گنجور

بخش ۱۶۸ - به آتش افکندن خلیل الرحمن را

خواست ابراهیم باهنگ و خرد
جان ایشان را در آتش واخرد
ره نمایدشان به آب زندگی
وارهاندشان ز قید بندگی
بندگی نفس و شیطان هوا
بندگی گنده نمرود دغا
سوی گلزار سعادتشان کشد
سوی نورستان ز ظلمتشان کشد
چونکه طینتشان ز مار و دود بود
طینت فرعونی و نمرود بود
طبعشان را از بهار آمد نفور
گوش نگرفتند از اسرار نور
از خلیل آن بحر نور تابناک
می دمیدندی چو عنبر از شباک
یا چه آن خفاش از شمس الضحی
یا چو دیجوری ز روز پرضیاء
او پی ایشان دویدی در طلب
همچو آن خورشید در دنبال شب
در پی شب می دود مهر منیر
گوید ای شب لحظه ای آرام گیر
تا رسانم خویشتن را من به تو
آن سیاهی را زدایم من ز تو
چهره ات را نور افشانی کنم
از سرت تا پای نورانی کنم
پرده بردارم من از رخسار تو
بشکفانم صد گل از گلزار تو
شب گریزد ننگرد اندر قفا
در زمین خود را همی بیند خفا
همچو آن نمرودیان تیره روز
از خلیل آن آفتاب دلفروز
روزگاری شد که آخر آن گروه
آمدند از دعوت او در ستوه
انجمن در انجمن آراستند
پیش آن نمرود برپا خاستند
کی تو کوه ظلمت و دریای کفر
ای سراپای تو سر تا پای کفر
این عدوی ملت و ایمان ماست
این بلای جسم و رنج جان ماست
سر همی کوبد خدایان تورا
بد همی گوید نکویان تورا
این عدوی جان شاهنشاه ماست
دشمن خورشید ما و ماه ماست
بین چسان وارونه نردی باختند
دوستان از دشمنان نشناختند
دشمن تو نفس کافر کیش توست
وان هوای طبع بداندیش توست
دشمن تو خود تویی ای تیره رو
دیگران را بی سبب دشمن مگو
آنکه خواهد شمع تو روشن کند
شوره زارت روضه ی گلشن کند
دوست باشد بل نیای مهربان
هین برو او را غلط دشمن مخوان
نک زمینی باشدت پر خاروبن
نی در آنجا چشمه ی نونی کهن
خار بن بارش همه زهر بلا
بیخ آن مأوای مار و اژدها
آن یکی آمد به کف بیل و کلند
خار بنها را همه از ریشه کند
خار بنها کند و اژدرها بکشت
کشتها افکند آنجا پیش و پشت
پس زمین را می کند چالاک و چست
تا برآرد چشمه ی عذبی درست
کورکورانه تو در بانگ عویل
هر که را یابی همی گردی دخیل
کی مسلمانان مروت شد کجا
این زمینم می کند در هم چرا
ملک و مالم می کند زیر و زبر
دشمن جان من آمد این مگر
ای مسلمانان هزاران داد و داد
هیچ مسکین را چنین دشمن مباد
این نه دشمن مهربان یاری بود
روز و شب بهر تو در کاری بود
مارو افعی راند از پهلوی تو
آب شیرین آورد در جوی تو
شوره زاری بهر تو گلشن کند
یک چراغ مرده ای روشن کند
تا نبرد خارکی روید سمن
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا زمین نشکافت کس گندم نخورد
تا صدف نشکست کس گوهر نبرد
می شکافد آن زمین را باز یار
صاف و پاکش می کند از سنگ و خار
پس در آنها دانه ای سازد نهان
تا کشد سر خوشه های بیکران
دانه آنجا خوشه ی خندان شود
آدمی را خوشه قوت جان شود
نیست دهقان دشمن آن کشت زار
بلکه سازد بهمن آن را بهار
همچنین الطاف بی پایان حق
می کند با نیکبختان این نسق
آن هوای شهوت خشم زبون
آب شور و زینت دنیای دون
تخم صحبتهای ابنای زمان
باد بی هنگام فوج باد خوان
مزرع دلستان ز آب انداخته
