بخش ۱۵۸ - عشق و جان بازی پروانه در پای شمع
همچو آن پروانه شمع افروختن
هر دمی خود را بنوعی سوختن
بنگرید ای دوستان پروانه را
دادن جان در ره جانانه را
چونکه بیند شمع را اندر وثاق
گردد اول دور آن از اشتیاق
سر نهد آنگه به پایش از نیاز
هین بزن پا بر سرم ای دلنواز
پس گشاید بال و پر از انبساط
رقص آرد دور آن با صد نشاط
وانگهی خود را زند بر نار آن
جان دهد در آتش رخسار آن
سوزد و افتد به پایش سوخته
هم پر و هم بال آن افروخته
نیم جان خیزد ز جا با صد شعف
خود بر آتش افکند از هر طرف
سوزد و گوید میان انجمن
هین بسوزانم خوشا این سوختن
این نه آتش آب حیوان است این
سوختن نی زاتش جان است این
سوزد و گوید به صد وجد و طرب
شد به کام من جهان ای صد عجب
آتش اندر وی گرفت و نار شد
نار رفت و لجه ی انوار شد
سوخت پا تا سر خنک این سوختن
عاشقی باید از آن آموختن
عاشقی کو ترسد از شمشیر و تیغ
عشق نبود ای دریغا ای دریغ
عشق از پروانه باید یاد داشت
ورنه خود از عاشقی آزاد داشت
عاشقان را جسم و جان در کار نیست
جسم و جانشان جز برای یار نیست
در ره او جسم و جان را خار کن
خویش را از جسم و جان بیزار کن
جان فروشانند در بازار عشق
از ورای عقل باشد کار عشق
هان و هان ای دوستان باوفا
پا نهید اندر بیابان وفا
خویش را در راه او فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
تیر هرجا سینه را اسپر کنید
هر کجا تیغی بسر افسر کنید
جسم و جان وقف ره جانان کنید
بهر جانان ترک جسم و جان کنید
در سر کوی بقا منزل کنید
جان خلاص از بند آب و گل کنید
کودکان در آب و گل بازی کنند
شیرمردان فکر سربازی کنند
جان من گر عاشقی مردانه باش
پیش شمع روی او پروانه باش
ز آب و آتش بهر او پروا مکن
ورنه رو در عاشقی پروا بکن
این ذغال تن در آن آتش فکن
تا شود روشن از آن صد انجمن
نیم جانی ده عوض صدجان بگیر
خاک و خل ده لؤلؤ و مرجان بگیر
گر همی خواهی وصال آن نگار
پا بزن بر هر دو عالم مردوار
جنت و دوزخ به جانان کن نثار
دوست را با جنت و دوزخ چه کار
جنت و دوزخ مرا یکسان بود
جنتش سر منزل جانان بود
دوست نبود آنکه می جوید بهشت
بلکه گلشن جست و گلخن را بهشت
گلشن و گلخن بر عاشق یکیست
گلخن و گلشن نمی داند که چیست
گر به گلخن جلوه ی دلدار اوست
جنت او باغ او گلزار اوست
ای که در فکر بهشت و کوثری
دور شو تو مردک حلواخوری
باغ جنت را اگر جویاستی
جان بابا طالب خرماستی
دوست چیزی می نجوید غیر دوست
جسم و جان و دنیی و عقباش اوست
جسم و جان بخشد به یک ایمای او
هر دو کون افشاند اندر پای او
قدرتش فانی کند در قدرتش
محو سازد وصف خود در حضرتش
دور اندازد ز خود این اقتدار
اختیارش هرچه کرد او اختیار
نی کراهت باشدش نی اقتضا
غیر ماشاء حبیبه مایشاء
فعل و ذات و وصف خود فانی کند
در رهش این جمله قربانی کند
بخش ۱۵۷ - در مناجات با حضرت قاضی الحاجات: مر محبین را فنای ثالث استبخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات: ای خدا ای از تو دلها را نشاط
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو آن پروانه شمع افروختن
هر دمی خود را بنوعی سوختن
هوش مصنوعی: مانند پروانهای که هر لحظه در نزدیکی شمع میرقصد و میسوزد، انسان نیز با حرارت و عشق به چیزی، هر لحظه خود را فدای آن میکند.
بنگرید ای دوستان پروانه را
دادن جان در ره جانانه را
هوش مصنوعی: بنگرید دوستان، پروانه را که چگونه جانش را در راه محبوبش فدای میکند.
چونکه بیند شمع را اندر وثاق
گردد اول دور آن از اشتیاق
هوش مصنوعی: زمانی که شمع را در قید و بند میبیند، ابتدا از شوق و محبت دور میشود.
سر نهد آنگه به پایش از نیاز
هین بزن پا بر سرم ای دلنواز
هوش مصنوعی: اگر به من عشق ورزی و به پای من بر سر من بزن، چرا که من به شدت به تو نیاز دارم و آمادهام برای عشق تو.
