بخش ۱۶۳ - تأویل و تمثیل دو مرغ
عقل و نفسند این دو مرغ ای دوستان
کاشیان دارند در این بوستان
کاشیانشان این تن خاکی بود
سیرشان در جو افلاکی بود
متحد با یکدگر آغازشان
متفق اندر ازل پروازشان
آمدند از بوستان در توشکان
سر زدند از بیضه ی روحانیان
پر زدند از گلستان جاودان
آشیان بستند در این توشکان
با هم اینجا یار و دمساز آمدند
هردم از سویی به پرواز آمدند
ای بسا صیاد در این دشت و بام
دانها پاشیده و افکنده دام
صوت مرغان چمن آموخته
آتشی از بهرشان افروخته
از صفیر خود ره مرغان زنند
ای عجب خسبند و راه جان زنند
هان و هان ای مرغ نوآموز من
بلبل خوش نغمه ی فیروز من
این نوای عندلیب باغ نیست
غیر بانگ جان خروش زاغ نیست
نفس مسکین از فریب حرص و آز
سوی دانه می کند گردن دراز
بر هوای آن صفیر دلفریب
می رود بی صبر و آرام و شکیب
عقل می گوید که ای روح روان
ای تورا در لامکانها آشیان
از فریب این چمن ایمن مشو
زین صفیر مصطنع از ره مرو
نفس می گوید که ظن بد مبر
ان بعض الظن اثم کن زبر
عقل می گوید یقین است این نه ظن
حبک للشیئی یعمی دم مزن
نفس می گوید یقین گیرم ولی
کی فریبد چون منی را ای ولی
عقل گوید ناگهان بفریفتند
شهسواران اندرین ره شیفتند
نفس گوید گر فریبد سهل دان
ناامیدی کار هر نااهل دان
عمر هست و زندگانی بس دراز
توبه مقبول و در توبه است باز
توبه خواهم گرد با سوز و گداز
هم تلافیها به صد عجز و نیاز
بس نماز و روزه خواهم کرد من
از درش دریوزه خواهم کرد من
ور نکردم توبه رفتم زین سرای
هم نیم نومید از لطف خدای
ناامیدی کفر باشد ای عمو
رو بخوان لاتیأسوا لاتقنطوا
هین ببین این نفس کافر کیش را
چون فریبد عقل را و خویش را
گر تو می دانی خدا را ذوالکرم
این کرم در کار دنیا هست هم
پس چرا آن را به آن نگذاشتی
مقتدر خود را در آن پنداشتی
دانه امسال ای رئیس ده مریز
کاو رحیمست و دهد بی دانه نیز
یک سفر سرمایه مطلب ای ودود
کان کریم است و دهد بی مایه سود
آیه ی رحمت همین ای بوالهوس
آمده است از بهر کار دین و بس
در نماز و روزه و حج و جهاد
آیه ی لاتقنطوا داری بیاد
کار دنیا چونکه پیش آمد تورا
لیس للانسان الا ما سعی
آنکه در عقبی کریم است و رحیم
بهر دنیاکی بخیل است و لئیم
آنکه را در کار دین صد چاره است
بهر دنیایت چرا بیگانه است
ای تو دست آموز ابلیس پلید
پرده ی خود تابکی خواهی درید
دست تو در دست شیطان تا بچند
با خدا و خلق تا کی آسمند
دست خود از دست این ابتر بکش
رخت خود تا چشمه ی کوثر بکش
ای خدا فریاد از این نفس پلید
تا کجا آخر مرا خواهد کشید
می کشد نفسم که یا رب کشته باد
در میان خاک و خون آغشته باد
هر زمان امروز و فردا می کند
خاکم اندر چشم بینا می کند
گوش من بگرفته می گرداندم
هر کجا خواهد چو خر می راندم
هرچه می گویم که این چاهست چاه
عاقبت گوید برآری سر ز راه
هرچه می گویم بیابان است این
گویدم میرو که آسان است این
سوختم تا چند خواهم سوختن