شوره زاری ژول و ویران ساخته
رسته آنجا خار بن در خار بن
خار بن نی اژدها و مار بن
زیر هر خاری دوصد افعی نهان
سینه و دل بر غمان در بر غمان
چشمها خشکیده جوها گشته پر
آب گیرش پارگین شوره پر
ساحت جان نزد دهقان قدر
چون زمینی هست پیش برزگر
چون زمینی لایق گل زار دید
مرز و بومش در خور کفیار دید
گاو و بیل و خیش و داس آنجا برد
آن زمین را برشکافد بردرد
این بلاها و مرضها بی سخن
هست جان را چون شیار گاوزن
می شکافد مو به مو آن بوم را
می کند از ریشه خار شوم را
آنچه مأوا کرده آنجا از حشار
می کند از مزرع جان تار و مار
چونکه خار و مار از آن پرواز کرد
گلبن معنی شکفتن ساز کرد
چشمهای معرفت گردد روان
وا شود هم چشم و گوش هوش جان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواست ابراهیم باهنگ و خرد
جان ایشان را در آتش واخرد
هوش مصنوعی: ابراهیم با آگاهی و دانایی تصمیم گرفت جان مردم را در آتش بسوزاند و آنها را امتحان کند.
ره نمایدشان به آب زندگی
وارهاندشان ز قید بندگی
هوش مصنوعی: آن‌ها را به سمت آب زندگی هدایت می‌کند و از بندگی رهایی می‌بخشد.
بندگی نفس و شیطان هوا
بندگی گنده نمرود دغا
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که تسلیم خواسته‌های نفس و شیطان، انسان را به بردگی می‌کشاند و او را به مانند نمرود – که نماد ظلم و استکبار است – در مسیر فریب و کم‌خودی قرار می‌دهد.
سوی گلزار سعادتشان کشد
سوی نورستان ز ظلمتشان کشد
هوش مصنوعی: به سمت باغ خوشبختی‌هایشان می‌کشاند و از تاریکی‌ها به روشنایی هدایت می‌کند.
چونکه طینتشان ز مار و دود بود
طینت فرعونی و نمرود بود
هوش مصنوعی: این افراد از خاک و سرشتی هستند که شبیه به ویژگی‌های منفی و بدی‌های مار و دود است، و سرشتشان به فرعون و نمرود تشابه دارد.
طبعشان را از بهار آمد نفور
گوش نگرفتند از اسرار نور
هوش مصنوعی: طبیعت آن‌ها از بهار به دور است و گوششان به راز نور پی نبرده است.
از خلیل آن بحر نور تابناک
می دمیدندی چو عنبر از شباک
هوش مصنوعی: از خلیل، نوری درخشان و زیبا می‌تابید که مانند عطر خوش عنبر در فضا پخش می‌شد.
یا چه آن خفاش از شمس الضحی
یا چو دیجوری ز روز پرضیاء
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه وضعیت یک خفاش و یک پرنده در روز روشن می‌پردازد. خفاش به خاطر تاریکی شب زندگی می‌کند و در نور روز نمی‌تواند کاری انجام دهد، در حالی که پرنده در روز روشن نشاط و آزادی دارد. این تفاوت نشان‌دهنده دو حالت مختلف از زندگی است: یکی در تاریکی و خفا و دیگری در نور و روشنی.
او پی ایشان دویدی در طلب
همچو آن خورشید در دنبال شب
هوش مصنوعی: او به دنبال آن‌ها دوید، مانند خورشیدی که پس از شب به دنبال صبح می‌گردد.
در پی شب می دود مهر منیر
گوید ای شب لحظه ای آرام گیر
هوش مصنوعی: در پی شب، خورشید درخشان و مهتاب به شب می‌گوید: "لحظه‌ای توقف کن و آرام باش."
تا رسانم خویشتن را من به تو
آن سیاهی را زدایم من ز تو
هوش مصنوعی: من خود را به تو می‌رسانم و آن سیاهی را که از توست دور می‌کنم.