پس گشاید بال و پر از انبساط
رقص آرد دور آن با صد نشاط
هوش مصنوعی: پس با شادی و نشاط، او خود را آزاد کرده و به رقص درمیآید و در اطرافش درخشانی و لطافت میسازد.
وانگهی خود را زند بر نار آن
جان دهد در آتش رخسار آن
هوش مصنوعی: در ادامه، خود را در آتش عشق او قرار میدهد و جانش را فدای زیباییاش میکند.
سوزد و افتد به پایش سوخته
هم پر و هم بال آن افروخته
هوش مصنوعی: میسوزد و به زمین میافتد، در حالی که هم بالها و هم پرهایش دچار سوختگی شدهاند.
نیم جان خیزد ز جا با صد شعف
خود بر آتش افکند از هر طرف
هوش مصنوعی: نیمی از جان آدمی به وجد میآید و با شادی و شور و هیجان، آتش را از هر سو میافکند.
سوزد و گوید میان انجمن
هین بسوزانم خوشا این سوختن
هوش مصنوعی: میسوزم و در جمع میگویم، ای کاش من این شعلۀ عشق را شعلهورتر کنم و از این سوختن لذت ببرم.
این نه آتش آب حیوان است این
سوختن نی زاتش جان است این
هوش مصنوعی: این، آتش عادی که از سوختن آب و حرارت به وجود میآید نیست. این سوختن ناشی از وجود جان و روح است.
سوزد و گوید به صد وجد و طرب
شد به کام من جهان ای صد عجب
هوش مصنوعی: عشق و شوقی عمیق در دل وجود دارد که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. در این حالت، دنیا به گونهای شگفتانگیز و عجیب به نظر میرسد و شخص حس میکند که همه چیز به نفع او میچرخد و زندگی به او شادی و سرور میبخشد.
آتش اندر وی گرفت و نار شد
نار رفت و لجه ی انوار شد
هوش مصنوعی: آتش در او شعلهور شد و به گدازش شدیدتر گشت، در نهایت تنش به دریایی از نور تبدیل شد.
سوخت پا تا سر خنک این سوختن
عاشقی باید از آن آموختن
هوش مصنوعی: عاشق، تمام وجودش را میسوزاند و از این سوختن، درسهای زیادی میتوان آموخت.
عاشقی کو ترسد از شمشیر و تیغ
عشق نبود ای دریغا ای دریغ
هوش مصنوعی: عاشقی که از چاقو و تیغ عشق بترسد، دیگر عاشق نیست. افسوس و افسوس بر این حال.
عشق از پروانه باید یاد داشت
ورنه خود از عاشقی آزاد داشت
هوش مصنوعی: عشق را باید از پروانه آموخت، وگرنه خود را از عشق رها خواهی کرد.
عاشقان را جسم و جان در کار نیست
جسم و جانشان جز برای یار نیست
هوش مصنوعی: عاشقان برای آنها بدن و روح اهمیت ندارد و وجودشان فقط برای محبوبشان است.
در ره او جسم و جان را خار کن
خویش را از جسم و جان بیزار کن
هوش مصنوعی: در راه او، باید از بدن و روح خود دل بکنی و از وابستگی به آنها آزاد شوی.
جان فروشانند در بازار عشق
از ورای عقل باشد کار عشق
هوش مصنوعی: در بازار عشق، کسانی هستند که جان خود را میفروشند و این کار فقط از طریق عشق انجام میشود، نه با خرد و عقل.
هان و هان ای دوستان باوفا
پا نهید اندر بیابان وفا
هوش مصنوعی: ای دوستان وفادار، به دشت وفا قدم بگذارید.
خویش را در راه او فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
هوش مصنوعی: خود را برای راه خدا فدای او کنید، این زمان جشن قربانی است، پس قربانی کنید.
تیر هرجا سینه را اسپر کنید
هر کجا تیغی بسر افسر کنید
هوش مصنوعی: هر جا که تیراندازی کنید، سینه را بیشتر هدف قرار خواهید داد و هر کجا که شمشیر بزنید، بر سر دشمن ضربه خواهید زد.
جسم و جان وقف ره جانان کنید
بهر جانان ترک جسم و جان کنید
هوش مصنوعی: بدن و روح خود را برای معشوق فدا کنید و به خاطر او از جسم و جان خود دست بکشید.
در سر کوی بقا منزل کنید
جان خلاص از بند آب و گل کنید
هوش مصنوعی: در کوچههای جاودانگی سکونت کنید و جان را از چنگ طبیعت و مادیات آزاد نمایید.
کودکان در آب و گل بازی کنند
شیرمردان فکر سربازی کنند
هوش مصنوعی: کودکان در دنیای بیدغدغۀ خود بازی میکنند، در حالی که مردان بزرگتر به آینده و مسئولیتهای جدیتر فکر میکنند.