شعله در جان تا بکی افروختن
سوختم آخر من ای فریادرس
رحمتی فرما مرا فریاد رس
کاشکی بودی سترون مام من
در جهان هرگز نبودی نام من
من نبردستم حسد بر هیچکس
جز به آنکس کو نزاد از مام و بس
رحمت حق بر تو باد ای نیکنام
این پسر را می نزادی کاش مام
کاش چون زادی نپروردی مرا
یا به غرقابی رها کردی مرا
یا مرا کردی رها در کوهسار
تا ز من گرگی برآوردی دمار
یا رسول الله یا مولی النعم
یا غیاث الخلق یا کهف الامم
یا محمد یا شفیع المذنبین
یا امین الله رب العالمین
سوره ی نور آیه ی رحمت تویی
خلق عالم را ولی نعمت تویی
ما همه بنده تو مولای همه
جمله چون قطره تو دریای همه
ای زمین و آسمان خاک درت
حضرت روح القدس یک چاکرت
نیست چون برجان خود رحمت مرا
رحم کن تو ای ولی نعمت مرا
خوانده در مصحف تورا احمد بنام
احمدم من هم غلامت را غلام
چونکه همنام توام خوارم مکن
حق همنامی که انکارم مکن
فخر دارم من به این ای شهریار
تو مرا مگذار خوار و شرمسار
ای امام عصر و سلطان زمان
ای جهان جان و ای جان جهان
ای ز تو روشن چراغ مهر و ماه
ای جهانت کشور و خلقت سپاه
ای وجودت لنگر چرخ و زمین
ای تورا ملک ابد زیر نگین
ای نبی را آخرین قایم مقام
ای ولی مؤتمن رکن انام
ای شه دوران و حق مشتهر
صاحب دوران امام منتظر
گرچه عالم سربه سر پر نور توست
چشم بدبین دور تا یا کور توست
حرمت جدت که در من یک نظر
مانده ام تنها به بند نفس در
همتی کن با من ای مولی رفیق
تا مگر یابم نجات از این مضیق
ای صفایی ای به صد غم مبتلا
ای غریق بحر عصیان و خطا
سخت می بینم تورا بس ناامید
خون دل از دیده ات خواهد چکید
گرچه نومیدی و یأس از خود بجاست
لیکن نومیدی ز لطف حق خطاست
ای بسا از تو بتر بخشیده است
گرچه دهر از تو بتر کم دیده است
تا توانی عجز و زاری پیش گیر
در حیوة خویش سوگ خویش گیر
دست در دامان پیغمبر فکن
کار خود با ساقی کوثر فکن
بلکه او ناخوانده غمخوار همه است
در دو عالم لطف او یار همه است
آری او باشد نگهدار همه
ما همه جسمیم و او جان همه
گرچه باشد جسم از جان بیخبر
جان بهر جزوی از آن دارد نظر
متصل باشد بهر عضوی از آن
ما همه جسمیم و آن مولاست جان
زابتدا تا انتها همراه ماست
از قدم تا فرق ما آگاه ماست
جسم او پیدا و پنهان کار او
سر به سر عالم پر از آثار او
نور او بر خوب و بر بد تافته
هرکسی زان قسمت خود یافته
بخش ۱۶۲ - دنباله صحبت مرغ با جفت خود: گفت با مرغ حریص آن هوشمندبخش ۱۶۴ - حکایت مردی ظالم که عامل اهل بازار بود: اندرین ایام اندر شهر کاش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل و نفسند این دو مرغ ای دوستان
کاشیان دارند در این بوستان
هوش مصنوعی: دوستان، عقل و نفس مانند دو پرنده هستند که در این باغ زندگی میکنند.
کاشیانشان این تن خاکی بود
سیرشان در جو افلاکی بود
هوش مصنوعی: ای کاش که در وجودشان، این بدن خاکی چنان باشد که سفرشان در آسمانهای بلند و ابدی باشد.
