گنجور

بخش ۱۷۹ - در بیان آتش انداختن زاغان سمند را

داشت زاغی در مقامی آشیان
بچه ها پرورد در آن زاغدان
روزی از آن آشیان پرواز کرد
یک سمندر پر در آنجا باز کرد
زاغهای زاغ را از هم درید
خونشان را خورد و از آنجا پرید
زاغ سوی آشیان چون بازگشت
با هزاران درد و غم انباز گشت
آشیان ویرانه دید و سرنگون
بچه هایش غرقه در غرقاب خون
بر پرید و بر سر کوهی نشست
سینه ی زاغان زآه و ناله خست
گاه رفتی بر هوا گاهی زمین
گه به فریاد آمدی گاهی انین
جمله زاغان گرد او جمع آمدند
حلقه ی ماتم به دور او زدند
کوهسار و دشت و صحرا باغ و راغ
پر شد از غوغای زاغ و بانگ زاغ
آن دریدی چینه دان از درد سوک
می زدی بر بال و بر چنگال نوک
هم از ایشان چاره ارشاد جست
اندرین ماتم ره امداد جست
گر کشیدید انتقام از این گروه
ورنه بگریزید از هر دشت و کوه
گر جفا بر من شد ای یاران گذشت
بود اگر مشکل اگر آسان گذشت
فکر کار خود کنید از این سپس
ورنه در عالم نبیند زاغ کس
جمله ی زاغان به فریاد آمدند
جمع گشتند و صف اندر صف زدند
لشکری انبه ز زاغان و زغن
گرد آمد اندرین ربع و دمن
بر سمندر حمله ور گردید زاغ
بر سمندر تنگ شد صحرا و راغ
حمله ها کردند با کوس و نفیر
جمله را کردند آن زاغان اسیر
پس بگفتند آنچه کردند از زغم
این ستمکاران به زاغان از ستم
انتقامش نیست غیر از سوختن
باید آتش بهرشان افروختن
خاروخس چندانکه بود اندوختند
پس در آنجا آتشی افروختند
آن سمندرها فکندند در وراغ
گفتی آمد بهر مکسوران کزاغ
آن سمندرها در آتش با نشاط
هر طرف اندر خرام و انبساط
پس گرفتند آن شررها در بغل
پر برآوردند در رقص الجمل
گاه غلتیدند در آتش بوجد
یارب این آتش بود یا دشت نجد
پیش از این ای کاش می گشتیم اسیر
تا فتادیم اندرین کاخ خزیر
اینکه می بینیم با صد آب و تاب
خود به بیداریست یارب یا بخواب
کاش زاغان پیش از این بر ما زدند
شعله بر جیپا درین تیما زدند
یارب این زاغان چه فرخ فر بودند
کان قند و معدن شکر بدند
می خرامیدند هرسو پرفشان
بر هوا از بال و پر اخگر فشان
زاغها دلخوش که کاغ افروختیم
این سمندرها در آتش سوختیم
وان سمندرها به وجد و انبساط
اندر آن آتش به صد رقص و نشاط
اینچنین دان در میان آن لئام
حال عارف بی تفاوت ای همام
طبعشان باشد ز یکدیگر جدا
این هوا را می پرستد آن خدا
خلق را با عارفان از این تضاد
گشت پیدا صد لجاج و صد عناد
از عناد خویش از هر راه کوی
عارفان را هرزه و دشنام گوی
در سر هر ره پی آزارشان
در خراش آن دل بیدارشان
عارفان فارغ از این پندارها
در نشاط و وجد از این آزارها
آن کند تسخیر یا طعنه زند
این همین بر طعنه اش خنده زند
آن به دل اندر نشاط و وجد و عیش
این همی برمی جهد در طعن و طیش
می دهد دشنامش و گوید سقط
این نداند قال شیئا او صرط
مه فشاند نور اندر آسمان
بر فراز قبه ی عزت روان
می کند سگ در زمین وغ وغ همی
می جهد این سو دمی آن سو دمی
عارف اندر فکر کاروبار خود
در نشاط و عیش با دلدار خود
در کمیز خود همی غلتد لئیم
دل ز غیظ و از غضب دارد دونیم
