گنجور

بخش ۱۶۷ - حکایت امیری که گرفتار شد و بیان سوء عاقبت ظالم

طفل ماند روزگار تنگ چشم
می دهد با صلح و می گیرد به خشم
دشمنی آمد گرفتش ملک و مال
نی حشم بخشید سودش نی رجال
این گرفت و حق به ودای محتشم
کی برآید با خدا خیل و حشم
میر مسکین را به زندان داشتند
بر مکافاتش علم افراشتند
او به زندان بیخبر از ملک و مال
دشمنان را پر ز مال او جوال
تا خبر دادش یکی روزی که شد
ملک و مالت نهبه ی این قوم لد
گفت آری اینچنین است ای پسر
هین بگو داری اگر دیگر خبر
خانه ات را گفت ویران ساختند
طاق و سقفش را به خاک انداختند
گفت بالله راستی گفتی عمو
گر خبر داری دگر با من بگو
گفت آنکه آتشی افروختند
طارم و کاخ و سرایت سوختند
گفت آری راست گفتی این سخن
گو چه شد دیگر بگو ای ممتحن
زیر لت کردند آن خاصان تو
نی هم ایشان بلکه فرزندان تو
گفت آری آری اینهم راست است
گوی با من دیگرت گر راست است
گفت بردند آن زنان پردگی
فاش و رسوا از برای بردگی
پرده ی ناموس تو برداشتند
تخم بی ناموسی آنجا کاشتند
گفت بالله این دروغ است این دروغ
شمع این را من نمی بینم فروغ
افک باشد این حدیث مخترع
ماوقع هذا و ربی ما وقع
مال مردم نهب کردستم بسی
کرده ام ویران سرای هر کسی
ای بسا آتش که من افروختم
خانه های بیگناهان سوختم
ای بسا کسها کشیدم زیر لت
لابه ذنب ولا اثم ثبت
اینهمه کردم ولیکن یکنفس
شق نکردم پرده ی ناموس کس
بیخیانت کس نترسد از قصاص
حق نابرده نمی دارد تقاص
محتسب داناست بر اسرار کار
بی گنه را کی برد بالای دار
گر ز بد می ترسی ای آزاده مرد
رو تو هم گرد بدی با کس نگرد
ور بدی کردی ز بد ایمن مباش
کان ببینی عاقبت بیداد فاش
نیک و بد باشد درختی ای پسر
عاقبت بخشد تورا روزی ثمر
زاد و رودت هم از این میوه خورند
آنچه مامان کاشت رودان بدروند
در ره حق جان خلیل ایثار کرد
زامر او فرزند خود کشتار کرد
شد خلافت زیب فرزندان او
تا ابد این دولت آمد زان او
او نه اینها کرد بهر این عوض
نی ز شاه خود غرض بودش عوض
بلکه مقصودش رضای شاه بود
شاه هم از سر او آگاه بود
بهر او فرزند و جان و مال داد
تن به تاب شعله ی جوال داد
بود از شوق وصالش بیقرار
زد بر آتش خویش را پروانه وار
هرکه عشق شمع چون پروانه داشت
زآتش سوزان آن پروا نداشت
هرکه دل از عشق روشن باشدش
آتش معشوق گلشن باشدش
خاک راه کوی یار دلپذیر
گل بود در دیده و در پا حریر
ای خنک در راه جانان سوختن
شعله ها در جسم و جان افروختن
آتشی کاندر ره جانان بود
خویشتر از صد چشمه ی حیوان بود
گر حیوة جاودان داری هوس
خویش را در آتش افکن یکنفس
گر همی جویی گلستان بهار
هین برو در آتش ابراهیم وار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طفل ماند روزگار تنگ چشم
می دهد با صلح و می گیرد به خشم
هوش مصنوعی: در روزگار سختی، کودکانه رفتار می‌کند؛ به آرامش و سهولت نگاه می‌کند ولی در عین حال، به راحتی از خود خشم و ناراحتی نشان می‌دهد.
دشمنی آمد گرفتش ملک و مال
نی حشم بخشید سودش نی رجال
هوش مصنوعی: دشمنی به او حمله‌ور شد و ثروت و دارایی‌اش را گرفت، نه اینکه خدمتکارانش را آزاد کند یا به دیگران کمک کند.
این گرفت و حق به ودای محتشم
کی برآید با خدا خیل و حشم
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوع دشواری و پیچیدگی مسأله‌ای اشاره می‌شود که انسان نمی‌تواند به راحتی با آن کنار بیاید و باید منتظر ماند تا حقایق و واقعیت‌ها روشن شود. به نوعی از بار سنگینی که بر دوش بشر است، صحبت می‌کند که چگونه انسان‌ها در مواجهه با خدا و مسائل بزرگ زندگی احساس ناتوانی می‌کنند و در این میان، جمعیت و افراد دیگر نیز نقش دارند.
