بخش ۱۸۰ - در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن
او دویدی خود سوی آن بحر تف
بلکه گزگز جستی از شوق و شعف
اینچنین تا قرب دره آمدند
عالمی کافر در آنجا صف زدند
دره ها دیدند اندر اشتعال
شعله ها اندر جنوب و در شمال
سرکشیده شعله ها تا کهکشان
بر یسار و بر یمین آتش فشان
از تف جانسوز آن آتش کجا
می تواند کس گذارد پیش پا
لیکن ابراهیم از شوق شرر
هر زمان می خواست آید پیشتر
نی ز آتش بیم او را و نه باک
در دلش چیزی نه جز دانای پاک
حکم تکلیفش نبدگر پای بند
پاره کردی او دو صد زنجیر و بند
صد کمند آهنین بگسیختی
جانب آتش دوان بگریختی
بلکه صد دریای آتش بیدرنگ
در کشیدی خود بیکدم چون نهنگ
آب بود آن آتش و ماهی خلیل
وه چو آبی کوثری یا سلسبیل
لیک تکلیفش نگهداری نمود
از ره تکلیف خودداری نمود
پس ببستند آن گروهش دست و پا
تا به آتش افکنندش از جفا
قرب آتش بود لیکن چون محال
مانده حیران آن گروه بدخصال
چون در آتش افکنند آن شاه را
پس بسوزانند مهر و ماه را
کامد آن ابلیس چون پیری کهن
چاره جوشد در ماین انجمن
همچو کنکاران برایشان رخ نمود
پرده از رخسار کنکاری گشود
دادشان تعلیم علم منجنیق
منجنیقی ساخت بهر آن فریق
پس نشانیدندش اندر منجنیق
آن خلیل پادشاه بی رفیق
منجنیق از تاب خجلت تب گرفت
روز شد تاریک و رنگ شب گرفت
سرد شد بر جان خود آن دم اثیر
زآتش غم سوخت جان زمهریر
آن سه عنصر در گریز از بار خود
در تحیر آتش اندر کار خود
چون نسوزانم که اینم اقتضاست
طبع من سوزنده از امر خداست
چون بسوزم این خلیل داور است
خلق عالم را دلیل و رهبر است
دیده از دیدن فروبست آفتاب
چرخ را آمد سکون خاک اضطراب
سربسر اجزای عالم منتظر
تا چه فرماید ملیک مقتدر
باد در جولان که تا گوید خدا
اندران شهر افکند آن شعله ها
سرکشیده آب تا فرمان رسد
خویش را برقلزم آتش زند
آتش بیچاره خود آماده بود
تا از آن گبران برآرد گرد و دود
منتظر خاک و گشوده صد دهان
تا ببلعد زمره ی نمرودیان
مشکها بر دوش بگرفته سحاب
تا چه آید از خدا او را خطاب
موجها آورده دریاها به لب
تا چه فرمان آید ایشان را ز رب
صف کشیده جمله مرغان در هوا
تا کنند اندر رهش جانها فدا
کعبه سر برداشت ز اقطار حرم
تا ببیند حال معمار حرم
دلو بر کف چاه زمزم در صدد
تا مگر آبی بر آن آتش زند
اضطراب افتاد در رکن و مقام
شد صفا بی نظم و مروه بی نظام
چون کشیدند آن طناب منجنیق
واخلیلا شد بلند از هر فریق
شورشی افتاد در این نه قباب
در ثوابت گشت پیدا انقلاب
شور و غوغا شد بپا در لامکان
غلغله افتاد اندر قدسیان
غرفه ی بالائیان بی نور شد
حلقله ی کروبیان پرشور شد
صف طاعات ملک از هم بریخت
رشته ی تسبیح طاعتشان گسیخت
های و هوئی گشت پیدا در فلک
وحشتی افتاد در موج ملک
جمله افتادند در عجز و نیاز
کای خدا ای پادشاه کارساز
یک موحد نیست جز او در زمین
نیست یکتن حق پرست راستین
چون پسندیش ای خدای بی قرین
اینچنین مغلوب قوم ظالمین
در بسیط خاک و اقلیم شهود
جز سرش در سجده ات ناید فرود
در زمین جز او دل هشیار نی
غیر او شبها کسی بیدار نی
جز دلش یکدل به امید تو نیست
یک زبان گویای توحید تو نیست
کف به درگاهت جز او کس برنداشت
تخم مهرت را کسی جز او نکاشت
ای دریغ از ناله شبهای او
ای دریغ از هی هی و هیهای او
ای دریغ از قامت خم گشته اش
از دل بریان خوش آغشته اش
وان از فریاد یارب یاربش