آن همی گوید سقط این مرد حر
گویدش هرگه که می خواهی بخور
ور زند سیلی قفایش را بکف
مرد عارف پیش دارد آن طرف
گویدش میزن بنازم دست تو
این من و این تیر تو این شست تو
این قفایم در خور سیلی بود
این قفا خوشتر که خود نیلی بود
هی بزن گویا دگر دلدار من
دل کشیدش جانب آزار من
هی بزن سیلی و محکمتر بزن
تا شود خوشدل بت طناز من
هی بزن بفکن ز سر دستار من
تا بخندد شوخ شیرین کار من
تو بزن بر من همی من برجهم
دست گه بر رو گهی بر سر زنم
تا ببیند یار من خندان شود
عیش منهم زین دو صد چندان شود
یار شوخم طرح شوخی ساخته
این دو دیوانه بهم انداخته
من یکی دیوانه ی سرشار او
واله او مست او آوار او
وان دگر بیعقلی اندر کشورش
ای سر ما هر دو اندر چنبرش
سوی آن دریای آتش کافران
می دواندند آن خلیل جانفشان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داشت زاغی در مقامی آشیان
بچه ها پرورد در آن زاغدان
هوش مصنوعی: زاغی در مکانی زندگی می‌کرد که در آنجا جوجه‌هایش را بزرگ می‌کرد.
روزی از آن آشیان پرواز کرد
یک سمندر پر در آنجا باز کرد
هوش مصنوعی: روزی یک سمندر از لانه‌اش خارج شد و در آن مکان پرواز خود را آغاز کرد.
زاغهای زاغ را از هم درید
خونشان را خورد و از آنجا پرید
هوش مصنوعی: زاغ‌ها به هم حمله کردند و خون یکدیگر را خوردند و پس از آنجا پرواز کردند.
زاغ سوی آشیان چون بازگشت
با هزاران درد و غم انباز گشت
هوش مصنوعی: زاغ وقتی به آشیانه‌اش برگشت، با هزاران درد و غم همراه بود.
آشیان ویرانه دید و سرنگون
بچه هایش غرقه در غرقاب خون
هوش مصنوعی: او گوشه‌ای از جهان را می‌بیند که خانه‌اش ویران شده و فرزندانش در خون غرق شده‌اند.
بر پرید و بر سر کوهی نشست
سینه ی زاغان زآه و ناله خست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بلند پرواز کرد و بر فراز کوهی نشسته است، در دل زاغ‌ها صدای آه و ناله‌ای به گوش می‌رسد.
گاه رفتی بر هوا گاهی زمین
گه به فریاد آمدی گاهی انین
هوش مصنوعی: گاهی به سمت آسمان می‌روی، گاهی روی زمین هستی؛ گاهی فریاد می‌زنی و گاهی آه و ناله‌ات بلند می‌شود.
جمله زاغان گرد او جمع آمدند
حلقه ی ماتم به دور او زدند
هوش مصنوعی: تمامی زاغ‌ها دور او جمع شدند و حلقه‌ای از اندوه به دورش تشکیل دادند.
کوهسار و دشت و صحرا باغ و راغ
پر شد از غوغای زاغ و بانگ زاغ
هوش مصنوعی: کوه‌ها، دشت‌ها و صحراها پر شده‌اند از سر و صدا و نغمه‌های زاغ‌ها.
آن دریدی چینه دان از درد سوک
می زدی بر بال و بر چنگال نوک
هوش مصنوعی: تو با کلافی از غم و درد، در حال برش دادن و آسیب زدن به گوشه‌های زندگی‌ات هستی، و چنگال‌هایت هم در این حال به کار می‌آیند.
هم از ایشان چاره ارشاد جست
اندرین ماتم ره امداد جست
هوش مصنوعی: در این غم و اندوه، از راهنمایی‌های ایشان کمک و راهنمایی طلبیده‌ام.
گر کشیدید انتقام از این گروه
ورنه بگریزید از هر دشت و کوه
هوش مصنوعی: اگر قصد revenge دارید از این گروه، بهتر است بگریزید و از هر دشت و کوه فاصله بگیرید.