متحد با یکدگر آغازشان
متفق اندر ازل پروازشان
هوش مصنوعی: آنها از ابتدا با هم یکی بودند و پروازشان در آغاز همسو و هماهنگ بود.
آمدند از بوستان در توشکان
سر زدند از بیضه ی روحانیان
هوش مصنوعی: افرادی از باغ به سمت توشکان آمدند و از وجود روحانیان بهرهمند شدند.
پر زدند از گلستان جاودان
آشیان بستند در این توشکان
هوش مصنوعی: پرندگان از گلستان بیپایان پرواز کردند و در اینجا، جایی برای زندگی و سکونت انتخاب کردند.
با هم اینجا یار و دمساز آمدند
هردم از سویی به پرواز آمدند
هوش مصنوعی: در اینجا، یاران و دوستان با هم جمع شدهاند و هر یک از سمتی به حرکت و پرواز در آمدهاند.
ای بسا صیاد در این دشت و بام
دانها پاشیده و افکنده دام
هوش مصنوعی: در این دشت و بالای تپهها، شکارچیان زیادی هستند که دامهای خود را پخش کرده و منتظر نشانهای هستند.
صوت مرغان چمن آموخته
آتشی از بهرشان افروخته
هوش مصنوعی: صدای پرندگان در چمن به قدری زیباست که به نظر میرسد آتشی برای دلهایشان روشن کردهاند.
از صفیر خود ره مرغان زنند
ای عجب خسبند و راه جان زنند
هوش مصنوعی: پرندگان از صدای خوش من پرواز میکنند، اما جالب اینجاست که در عین حال خوابشان میبرد و به دل زندگی و روح نمیرسند.
هان و هان ای مرغ نوآموز من
بلبل خوش نغمه ی فیروز من
هوش مصنوعی: ای مرغ تازهکار، به من گوش کن، من بلبل خوشخوان و شاداب هستم.
این نوای عندلیب باغ نیست
غیر بانگ جان خروش زاغ نیست
هوش مصنوعی: این صدا و نوای خوش که میشنوید، صدای زیبای پرنده خوشخوان نیست؛ بلکه صدایی است غمانگیز و ناهنجار که ناشی از زاغ است.
نفس مسکین از فریب حرص و آز
سوی دانه می کند گردن دراز
هوش مصنوعی: نفس بیچاره، به خاطر وسوسههای حرص و طمع، به سمت لقمهای غذا سرش را دراز میکند.
بر هوای آن صفیر دلفریب
می رود بی صبر و آرام و شکیب
هوش مصنوعی: او به خاطر صدای دلنشین و جذاب آن، با شوق و بیقراری و بدون هیچگونه آرامشی به سمتش میرود.
عقل می گوید که ای روح روان
ای تورا در لامکانها آشیان
هوش مصنوعی: عقل به تو میگوید ای جان سرشار، تو در جایی فراتر از مکانها قرار داری.
از فریب این چمن ایمن مشو
زین صفیر مصطنع از ره مرو
هوش مصنوعی: از فریب و تظاهر زیباییهای این چمن دلخوش نشو و به خاطر صدای ساختگیاش به اینجا نیا.
نفس می گوید که ظن بد مبر
ان بعض الظن اثم کن زبر
هوش مصنوعی: نفس به ما میگوید که به دیگران بدگمان نباشیم، زیرا برخی از گمانها خطا و نادرست هستند و به گناه منجر میشوند.
عقل می گوید یقین است این نه ظن
حبک للشیئی یعمی دم مزن
هوش مصنوعی: عقل میگوید که مطمئن هستی، این یک احساس نیست که به خاطر علاقهات به چیزی نظرت را گم کند. بنابراین بیهوده خشمگین نشو.