چهره ات را نور افشانی کنم
از سرت تا پای نورانی کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم چهره‌ات را پر از درخشندگی کنم و از سر تا پای تو را روشن و نورانی بسازم.
پرده بردارم من از رخسار تو
بشکفانم صد گل از گلزار تو
هوش مصنوعی: من می‌خواهم پرده را از روی چهره‌ی تو کنار بزنم و صد گل زیبا از باغ تو بیاورم و به نمایش بگذارم.
شب گریزد ننگرد اندر قفا
در زمین خود را همی بیند خفا
هوش مصنوعی: شب فرار می‌کند و به پشت سرش نگاه نمی‌کند، در زمین تنها خودش را به طور پنهانی می‌بیند.
همچو آن نمرودیان تیره روز
از خلیل آن آفتاب دلفروز
هوش مصنوعی: مانند نمرودیان، که در روزگار بدی به سر می‌بردند، از خلیل (حضرت ابراهیم) که نورانی و درخشان بود، به دور شده‌اند.
روزگاری شد که آخر آن گروه
آمدند از دعوت او در ستوه
هوش مصنوعی: روزی فرا رسید که آن گروه از دعوت او به شدت ناتوان و ناامید شدند.
انجمن در انجمن آراستند
پیش آن نمرود برپا خاستند
هوش مصنوعی: جمعی از افراد در جمعی دیگر گرد هم آمده و در برابر نمرود (حاکم ستمکار) ایستادگی کرده‌اند.
کی تو کوه ظلمت و دریای کفر
ای سراپای تو سر تا پای کفر
هوش مصنوعی: تو مانند کوهی از تاریکی و دریایی از کفر هستی، سراسر وجودت مملو از کفر است.
این عدوی ملت و ایمان ماست
این بلای جسم و رنج جان ماست
هوش مصنوعی: این شخص دشمن ملت و ایمان ماست و دلیل دردهای جسمی و رنج‌های روحی ما می‌باشد.
سر همی کوبد خدایان تورا
بد همی گوید نکویان تورا
هوش مصنوعی: خدایان از آسمان بر تو می‌کوبند و نیکان نیز درباره تو صحبت می‌کنند.
این عدوی جان شاهنشاه ماست
دشمن خورشید ما و ماه ماست
هوش مصنوعی: این شخص دشمن سرسخت و مخالف ماست که همانند سایه‌ای بر روی نور خورشید و ماه ما قرار دارد.
بین چسان وارونه نردی باختند
دوستان از دشمنان نشناختند
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر نداشتن شناخت از دشمنان، به راحتی در بازی نرد باختند.
دشمن تو نفس کافر کیش توست
وان هوای طبع بداندیش توست
هوش مصنوعی: دشمن اصلی تو، نفس خودت است که تحت تأثیر افکار منفی و منازعات کافرانه قرار دارد. این نفس، هوای بدی را برای تو به ارمغان می‌آورد.
دشمن تو خود تویی ای تیره رو
دیگران را بی سبب دشمن مگو
هوش مصنوعی: دشمن واقعی تو خودت هستی، ای کسی که چهره‌ات تاریک است. بدون دلیل به دیگران اتهام دشمنی نزن.
آنکه خواهد شمع تو روشن کند
شوره زارت روضه ی گلشن کند
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد شمع وجود تو را روشن کند، باید با سختی‌ها و مشکلاتت روبه‌رو شود و آن‌ها را به زیبایی و روشنی تبدیل کند.
دوست باشد بل نیای مهربان
هین برو او را غلط دشمن مخوان
هوش مصنوعی: دوست را مانند پدر مهربانی تصور کن و در این صورت، او را دشمن ندان.
نک زمینی باشدت پر خاروبن
نی در آنجا چشمه ی نونی کهن
هوش مصنوعی: زمین پر از خاردار است و در آنجا چشمه‌ای از نان کهن وجود ندارد.
خار بن بارش همه زهر بلا
بیخ آن مأوای مار و اژدها
هوش مصنوعی: خاری که در باران رشد کرده، زهر و بلا را به دوش می‌کشد و در کنار آن، مار و اژدها زندگی می‌کنند.
