بخش ۱۵۶ - داستان خیک که بر روی آب دریا افتاده بود
دید خیکی پر فتاده روی آب
می برد آبش بهرسو با شتاب
می رود گاهی به بالا گه به زیر
گفت با همره که رختم را بگیر
تا برآرم من از این آب و جل
این یکی خیک پر از شهد و عسل
شد برهنه پس به دریا باز شد
غوطه ور در لجه ی ذخار شد
شد شناور سوی آن خیک عسل
خویش را افکند بروی از عجل
از قضا بود آن یکی خرس دغا
اندر آن غرغاب گشته مبتلا
دست و پا گم کرده اندر آن حلیش
هر طرف جویای یک برگ حشیش
تا مگر خود را بچفساند در آن
الغریق یتشبث را بخوان
چونکه خود افکند آن طامع بر او
او بر آن چفسیده چون محکم زلو
دستها در گردن و پا در کمر
هین بیا و رقص خرس و خر نگر
گه فرو رفتند تا قعر زمین
گه شدند اندر یسار و گه یمین
گه به زیر و گه به بالا آمدی
گه برآوردی سر و پف پف زدی
کرد فریاد آن رفیقش کی ودود
دست از این خیک عسل بردار زود
هین بیفکن خیک و از دریا برا
بگذر از این سود پررنج و بلا
گفت بگذشتم من از خیک ای رفیق
خیک از من نگذرد در این مضیق
خیک را نادیده من انگاشتم
دست از خیک عسل برداشتم
برنمی دارد ز من دست این عنود
التماس من بکن با خیک زود
خیک دانی چیست ای یار گزین
شهرت بیهوده پیش آن و این
چیست دانی خیک جاه و منصبت
که از آن گشته سیه روز و شبت
چیست خیک آن محفل تدریس تو
منبر و محراب پر تلبیس تو
خیک دانی چیست فرزند و زنت
چون کمند افتاده اندر گردنت
خیک چبود این زنان کهنه سال
مانده اندر گردن ما چون وبال
راستی خیکند و خیک زهرمار
الفرار از این گروه دیوسار
روی هاشان خیک و اشکمها چو خیک
وان زبانها خنجر و دلها چو دیگ
خیک چبود این حریفان دغا
دوستان فاش و اعدای خفا
ای خدا زین خیکهامان کن خلاص
نیست ما را جز تو از اینها مناص
وهم ما را در مضیق انداخته
خرس از خیک عسل نشناخته
ای خوش آنکو وهم از جانش گریخت
رشته ی پندار را از هم گسیخت
وصف ذات فعل خود نابود دید
هرچه دید از آن جهان جود دید
خویش را فانی و هیچ و نیست دید
آنچه دید از آنکه آن باقیست دید
این فنای مخلصین است ای پسر
خرم آنکو شد خلوصش راهبر
بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی: ای خدا ای نوربخش هر ظلمبخش ۱۵۷ - در مناجات با حضرت قاضی الحاجات: مر محبین را فنای ثالث است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دید خیکی پر فتاده روی آب
می برد آبش بهرسو با شتاب
هوش مصنوعی: یک کیسه بزرگ و پر از چیزهای مختلف به روی آب افتاده و آب آن را به سرعت به هر سمت میبرد.
می رود گاهی به بالا گه به زیر
گفت با همره که رختم را بگیر
هوش مصنوعی: گاهی به بالا میرود و گاهی به پایین. به دوستش میگوید که دستش را نگهدارد.
تا برآرم من از این آب و جل
این یکی خیک پر از شهد و عسل
هوش مصنوعی: تا زمانی که من از این آب و گل خارج شوم، این یکی ظرف پر از شهد و عسل را به همراه دارم.
شد برهنه پس به دریا باز شد
غوطه ور در لجه ی ذخار شد
هوش مصنوعی: برهنه شد و به دریا رفت، غوطهور گشت در عمق آبهای تیره و عمیق.
شد شناور سوی آن خیک عسل
خویش را افکند بروی از عجل
هوش مصنوعی: او به سمت آن ظرف عسل حرکت کرد و به دلیل شتاب، خویشتن را روی آن انداخت.
از قضا بود آن یکی خرس دغا
اندر آن غرغاب گشته مبتلا
هوش مصنوعی: در میان هیاهو و سر و صدا، یک خرس فریبکار به طرز عجیبی گرفتار شده بود.
دست و پا گم کرده اندر آن حلیش
هر طرف جویای یک برگ حشیش
هوش مصنوعی: در آن حالتی که درگیر حوادث و مشکلات شدهام، به هر سمتی میروم و تلاش میکنم تا نشانهای از آرامش یا امید پیدا کنم.
تا مگر خود را بچفساند در آن
الغریق یتشبث را بخوان
هوش مصنوعی: برای اینکه بتواند خود را نجات دهد، به چیزی چنگ میزند که او را غرق کرده است.
چونکه خود افکند آن طامع بر او
او بر آن چفسیده چون محکم زلو
هوش مصنوعی: زمانی که طمعکار خود را به ظالم میافکند، او نیز به شدت به او چسبیده و محکم با او درگیر میشود.
دستها در گردن و پا در کمر
هین بیا و رقص خرس و خر نگر
هوش مصنوعی: دستهایت را دور گردن کسی حلقه کن و پاهایت را دور کمر او بپیچ. بیا و همراه با هم رقص خرس و الاغ را تماشا کن.
گه فرو رفتند تا قعر زمین
گه شدند اندر یسار و گه یمین
هوش مصنوعی: گاهی در اعماق زمین فرو میروند و گاهی در سمت چپ و گاهی در سمت راست قرار میگیرند.