نفس می گوید یقین گیرم ولی
کی فریبد چون منی را ای ولی
هوش مصنوعی: نفس به من میگوید که به حقیقت ایمان بیاور، اما چه کسی میتواند مانند من را فریب دهد ای ولی؟
عقل گوید ناگهان بفریفتند
شهسواران اندرین ره شیفتند
هوش مصنوعی: عقل میگوید که ناگهان، دلیران در این مسیر فریفته شدند و دچار شگفتی شدند.
نفس گوید گر فریبد سهل دان
ناامیدی کار هر نااهل دان
هوش مصنوعی: نفس میگوید که اگر به سادگی فریب بخوری، ناامیدی را راحت بپذیر، ولی بدان که این رفتار از نااهلان است.
عمر هست و زندگانی بس دراز
توبه مقبول و در توبه است باز
هوش مصنوعی: زندگی عمر کوتاه و گذراست، اما توبهای که پذیرفته شود، میتواند فرصتی جدید برای بازگشت و اصلاح را فراهم کند.
توبه خواهم گرد با سوز و گداز
هم تلافیها به صد عجز و نیاز
هوش مصنوعی: من با احساسات شدید و اشتیاق عمیق به سوی توبه قدم میزنم و با تمام وجودم سعی میکنم تا اشتباهاتم را جبران کنم و با ناتوانی و نیازمندی به درگاه پروردگار روی آورم.
بس نماز و روزه خواهم کرد من
از درش دریوزه خواهم کرد من
هوش مصنوعی: من به درگاه تو عبادت و روزههای زیادی انجام میدهم و از درِ محبتت درخواست کمک و بخشش میکنم.
ور نکردم توبه رفتم زین سرای
هم نیم نومید از لطف خدای
هوش مصنوعی: اگر توبه نکردم و از این دنیا رفتم، حتی از رحمت خدا ناامید نیستم.
ناامیدی کفر باشد ای عمو
رو بخوان لاتیأسوا لاتقنطوا
هوش مصنوعی: ناامیدی گناهی بزرگ است، ای عمو! به یاد داشته باش که هرگز ناامید نشوید و از رحمت خدا قطع امید نکنید.
هین ببین این نفس کافر کیش را
چون فریبد عقل را و خویش را
هوش مصنوعی: ببین این نفس که به طرز کافرانهای عمل میکند چگونه عقل و خود را فریب میدهد.
گر تو می دانی خدا را ذوالکرم
این کرم در کار دنیا هست هم
هوش مصنوعی: اگر تو خدا را با صفات نیکو میشناسی، بدان که این صفات در زندگی دنیوی هم حاکم است.
پس چرا آن را به آن نگذاشتی
مقتدر خود را در آن پنداشتی
هوش مصنوعی: چرا آن را به او نسبت ندادی، در حالی که خودت او را در دلت تصور کردهای؟
دانه امسال ای رئیس ده مریز
کاو رحیمست و دهد بی دانه نیز
هوش مصنوعی: ای رئیس ده، امسال دانه مرا نریز، چرا که او رحیم است و حتی بدون دانه نیز میبخشد.
یک سفر سرمایه مطلب ای ودود
کان کریم است و دهد بی مایه سود
هوش مصنوعی: سفری به اندازهای ارزشمند است که بتواند به کسی که بخشنده و با سخاوت است، بدون نیاز به منابع فراوان، سود برساند.
آیه ی رحمت همین ای بوالهوس
آمده است از بهر کار دین و بس
هوش مصنوعی: این پیام نشان دهنده این است که رحمت الهی و لطف خداوند برای هدایت و اصلاح انسانها به دنیا آمده است و هدف آن تنها کمک به دین و اعتقادات درست است.
در نماز و روزه و حج و جهاد
آیه ی لاتقنطوا داری بیاد
هوش مصنوعی: در نماز و روزه و حج و جهاد، همیشه به یاد داشته باشید که ناامیدی نداشته باشید و از رحمت خداوند ناامید نشوید.
کار دنیا چونکه پیش آمد تورا
لیس للانسان الا ما سعی
هوش مصنوعی: کارهای دنیا به گونهای است که انسان چیزی جز تلاشی که خود انجام میدهد، نصیبش نمیشود.