آن یکی آمد به کف بیل و کلند
خار بنها را همه از ریشه کند
هوش مصنوعی: یک نفر با بیل و کلنگ به سراغ خار و خاشاک رفت و همه آن‌ها را از ریشه کند.
خار بنها کند و اژدرها بکشت
کشتها افکند آنجا پیش و پشت
هوش مصنوعی: خارها را به زمین می‌کارد و اژدها را می‌کشد، کشت‌ها را در آنجا به جلو و عقب می‌پاشد.
پس زمین را می کند چالاک و چست
تا برآرد چشمه ی عذبی درست
هوش مصنوعی: پس زمین به صورت فعال و پرجنب‌وجوش عمل کرده و چشمه‌ای پاک و زلال به وجود می‌آورد.
کورکورانه تو در بانگ عویل
هر که را یابی همی گردی دخیل
هوش مصنوعی: با چشمان بسته و بدون فکر، در هر صدایی که می‌شنوی، به دنبال کسی هستی و به او وابسته می‌شوی.
کی مسلمانان مروت شد کجا
این زمینم می کند در هم چرا
هوش مصنوعی: کجا و چطور برادران مسلمان در رفتار خود مروت و انصاف را رعایت می‌کنند، در حالی که این زمین با مشکلات و تنگناهایش در هم می‌تنند؟
ملک و مالم می کند زیر و زبر
دشمن جان من آمد این مگر
هوش مصنوعی: دشمن به جان من حمله‌ور شده و دارایی‌ام را به هم می‌ریزد.
ای مسلمانان هزاران داد و داد
هیچ مسکین را چنین دشمن مباد
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، هزاران فریاد و داد و فریاد می‌زنید، اما نباید اجازه دهید هیچ بیچاره‌ای با چنین وضعیتی روبه‌رو شود.
این نه دشمن مهربان یاری بود
روز و شب بهر تو در کاری بود
هوش مصنوعی: این شخص نه تنها یک دوست مهربان است، بلکه در هر لحظه و در هر کاری، به تو کمک می‌کند.
مارو افعی راند از پهلوی تو
آب شیرین آورد در جوی تو
هوش مصنوعی: افعی ما را از کنارت راند و آب شیرین را به جوی تو آورد.
شوره زاری بهر تو گلشن کند
یک چراغ مرده ای روشن کند
هوش مصنوعی: یک بیابان بی‌حيات می‌تواند به خاطر تو تبدیل به باغی زیبا شود، و حتی یک شمع بی‌نور ممکن است به خاطر تو روشن شود.
تا نبرد خارکی روید سمن
تا نگرید ابر کی خندد چمن
هوش مصنوعی: برای اینکه گل سمن (مقام و زیبایی) سر برآورد و شکوفا شود، باید خارها را از سر راهش بردارند. همچنین، قبل از اینکه چمنی شاداب و خرم شود، باید ابرها بر آن ببارند و به آن زندگی ببخشند.
تا زمین نشکافت کس گندم نخورد
تا صدف نشکست کس گوهر نبرد
هوش مصنوعی: برای اینکه چیزی به دست آید، لازم است که مراحل اولیه و سختی را پشت سر گذاشت. تا زمانی که زمین شیار خورده و کشت نشود، محصولی برداشت نخواهد شد. همچنین تا زمانی که صدف شکسته نشود، گوهری به دست نخواهد آمد. بنابراین باید تلاش کرد و سختی‌ها را تحمل کرد تا به نتیجه رسید.
می شکافد آن زمین را باز یار
صاف و پاکش می کند از سنگ و خار
هوش مصنوعی: یار به خوبی زمین را شخم می‌زند و آن را از سنگ و خار очищا می‌کند.
پس در آنها دانه ای سازد نهان
تا کشد سر خوشه های بیکران
هوش مصنوعی: پس در دل آنها دانه‌ای پنهان می‌کارند تا خوشه‌های بی‌پایانی را برداشت کنند.
دانه آنجا خوشه ی خندان شود
آدمی را خوشه قوت جان شود
هوش مصنوعی: در آن مکان، دانه به شکل خوشه‌ای شاداب درمی‌آید و این خوشه، نان و قوتی برای آدمی فراهم می‌کند که جانش را nourishes می‌کند.