گریه های روز و افغان شبش
سینه ی پاکش محبتهای توست
هم دل او خلوت تو گاه توست
کی توان دیدن چنین او را زبون
ای خدا در پنجه ی این قوم دون
یا بگو تا جمله جانبازی کنیم
با وی اندر آتش انبازی کنیم
همراه او تن در آتش درزنیم
آتش اندر بال و اندر پر زنیم
چون خلیل تو بسوزد ای جلیل
جان ما هم در رهش باشد سبیل
یا بده دستوری ای سلطان جان
تا زنیم آتش بر این نمرودیان
کوههاشان جمله بر سر افکنیم
جسمشان با خاک ره یکسان کنیم
لرزه اندازیم بر اندام خاک
خاک را از لوثشان سازیم پاک
سرنگون سازیم شهرستان شان
هم بسوزانیم خانمان آن
یا بفرما تا به او یاری کنیم
مر خلیلت را نگهداری کنیم
روز و شب گردیم اندر کوی او
چشم بد سازیم دور از روی او
پر کشیم و تا به افلاکش بریم
هم برون زین خاک ناپاکش بریم
شد خطاب از حق به آن کروبیان
کی برای خدمتم بسته میان
هست دستوری شما را سربسر
سوی خاکستان کنید اکنون سفر
مر خلیلم را هواداری کنید
گر یکی گوید دوصد چندان کنید
بخش ۱۷۹ - در بیان آتش انداختن زاغان سمند را: داشت زاغی در مقامی آشیانبخش ۱۸۱ - آمدن ملائکه سموات به یاری خلیل الرحمن: چون شنیدند این خطاب آن قدسیان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
او دویدی خود سوی آن بحر تف
بلکه گزگز جستی از شوق و شعف
هوش مصنوعی: او با شوق و شادی به سمت دریا دوید و از روی هیجان و عشق، جست و خیز کرد.
اینچنین تا قرب دره آمدند
عالمی کافر در آنجا صف زدند
هوش مصنوعی: این گونه بود که تا به نزدیکی هدف رسیدند، جمعیتی از کافران در آنجا صف بستند.
دره ها دیدند اندر اشتعال
شعله ها اندر جنوب و در شمال
هوش مصنوعی: درهها شعلههایی را در جنوب و شمال مشاهده کردند که به شدت زبانه میکشیدند.
سرکشیده شعله ها تا کهکشان
بر یسار و بر یمین آتش فشان
هوش مصنوعی: شعلهها به شدت زبانه میکشند و به دوردستها، حتی کهکشانها، گسترش مییابند و از هر دو سمت، آتش و هیجانی شدید را ایجاد میکنند.
از تف جانسوز آن آتش کجا
می تواند کس گذارد پیش پا
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از شدت و گرمای جانسوز آن آتش عبور کند.
لیکن ابراهیم از شوق شرر
هر زمان می خواست آید پیشتر
هوش مصنوعی: ابراهیم به خاطر شوقی که داشت، هر زمان میخواست جلوتر بیاید.
نی ز آتش بیم او را و نه باک
در دلش چیزی نه جز دانای پاک
هوش مصنوعی: او نه از آتش میترسد و نه هیچ هراسی در دلش وجود دارد، جز آگاهی از دانشمند پاک.
حکم تکلیفش نبدگر پای بند
پاره کردی او دو صد زنجیر و بند
هوش مصنوعی: زیرا او در حکم و تکلیف خود پایبند نیست، تو زنجیر و بندهای زیادی برایش پاره کردی.
صد کمند آهنین بگسیختی
جانب آتش دوان بگریختی
هوش مصنوعی: تو با تمام قدرت و استقامتت هم نتوانستی از آتش بگزی و فرار کنی.
بلکه صد دریای آتش بیدرنگ
در کشیدی خود بیکدم چون نهنگ
هوش مصنوعی: آنچنان که نهنگی بزرگ به سرعت به عمق دریا میرود، او هم بدون معطلی همهٔ آتشها را در خود فرومیبرد.
آب بود آن آتش و ماهی خلیل
وه چو آبی کوثری یا سلسبیل
هوش مصنوعی: آتش در واقع آب بود و ماهیای که خلیل نامیده شده، مانند آبی است که بهشتی و زندهکننده است.
لیک تکلیفش نگهداری نمود
از ره تکلیف خودداری نمود
هوش مصنوعی: اما او مسئولیتش را با دقت انجام داد، در حالی که از انجام وظیفه خودداری کرد.