میر مسکین را به زندان داشتند
بر مکافاتش علم افراشتند
هوش مصنوعی: در زندان به خاطر رفتارهایش، به میرمسکین اهمیت ویژه‌ای داده شده و او را مورد توجه قرار دادند.
او به زندان بیخبر از ملک و مال
دشمنان را پر ز مال او جوال
هوش مصنوعی: او در زندان، بی‌خبر از دنیای مال و ثروت دشمنان، به خاطر دارایی‌های خود، در آسایش به سر می‌برد.
تا خبر دادش یکی روزی که شد
ملک و مالت نهبه ی این قوم لد
هوش مصنوعی: روزی کسی به او خبر داد که دارایی و ملک تو به دست این قوم افتاده و نهب شده است.
گفت آری اینچنین است ای پسر
هین بگو داری اگر دیگر خبر
هوش مصنوعی: مردی گفت: بله، همینطور است پسرم، حالا اگر خبر دیگری داری بگو.
خانه ات را گفت ویران ساختند
طاق و سقفش را به خاک انداختند
هوش مصنوعی: خانه‌ات را ویران کردند و سقف و طاقش را به زمین انداختند.
گفت بالله راستی گفتی عمو
گر خبر داری دگر با من بگو
هوش مصنوعی: گفتی حقیقت را می‌گویی، ای عموی عزیز، اگر چیزی می‌دانی، با من در میان بگذار.
گفت آنکه آتشی افروختند
طارم و کاخ و سرایت سوختند
هوش مصنوعی: کسی گفت که آتش شعله‌ور شده و تمامی کاخ‌ها و ساختمان‌ها را سوزانده است.
گفت آری راست گفتی این سخن
گو چه شد دیگر بگو ای ممتحن
هوش مصنوعی: او گفت: بله، تو درست می‌گویی. حالا ادامه بده و بگو چه شده است، ای آزمونگر.
زیر لت کردند آن خاصان تو
نی هم ایشان بلکه فرزندان تو
هوش مصنوعی: آن خواص تواش زیر فشار قرار گرفتند، نه فقط خود آن‌ها، بلکه فرزندان تو نیز مورد آزار قرار گرفتند.
گفت آری آری اینهم راست است
گوی با من دیگرت گر راست است
هوش مصنوعی: شخصی پاسخ می‌دهد که بله، این هم درست است. حالا اگر چیزی دیگر هم داری بگو، چون ممکن است آن هم درست باشد.
گفت بردند آن زنان پردگی
فاش و رسوا از برای بردگی
هوش مصنوعی: گفته شده که آن زنان با پرده‌داری خود را به صورت علنی و رسوا برای رهایی از بندگی به نمایش گذاشته‌اند.
پرده ی ناموس تو برداشتند
تخم بی ناموسی آنجا کاشتند
هوش مصنوعی: پرده عزت و حریم تو را کنار زدند و در آن مکان، بی‌احترامی و ننگ را به وجود آوردند.
گفت بالله این دروغ است این دروغ
شمع این را من نمی بینم فروغ
هوش مصنوعی: او با قاطعیت می‌گوید که این حقیقت ندارد و این حقیقت دروغ است. او می‌گوید که من نوری از این شمع نمی‌بینم.
افک باشد این حدیث مخترع
ماوقع هذا و ربی ما وقع
هوش مصنوعی: این سخن ممکن است ساخته و پرداخته ذهن باشد، زیرا به خداوند قسم می‌خورم که آنچه رخ داده، واقعیت دارد.
مال مردم نهب کردستم بسی
کرده ام ویران سرای هر کسی
هوش مصنوعی: من به طرز زیاد ویرانی ایجاد کرده‌ام و اموال مردم را به ناحق تصرف کرده‌ام.
ای بسا آتش که من افروختم
خانه های بیگناهان سوختم
هوش مصنوعی: بسیاری از آتش‌ها که من بر افروختم، خانه‌های بی‌گناهان را سوزانده است.
ای بسا کسها کشیدم زیر لت
لابه ذنب ولا اثم ثبت
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد را دیده‌ام که بی‌دلیل و بدون هیچ گناهی تحت فشار و سختی قرار گرفته‌اند.
اینهمه کردم ولیکن یکنفس
شق نکردم پرده ی ناموس کس
هوش مصنوعی: با اینکه کارهای زیادی انجام دادم، اما هرگز به حریم کسی تعرض نکردم.
