بخش ۱۸۱ - آمدن ملائکه سموات به یاری خلیل الرحمن
چون شنیدند این خطاب آن قدسیان
از سما کردند رو در خاکدان
جمله بگشودند از هم بال و پر
جانب این دشت غبرا پی سپر
هر یکی جستی از آن دیگر سبق
تا بپایین آمدند از نه طبق
منجنیق اندر هوا برخاسته
کامد اول یک ملک آراسته
کای خلیل الله منم دارای باد
حق زمام باد در دستم نهاد
هم بده فرمان که گویم باد را
برکند این قوم بی بنیاد را
جله را بر کوه و بر صحرا زند
خیمه شان بر لجه ی دریا زند
هم بریزد آتش سوزانشان
هم به خانمان و هم بر جانشان
جسم و جانشان دود خاکستر کند
سروریها را ز سرشان درکند
هرکه بهر دیگری آتش فروخت
باید اول خود در آن آتش بسوخت
هرکه خواهد آتشی افروختن
بایدش در آتش خود سوختن
گفت ابراهیم او را کی ملک
مکرمت کردی جزاء خیرلک
ما و امت را برو با هم گذار
این من و این آتش این پروردگار
آتش اندر راه آن سلطان راد
گرچه صد دریا بود باد است باد
از پی آمد آن ملک دیگر روان
کای خلیل صدق و ای جان جهان
جمله دریاها به فرمان منند
کوهها لرزان ز توفان منند
رخصتی ده بحر را بر پر زنم
موج دریاها بر آن اخگر زنم
ناخدایم لیک توفانی کنم
در بسیط خاک ویرانی کنم
گفت رو رو حق ز تو خشنود باد
جان فدای آنکه هست و بود باد
چونکه در راه شه خوبان بود
آب و آتش پیش من یکسان بود
آبو آتش را بر من فرق نیست
دوستان را فکر حرق و غرق نیست
گر بسوزد این تنم قربان او
ور ببخشاید زهی احسان او
کان ملک دیگر ز پی آمد روان
صد ثنا و صد ستایش در دهان
کاین منم سرهنگ ابر و رعد و برق
گه به مغربشان کشم گاهی به شرق
رخصتی ده تا بگویم مر سحاب
اندر این آتش فرو ریزند آب
آتش نمرودیان ابتر کنم
هم از آن پس خاکشان برسر کنم
گفت آن شه هرچه باشد خوش بود
خواه باشد آب خواه آتش بود
من ز تو آتش ز تو ای محتشم
خواه در آبم فکن خواه آتشم
همچنین آمد از آن روحانیان
آنچه ناید در شمار و در بیان
هریکی را عذرخواه آمد خلیل
نی اعانت جست نی آمد دخیل
هر که آن گستاخ بزم شاه شد
از عوانان کی اعانت خواه شد
هرکه اندر بزم شه محرم بود
کی دخیل حاجب و دربان شود
هرکه داند شاه را دانای راز
کی به نزد ترجمان آرد نیاز
زان ملایک هیچ یک حاجت نخواست
سر در آتش منجنیق آورد راست
بخش ۱۸۰ - در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن: او دویدی خود سوی آن بحر تفبخش ۱۸۲ - جدا شدن خلیل از منجنیق و آمدن روح القدس به یاری او: چون رها از منجنیق آمد خلیل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شنیدند این خطاب آن قدسیان
از سما کردند رو در خاکدان
هوش مصنوعی: وقتی قدیسان این سخن را شنیدند، به خاطر عظمت آن، روی خود را به سوی خاک و زمین کردند.
جمله بگشودند از هم بال و پر
جانب این دشت غبرا پی سپر
هوش مصنوعی: همه با هم از سمت آن دشت خاکی بالها و سپرهای خود را گشودند.