گر جفا بر من شد ای یاران گذشت
بود اگر مشکل اگر آسان گذشت
هوش مصنوعی: اگر بر من سختی و ظلمی رفت، ای دوستان، گذشته است و فراموش کنید، چه سخت بود و چه آسان.
فکر کار خود کنید از این سپس
ورنه در عالم نبیند زاغ کس
هوش مصنوعی: به خودتان فکر کنید و به کار خودتان برسید، چرا که اگر این کار را نکنید، هیچ‌کس در جهان به شما توجه نخواهد کرد.
جمله ی زاغان به فریاد آمدند
جمع گشتند و صف اندر صف زدند
هوش مصنوعی: تمام زاغ‌ها به صدا درآمدند و دور هم جمع شدند و در صف‌های منظم ایستادند.
لشکری انبه ز زاغان و زغن
گرد آمد اندرین ربع و دمن
هوش مصنوعی: گروهی از پرندگان سیاه و زاغان در این باغ و دشت گرد هم آمده‌اند.
بر سمندر حمله ور گردید زاغ
بر سمندر تنگ شد صحرا و راغ
هوش مصنوعی: زاغ به سمندر حمله کرد و در نتیجه، فضای جنگل و دشت برای سمندر تنگ و ناامن شد.
حمله ها کردند با کوس و نفیر
جمله را کردند آن زاغان اسیر
هوش مصنوعی: با صدای طبل و شیپور، به همگان حمله کردند و آن پرنده‌های زاغ را به اسارت درآوردند.
پس بگفتند آنچه کردند از زغم
این ستمکاران به زاغان از ستم
هوش مصنوعی: آنان گفتند که از ناراحتی‌هایی که این ظالم‌ها بر زاغ‌ها روا داشته‌اند، چه کارهایی کرده‌اند.
انتقامش نیست غیر از سوختن
باید آتش بهرشان افروختن
هوش مصنوعی: تنها راه انتقام، سوختن است و برای این کار باید آتش را برای آنها روشن کرد.
خاروخس چندانکه بود اندوختند
پس در آنجا آتشی افروختند
هوش مصنوعی: آنچه از خار و خس جمع‌آوری کرده بودند، در جایی آتش روشن کردند.
آن سمندرها فکندند در وراغ
گفتی آمد بهر مکسوران کزاغ
هوش مصنوعی: آن سمندرها در وراغ پخش شدند، گویی برای کسانی که آسیب دیده‌اند و در ناامیدی به سر می‌برند، آمده‌اند.
آن سمندرها در آتش با نشاط
هر طرف اندر خرام و انبساط
هوش مصنوعی: آن موجودات سمندری که به آتش علاقه دارند، با شادابی و سرحالی در اطراف خود در حرکتند و از زندگی لذت می‌برند.
پس گرفتند آن شررها در بغل
پر برآوردند در رقص الجمل
هوش مصنوعی: آتش‌ها را گرفتند و در آغوش خود جای دادند و در رقص مانند شترها بالا و پایین رفتند.
گاه غلتیدند در آتش بوجد
یارب این آتش بود یا دشت نجد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به شدت در آتش می‌غلتند و از خود بی‌خود می‌شوند. ای کاش می‌دانستم که آیا این آتش واقعی است یا از دشت نجد.
پیش از این ای کاش می گشتیم اسیر
تا فتادیم اندرین کاخ خزیر
هوش مصنوعی: ای کاش قبل از اینکه در این قصر عظیم گرفتار شویم، به دنبال آزادی و تجربه‌های جدید می‌رفتیم.
اینکه می بینیم با صد آب و تاب
خود به بیداریست یارب یا بخواب
هوش مصنوعی: اینکه ما می‌بینیم، با شوق و ذوق بسیار، در حال بیداریست، ای کاش به خواب نرود.
کاش زاغان پیش از این بر ما زدند
شعله بر جیپا درین تیما زدند
هوش مصنوعی: ای کاش قبل از اینکه ما به این وضعیت برسیم، کبوترها به ما حمله کردند و آتش بر خرمنی که در آن هستیم، افکندند.
