گنجور

بخش ۱۶ - بقیه قصه گرگ و خر

چون شنید آن گرگ از خر نعل زر
از طمع ابله شد و مفتون خر
پس دوید از حرص تا نزدیک پای
پای خر برداشت با دندان ز جای
تا ز دندان نعل زراندام را
برکند زانجا و یابد کام را
خر لگد زد بر دهان و بر سرش
کرد خالی سر ز سودای زرش
یک لگد زد خر بر آن گرگ کهن
هم شکستش آسیا و هم دهن
کام نگرفته هنوز از نعل زر
در سر زر کرد دست و پا و سر
هر که را حرص و طمع از راه برد
عاقبت ناکامش اندر چاه برد
چون سرش بشکست و دندانش بریخت
ترک خر کرد و سوی صحرا گریخت
با سر و رخسار خونین آن اُوَیْس
برگرفته راه کوه بوقُبَیْس
زار و نالان لنگ لنگان می‌دوید
روبهی او را بدین حالت بدید
پیش آمد کایها‌الفحل‌الامیر
این چه حالت هست کافکندت به تیر
دست و پایت را چه شد دندان کجاست
این سر و صورت چنین خونین چراست
گفت بر من از من آمد این بلا
زانکه کردم پیشهٔ خود را رها
پیشه‌ام قصابی آمد از ازل
بود سلاخی مرا شغل و عمل
هم پدر هم جد من قصاب بود
خون گاوان و خرانشان آب بود
کی دکان نعلبندی بد مرا
نعلبندی از کجا و من کجا
گرگ صحرا خویش را رسوا کند
چون دکان نعلبندی واکند
ور به انداز خود آن کو پا کشید
هیچ سودی غیر پاسازی ندید
کار دوران را قراری داده‌اند
هر کسی را کار و باری داده‌اند
هرکه پا از کار خود بیرون نهاد
جامه و کالای خود در خون نهاد
می‌نبیند هرکس از هر پیشه سود
ای بسا کسها که خود را آزمود
کسب هرکس را معین کرده‌اند
بهر هر شغلی کسی آورده‌اند
گر به دست مردم استی کارشان
دیگری ناکرده است افسارشان
از چه کرد این پینه دوزی اختیار
کفش دوزی را بود بیش اعتبار
این چرا پالانگری بر خود گماشت
جامه و زربفت و دیبا را گذاشت
از چه کرد آن عطرها را خیرباد
بار کناسی به دوش خود نهاد
ریش و سبلت در نجاست پرورید
هرکه رید او رو به آنجا آورید
خلق را گر حق به خود بگذاشتی
گر نه هر کس را به کاری داشتی
ای بسی از کارها مهمل شدی
بس دکان بی‌رونق و مختل بدی
هر کسی جُستی بیاوارِ گزین
کارهای پست ماندی بر زمین
زین ره آن دانای پنهان و پدید
هر کسی را بهر کاری آفرید
هرکه پا از کار خود برتر نهاد
داد هم سرمایه هم سودش به باد
هرکه دست از کسب و شغل خود کشید
تیغ غیرت دست و پایش را برید
هرکه جز از شغل خود گوید سخن
مشتها از غیبش آید بر دهن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خر لگد زد بر دهان و بر سرش
کرد خالی سر ز سودای زرش
هوش مصنوعی: خر به دهان و سرش لگد زد و سرش را از فکر طلا خالی کرد.
یک لگد زد خر بر آن گرگ کهن
هم شکستش آسیا و هم دهن
هوش مصنوعی: یک الاغ به گرگ پیر لگدی زد و به این ترتیب هم دندانش شکست و هم آسیابش را خراب کرد.
کام نگرفته هنوز از نعل زر
در سر زر کرد دست و پا و سر
هوش مصنوعی: هنوز از نعمت‌ها و خوشی‌های زندگی بهره‌مند نشده، اما برای کسب آنها تلاش و کوشش زیادی کرده است.
هر که را حرص و طمع از راه برد
عاقبت ناکامش اندر چاه برد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر حرص و ولع از مسیر درست منحرف شود، در پایان کار، به ناکامی و شکست دچار می‌شود.
چون سرش بشکست و دندانش بریخت
ترک خر کرد و سوی صحرا گریخت
هوش مصنوعی: وقتی که سرش شکست و دندان‌هایش ریخت، از ترس به طرف بیابان فرار کرد.
با سر و رخسار خونین آن اُوَیْس
برگرفته راه کوه بوقُبَیْس
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی به نام اویس اشاره شده که با سر و چهره خونین، از راه کوه بوقبیس عبور می‌کند. معنای این تصویر می‌تواند به حالتی از سختی یا درد و رنج اشاره داشته باشد که اویس تجربه می‌کند، و مسیر کوه به عنوان نمادی از چالش و مبارزه در زندگی او مطرح شده است.
زار و نالان لنگ لنگان می‌دوید
روبهی او را بدین حالت بدید
هوش مصنوعی: روباهی را دید که با حالتی نزار و نالان، لنگ لنگان در حال دویدن است.
پیش آمد کایها‌الفحل‌الامیر
این چه حالت هست کافکندت به تیر
هوش مصنوعی: ای امیر بزرگوار، چه حالتی برایت پیش آمده است که همچون تیر بر زمین افتاده‌ای؟
دست و پایت را چه شد دندان کجاست
این سر و صورت چنین خونین چراست
هوش مصنوعی: دست و پای تو چه شده است؟ دندان‌هایت کجا هستند؟ چرا صورت و سرت این‌گونه خونین و زخمی به نظر می‌رسد؟