پس ببستند آن گروهش دست و پا
تا به آتش افکنندش از جفا
هوش مصنوعی: گروهی او را دست و پایش را بستند تا بتوانند با بیرحمی او را به آتش بیفکنند.
قرب آتش بود لیکن چون محال
مانده حیران آن گروه بدخصال
هوش مصنوعی: آتش به نزدیکی است، اما آن گروه بدخلق به خاطر ناشدنی بودن وضعیت، حیرتزده و بهتزده ماندهاند.
چون در آتش افکنند آن شاه را
پس بسوزانند مهر و ماه را
هوش مصنوعی: وقتی که آن پادشاه را در آتش بیندازند، در ادامه باید خورشید و ماه را نیز بسوزانند.
کامد آن ابلیس چون پیری کهن
چاره جوشد در ماین انجمن
هوش مصنوعی: چنین به نظر میرسد که آن ابلیس، مانند یک پیرسالار که در جستجوی راه حلی است، در این محفل وارد شده است.
همچو کنکاران برایشان رخ نمود
پرده از رخسار کنکاری گشود
هوش مصنوعی: مانند دلقکها، چهرهای زیبا و شاداب از خود نشان دادند و پردهای که روی صورت آنها بود، کنار رفت و زیبایی واقعیشان نمایان شد.
دادشان تعلیم علم منجنیق
منجنیقی ساخت بهر آن فریق
هوش مصنوعی: آنها به من آموزش دادند که چگونه منجنیق بسازم، تا برای آن گروه خاص استفاده کنم.
پس نشانیدندش اندر منجنیق
آن خلیل پادشاه بی رفیق
هوش مصنوعی: پس او را در یک وسیله خاص پرتاب کردند، همانند ابراهیم خلیل، پادشاهی که هیچ یاری نداشت.
منجنیق از تاب خجلت تب گرفت
روز شد تاریک و رنگ شب گرفت
هوش مصنوعی: روز به خاطر خجالت و شرم تابش منجنیق، به تیرهگی و تاریکی گرایید و رنگ شب به خود گرفت.
سرد شد بر جان خود آن دم اثیر
زآتش غم سوخت جان زمهریر
هوش مصنوعی: در آن لحظه که درد و غم بر جانش چیره شد، احساس سردی کرد و جانش از آتش غم به شدت زخم خورده بود.
آن سه عنصر در گریز از بار خود
در تحیر آتش اندر کار خود
هوش مصنوعی: آن سه عنصر در تلاش هستند تا از سنگینی خود رهایی یابند و در همین حال، آتش در حال فعالیت و کار کردن است.
چون نسوزانم که اینم اقتضاست
طبع من سوزنده از امر خداست
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خود را بسوزانم، زیرا این خواستهی طبیعی من است که از ارادهی خدا ناشی میشود.
چون بسوزم این خلیل داور است
خلق عالم را دلیل و رهبر است
هوش مصنوعی: وقتی که من بسوزم، این خلیل (ابراهیم) شاهد و مددکار است که به مردم دنیا راه و نشانه میدهد.
دیده از دیدن فروبست آفتاب
چرخ را آمد سکون خاک اضطراب
هوش مصنوعی: چشم از تماشای نور خورشید باز ایستاد و در این حال، زمین در حالتی آرام به سر میبرد، در حالی که احساس نگرانی وجود داشت.
سربسر اجزای عالم منتظر
تا چه فرماید ملیک مقتدر
هوش مصنوعی: تمام اجزای جهان در انتظار هستند تا ببینند چه دستوری از خدای توانا صادر میشود.
باد در جولان که تا گوید خدا
اندران شهر افکند آن شعله ها
هوش مصنوعی: باد در حرکت است و میگوید خداوند در آن شهر شعلهها را بهوجود آورده است.
سرکشیده آب تا فرمان رسد
خویش را برقلزم آتش زند
هوش مصنوعی: آب به سطح آمده و منتظر است تا دستوری دریافت کند تا بتواند بر آتش بریزد و آن را خاموش کند.
آتش بیچاره خود آماده بود
تا از آن گبران برآرد گرد و دود
هوش مصنوعی: آتش بیچاره در حال آماده شدن بود تا از میان این افراد آتشپرست، خاکستر و دود به هوا برود.
منتظر خاک و گشوده صد دهان
تا ببلعد زمره ی نمرودیان
هوش مصنوعی: در انتظار خاک هستم، در حالی که دهها دهان باز کردهام تا گروهی از نمرودیان را ببلعند.