یارب این زاغان چه فرخ فر بودند
کان قند و معدن شکر بدند
هوش مصنوعی: ای خدای من، این زاغ‌ها که چه خوشحال و خوشبخت‌اند، چراکه همچون قند و معدن شکر هستند و لذت می‌آفرینند.
می خرامیدند هرسو پرفشان
بر هوا از بال و پر اخگر فشان
هوش مصنوعی: در هر سو، ابرهایی با بال و پر آتشین در حال پرواز بودند و به زیبایی در هوا پخش می‌شدند.
زاغها دلخوش که کاغ افروختیم
این سمندرها در آتش سوختیم
هوش مصنوعی: زاغ‌ها خوشحالند که ما کاغذ را آتش زدیم، اما این سمندرها در آتش سوختند.
وان سمندرها به وجد و انبساط
اندر آن آتش به صد رقص و نشاط
هوش مصنوعی: و آن سمندری که در آتش در حال شادی و نشاط است، با صدای رقص و شوق در آنجا به وجد آمده است.
اینچنین دان در میان آن لئام
حال عارف بی تفاوت ای همام
هوش مصنوعی: به این صورت درک کن که در میان کسانی که بدخواه و ناپسند هستند، حال عارف، که به حقیقت رسیده، برای تو، ای همایون، بی‌تفاوت و بی‌احساس است.
طبعشان باشد ز یکدیگر جدا
این هوا را می پرستد آن خدا
هوش مصنوعی: طبع آنها از یکدیگر متفاوت است؛ یکی این فضا را دوست دارد و دیگری خدا را می‌پرستد.
خلق را با عارفان از این تضاد
گشت پیدا صد لجاج و صد عناد
هوش مصنوعی: مردم به واسطهٔ اختلافاتی که با عارفان دارند، مشخص‌تر شدند و جلوه‌های زیادی از پافشاری و مقاومت را نشان دادند.
از عناد خویش از هر راه کوی
عارفان را هرزه و دشنام گوی
هوش مصنوعی: با دشمنی و کینه‌توزی خود، هر راهی به سوی عارفان را نادیده گرفته و به آن‌ها بی‌احترامی می‌کنی.
در سر هر ره پی آزارشان
در خراش آن دل بیدارشان
هوش مصنوعی: در هر مسیر، به دنبال آزار دادن آن‌ها هستم، زیرا دل بیدارشان را تحت فشار قرار می‌دهم.
عارفان فارغ از این پندارها
در نشاط و وجد از این آزارها
هوش مصنوعی: عارفان مستقل از نگرانی‌ها و افکار منفی، در شادی و حالت وجد، از این مشکلات و آزارها دور هستند.
آن کند تسخیر یا طعنه زند
این همین بر طعنه اش خنده زند
هوش مصنوعی: کسی که تسلط پیدا می‌کند یا به دیگران کنایه می‌زند، خودش را در معرض خندیدن به کنایه‌های دیگران قرار می‌دهد.
آن به دل اندر نشاط و وجد و عیش
این همی برمی جهد در طعن و طیش
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی تضاد بین حالت‌های شاد و خوشحالی درونی و واکنش‌های منفی و نیش‌دار اشاره دارد. در یک سو، حالتی از نشاط و شادی در دل وجود دارد، اما در سوی دیگر، حسادت یا طعنه و انتقاد به شدت و با طعنه نمایان است. به عبارتی، در حالی که فرد احساس خوبی دارد، ممکن است با چالش‌ها و مشکلاتی از جانب دیگران مواجه شود.
می دهد دشنامش و گوید سقط
این نداند قال شیئا او صرط
هوش مصنوعی: او به شخصی فحش می‌دهد و می‌گوید که حرفش بی‌اساس است، اما خود نمی‌داند که سخن بی‌معنا از او صادر شده است.
مه فشاند نور اندر آسمان
بر فراز قبه ی عزت روان
هوش مصنوعی: ماه نوری می‌تابد در آسمان، بر فراز گنبدی از عظمت و بزرگی.
می کند سگ در زمین وغ وغ همی
می جهد این سو دمی آن سو دمی
هوش مصنوعی: سگ در زمین به جست و خیز مشغول است و مدام در این طرف و آن طرف می‌رود.