نیست دهقان دشمن آن کشت زار
بلکه سازد بهمن آن را بهار
هوش مصنوعی: کشاورز دشمن کشت و زار خود نیست، بلکه این برف و سرماست که باعث می‌شود تا بهار دوباره جوانه‌ها را زنده کند.
همچنین الطاف بی پایان حق
می کند با نیکبختان این نسق
هوش مصنوعی: خداوند با بندگان خوب و خوشبخت خود، مهربانی و کمک‌های بی‌پایانی دارد.
آن هوای شهوت خشم زبون
آب شور و زینت دنیای دون
هوش مصنوعی: این احساس عمیق و پرشور، مانند خشم و افسردگی است که با خود آبی تلخ و زینت‌هایی از دنیای ناچیز به همراه دارد.
تخم صحبتهای ابنای زمان
باد بی هنگام فوج باد خوان
هوش مصنوعی: اگر باختری از افراد زمان در مواقع نامناسب بذر سخن بکارند، همچون طوفانی خواهند بود که به همراه خود نسیم‌هایی ناگهانی می‌آورند.
مزرع دلستان ز آب انداخته
شوره زاری ژول و ویران ساخته
هوش مصنوعی: دل من که همچون مزرعه‌ای سرسبز بود، به خاطر ناامیدی و غم، به شوره‌زاری خشک و خراب تبدیل شده است.
رسته آنجا خار بن در خار بن
خار بن نی اژدها و مار بن
هوش مصنوعی: در آنجا که خار و گزند وجود دارد، غول‌ها و موجودات خطرناک نیز حضور دارند.
زیر هر خاری دوصد افعی نهان
سینه و دل بر غمان در بر غمان
هوش مصنوعی: زیر هر خاری، تعداد زیادی افعی پنهان است و در دل و سینه، غم‌ها وجود دارد.
چشمها خشکیده جوها گشته پر
آب گیرش پارگین شوره پر
هوش مصنوعی: چشم‌ها خسته و خشک شده‌اند و زمین‌ها پر از آب شده‌اند، او در جایی که شوره‌زار است، حضور دارد.
ساحت جان نزد دهقان قدر
چون زمینی هست پیش برزگر
هوش مصنوعی: ساحت جان نزد دهقان مانند ارزش زمینی است که برای برزگر اهمیت دارد.
چون زمینی لایق گل زار دید
مرز و بومش در خور کفیار دید
هوش مصنوعی: وقتی که زمین مناسب و مستعد کاشت گل را مشاهده کرد، سرزمین و خاکش را شایسته و مناسب برای زراعت و پرورش گیاهان دید.
گاو و بیل و خیش و داس آنجا برد
آن زمین را برشکافد بردرد
هوش مصنوعی: گاو و ابزارهای کشاورزی مانند بیل، خیش و داس برای شیار زدن و شکاف بردن در زمین استفاده می‌شوند.
این بلاها و مرضها بی سخن
هست جان را چون شیار گاوزن
هوش مصنوعی: این دردها و مشکلات بدون گفت و گو به جان انسان می‌چسبند، مانند شیارهایی که بر روی پوست گاو ایجاد می‌شود.
می شکافد مو به مو آن بوم را
می کند از ریشه خار شوم را
هوش مصنوعی: زمین را به دقت می‌شکافد و از ریشه، خارهای بد را می‌کند.
آنچه مأوا کرده آنجا از حشار
می کند از مزرع جان تار و مار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جایی سکونت پیدا کرده، از شدت درد و مشکل جان را در هم می‌پیچد و به هم می‌زند.
چونکه خار و مار از آن پرواز کرد
گلبن معنی شکفتن ساز کرد
هوش مصنوعی: وقتی که گزندگان و موجودات خطرناک از آنجا دور شدند، باغ پر از گل و شکوفه شد.
چشمهای معرفت گردد روان
وا شود هم چشم و گوش هوش جان
هوش مصنوعی: چشم‌های دانایی باز می‌شود و روح با شنیدن و دیدن به آگاهی بیشتری می‌رسد.