بخش ۱۷۳ - در بیان قصه ی لر که رندان فریبش دادند
از لرستان یک لری زفت کلان
نوبتی آمد به شهر اصفهان
کشک و پشم و میش و گاو آورده بود
تا کند سوداگری از بهر سود
برد آنها را به میدان و فروخت
زر گرفت و کرد در همیان و دوخت
بست همیان بر میان و بر ازار
زد گره ها بر سر هم بی شمار
رندکی چند از کناری در کمین
چون بدیدند آن لر مسکین چنین
وجهت همت سوی لر ساختند
هر یکی با او قماری باختند
ابتدا آمد یکی تا نزد لر
دل تهی از کین دهان از خنده پر
تنگ بگرفتش در آغوش و بگفت
بوسه بر رویش زد و با خنده گفت
السلام ای گای سهم الدین من
ای انیس و مونس دیرین من
حال تو چون است گای سهم دین
از فراغت چند بنشینم غمین
مرد لر حیران شد و گفتا به او
گای سهم الدین نیم من ای عمو
تو همانا اشتباهی کرده ای
یا غلط در من نگاهی کرده ای
گای سهم الدین به خاطر داشتی
روی من را روی او پنداشتی
هرچه باشد در خیالت از صور
می کند وهمش مصور در نظر
آنچه در اندیشه ی آنی به روز
شب که خوابیدی کند آنهم بروز
حال مرگ و زندگانی همچنین
بی تفاوت باشدت می دان یقین
حرص اگر در خاطرت دارد ظهور
همنشینت در لحد موش است و مور
ور بود اندیشه ات ایذا و نیش
مار و کژدم آیدت آنجا به پیش
ور بود دریدن و اشکافتن
پس پلنگ و گرگ خواهی یافتن
هم بود گر مکر و تلبیس و خداع
باشدت با دیو و شیطان اجتماع
جلق و حلقت گر بود پیش نظر
پیشت آید خرس و خوک و گاو و خر
ور بود در سینه ات یاد خدا
اندر آنجا نور بینی و ضیاء
ور نماز و روزه و حج بایدت
ماهرویان پیش منظر آیدت
لب هریک زین عملها این جناب
نوعروسی هست رشک آفتاب
ور یتیمان را همی می پروری
حور و غلمان گرد خود جمع آوری
همچنین می کن به این جمله قیاس
حشر خود از زندگی کن اقتباس
تو بمیری همچنانکه زیستی
این جهان آیینه ی عقبی ستی
من نگویم این سخن ای ارجمند
شاه دین فرمود با بانگ بلند
مثل ما عشتم تموتون را بخوان
تحشرون مثل ما هم را بدان
این سخن طولانی است ای مرد حر
باز گویم قصه ی رندان و لر
بخش ۱۷۲ - در بیان قبول کردن آدم امانت را: چون بر او عرض امانت شد به جهلبخش ۱۷۴ - تتمه ی قصه خواجه سهم الدین لر: رند گفت ای خواجه سهم الدین چرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از لرستان یک لری زفت کلان
نوبتی آمد به شهر اصفهان
هوش مصنوعی: یک جوان لری از لرستان به شهر اصفهان آمد.
کشک و پشم و میش و گاو آورده بود
تا کند سوداگری از بهر سود
هوش مصنوعی: او کالاهایی مثل کشک، پشم، میش و گاو را آورده بود تا از طریق فروش آنها تجارت کند و سود ببرد.
برد آنها را به میدان و فروخت
زر گرفت و کرد در همیان و دوخت
هوش مصنوعی: آنها را به میدان برد و طلاهایی را که به دست آورده بود، فروخت و آن را در کیفش گذاشت و محکم بست.
بست همیان بر میان و بر ازار
زد گره ها بر سر هم بی شمار
هوش مصنوعی: کسی کیسهاش را بر دوش گذاشت و بندهای لباسش را محکم کرد و گرههای زیادی بر روی هم ایجاد کرد.
رندکی چند از کناری در کمین
چون بدیدند آن لر مسکین چنین
هوش مصنوعی: چند رند از گوشهای در کمین بودند و وقتی آن مرد لر را در وضعیتی سخت و ناچیز دیدند، به او توجه کردند.
وجهت همت سوی لر ساختند
هر یکی با او قماری باختند
هوش مصنوعی: هر کس به سمت لرها میرفت و هر کدام با او در این مسیر شرطبندی کردند.
ابتدا آمد یکی تا نزد لر
دل تهی از کین دهان از خنده پر
هوش مصنوعی: یک نفر به نزد لر (مردی از قوم لر) آمد که دلش از کینه خالی بود و لبانش پر از خنده بود.
تنگ بگرفتش در آغوش و بگفت
بوسه بر رویش زد و با خنده گفت
هوش مصنوعی: او را در آغوش فشرد و گفت، بوسهای بر رویش زد و با خنده چنین گفت:
السلام ای گای سهم الدین من
ای انیس و مونس دیرین من
هوش مصنوعی: سلام ای همنشین و دوست قدیمی من، ای سهم من از دین و ایمان.
حال تو چون است گای سهم دین
از فراغت چند بنشینم غمین
هوش مصنوعی: حالت چطور است، ای کاش میتوانستم مدت بیشتری از خوشیهای زندگی لذت ببرم و نگرانیها را کنار بگذارم.