هر یکی جستی از آن دیگر سبق
تا بپایین آمدند از نه طبق
هوش مصنوعی: هر یک از آنها برای پیروزی و برتری بر دیگری سعی کردند، تا اینکه به پایینترین سطح رسیدند و از ردههای بالا خارج شدند.
منجنیق اندر هوا برخاسته
کامد اول یک ملک آراسته
هوش مصنوعی: منجنیق به آسمان پرتاب شده و در حال آمدن است، در ابتدا یک پادشاه شیک و با عظمت.
کای خلیل الله منم دارای باد
حق زمام باد در دستم نهاد
هوش مصنوعی: ای ابراهیم خلیل، من هستم که مالک قدرت حق هستم و کنترل آن را در دستان خود دارم.
هم بده فرمان که گویم باد را
برکند این قوم بی بنیاد را
هوش مصنوعی: مرا دستور بده که بگویم باد، این گروه بیاساس و بیریشه را از جا برکند.
جله را بر کوه و بر صحرا زند
خیمه شان بر لجه ی دریا زند
هوش مصنوعی: ساختمان بزرگ آنها در کوه و دشت برپا میشود و همچنین در کنار دریا، چادرهایشان را بر میزنند.
هم بریزد آتش سوزانشان
هم به خانمان و هم بر جانشان
هوش مصنوعی: آتش سوزان آنها هم به خانهشان آسیب میزند و هم به جانشان صدمه میزند.
جسم و جانشان دود خاکستر کند
سروریها را ز سرشان درکند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود و زندگی آنها به مرور زمان از بین خواهد رفت و مقام و ارجمندی آنها را از سرشان دور میکند. در واقع، اشاره به زوال و فنا دارد و نشان میدهد که هیچ چیز در این دنیا دائمی نیست.
هرکه بهر دیگری آتش فروخت
باید اول خود در آن آتش بسوخت
هوش مصنوعی: هرکس بخواهد به دیگری ضرر رساند یا برای او مشکلی ایجاد کند، ابتدا خودش باید عواقب کارش را تحمل کند و در معرض آسیب قرار گیرد.
هرکه خواهد آتشی افروختن
بایدش در آتش خود سوختن
هوش مصنوعی: هرکس میخواهد آتشی روشن کند، باید ابتدا خودش در آتش آن سوختن را بپذیرد.
گفت ابراهیم او را کی ملک
مکرمت کردی جزاء خیرلک
هوش مصنوعی: ابراهیم از او پرسید: "کی تو را به مقام بزرگواریت رساندی؟ این پاداش خوبی برای توست."
ما و امت را برو با هم گذار
این من و این آتش این پروردگار
هوش مصنوعی: با هم به پیش برویم و از این وجود فردی و این آتش که نمایانگر پروردگار است، عبور کنیم.
آتش اندر راه آن سلطان راد
گرچه صد دریا بود باد است باد
هوش مصنوعی: هرچند که در مسیر آن پادشاه دلیر، آتش شعلهور است، اما وجود آن، مانند بادی است که از دریا عبور میکند.
از پی آمد آن ملک دیگر روان
کای خلیل صدق و ای جان جهان
هوش مصنوعی: بسیار بعد از آن، جان دیگری در حال حرکت است، ای خلیل راستین و ای جان جهانی.
جمله دریاها به فرمان منند
کوهها لرزان ز توفان منند
هوش مصنوعی: تمامی دریاها به فرمان من هستند و کوهها از شدت طوفان من در حال لرزشاند.
رخصتی ده بحر را بر پر زنم
موج دریاها بر آن اخگر زنم
هوش مصنوعی: اجازهای میخواهم که بر روی دریا پرواز کنم، و امواج دریا را بر روی جرقهها بریزم.
ناخدایم لیک توفانی کنم
در بسیط خاک ویرانی کنم
هوش مصنوعی: من فرماندهی کشتی خود هستم، اما میتوانم در گسترهی زمین طوفانی بهپا کنم و ویرانی بهوجود آورم.