آنکه در عقبی کریم است و رحیم
بهر دنیاکی بخیل است و لئیم
هوش مصنوعی: کسی که در آخرت بخشنده و مهربان است، در این دنیا نسبت به دیگران بخیل و بدسرشت است.
آنکه را در کار دین صد چاره است
بهر دنیایت چرا بیگانه است
هوش مصنوعی: کسی که در مسائل دینی راههای زیادی برای حل مشکلات دارد، چرا برای دنیای تو بیگانه و ناآشناست؟
ای تو دست آموز ابلیس پلید
پرده ی خود تابکی خواهی درید
هوش مصنوعی: ای کسی که زیر سلطه شیطان زشت هستی، روزی خواهی توانست پردهی پوشش خود را پاره کنی.
دست تو در دست شیطان تا بچند
با خدا و خلق تا کی آسمند
هوش مصنوعی: دست تو در دست شیطان است و نمیدانی تا چه زمانی میخواهی با خدا و مردم در این حالت باقی بمانی.
دست خود از دست این ابتر بکش
رخت خود تا چشمه ی کوثر بکش
هوش مصنوعی: دست خودت را از این شخص بیثمر بکش و زندگیات را تا به چشمهی کوثر برسد، تغییر بده.
ای خدا فریاد از این نفس پلید
تا کجا آخر مرا خواهد کشید
هوش مصنوعی: ای خدا، از این نفس تیره و بد بدم میآید و نگرانم که تا کجا قرار است مرا به زحمت بیندازد.
می کشد نفسم که یا رب کشته باد
در میان خاک و خون آغشته باد
هوش مصنوعی: نفسم به شدت گرفته شده است و دعا میکنم که ای خدا، شاید من هم در این زمین که آغشته به خاک و خون است از پا در آمده باشم.
هر زمان امروز و فردا می کند
خاکم اندر چشم بینا می کند
هوش مصنوعی: هر زمانی که به تأخیر میاندازم و کاری را به روزهای آینده موکول میکنم، در واقع خودم را در برابر حقیقت و واقعیت کور میکنم.
گوش من بگرفته می گرداندم
هر کجا خواهد چو خر می راندم
هوش مصنوعی: گوش من پر از صداست و من هر جا که بخواهد میروم، مثل اینکه کسی مرا به زور هدایت میکند.
هرچه می گویم که این چاهست چاه
عاقبت گوید برآری سر ز راه
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بگویم اینجا چاه است، در نهایت چاه میگوید که باید از راه بلند شوی.
هرچه می گویم بیابان است این
گویدم میرو که آسان است این
هوش مصنوعی: هر چه بگویم، گویی در بیابان است و او میگوید که نرو، زیرا این کار راحت است.
سوختم تا چند خواهم سوختن
شعله در جان تا بکی افروختن
هوش مصنوعی: من مدام در آتش عشق سوزانده میشوم، تا کی باید بسوزم و این شعله در وجودم روشن بماند؟
سوختم آخر من ای فریادرس
رحمتی فرما مرا فریاد رس
هوش مصنوعی: آخر من آتش گرفتم، ای کسی که میتوانی فریادرسم باشی، به من رحمت کن و به فریادم برس.
کاشکی بودی سترون مام من
در جهان هرگز نبودی نام من
هوش مصنوعی: ای کاش مادرم در دنیا بیفرزند بود تا هرگز نام من بر زبانها نمیافتاد.
من نبردستم حسد بر هیچکس
جز به آنکس کو نزاد از مام و بس
هوش مصنوعی: من به هیچکس حسد نمیورزم، جز به آن کسی که از مادرم متولد شده و فقط او را از خود میدانم.
رحمت حق بر تو باد ای نیکنام
این پسر را می نزادی کاش مام
هوش مصنوعی: به تو ای نیکنام رحمت خداوندی باشد. کاش که این پسر را نمی زایی.