مرد لر حیران شد و گفتا به او
گای سهم الدین نیم من ای عمو
هوش مصنوعی: مرد لر در وضعیتی گیج و سردرگم قرار گرفت و به عمویش گفت: "ای عمو، سهم من از دین، نصف است."
تو همانا اشتباهی کرده ای
یا غلط در من نگاهی کرده ای
هوش مصنوعی: تو به اشتباه به من نگاه کردهای یا خطایی در قضاوتت درباره من بوده است.
گای سهم الدین به خاطر داشتی
روی من را روی او پنداشتی
هوش مصنوعی: به یاد داشتی که من را به جای او میدیدی و به خاطر او به یاد من بودی.
هرچه باشد در خیالت از صور
می کند وهمش مصور در نظر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن تو وجود دارد، از تصورات و تصاویر شکل میگیرد و همه چیز به صورت تجسم یافته در ذهنت نمایان میشود.
آنچه در اندیشه ی آنی به روز
شب که خوابیدی کند آنهم بروز
هوش مصنوعی: آنچه که در فکر یا خیال توست و بر آن تمرکز داری، در زمانی که خواب هستی، به حقیقت میپیوندد و در روز به وقوع میپیوندد.
حال مرگ و زندگانی همچنین
بی تفاوت باشدت می دان یقین
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ برای او هیچ تفاوتی ندارد و به خوبی این مسئله را میداند.
حرص اگر در خاطرت دارد ظهور
همنشینت در لحد موش است و مور
هوش مصنوعی: اگر به حرص و طمع دچار باشی، ظهور همنشینت در خاک مثل آمدن موش و مور است.
ور بود اندیشه ات ایذا و نیش
مار و کژدم آیدت آنجا به پیش
هوش مصنوعی: اگر فکر تو آزاردهنده باشد، مانند نیش مار و کژدم به آنجا میروی که درد و رنج برایت به همراه دارد.
ور بود دریدن و اشکافتن
پس پلنگ و گرگ خواهی یافتن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از موانع عبور کنی و به هدف خود برسی، باید با چالشها و دشواریها روبهرو شوی. در این مسیر، ممکن است با خطراتی مانند پلنگ و گرگ مواجه شوی.
هم بود گر مکر و تلبیس و خداع
باشدت با دیو و شیطان اجتماع
هوش مصنوعی: اگر با فریب و نیرنگ و حقهبازی به سراغت بیایند، در حقیقت با نیروهای شیطانی و منفی در ارتباطی.
جلق و حلقت گر بود پیش نظر
پیشت آید خرس و خوک و گاو و خر
هوش مصنوعی: اگر عیوب و نادرستیها را در نظر بگیری، ممکن است موجودات ناپسند و زشتی مانند خرس، خوک، گاو و الاغ در ذهنت مجسم شوند.
ور بود در سینه ات یاد خدا
اندر آنجا نور بینی و ضیاء
هوش مصنوعی: اگر در دلت یاد خدا وجود داشته باشد، در آنجا نور و روشنی خواهی دید.
ور نماز و روزه و حج بایدت
ماهرویان پیش منظر آیدت
هوش مصنوعی: اگر در نماز و روزه و حج به دنبال کمال هستی، باید زیبایی و خوبیهای انسانی در نظر تو قرار گیرد.
لب هریک زین عملها این جناب
نوعروسی هست رشک آفتاب
هوش مصنوعی: هر یک از این کارها به نوعی نشان از زیبایی و شکوه خاصی دارد و این زیبایی به قدری چشمنواز است که حتی خورشید هم به آن حسادت میکند.
ور یتیمان را همی می پروری
حور و غلمان گرد خود جمع آوری
هوش مصنوعی: اگر یتیمان را تحت سرپرستی خود قرار دهی و از آنان مراقبت کنی، مثل این است که حور و جوانان زیبا را به دور خود جمع کردهای.
همچنین می کن به این جمله قیاس
حشر خود از زندگی کن اقتباس
هوش مصنوعی: شما نیز میتوانید از تجربهها و درسهایی که از زندگی خود گرفتهاید، برای درک بهتر حشر و نقل و انتقالات آن استفاده کنید.
تو بمیری همچنانکه زیستی
این جهان آیینه ی عقبی ستی
هوش مصنوعی: تو به گونهای میمیری که در زندگیات بودهای، این دنیا تنها بازتابی از گذشتهات است.
من نگویم این سخن ای ارجمند
شاه دین فرمود با بانگ بلند
هوش مصنوعی: من نمیگویم که این گفته از من است، بلکه این فرمودۀ شاه دین است که با صدای بلند بیان شده است.
مثل ما عشتم تموتون را بخوان
تحشرون مثل ما هم را بدان
هوش مصنوعی: مثل ما زندگی میکنید و در نهایت خواهید مرد، پس بدانید که مانند ما نیز در قیامت محشور خواهید شد.
این سخن طولانی است ای مرد حر
باز گویم قصه ی رندان و لر
هوش مصنوعی: این گفتوگو طولانی است، ای مرد حُر. اجازه بده تا داستان مردان بازیگوش و ولگرد را برایت تعریف کنم.

ملا احمد نراقی