بخش ۱۷۱ - در بیان مکالمه خدا با روح
من هم استم پهلوان ذوالحسب
من در اینجا و خلیفه در عرب
آفریننده چو جان را آفرید
با صفا و بهجت و نور و مزید
با کمال بی نیازی در طرب
خالی از اندوه و فارغ از تعب
کنگر ایوان غیبش آشیان
طعنه می زد بر زمان و بر مکان
غرق در او شش جهت از انبساط
بر ملایک خنده می زد از نشاط
کرد روزی حق به آن زینسان خطاب
من کیم ای روح پاک مستطاب
روح گفتا با دو صد غنج و دلال
تو بگو تا من کیم ای ذوالجلال
گفت بنمایم به تو تا کیستی
قدر خود دانی و دانی چیستی
پس ردیفش ساخت با انبان تن
هم فرستادش به این دارالمحن
گفت رو چندی به خود دمساز گرد
خویش را بشناس و آنگه باز گرد
آمد اینجا و هزاران درد و غم
رو به او آورده از دنبال هم
بود تا کودک نه پا بودش نه دست
نی ره رفتن نه یارای نشست
بسته در قنداقه با بند و رسن
در میان فضله خود غوطه زن
گریه ها کردی بسی در روز و شام
تا رسیدی قطره ای شیرش به کام
چونکه شد مردی و از قنداقه رست
شد اسیر روزگار چیره دست
من نمی گویم در این عالم چه دید
خود تو می دانی چه از دوران کشید
متحد شد روزگاری با بدن
یوسف و گرگند در یک پیرهن
وه چه آمد بر سرش زین اتحاد
هیچ مسکین را همان بد مباد
پای تا سر خون و چرک و گند و گوز
در نجاست غرق از پا تا به پوز
دور او بگرفته ترس و بیم و هول
صد هزاران حاجتش در حوش و حول
عجز و ذلت دامنش بر کف زده
لشکر امراض گردش صف زده
یک شکنبه پر ز سرگین در بغل
مبرزی پر فضله اش اندر کفل
گاه می خارد سروگاهی سرین
کون گهی می شوید و گاهی جبین
با شپشها گه رود اندر جوال
گاه با کیک و پشه اندر جدال
الغرض خود را در این عالم شناخت
پس علم از بهر رفتن برفراشت
از کثافتها و از آلام تن
شد خلاص آن روح پاک ممتحن
باز فرمودش خدا از امتحان
من انا یا روح اجبنی بالعیان
با هزاران عجز و بیم و انکسار
گفت روح خاکسار شرمسار
انت رب الارض خلاق السماء
ذوالجلال والعلی والکبریاء
تو خدای غالب یکتاستی
پادشاه فرد بیهمتاستی
تو خداوندی و مولای جلیل
من یکی مملوک مفلوک ذلیل
بنده ی بیدست و پای شرمسار
عاجزی مضطر و خاری خاکسار
از ظلومی دید مسکین آنچه دید
از عذاب و محنت و رنج شدید
ورنه لطف حق به او همراه بود
تا ابد محبوس سجن و چاه بود
هم ز راه جهل و نادانی خویش
پا نهاد از کوه و از گردون به پیش
بخش ۱۷۰ - در بیان آیه انا عرضنا الامانه: اختیار ظلم و جهل اندر بشربخش ۱۷۲ - در بیان قبول کردن آدم امانت را: چون بر او عرض امانت شد به جهل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من هم استم پهلوان ذوالحسب
من در اینجا و خلیفه در عرب
هوش مصنوعی: من هم مانند قهرمانان بزرگ هستم، همانطور که در اینجا من دارای ویژگیهای ممتاز و دلیرانهام و در عرب هم ولی و پیشوای قوم خود هستم.
آفریننده چو جان را آفرید
با صفا و بهجت و نور و مزید
هوش مصنوعی: زمانی که خالق جان را خلق کرد، آن را به همراه زیبایی، شادابی و روشنایی آفرید.