بیخیانت کس نترسد از قصاص
حق نابرده نمی دارد تقاص
هوش مصنوعی: اگر کسی خیانت نداشته باشد، از مجازات و پاسخگویی نمی‌ترسد؛ چرا که هیچ‌کس حق نادیده گرفتن اعمالش را ندارد و باید پاسخگوی کارهای خود باشد.
محتسب داناست بر اسرار کار
بی گنه را کی برد بالای دار
هوش مصنوعی: محتسب (شخصی که به نظارت و کنترل امور گناه و نیکوی‌ها پرداخته) می‌داند که کسی که بی‌گناه است، سزاوار مجازات نیست و هرگز نباید به دار آویخته شود.
گر ز بد می ترسی ای آزاده مرد
رو تو هم گرد بدی با کس نگرد
هوش مصنوعی: اگر از بدی می‌ترسی، ای مرد آزاد، پس تو هم به خودت اجازه نده که با کسی که بد است، ارتباط برقرار کنی.
ور بدی کردی ز بد ایمن مباش
کان ببینی عاقبت بیداد فاش
هوش مصنوعی: اگر که بدی کردی، از نتیجه‌ی بدش در امان نباش، زیرا عاقبت ظلم و ستم را به روشنی خواهی دید.
نیک و بد باشد درختی ای پسر
عاقبت بخشد تورا روزی ثمر
هوش مصنوعی: هرچند در زندگی خوبی‌ها و بدی‌هایی وجود دارد، اما در نهایت هر فردی به نتیجه و پاداش اعمال خود خواهد رسید.
زاد و رودت هم از این میوه خورند
آنچه مامان کاشت رودان بدروند
هوش مصنوعی: نسل‌هایت از این میوه تغذیه می‌کنند و آنچه که مادر زمین کاشته، درختان و گیاهان را پرورش می‌دهند.
در ره حق جان خلیل ایثار کرد
زامر او فرزند خود کشتار کرد
هوش مصنوعی: در راه حقیقت، ابراهیم (خلیل) جان خود را فدای حق کرد، در حالی که فرزندش را قربانی کرد.
شد خلافت زیب فرزندان او
تا ابد این دولت آمد زان او
هوش مصنوعی: خلافت و حکومت زیبای فرزندان او برای همیشه برقرار شد و این دولت از او نشأت گرفته است.
او نه اینها کرد بهر این عوض
نی ز شاه خود غرض بودش عوض
هوش مصنوعی: او این کارها را برای به دست آوردن چیزی انجام نداد، بلکه هدفش از شاه خود به دست آوردن چیز دیگری بود.
بلکه مقصودش رضای شاه بود
شاه هم از سر او آگاه بود
هوش مصنوعی: مقصود او جلب رضایت پادشاه بود و پادشاه نیز از این موضوع مطلع بود.
بهر او فرزند و جان و مال داد
تن به تاب شعله ی جوال داد
هوش مصنوعی: به خاطر او، فرزندان و جان و مالش را فدای او کرد و خود را به آتش خواسته‌اش سپرد.
بود از شوق وصالش بیقرار
زد بر آتش خویش را پروانه وار
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به او، از خود بی‌خود شده و مانند پروانه‌ای که به سمت آتش می‌رود، به سوی زیارت او شتابان است.
هرکه عشق شمع چون پروانه داشت
زآتش سوزان آن پروا نداشت
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند پروانه به عشق شمع توجه داشت، از آتش سوزان آن ترسی نداشت.
هرکه دل از عشق روشن باشدش
آتش معشوق گلشن باشدش
هوش مصنوعی: هرکس که دلش پر از عشق باشد، آتش دلش باعث شکوفایی و زیبایی معشوقش می‌شود.
خاک راه کوی یار دلپذیر
گل بود در دیده و در پا حریر
هوش مصنوعی: خاک مسیر منزل محبوب، برای چشم‌ها گل و برای پاها ابریشم بود.
ای خنک در راه جانان سوختن
شعله ها در جسم و جان افروختن
هوش مصنوعی: ای خوشا سوز و گداز در راه محبوب، که این آتش نه تنها جسم، بلکه جان را نیز روشن می‌کند.
آتشی کاندر ره جانان بود
خویشتر از صد چشمه ی حیوان بود
هوش مصنوعی: آتش عشق و محبت نسبت به معشوق، از صد چشمه حیات و زندگی بیشتر و شدیدتر است.
گر حیوة جاودان داری هوس
خویش را در آتش افکن یکنفس
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی ابدی هستی، آرزوها و خواسته‌هایت را در آتش بگذار و یک‌بار برای همیشه آنها را رها کن.
گر همی جویی گلستان بهار
هین برو در آتش ابراهیم وار
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهار و زیبایی‌هایش هستی، بهتر است که با دلی شجاع و دلیر مانند ابراهیم، به دل آتش بروی.