گفت بر من از من آمد این بلا
زانکه کردم پیشهٔ خود را رها
هوش مصنوعی: او گفت که این بدبختی به خاطر خودم است؛ زیرا شغف و شغل نیکوی خود را رها کردم.
پیشه‌ام قصابی آمد از ازل
بود سلاخی مرا شغل و عمل
هوش مصنوعی: شغل من قصابی است و از ابتدای خلقت، سرنوشت من این بوده که قربانی شوم.
هم پدر هم جد من قصاب بود
خون گاوان و خرانشان آب بود
هوش مصنوعی: پدر و جد من هر دو قصاب بوده‌اند و کارشان ریختن خون گاوان و خرها بوده است.
کی دکان نعلبندی بد مرا
نعلبندی از کجا و من کجا
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که من به دکان نعلبندی بروم و نعلبند از کجا بیاید؟ من و او هرگز نمی‌توانیم در یک راستا باشیم.
گرگ صحرا خویش را رسوا کند
چون دکان نعلبندی واکند
هوش مصنوعی: اگر گرگ صحرا خود را به نمایش بگذارد، مانند این است که دکان نعلبند باز شود.
ور به انداز خود آن کو پا کشید
هیچ سودی غیر پاسازی ندید
هوش مصنوعی: اگر کسی خود را به سقوط بکشد، هیچ سودی جز از نو ساختن خود نخواهد دید.
کار دوران را قراری داده‌اند
هر کسی را کار و باری داده‌اند
هوش مصنوعی: هر کس در زندگی خود یک وظیفه و مسئولیت مشخص دارد و به نوعی برای هر فردی نقشی تعیین شده است.
هرکه پا از کار خود بیرون نهاد
جامه و کالای خود در خون نهاد
هوش مصنوعی: هرکس که از مسئولیت‌های خود دور شد، لباس و دارایی‌اش را در خطر قرار داد.
می‌نبیند هرکس از هر پیشه سود
ای بسا کسها که خود را آزمود
هوش مصنوعی: هر کسی در حرفه‌اش سود و فایده‌هایی را می‌بیند، اما بسیاری از افراد هستند که خود را در امتحان و آزمایش قرار داده‌اند.
کسب هرکس را معین کرده‌اند
بهر هر شغلی کسی آورده‌اند
هوش مصنوعی: هر کسی برای شغلی مشخص و معینی آماده شده است و برای هر نوع کاری فرد مناسب و متناسبی وجود دارد.
گر به دست مردم استی کارشان
دیگری ناکرده است افسارشان
هوش مصنوعی: اگر کارهای مردم به دست خودشان باشد، هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند آن را انجام دهد و آن‌ها به خوبی کنترل و مدیریت امور خود را در دست خواهند داشت.
از چه کرد این پینه دوزی اختیار
کفش دوزی را بود بیش اعتبار
هوش مصنوعی: چرا این پینه‌دوزی به کار کفش‌دوزی اهمیت بیشتری داده است؟
این چرا پالانگری بر خود گماشت
جامه و زربفت و دیبا را گذاشت
هوش مصنوعی: این شخص چرا خود را با لباس‌های گران‌قیمت و زربفت زینت کرده است؟
از چه کرد آن عطرها را خیرباد
بار کناسی به دوش خود نهاد
هوش مصنوعی: چرا آن عطرها را به باد سپرد؟ او بار سنگینی را بر دوش خود گذاشت.
ریش و سبلت در نجاست پرورید
هرکه رید او رو به آنجا آورید
هوش مصنوعی: هرکس در جایی به کارهای ناپسند مشغول شود، به زودی عواقب آن دامن‌گیرش خواهد شد.
خلق را گر حق به خود بگذاشتی
گر نه هر کس را به کاری داشتی
هوش مصنوعی: اگر خداوند انسان‌ها را به حال خود رها کند، هر فردی به کاری مشغول خواهد شد.
ای بسی از کارها مهمل شدی
بس دکان بی‌رونق و مختل بدی
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها بی‌نتیجه باقی ماندند و فروشگاه‌ها و کسب‌وکارها به حال خود رها شدند و رونق لازم را نداشتند.
هر کسی جُستی بیاوارِ گزین
کارهای پست ماندی بر زمین
اگر هر کس سرِ خود کاری را برمی‌گزید، کارهای پست را کسی انجام نمی‌داد.
زین ره آن دانای پنهان و پدید
هر کسی را بهر کاری آفرید
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی و برای کاری خاص خلق شده است، خواه این دانای پنهان باشد و خواه دیده شده.
هرکه پا از کار خود برتر نهاد
داد هم سرمایه هم سودش به باد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کارش از حد خود فراتر برود، نه تنها سرمایه‌اش را از دست می‌دهد بلکه سودش هم از بین می‌رود.
هرکه دست از کسب و شغل خود کشید
تیغ غیرت دست و پایش را برید
هوش مصنوعی: هر کس که از کار و حرفه‌اش دست بکشد، حس غیرتش او را از پا در می‌آورد.
هرکه جز از شغل خود گوید سخن
مشتها از غیبش آید بر دهن
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد چیزی که به آن مشغول نیست صحبت کند، مانند این است که با دست خود چیزی را که در درونش نهفته است بر زبان می‌آورد.