جان من گر عاشقی مردانه باش
پیش شمع روی او پروانه باش
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، با تمام وجود و با شهامت عشق بورز. در کنار زیباییهای دوستت مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، حاضر باش.
ز آب و آتش بهر او پروا مکن
ورنه رو در عاشقی پروا بکن
هوش مصنوعی: برای او نه از آب و آتش بترس، اما در عشق باید احتیاط کنی.
این ذغال تن در آن آتش فکن
تا شود روشن از آن صد انجمن
هوش مصنوعی: این ذغال را در آتش بینداز تا درخشان شود و مانند روشنایی صدها تجمع جلوه کند.
نیم جانی ده عوض صدجان بگیر
خاک و خل ده لؤلؤ و مرجان بگیر
هوش مصنوعی: اگر یک نصف جان به من بدهی، به جای آن صد جان بگیر. از خاک و کثافت چیزهای باارزشی مانند لؤلؤ و مرجان بگیر.
گر همی خواهی وصال آن نگار
پا بزن بر هر دو عالم مردوار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به معشوق خود برسی، باید با قدرت و اراده بر هر دو جهان پا بگذاری و تلاش کنی.
جنت و دوزخ به جانان کن نثار
دوست را با جنت و دوزخ چه کار
هوش مصنوعی: به بهشت و جهنم هیچ نیازی نیست؛ زیرا عشق به محبوب، تمام ارزشها را در خود دارد.
جنت و دوزخ مرا یکسان بود
جنتش سر منزل جانان بود
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم برای من هیچ تفاوتی ندارند؛ چرا که بهشت واقعی من در نزدیکی معشوقم قرار دارد.
دوست نبود آنکه می جوید بهشت
بلکه گلشن جست و گلخن را بهشت
هوش مصنوعی: دوست واقعی کسی نیست که تنها به دنبال بهشت باشد؛ بلکه او کسی است که باغی زیبا و آتشدان دلکش را به منزله بهشت میداند.
گلشن و گلخن بر عاشق یکیست
گلخن و گلشن نمی داند که چیست
هوش مصنوعی: باغ و آتشگاه برای عاشق فرقی ندارند. هر دو مکان برای او یکسان هستند و او به معنای آنها توجهی ندارد.
گر به گلخن جلوه ی دلدار اوست
جنت او باغ او گلزار اوست
هوش مصنوعی: اگر در گلخانه، جلوه و زیبایی معشوقش باشد، آن باغ بهشت اوست و تمام زیباییها و گلهایش نیز از آن اوست.
ای که در فکر بهشت و کوثری
دور شو تو مردک حلواخوری
هوش مصنوعی: ای کسی که فقط به دنبال لذتهای زودگذر و خوشیهای ظاهری هستی، از این آرزوهای ناپایدار فاصله بگیر و به عمق زندگی فکر کن.
باغ جنت را اگر جویاستی
جان بابا طالب خرماستی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهشت هستی، بدان که جان تو همچون طالب خرماست.
دوست چیزی می نجوید غیر دوست
جسم و جان و دنیی و عقباش اوست
هوش مصنوعی: دوست از هیچ چیزی جز دوست و محبت او، نه بهدستآوردنیها و نه به دنیا و مادیات، غفلت نمیکند.
جسم و جان بخشد به یک ایمای او
هر دو کون افشاند اندر پای او
هوش مصنوعی: با یک اشاره او، هم جسم و هم جان را زنده میکند و هر دو عالم را در برابر او به زمین میریزد.
قدرتش فانی کند در قدرتش
محو سازد وصف خود در حضرتش
هوش مصنوعی: قدرت او به گونهای است که میتواند تمام تواناییها و ویژگیهای خود را در مقام والای خودش ناپدید کند.
دور اندازد ز خود این اقتدار
اختیارش هرچه کرد او اختیار
هوش مصنوعی: این سروده به این معناست که چون فردی به قدرت و اختیار خود میبالد، ممکن است خود را از دیگران و از واقعیتها دور کند، زیرا هر چه او بخواهد انجام میدهد و بر این اساس، به نظر میرسد که بر همه چیز تسلط دارد.
نی کراهت باشدش نی اقتضا
غیر ماشاء حبیبه مایشاء
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دنیا نمیتواند به جز خواسته معشوق بر ما تحمیل شود؛ زیرا هیچ دلیل و نارضایتی وجود ندارد که بخواهد ما را از آنچه معشوق میخواهد دور کند.
فعل و ذات و وصف خود فانی کند
در رهش این جمله قربانی کند
هوش مصنوعی: آنچه از وجود و صفات خود داریم، برای رسیدن به او فانی و از دست میدهیم و همه چیز را قربانی عشق او میکنیم.