مشکها بر دوش بگرفته سحاب
تا چه آید از خدا او را خطاب
هوش مصنوعی: ابرها باران را با خود حمل میکنند تا ببینند خداوند چه پیامی برای آنها دارد.
موجها آورده دریاها به لب
تا چه فرمان آید ایشان را ز رب
هوش مصنوعی: امواج دریا به کنارهها رسیدهاند تا ببینند چه دستوری از خدا به آنها داده میشود.
صف کشیده جمله مرغان در هوا
تا کنند اندر رهش جانها فدا
هوش مصنوعی: مرغها به صف در آسمان ایستادهاند تا جان خود را برای او فدای عشق کنند.
کعبه سر برداشت ز اقطار حرم
تا ببیند حال معمار حرم
هوش مصنوعی: کعبه از دور و بر خود نگاهی به معمار حرم انداخت تا حال و روز او را ببیند.
دلو بر کف چاه زمزم در صدد
تا مگر آبی بر آن آتش زند
هوش مصنوعی: دلش بر این است که در کنار چاه زمزم، با پایین آوردن سطل، آبی پیدا کند تا بدین وسیله بر آتش درونش تسکین بخشد.
اضطراب افتاد در رکن و مقام
شد صفا بی نظم و مروه بی نظام
هوش مصنوعی: در فضای اضطراب و نگرانی، نظم و آرامش به هم ریخته و مکانهای مقدس به بینظمی دچار شدهاند.
چون کشیدند آن طناب منجنیق
واخلیلا شد بلند از هر فریق
هوش مصنوعی: زمانی که آن طناب منجنیق را کشیدند، نتیجهای به دست آمد که همه از آن حیرتزده شدند و هر گروهی بلندتر از دیگری فریاد زد.
شورشی افتاد در این نه قباب
در ثوابت گشت پیدا انقلاب
هوش مصنوعی: یک تحریک و شورش در این نه قشر ایجاد شده و تغییراتی در اصول و قواعد تثبیت شده به وجود آمده است.
شور و غوغا شد بپا در لامکان
غلغله افتاد اندر قدسیان
هوش مصنوعی: در فضایی بیکران، شور و هیاهویی به راه افتاده است و در میان فرشتگان صدا و فریاد بلندی برپا شده است.
غرفه ی بالائیان بی نور شد
حلقله ی کروبیان پرشور شد
هوش مصنوعی: غرفههای کسانی که در مقام بالا هستند، بدون نور و روشنایی شدند، در حالی که گردهمایی فرشتگان و موجودات لطیف، سرشار از شور و نشاط گردید.
صف طاعات ملک از هم بریخت
رشته ی تسبیح طاعتشان گسیخت
هوش مصنوعی: رشتهی عبادت و اطاعت بندگان خدا به هم ریخت و نظم و ترتیب آنها از بین رفت.
های و هوئی گشت پیدا در فلک
وحشتی افتاد در موج ملک
هوش مصنوعی: سروصدایی در آسمان به وجود آمد و ترس و وحشتی در میان موجودات ظاهار شد.
جمله افتادند در عجز و نیاز
کای خدا ای پادشاه کارساز
هوش مصنوعی: همه در وضعیت ناتوانی و نیاز قرار گرفتند و از خداوند، ای پادشاهی که همه کارها را سامان میدهد، کمک میطلبند.
یک موحد نیست جز او در زمین
نیست یکتن حق پرست راستین
هوش مصنوعی: در زمین فقط یک خدا معترف وجود دارد که اوست یکتا و تنها پرستشکننده حقیقی.
چون پسندیش ای خدای بی قرین
اینچنین مغلوب قوم ظالمین
هوش مصنوعی: ای خداوند یگانه و بیهمتا، وقتی به تو لطف میکنی و مورد پسندت قرار میگیرم، من اینگونه تحت تأثیر و تسلط قوم ستمگر قرار میگیرم.
در بسیط خاک و اقلیم شهود
جز سرش در سجده ات ناید فرود
هوش مصنوعی: در دنیای خاکی و در محیطی که میتوان مشاهده کرد، تنها سرِ اوست که در برابر تو به سجده میآید.
در زمین جز او دل هشیار نی
غیر او شبها کسی بیدار نی
هوش مصنوعی: در این زمین، جز او کسی نیست که دل روشن و هشیاری داشته باشد و در شبها نیز هیچکس جز او بیدار نیست.
جز دلش یکدل به امید تو نیست
یک زبان گویای توحید تو نیست
هوش مصنوعی: تنها دل اوست که به امید تو باقی مانده و هیچ زبانی نیست که بتواند به خوبی از یکتایی تو سخن بگوید.