حاشیه ها

1404/04/03 12:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

مصرع نخست بیت 27 به شکل «هر کسی جستی بپادار گزین» درست نیست. نا مفهوم بودن «بپادار»، این مصرع و کل بیت را نیز نامفهوم می‌کند. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، و نیز معنی «بیاوار» شکل درست این مصرع عبارت است از:

«هر کسی جُستی بیاوارِ گزین»؛ یعنی «هرکس خودسرانه کاری را برمی‌گزید».

چنین برداشتی کاملا سازگار است با همه بیت‌ها و نیز با چکیدۀ سخن شاعر: هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند

«بیاوار» = «کار، شغل» <لغتنامۀ دهخدا>

 

*اندکی دقت و بهره‌گیری از نگرش سیستمی، از احتمال خطا خواهد کاست.

1404/04/07 11:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

شک برانگیز است اینکه داستان این بخش بدون هیچ مقدمه‌ای با «خر لگد زد بر دهان و بر سرش/کرد خالی سر ز سودای زرش»، آغاز می‌شود. پرسش جدی و منطقی این است: مگر پیش از این، سخنی  از زر به میان آمده است؟

درخور یادآوری است که حتی در بخش 14 نیز برای چنین ادامه‌ای، زمینه سازی نشده است. بنابراین پیش از بیت یاد شده، وجود بیت یا بیت‌های دیگر قطعی است. در واقع، سه بیت آخر بخش 15–که هیچ ربطی به داستان کودک و ذلت ندارند–متعلق به آغاز بخش 16 هستند. نسخه خطی مجلس به شمارۀ ثبت 5379 درستی این مسئله را تایید می‌کند.

این جایگزینی، انجام شد.