عارف اندر فکر کاروبار خود
در نشاط و عیش با دلدار خود
هوش مصنوعی: عالم صوفی در فکر کارهای خود است و در عین حال در شادی و خوشی با معشوق خود گذران می‌کند.
در کمیز خود همی غلتد لئیم
دل ز غیظ و از غضب دارد دونیم
هوش مصنوعی: در دل شخصی حقیر و پست، ناشی از خشم و غضب، تنش و ناراحتی به شدت حس می‌شود و او نمی‌تواند آرام بگیرد.
آن همی گوید سقط این مرد حر
گویدش هرگه که می خواهی بخور
هوش مصنوعی: این شخص به او می‌گوید که هر وقت دوست داری، بخور. در واقع، او با آرامش و بی‌خیالی به دور از هر گونه نگرانی یا قضاوت درباره کارهای این مرد صحبت می‌کند.
ور زند سیلی قفایش را بکف
مرد عارف پیش دارد آن طرف
هوش مصنوعی: اگر یک سیلی بر چهره‌اش بخورد، مرد عارف با دست خود او را به سوی آن طرف نشان می‌دهد.
گویدش میزن بنازم دست تو
این من و این تیر تو این شست تو
هوش مصنوعی: می‌گوید که به خاطر زیبایی‌ات باید به تو افتخار کنم؛ این من هستم و این هم زیبایی و قدرت تو.
این قفایم در خور سیلی بود
این قفا خوشتر که خود نیلی بود
هوش مصنوعی: این بخش از شعر به این معناست که پشت سر من در واقع نیلی رنگ بوده و این که به خاطر آن ضربه خورده‌ام، زیباتر از خود آن رنگ است. به عبارت دیگر، تجربه‌ها و زخم‌هایی که در زندگی به دست می‌آوریم، به نوعی زیبایی و ارزش بیشتری به آنچه پشت سرمان است می‌دهند.
هی بزن گویا دگر دلدار من
دل کشیدش جانب آزار من
هوش مصنوعی: آه، انگار که محبوب من دیگر به سمتش نرفته و به من آسیب می‌زند.
هی بزن سیلی و محکمتر بزن
تا شود خوشدل بت طناز من
هوش مصنوعی: بزن یک سیلی محکم و قوی تا دل بت زیبا و بازیگوش من شاد شود.
هی بزن بفکن ز سر دستار من
تا بخندد شوخ شیرین کار من
هوش مصنوعی: بیا و دمت را از روی سرم بردار تا به خاطر تو، شیرین‌کاری‌هایم را با خنده نشان دهم.
تو بزن بر من همی من برجهم
دست گه بر رو گهی بر سر زنم
هوش مصنوعی: تو با من برخورد کن، من هم به نوبه‌ام دستم را بر صورت و سرم می‌زنم.
تا ببیند یار من خندان شود
عیش منهم زین دو صد چندان شود
هوش مصنوعی: اگر یارم را خندان ببینم، شادی من نیز چندین برابر خواهد شد.
یار شوخم طرح شوخی ساخته
این دو دیوانه بهم انداخته
هوش مصنوعی: یار من، شوخی‌ام برای تو آماده است، این دو دیوانه ما را به هم وصل کرده‌اند.
من یکی دیوانه ی سرشار او
واله او مست او آوار او
هوش مصنوعی: من یکی دیوانه‌ای هستم که به شدت تحت تأثیر او قرار گرفته‌ام، به او fascinated هستم، در حالتی از سرخوشی و شیدایی به سر می‌برم و به سمت او کشیده شده‌ام.
وان دگر بیعقلی اندر کشورش
ای سر ما هر دو اندر چنبرش
هوش مصنوعی: در یک سرزمین، نادانی و بی‌عقلی حاکم است و ما هر دو در دام آن گرفتار شده‌ایم.
سوی آن دریای آتش کافران
می دواندند آن خلیل جانفشان
هوش مصنوعی: آن خلیل جانفشان به سمت دریای آتش کافران می‌رفتند و به این سو و آن سو می‌دویدند.