بخش ۱۶۵ - ستمکار دیگر و سوء عاقبت ظالم
هم به سالی پیش ازین در این حدود
مرد کی پا کار استمکاره بود
زر ز مردم می گرفت از بهر میر
شد گریبان گیر درویشی فقیر
زر ازو می خواست با صد اشتلم
حمله می کرد و علم می کرد دم
چون نبودش مرد مسکین دست رس
تا شبانگه بود نزدش مقتبس
گفت اگر فردا نیاری زر بگاه
واژگونت می دراندازم به چاه
گفت آخر ز امت پیغمبرم
رحم برمن کن نباشد چون زرم
هر که هستی گفت فردا ای زبون
گه بخوردت می دهم من سرنگون
نیم شب آن مرد پرکین و ستیز
بر لب بامی نشست از بهر میز
پای او لغزید تا دیده گشاد
سرنگون در چاه مبرز اوفتاد
نی توانایی که خود آید بدر
نی کسی ز احوال او دارد خبر
سرنگون می خورد گه تا جان سپرد
جان ز دستش مردک بیچاره برد
بی ادب اینجا زنی گر یکنفس
گه بخوردت می دهند چندانکه بس
نی همین این لطف با انسان بود
از ثریا تا ثری یکسان بود
هرچه پیدا گشته از آغاز جود
هرچه هست و بود خواهد نیز بود
جمله اینها برده اند و چاکرند
تن به زیر بار فرمان اندرند
جمله ی شاهان شه ما را غلام
شاه ما را شاهی آمد اختتام
نگذرم از حق چو از حق نگذری
دم مزن جز او نباشد دیگری
هست کیوان پیر دهقان درش
طفل ابجد خوان روش در مکتبش
چارکی بهرام روز رزم او
تنقطاری مهر اندر بزم او
هرچه از عیوق تا تحت الثری است
جمله در فرمان سلطانان ماست
سر نپیچد کس ز امر و نهیشان
بر جهان از لطفشان و قهرشان
بخش ۱۶۴ - حکایت مردی ظالم که عامل اهل بازار بود: اندرین ایام اندر شهر کاشبخش ۱۶۶ - صیادی که با رفیق خود از پی صید رفتند: روستایی مست قمصر نام او
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم به سالی پیش ازین در این حدود
مرد کی پا کار استمکاره بود
هوش مصنوعی: یک سال پیش در این منطقه مردی وجود داشت که کار و مشغولیتش در اینجا به خوبی شناخته شده بود.
زر ز مردم می گرفت از بهر میر
شد گریبان گیر درویشی فقیر
هوش مصنوعی: مردم از او پول میدادند تا او به مقام خود برسد و در این بین، او به درویش فقیری تعرض و آزار میزد.
زر ازو می خواست با صد اشتلم
حمله می کرد و علم می کرد دم
هوش مصنوعی: از او طلا میخواست، با صدای بلند فریاد میزد و علم را به دست میگرفت.
چون نبودش مرد مسکین دست رس
تا شبانگه بود نزدش مقتبس
هوش مصنوعی: وقتی که مرد بیچاره دستانی برای کمک نداشت، به ناچار تا شب نزد او مینشست و از نور او بهرهمند میشد.
گفت اگر فردا نیاری زر بگاه
واژگونت می دراندازم به چاه
هوش مصنوعی: اگر فردا پولی برایم نیاوری، صبح زود تو را با مشکل بزرگی مواجه میکنم و تو را به وضعیتی سخت میاندازم.
گفت آخر ز امت پیغمبرم
رحم برمن کن نباشد چون زرم
هوش مصنوعی: در آخر گفت که من از پیروان پیامبر هستم، پس بر من رحم کن چون مانند من کسی دیگر نیست.
هر که هستی گفت فردا ای زبون
گه بخوردت می دهم من سرنگون
هوش مصنوعی: هر کسی که هستی، بگو فردا، ای زبان! به زودی تو را به زمین میزنم.
نیم شب آن مرد پرکین و ستیز
بر لب بامی نشست از بهر میز
هوش مصنوعی: نیمه شب، آن مرد مبارز و شجاع بر لبه بام نشسته تا به میهمانی بپردازد.
پای او لغزید تا دیده گشاد
سرنگون در چاه مبرز اوفتاد
هوش مصنوعی: پای او لغزید و به زمین افتاد و ناخواسته در چاه عمیق و بزرگی سقوط کرد.
نی توانایی که خود آید بدر
نی کسی ز احوال او دارد خبر
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به تنهایی خود را از مشکلات برهاند، و هیچکس هم از حال و روز او اطلاعی ندارد.
سرنگون می خورد گه تا جان سپرد
جان ز دستش مردک بیچاره برد
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی به شدت دچار مشکل و رنج است، به قدری که در نهایت ناامید و افسرده میشود و جانش را از دست میدهد، در حالی که کسی به او رحم نمیکند و در درد و رنجش تنهاست.
بی ادب اینجا زنی گر یکنفس
گه بخوردت می دهند چندانکه بس
هوش مصنوعی: اگر در اینجا بیادبی کنی، ممکن است یک نفس غذا به تو بدهند، به قدری که سیر شوی.
نی همین این لطف با انسان بود
از ثریا تا ثری یکسان بود
هوش مصنوعی: این زندگی و محبت الهی یکسان و بدون تبعیض نسبت به تمام انسانها از بالاترین مقام تا پایینترین آن وجود دارد.
هرچه پیدا گشته از آغاز جود
هرچه هست و بود خواهد نیز بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ابتدای بخشندگی و سخاوتمندی موجود بوده، همه آنها همچنان وجود خواهند داشت و ادامه خواهند یافت.
جمله اینها برده اند و چاکرند
تن به زیر بار فرمان اندرند
هوش مصنوعی: همه آنها تحت سلطه و در خدمت هستند و به دستورات قیممابی تن میدهند.
جمله ی شاهان شه ما را غلام
شاه ما را شاهی آمد اختتام
هوش مصنوعی: تمام شاهان جهان، ما را غلام خود میدانند و اکنون شاهی برای ما به پایان آمده است.
نگذرم از حق چو از حق نگذری
دم مزن جز او نباشد دیگری
هوش مصنوعی: هرگز از حق نمیگذرم، حتی اگر تو هم از آن عبور کنی، پس چیزی نگو. جز او کسی دیگری وجود ندارد.
هست کیوان پیر دهقان درش
طفل ابجد خوان روش در مکتبش
هوش مصنوعی: کیوان، که به صورت نمادی از کهنسالگی و تجربه مطرح شده، مظهر یک دهقان است. در اینجا، کودکانی که در مکتب مشغول یادگیری حروف الفبا هستند، به تصویر کشیده شدهاند و نشاندهندهی رشد و آموزش نسل جوان در کنار دانایی و تجربیات پیشینیاناند.
چارکی بهرام روز رزم او
تنقطاری مهر اندر بزم او
هوش مصنوعی: بهرام در روز جنگ، با شکوه و زیبایی خاصی در مراسمش حاضر شده و درخشان و پرطرفدار است.
هرچه از عیوق تا تحت الثری است
جمله در فرمان سلطانان ماست
هوش مصنوعی: از عیوق تا عمق زمین، همه چیز زیر سلطه و فرمان پادشاهان ماست.
سر نپیچد کس ز امر و نهیشان
بر جهان از لطفشان و قهرشان
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از دستورات و نهیهای آنان خود را دور کند، چرا که محبت و خشونتشان بر جهانیان تأثیر میگذارد.

ملا احمد نراقی