کف به درگاهت جز او کس برنداشت
تخم مهرت را کسی جز او نکاشت
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خودت به خواستههای تو اهمیت نداد و تنها تو بودی که برای عشق و محبتت تلاش کردی.
ای دریغ از ناله شبهای او
ای دریغ از هی هی و هیهای او
هوش مصنوعی: ای کاش که نالههای شبهای او از یاد نرود و ای کاش صدای ناراحتی و گریههای او فراموش نشود.
ای دریغ از قامت خم گشته اش
از دل بریان خوش آغشته اش
هوش مصنوعی: ای کاش از قامت خمیدهاش که دل را آشفته کرده، یاد نکنیم.
وان از فریاد یارب یاربش
گریه های روز و افغان شبش
هوش مصنوعی: او با فریاد "یا رب" و زاریهای روزانهاش و نالههای شبانهاش، از دلتنگی و غم خود میگوید.
سینه ی پاکش محبتهای توست
هم دل او خلوت تو گاه توست
هوش مصنوعی: دلی که پاک و خالص است، پر از عشق و محبتهای توست و در واقع، دل او به یاد تو و به خاطر تو آرامش مییابد.
کی توان دیدن چنین او را زبون
ای خدا در پنجه ی این قوم دون
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند چنین شخصی را که در چنگال این قوم پست است، ببیند ای خدا؟
یا بگو تا جمله جانبازی کنیم
با وی اندر آتش انبازی کنیم
هوش مصنوعی: ای کاش بگویی تا همه با هم فدای او شویم و در آتش عشقش بازی کنیم.
همراه او تن در آتش درزنیم
آتش اندر بال و اندر پر زنیم
هوش مصنوعی: با او همراه میشویم و در آتش میسوزیم، آتش را در بال و پر خود میپاشیم.
چون خلیل تو بسوزد ای جلیل
جان ما هم در رهش باشد سبیل
هوش مصنوعی: هرگاه که خلیل (حضرت ابراهیم) آتش بسوزد، ای بزرگ، روح ما نیز در راه او سوزان باشد.
یا بده دستوری ای سلطان جان
تا زنیم آتش بر این نمرودیان
هوش مصنوعی: ای پادشاه عزیز، فرمانی صادر کن تا ما بر این نمرودیان آتش بزنیم.
کوههاشان جمله بر سر افکنیم
جسمشان با خاک ره یکسان کنیم
هوش مصنوعی: ما همه کوهها را زیر پا میگذاریم و بدنشان را مانند خاک راه میسازیم.
لرزه اندازیم بر اندام خاک
خاک را از لوثشان سازیم پاک
هوش مصنوعی: ما باعث میشویم که زمین بلرزد و به وسیلهی این لرزش، خاک را از آلودگیهای آنها پاک کنیم.
سرنگون سازیم شهرستان شان
هم بسوزانیم خانمان آن
هوش مصنوعی: ما شهرستان آنها را ویران کنیم و خانههایشان را نیز بسوزانیم.
یا بفرما تا به او یاری کنیم
مر خلیلت را نگهداری کنیم
هوش مصنوعی: بیا بگو تا به او کمک کنیم و از دوستت محافظت کنیم.
روز و شب گردیم اندر کوی او
چشم بد سازیم دور از روی او
هوش مصنوعی: ما روز و شب در کوی محبوب خود میگردیم و چشمزخم را از روی او دور نگه میداریم.
پر کشیم و تا به افلاکش بریم
هم برون زین خاک ناپاکش بریم
هوش مصنوعی: بیایید پرواز کنیم و به آسمانها برویم و از این خاک ناپاک رهایی یابیم.
شد خطاب از حق به آن کروبیان
کی برای خدمتم بسته میان
هوش مصنوعی: به آن فرشتگان که به خدمت خداوند مشغولند، خطاب شد که برای انجام وظیفه خود و خدمت به من، در میانه قرار بگیرید.
هست دستوری شما را سربسر
سوی خاکستان کنید اکنون سفر
هوش مصنوعی: شما میتوانید اکنون راهی سفر شوید، زیرا دستوری دارید که شما را به سوی طبیعت میبرد.
مر خلیلم را هواداری کنید
گر یکی گوید دوصد چندان کنید
هوش مصنوعی: اگر کسی از شما بخواهد که حمایت کنید، از خلیلم دفاع کنید، حتی اگر دیگری بگوید که این کار بیشتر از دو برابر باید انجام شود، به او توجه نکنید.

ملا احمد نراقی