کاش چون زادی نپروردی مرا
یا به غرقابی رها کردی مرا
هوش مصنوعی: ای کاش که مرا به دنیا نمیآوردی یا اینکه به حال خود رهایم میکردی.
یا مرا کردی رها در کوهسار
تا ز من گرگی برآوردی دمار
هوش مصنوعی: آیا مرا در کوهستان رها کردی تا از من گرگی به وجود بیاید و نابودت کند؟
یا رسول الله یا مولی النعم
یا غیاث الخلق یا کهف الامم
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، ای سرور و مولای نعمتها، ای یاریدهنده مخلوقات، ای پناهگاه امتها.
یا محمد یا شفیع المذنبین
یا امین الله رب العالمین
هوش مصنوعی: ای محمد، ای شفیع گناهکاران، ای امانتدار خداوند جهانیان.
سوره ی نور آیه ی رحمت تویی
خلق عالم را ولی نعمت تویی
هوش مصنوعی: تو نور و رحمت هستی که بر عالم تابیدهای و همواره لطف و نعمت تو بر مخلوقات جاری است.
ما همه بنده تو مولای همه
جمله چون قطره تو دریای همه
هوش مصنوعی: ما همگی خدمتگزار تو هستیم، ای سرور تمام موجودات. چنانچه هر یک از ما مانند قطرهای هستیم که به دریا و وجود تو وابسته است.
ای زمین و آسمان خاک درت
حضرت روح القدس یک چاکرت
هوش مصنوعی: ای زمین و آسمان، من خاک پای تو هستم و در حضورت، روح قدس به من خدمت میکند.
نیست چون برجان خود رحمت مرا
رحم کن تو ای ولی نعمت مرا
هوش مصنوعی: ای ولینعمت من، تو رحمت مرا بر جانم نازکتر از هر چیزی میدانی، پس بر من رحم کن.
خوانده در مصحف تورا احمد بنام
احمدم من هم غلامت را غلام
هوش مصنوعی: در کتاب مقدس، نام تو احمد است و من نیز تنها غلام تو هستم.
چونکه همنام توام خوارم مکن
حق همنامی که انکارم مکن
هوش مصنوعی: از آنجا که من نامی مشابه تو دارم، مرا خوار نکن. لطفاً حق همنامی را رعایت کن و مرا نادیده نگیر.
فخر دارم من به این ای شهریار
تو مرا مگذار خوار و شرمسار
هوش مصنوعی: من به تو افتخار میکنم، ای پادشاه شهر. از این که مرا ناامید و رسوا کنی، دور باش.
ای امام عصر و سلطان زمان
ای جهان جان و ای جان جهان
هوش مصنوعی: ای امام زمان و فرمانروای عصر، ای روح جهان و ای جان عالم.
ای ز تو روشن چراغ مهر و ماه
ای جهانت کشور و خلقت سپاه
هوش مصنوعی: تو پرتو روشنی برای خورشید و ماه هستی و دنیای تو مملو از زیبایی و خلق و خوهای مختلف است.
ای وجودت لنگر چرخ و زمین
ای تورا ملک ابد زیر نگین
هوش مصنوعی: وجود تو مانند لنگری است که زمین و آسمان را ثابت نگه میدارد؛ تو به قدری باارزش هستی که ملک ابدی در زیر سایه تو قرار دارد.
ای نبی را آخرین قایم مقام
ای ولی مؤتمن رکن انام
هوش مصنوعی: ای پیامبر، تو آخرین پیشوای راستین هستی و ای ولی، تو حافظ و نگهبان انسانها هستی.
ای شه دوران و حق مشتهر
صاحب دوران امام منتظر
هوش مصنوعی: ای سرور زمان و حقی که بر حق مشهور است، صاحب این دوران، امام منتظر.
گرچه عالم سربه سر پر نور توست
چشم بدبین دور تا یا کور توست
هوش مصنوعی: هرچند که تمام دنیا پر از نور وجود توست، اما چشمهای بدبین نمیتوانند آن را ببینند و از بینایی محرومند.
