بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی
ای خدا ای نوربخش هر ظلم
از تو پیدا هرچه پنهان در عدم
انتظام کشور هستی ز تو
هم بلندی از تو هم پستی ز تو
هرچه هست از توست وز تو هرچه هست
آنچه غیر از توست آن هیچست و پست
پرتوی از نور رخسار تو یافت
ظلمت شام عدم را برشکافت
صبح دولت از افق سر برکشید
مهر هستی خیمه بر خاور کشید
هر دو عالم بود در خواب عدم
پای تا سر غرق غرقاب عدم
پرتوی از نور بر غرقاب زد
اینهمه نقش عجب برآب زد
هرکه از خواب عدم بیدار شد
روشنیها دید در پندار شد
جست از خواب آن یکی مسکین به روز
بی خبر از آفتاب جانفروز
کوه و صحرا و در و دیوار دید
جمله را آکنده از انوار دید
شد گمانش این ضیاء و نور پاک
هست از سنگ و کلوخ و آب و خاک
ای خدا ای از تو نور کاینات
ای ز تو نور ظهور کاینات
نوربخش شام تاریک عدم
نقش بند تخته ی لوح و قلم
نور عالم پرتو رخسار توست
عطرها هم بویی از گلزار توست
از تو باشد جنبش جنبندگان
مارمیت اذرمیت رو بخوان
نور هر بودی ز نور بود توست
هر کمالی رشحه ای از جود توست
هرچه هستی سوی تو برگشتنی است
وام باشد و وام را پس دادنی ست
شاد باش و با نوا ای ارغنون
فاش گو اناالیه راجعون
ای خدا ما را بجز پندار نیست
هم از این پندار جز آمار نیست
پرده ی پندار ما را پاره کن
وهم را از کوی ما آواره کن
ای خدا دستی که کار از دست رفت
فرصتی ده روزگار از دست رفت
ای خدا فریاد از این پندارها
گشته این پندارها آمارها
آه پندارم همه خروار شد
رشته ی امیدهایم مار شد
مار نی بل اژدهای هفت سر
خویش پیچیده بدست و پا و سر
آب گیری چشمه ای پنداشتم
از سفاهت پا در آن بگذاشتم
آه کابم صد نی از سر درگذشت
ای خدا رحمی که آب از سر گذشت
ای خدا دیدم هیونی در گذار
من گمانش کردم اسبی راهوار
بر فراز آن نشستم تند و تیز
ناگهان آمد هیون در جست و خیز
گه به دریا می رود گاهی هوا
بر زمین گاهی رود گاهی سما
نی دمی آن راست آرام و درنگ
می زند گه بر درختم گه به سنگ
گه به کوهم افکند گاهی کمر
گه به بحرم می برد گاهی به بر
پایهایم بسته محکم بر شکم
نی دمی آرام نی یک لحظه لم
نی جدار و نی فسار و نی عنان
این هیون یا غول یا دیو دمان
بر لب دریا یکی ایستاده بود
دیده ها بر هر طرف بگشاده بود
بخش ۱۵۴ - حکایت ماه که دنباله خورشید را گرفته: آن یکی با ماه آمد در جدالبخش ۱۵۶ - داستان خیک که بر روی آب دریا افتاده بود: دید خیکی پر فتاده روی آب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خدا ای نوربخش هر ظلم
از تو پیدا هرچه پنهان در عدم
هوش مصنوعی: ای خدا، تو روشنیدهنده هر تاریکی هستی و هر چیز پنهانی که در نبودن وجود دارد، از تو آشکار میشود.
انتظام کشور هستی ز تو
هم بلندی از تو هم پستی ز تو
هوش مصنوعی: نظم و مدیریت کشور به دست توست، تو هم اوج و بلندی را میآفری و هم نشیب و پستی را.
هرچه هست از توست وز تو هرچه هست
آنچه غیر از توست آن هیچست و پست
هوش مصنوعی: هر چه وجود دارد از تو سرچشمه میگیرد و هر آنچه که به جز توست، بیارزش و ناچیز است.
پرتوی از نور رخسار تو یافت
ظلمت شام عدم را برشکافت
هوش مصنوعی: نور صورت تو درخششی دارد که تاریکی شب را میشکافد و آن را روشن میکند.
صبح دولت از افق سر برکشید
مهر هستی خیمه بر خاور کشید
هوش مصنوعی: صبح به زیبایی آغاز شد و خورشید مانند سمبلی از حیات و وجود، در افق نمایان شد و نور و گرما را به شرق پخش کرد.
هر دو عالم بود در خواب عدم
پای تا سر غرق غرقاب عدم
هوش مصنوعی: هر دو جهان در خواب غفلت غوطهور هستند و از حقیقت وجود غافلند. آنان به تمام معنا در قهری از عدم و بیخبری فرو رفتهاند.
پرتوی از نور بر غرقاب زد
اینهمه نقش عجب برآب زد
هوش مصنوعی: تابش نوری بر روی آب موجب شد تا نقشهای شگفتانگیزی بر روی آن پدیدار شود.
هرکه از خواب عدم بیدار شد
روشنیها دید در پندار شد
هوش مصنوعی: هرکس از خواب غفلت و ناچیزی بیدار شود، در زندگی خود جلوههای روشنی را میبیند و به شناخت و درک جدیدی دست پیدا میکند.