گفت رو رو حق ز تو خشنود باد
جان فدای آنکه هست و بود باد
هوش مصنوعی: برو و از این که این حق به تو میرسد خوشحال باش. جانم فدای کسی باشد که وجود دارد و همیشه هست.
چونکه در راه شه خوبان بود
آب و آتش پیش من یکسان بود
هوش مصنوعی: زمانی که در مسیر عشق و محبت معشوقان قرار داشتم، برای من هیچ تفاوتی بین آب و آتش وجود نداشت.
آبو آتش را بر من فرق نیست
دوستان را فکر حرق و غرق نیست
هوش مصنوعی: برای من فرقی ندارد که با آب یا آتش روبهرو شوم. دوستانم نیز نگرانی از سوختن یا غرق شدن ندارند.
گر بسوزد این تنم قربان او
ور ببخشاید زهی احسان او
هوش مصنوعی: اگر بدنم بسوزد، فدای او میشود و اگر هم مرا ببخشد، چه احسان بزرگی از سوی اوست.
کان ملک دیگر ز پی آمد روان
صد ثنا و صد ستایش در دهان
هوش مصنوعی: ملک دیگری به سراغ او آمد و در دهان مردم از او صدها مدح و ستایش وجود داشت.
کاین منم سرهنگ ابر و رعد و برق
گه به مغربشان کشم گاهی به شرق
هوش مصنوعی: این من هستم که مانند سرهنگ ابرها و رعد و برقها، گاهی اوقات آنها را به سمت غرب میبرم و گاهی به سمت شرق.
رخصتی ده تا بگویم مر سحاب
اندر این آتش فرو ریزند آب
هوش مصنوعی: اجازه بده تا بگویم که آیا ابرها در این آتش میتوانند آب بریزند.
آتش نمرودیان ابتر کنم
هم از آن پس خاکشان برسر کنم
هوش مصنوعی: من آتش نمرود را خاموش میکنم و بعد از آن خاک آنها را بر سر میریزم.
گفت آن شه هرچه باشد خوش بود
خواه باشد آب خواه آتش بود
هوش مصنوعی: شاه گفت هرچه باشد، خوب است؛ چه آب باشد، چه آتش.
من ز تو آتش ز تو ای محتشم
خواه در آبم فکن خواه آتشم
هوش مصنوعی: من از تو شعلهای دارم، ای محتشم؛ خواه مرا در آب غرق کن، خواه مرا بسوزان.
همچنین آمد از آن روحانیان
آنچه ناید در شمار و در بیان
هوش مصنوعی: روحانیان چیزهایی را آوردند که نه قابل شمارش است و نه به آسانی میتوان آنها را بیان کرد.
هریکی را عذرخواه آمد خلیل
نی اعانت جست نی آمد دخیل
هوش مصنوعی: هر کس برای خود عذر میآورد، اما خلیل (حضرت ابراهیم) نه از کسی کمکی خواسته و نه به کسی وابسته است.
هر که آن گستاخ بزم شاه شد
از عوانان کی اعانت خواه شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در محضر شاه بیپروا و خودنمایی کند، به طور حتم از یاران و کمککنندگان نخواهد بود.
هرکه اندر بزم شه محرم بود
کی دخیل حاجب و دربان شود
هوش مصنوعی: هر کسی که در محفل شاه راهی دارد و به او نزدیک است، هرگز نیازی به واسطه و دربان ندارد تا به خواستهاش برسد.
هرکه داند شاه را دانای راز
کی به نزد ترجمان آرد نیاز
هوش مصنوعی: هر کسی که دانای شاه و رازهای او باشد، نیازی به ترجمهگر ندارد.
زان ملایک هیچ یک حاجت نخواست
سر در آتش منجنیق آورد راست
هوش مصنوعی: هیچیک از ملائکه چیزی از من نخواستند، بلکه بهطور مستقیم، آتش منجنیق را نزد من آوردند.

ملا احمد نراقی