گه به زیر و گه به بالا آمدی
گه برآوردی سر و پف پف زدی
هوش مصنوعی: گاهی پایین میروی و گاهی بالا میآیی، گاهی سر خود را بالا میکنی و گاهی صدای خشخش و نغمهای از خود درمیآوری.
کرد فریاد آن رفیقش کی ودود
دست از این خیک عسل بردار زود
هوش مصنوعی: دوستش فریاد میزد که "کی، ودود! زود باش و این خمره پر از عسل را کنار بگذار."
هین بیفکن خیک و از دریا برا
بگذر از این سود پررنج و بلا
هوش مصنوعی: به خود بیا و از مشکلات و سختیها فاصله بگیر، به جای غصه خوردن و نگرانی، از چالشها بگذر و به سمت زندگی بهتر حرکت کن.
گفت بگذشتم من از خیک ای رفیق
خیک از من نگذرد در این مضیق
هوش مصنوعی: دوست عزیز، من از مشکلات و موانع گذشتهام، اما این موانع همچنان بر من اثر میگذارند و نمیتوانم به راحتی از آنها عبور کنم.
خیک را نادیده من انگاشتم
دست از خیک عسل برداشتم
هوش مصنوعی: من به خاطر ظاهر خیک عسل را نادیده گرفتم و تصمیم گرفتم از آن دست بکشم.
برنمی دارد ز من دست این عنود
التماس من بکن با خیک زود
هوش مصنوعی: این شخص stubborn (عنود) است و به هیچ وجه درخواست من را نمیپذیرد. من باید با اصرار و تلاش بیشتر از او بخواهم که دست از سرم بردارد و به من کمک کند.
خیک دانی چیست ای یار گزین
شهرت بیهوده پیش آن و این
هوش مصنوعی: ای دوست، میدانی که زندگی چه چیزهایی را در بر دارد؛ چرا وقت خود را صرف شهرت بیاهمیت میکنی و خود را در معرکههای بیفایده گرفتار میسازی؟
چیست دانی خیک جاه و منصبت
که از آن گشته سیه روز و شبت
هوش مصنوعی: تو چه میدانی که این مقام و position چقدر میتواند برای تو مشکلساز باشد و چگونه شبها و روزهایت را سیاه کرده است؟
چیست خیک آن محفل تدریس تو
منبر و محراب پر تلبیس تو
هوش مصنوعی: در آن محفل درس تو، چه چیزهایی وجود دارد؟ منبر و محراب تو پر از تظاهر و فریباند.
خیک دانی چیست فرزند و زنت
چون کمند افتاده اندر گردنت
هوش مصنوعی: اگر کمی دقت کنی، متوجه میشوی که فرزند و همسرت چون تلهای هستند که به گردنت افتادهاند.
خیک چبود این زنان کهنه سال
مانده اندر گردن ما چون وبال
هوش مصنوعی: این زنان پیر و سالخورده مانند بار سنگینی بر دوش ما هستند و وجودشان برای ما دشواری ایجاد کرده است.
راستی خیکند و خیک زهرمار
الفرار از این گروه دیوسار
هوش مصنوعی: واقعاً باید از این گروه شیطانی و پلید فرار کرد، مانند کسی که از زهر مار میگریزد.
روی هاشان خیک و اشکمها چو خیک
وان زبانها خنجر و دلها چو دیگ
هوش مصنوعی: صورتها و چهرهها مانند کیسهای پر از اشک و غم است، زبانها تیز و آسیبزنندهاند و دلها همچون دیگهایی از درد و احساسات به جوش میآیند.
خیک چبود این حریفان دغا
دوستان فاش و اعدای خفا
هوش مصنوعی: این دوستانی که در ظاهر به ما نزدیکند، در باطن دشمنان پنهانی هستند که نقشههایی در سر دارند.
ای خدا زین خیکهامان کن خلاص
نیست ما را جز تو از اینها مناص
هوش مصنوعی: خداوند، ما را از این مشکلات و سختیهایی که داریم نجات بده، زیرا تنها تو میتوانی ما را از این وضعیت رهایی بخشی.
وهم ما را در مضیق انداخته
خرس از خیک عسل نشناخته
هوش مصنوعی: ما در افکار و خیالات خود گرفتار شدهایم و مانند خرسی هستیم که از دلیلی ساده مانند خیک عسل در تنگنا قرار گرفته و نمیتواند آن را بشناسد.
ای خوش آنکو وهم از جانش گریخت
رشته ی پندار را از هم گسیخت
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که خیالات و تصوراتش از وجودش دور شده و افکارش را الحادی کرده است.
وصف ذات فعل خود نابود دید
هرچه دید از آن جهان جود دید
هوش مصنوعی: هرچه که من در مورد صفات و ویژگیهای خداوند مشاهده کردم، به خاطر آثار و فعالیّتهای او بود که خود را فراموش کرده و فقط به رحمت و بخشش او توجه کردم.
خویش را فانی و هیچ و نیست دید
آنچه دید از آنکه آن باقیست دید
هوش مصنوعی: فردی خود را ناپدید و بیارزش میبیند و با نگاهی به اطرافش به آنچه که همیشگی و پایدار است، پی میبرد.
این فنای مخلصین است ای پسر
خرم آنکو شد خلوصش راهبر
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که افرادی که خالص و مخلص هستند، به نوعی خود را در خدمت دیگران و عشق الهی میغرق میکنند. خلوص و صداقت آنها میتواند آنها را به سمت حقیقت و هدایت درست بکشاند. در این مسیر، از جانب عشق و خلوص خود میتوانند راه را پیدا کنند.