حرمت جدت که در من یک نظر
مانده ام تنها به بند نفس در
هوش مصنوعی: من به خاطر احترام به جدت، تنها به خاطر یک نگاه از تو، در قید و بند نفس خودم هستم.
همتی کن با من ای مولی رفیق
تا مگر یابم نجات از این مضیق
هوش مصنوعی: ای دوست و مولای من، مرا یاری کن تا شاید از این وضعیت دشوار نجات پیدا کنم.
ای صفایی ای به صد غم مبتلا
ای غریق بحر عصیان و خطا
هوش مصنوعی: ای زیبایی که با وجود مشکلات بسیار در زندگی هستی، ای کسی که در دریای گناهان و اشتباهات غرق شدهای.
سخت می بینم تورا بس ناامید
خون دل از دیده ات خواهد چکید
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه میکنم، حس ناامیدی را خیلی عمیق احساس میکنم و گویی اشکهای دلزدهات به زمین خواهد ریخت.
گرچه نومیدی و یأس از خود بجاست
لیکن نومیدی ز لطف حق خطاست
هوش مصنوعی: هرچند احساس ناامیدی و یأس طبیعی به نظر میرسد، اما ناامیدی در برابر رحمت و لطف خداوند اشتباه است.
ای بسا از تو بتر بخشیده است
گرچه دهر از تو بتر کم دیده است
هوش مصنوعی: خیلی از افرادی که از تو بترسند، ممکن است به خاطر این باشد که زمانه و شرایط، آنها را به این نتیجه رسانده است که تو شخص مهمی هستی، حتی اگر خودشان کمتر از تو را دیده باشند.
تا توانی عجز و زاری پیش گیر
در حیوة خویش سوگ خویش گیر
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، در زندگیات از نقصها و ناکامیها شکایت نکن و به غم و اندوه خود برس رسیدگی کن.
دست در دامان پیغمبر فکن
کار خود با ساقی کوثر فکن
هوش مصنوعی: دستت را به دامن پیامبر بزن و کارهای خود را به ساقی بهشت بسپار.
بلکه او ناخوانده غمخوار همه است
در دو عالم لطف او یار همه است
هوش مصنوعی: او بدون اینکه شناخته شود، در هر دو جهان، حامی و یار تمام مردم است و لطف و محبتش شامل حال همه میشود.
آری او باشد نگهدار همه
ما همه جسمیم و او جان همه
هوش مصنوعی: بله، او مراقب و حافظ ماست. ما تنها جسم هستیم و او روح و جان ما محسوب میشود.
گرچه باشد جسم از جان بیخبر
جان بهر جزوی از آن دارد نظر
هوش مصنوعی: هرچند که بدن از روح بیخبر است، اما روح برای هر بخشی از بدن توجه و رشتهای دارد.
متصل باشد بهر عضوی از آن
ما همه جسمیم و آن مولاست جان
هوش مصنوعی: ما همه در یک جسم واحد هستیم و آن منبع اصلی، جان ماست که ما را به هم متصل میکند.
زابتدا تا انتها همراه ماست
از قدم تا فرق ما آگاه ماست
هوش مصنوعی: از ابتدای زندگی تا پایان آن، همیشه در کنار ماست. از هر قدمی که برمیداریم تا هر فکر و احساسی که داریم، کاملاً از ما باخبر است.
جسم او پیدا و پنهان کار او
سر به سر عالم پر از آثار او
هوش مصنوعی: وجود او هم در ظاهر نمایان است و هم در باطن. تمام کارهای او نشانههایی در سراسر جهان دارند.
نور او بر خوب و بر بد تافته
هرکسی زان قسمت خود یافته
هوش مصنوعی: نور او بر همه، چه خوب و چه بد، میتابد و هر کسی به اندازهی خود از این نور بهرهمند شده است.

ملا احمد نراقی