انسان به کمک و رحمت الهی است. این حالات بر اثر مشکلات و دغدغههای زندگی به وجود میآید.
گر دعا و عجز می آرد به پیش
کی غرض دارد ازو مطلوب خویش
هوش مصنوعی: اگر دعا و ناتوانی به درگاه خداوند میبرد، پس چه نیازی به خواستهاش دارد؟
مطلب آن امتثال امر اوست
امتثال امر اویش طبع و خوست
هوش مصنوعی: موضوع این است که انجام دادن فرمان او، همانند طبیعت و ذات اوست.
استجابت هم نخواهد از دعا
چون گدایی باشد او را مدعا
هوش مصنوعی: اگر کسی دعا کند و آن دعا از قلبش بیان نشود و فقط به طور ظاهری و شبیه به گدایی باشد، مسلماً مستجاب نخواهد شد.
شیئی لله گوید اما هیچ شیء
جز گدایی نیست قصد جان وی
هوش مصنوعی: هر چیزی که به خداوند نسبت داده شود، در حقیقت چیزی جز درخواست و نیازمندی به او نیست. هیچ چیزی نمیتواند خود را مستقل از او نشان دهد.
در دعا گوید که ای یار عزیز
می نخواهم می نخواهم هیچ چیز
هوش مصنوعی: در دعا میگوید که ای دوست گرانقدر، من هیچ چیز جز می را نمیخواهم.
من نخواهم جز گدایی ای خدا
من گدایم من گدایم من گدا
هوش مصنوعی: من هیچ خواستهای جز این ندارم که تو را بپرستم و فقط به درگاهت بیفتم. من همواره خَدمتگزار و نیازمند تو هستم.
از گدایی من گدایی خواستم
نی گدای گرده و حلواستم
هوش مصنوعی: از من کسی طلب گدایی کرد، ولی من فقط برای دریافت نان و حلوا گدایی نمیکنم.

ملا احمد نراقی