با کمال بی نیازی در طرب
خالی از اندوه و فارغ از تعب
هوش مصنوعی: با تمام خودکفایی و بینیازی، در شادمانی به دور از غم و رنج زندگی میکنم.
کنگر ایوان غیبش آشیان
طعنه می زد بر زمان و بر مکان
هوش مصنوعی: کنگر در ایوان غیبی که دارد، به شکلی نمادین به زمان و مکان طعنه میزند و بر آن ها کنایه میزند.
غرق در او شش جهت از انبساط
بر ملایک خنده می زد از نشاط
هوش مصنوعی: او در اوج حال و احساس غرق شده بود و از شادی و سرور، شش جهت را پر کرده بود؛ به طوری که فرشتگان به حال او غبطه میخوردند و میخندیدند.
کرد روزی حق به آن زینسان خطاب
من کیم ای روح پاک مستطاب
هوش مصنوعی: روزی خداوند به من چنین گفت: ای روح پاک و مقدس، تو کیستی؟
روح گفتا با دو صد غنج و دلال
تو بگو تا من کیم ای ذوالجلال
هوش مصنوعی: روح به دو صد ناز و لطافت گفت: تو بگو من کیستم، ای صاحب جلال!
گفت بنمایم به تو تا کیستی
قدر خود دانی و دانی چیستی
هوش مصنوعی: میخواهم به تو نشان دهم که کیستی، تا خودت ارزش و ماهیت خود را بشناسی.
پس ردیفش ساخت با انبان تن
هم فرستادش به این دارالمحن
هوش مصنوعی: او با بدنش به جمع درد و مشکلات این عالم پیوست.
گفت رو چندی به خود دمساز گرد
خویش را بشناس و آنگه باز گرد
هوش مصنوعی: به خودت زمان بده و در خودت تعمق کن، بعد از آن میتوانی به دنیای بیرون بازگردی.
آمد اینجا و هزاران درد و غم
رو به او آورده از دنبال هم
هوش مصنوعی: او به اینجا آمد و با خود هزاران درد و غم را به همراه آورد که یکی پس از دیگری به او هجوم آوردهاند.
بود تا کودک نه پا بودش نه دست
نی ره رفتن نه یارای نشست
هوش مصنوعی: زمانی که کودک بود، نه پا داشت نه دست، نه میتوانست راه برود و نه توان نشستن داشت.
بسته در قنداقه با بند و رسن
در میان فضله خود غوطه زن
هوش مصنوعی: در قنداقهای محبوس و با بند و زنجیر، در میان فضولات خود غوطهور است.
گریه ها کردی بسی در روز و شام
تا رسیدی قطره ای شیرش به کام
هوش مصنوعی: در ایام روز و شب، بارها و بارها گریه کردی تا اینکه توانستی اندکی از شیرینکام زندگی را بچشی.
چونکه شد مردی و از قنداقه رست
شد اسیر روزگار چیره دست
هوش مصنوعی: زمانی که فرد به بزرگسالی و استقلال میرسد، دیگر نمیتواند از چنگال سختیهای زندگی رهایی یابد.
من نمی گویم در این عالم چه دید
خود تو می دانی چه از دوران کشید
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بگویم در این دنیا چه تجربهای داشتهام، خود تو بهتر میدانی که چه دشواریهایی را پشت سر گذاشتهای.
متحد شد روزگاری با بدن
یوسف و گرگند در یک پیرهن
هوش مصنوعی: روزی زمانی اتفاق افتاد که یوسف و گرگ در یک لباس مشترک بودند و از لحاظ ظاهر و وجود با هم یکی شده بودند.
وه چه آمد بر سرش زین اتحاد
هیچ مسکین را همان بد مباد
هوش مصنوعی: چه بلایی بر سر او آمد از این همدستی، که برای هیچ بیچارهای همان سرنوشت نباشد.
پای تا سر خون و چرک و گند و گوز
در نجاست غرق از پا تا به پوز
هوش مصنوعی: شخص به طور کامل در آلودگی و کثافت غوطهور است و از سر تا پا در نجاست و زباله قرار دارد.
دور او بگرفته ترس و بیم و هول
صد هزاران حاجتش در حوش و حول
هوش مصنوعی: اطراف او را ترس و نگرانی فرا گرفته است و صدها نیاز او در حال چرخش و گشت و گذار به سر میبرد.
عجز و ذلت دامنش بر کف زده
لشکر امراض گردش صف زده
هوش مصنوعی: ناتوانی و حقارت مانند دامن گستردهای، ارتش بیماریها را دور خود جمع کرده است.
یک شکنبه پر ز سرگین در بغل
مبرزی پر فضله اش اندر کفل
هوش مصنوعی: در بغل خود کیسهای پر از چیزهای ناخوشایند حمل نکن که باعث آلودگی و ناخوشی میشود.
گاه می خارد سروگاهی سرین
کون گهی می شوید و گاهی جبین
هوش مصنوعی: گاهی سرو با دلربایی خود، گردن را میخارد و در مواقعی دیگر، با زیبایی خود، صورت را میشوید.
با شپشها گه رود اندر جوال
گاه با کیک و پشه اندر جدال
هوش مصنوعی: گاهی در مسیر زندگی، انسانها به مسائل و چالشهای کوچک و بیاهمیت نیز برخورد میکنند. مانند یک شخص که ممکن است با حشرات ریز یا مشکلات جزئی دست و پنجه نرم کند. این نشان میدهد که در کنار مسائل جدی، افراد باید همواره با مشکلات جزئی نیز مواجه شوند.
الغرض خود را در این عالم شناخت
پس علم از بهر رفتن برفراشت
هوش مصنوعی: مقصود آن است که انسان در این دنیا به شناخت خود میرسد و پس از آن، علم و دانش به عنوان راهی برای پیشرفت و تعالی او نقش پیدا میکند.
از کثافتها و از آلام تن
شد خلاص آن روح پاک ممتحن
هوش مصنوعی: روح پاک و آزمایش شده، از پلیدیها و دردهای جسمی رها شده است.
باز فرمودش خدا از امتحان
من انا یا روح اجبنی بالعیان
هوش مصنوعی: خدا به او فرمود که از آزمایش من دور نیستی، ای روح، با وضوح و به روشنی نشان بده.
با هزاران عجز و بیم و انکسار
گفت روح خاکسار شرمسار
هوش مصنوعی: با وجود هزاران ضعف، ترس و ناامیدی، روح خاکی و بیارزش از خجالت سرش را پایین انداخته و سخن میگوید.
انت رب الارض خلاق السماء
ذوالجلال والعلی والکبریاء
هوش مصنوعی: تو پروردگار زمین و خالق آسمانی، صاحب عظمت و بزرگی هستی.
تو خدای غالب یکتاستی
پادشاه فرد بیهمتاستی
هوش مصنوعی: تو تنها و لایزال هستی و پادشاهی که هیچ نظیری ندارد.
تو خداوندی و مولای جلیل
من یکی مملوک مفلوک ذلیل
هوش مصنوعی: تو ای پروردگار بزرگ من، من تنها یک بنده فقیر و ذلیل تو هستم.
بنده ی بیدست و پای شرمسار
عاجزی مضطر و خاری خاکسار
هوش مصنوعی: من بندهای ناتوان و شرمسار هستم که در سختی و ذلت به سر میبرم و از خاک و فروتنی خویش خجالتزدهام.
از ظلومی دید مسکین آنچه دید
از عذاب و محنت و رنج شدید
هوش مصنوعی: مسکین زیر سایه ظلم، درد و سختیهای زیادی را تجربه کرد و رنج و عذاب زیادی را دید.
ورنه لطف حق به او همراه بود
تا ابد محبوس سجن و چاه بود
هوش مصنوعی: اگر لطف خداوند شامل حال او نمیشد، تا ابد در زندان و چاه گرفتار بود.
هم ز راه جهل و نادانی خویش
پا نهاد از کوه و از گردون به پیش
هوش مصنوعی: او با نادانی و جهل خود قدم به جلو گذاشت و از کوه و آسمان عبور کرد.

ملا احمد نراقی