جست از خواب آن یکی مسکین به روز
بی خبر از آفتاب جانفروز
هوش مصنوعی: آن مسکینی که در خواب است، در روزی بیخبر از نور آفتاب، ناگهان بیدار میشود.
کوه و صحرا و در و دیوار دید
جمله را آکنده از انوار دید
هوش مصنوعی: کوه و دشت و ساختمانها را مشاهده کرد و همه را پر از نور و روشنی دید.
شد گمانش این ضیاء و نور پاک
هست از سنگ و کلوخ و آب و خاک
هوش مصنوعی: او بر این باور است که این روشنی و نور دلانگیز ناشی از مواد سادهای مانند سنگ، خاک و آب است.
ای خدا ای از تو نور کاینات
ای ز تو نور ظهور کاینات
هوش مصنوعی: ای خدا، تویی که نور این عالم هستی و از توست که نور ظهور کائنات حاصل میشود.
نوربخش شام تاریک عدم
نقش بند تخته ی لوح و قلم
هوش مصنوعی: به روشنایی که در دل شب تاریک وجود میتابد، به نقشی که بر صفحهای خالی میزند و به آفرینش به وسیله قلم و لوح اشاره دارد.
نور عالم پرتو رخسار توست
عطرها هم بویی از گلزار توست
هوش مصنوعی: نور و روشنی دنیا از زیبایی چهره توست و عطرهای دلنشین هم از گلهای باغ تو گرفته شدهاند.
از تو باشد جنبش جنبندگان
مارمیت اذرمیت رو بخوان
هوش مصنوعی: جنبش همه موجودات از تو نشأت میگیرد. اگر تو بخواهی، آنها به حرکت درمیآیند و چهرهای تازه به خود میگیرند.
نور هر بودی ز نور بود توست
هر کمالی رشحه ای از جود توست
هوش مصنوعی: نور هر موجودی از نور توست و هر کمالی تنها نشانهای از بخشندگی توست.
هرچه هستی سوی تو برگشتنی است
وام باشد و وام را پس دادنی ست
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، در نهایت به سمت تو برمیگردد. هر قرضی که بوده، باید دوباره پرداخت شود.
شاد باش و با نوا ای ارغنون
فاش گو اناالیه راجعون
هوش مصنوعی: شاد باش و با صدای خوش، به طور واضح بگو که به سوی او بازخواهیم گشت.
ای خدا ما را بجز پندار نیست
هم از این پندار جز آمار نیست
هوش مصنوعی: ای خدا، ما جز تصورات خود چیزی نداریم و از این تصورات هم چیزی جز آمار و اعداد به دست نمیآید.
پرده ی پندار ما را پاره کن
وهم را از کوی ما آواره کن
هوش مصنوعی: دریغ و افسوس بر تفکرات خویش، آنها را کنار بگذار و خیالها و توهمات بسته شده را از گوشههای زندگیام دور کن.
ای خدا دستی که کار از دست رفت
فرصتی ده روزگار از دست رفت
هوش مصنوعی: ای خدا، به من توان و فرصتی بده که دستیابی به کارهای مهمی که از دست رفته است، ممکن شود، روزگار خیلی زود از دست رفت.
ای خدا فریاد از این پندارها
گشته این پندارها آمارها
هوش مصنوعی: ای خدا، چه فریادی از این افکار که این افکار به احصا و شمارش تبدیل شدهاند!
آه پندارم همه خروار شد
رشته ی امیدهایم مار شد
هوش مصنوعی: نمیتوانم به آرزوهایم امیدوار باشم، احساس میکنم که تمام تلاشهایم بینتیجه مانده و به تلهای خطرناک تبدیل شدهاند.
مار نی بل اژدهای هفت سر
خویش پیچیده بدست و پا و سر
هوش مصنوعی: مار نیست، بلکه اژدهای هفت سر که خودش را به دست و پا و سرش پیچیده است.
آب گیری چشمه ای پنداشتم
از سفاهت پا در آن بگذاشتم
هوش مصنوعی: بر این باور بودم که پایم را در چشمهای گذاشتهام که آبش زلال و پاک است، اما از نادانیام نمیدانستم که در واقع در بیراههای افتادهام.
آه کابم صد نی از سر درگذشت
ای خدا رحمی که آب از سر گذشت
هوش مصنوعی: ای خدا، من از شدت ناراحتی و غم به جایی رسیدهام که دیگر نمیتوانم تحمل کنم. دردی که دارم به قدری زیاد است که انگار آب از سرم گذشته و به آخر خط رسیدهام.
ای خدا دیدم هیونی در گذار
من گمانش کردم اسبی راهوار
هوش مصنوعی: ای خدا، من موجودی عجیب و غریب را در مسیر خود دیدم و تصور کردم که این موجود، اسبی سواری است.
بر فراز آن نشستم تند و تیز
ناگهان آمد هیون در جست و خیز
هوش مصنوعی: سریع و چابک بر بالای آن نشسته بودم که ناگهان هیونی در حال جنب و جوش نمایان شد.
گه به دریا می رود گاهی هوا
بر زمین گاهی رود گاهی سما
هوش مصنوعی: گاهی به دریا میرود و گاهی بر روی زمین حرکت میکند، گاهی به شکل یک رود ظاهر میشود و گاهی همچون پرواز در آسمان.
نی دمی آن راست آرام و درنگ
می زند گه بر درختم گه به سنگ
هوش مصنوعی: نی به آرامی و به تدریج میخورد و گاهی بر درخت و گاهی بر سنگ ضربه میزند.
گه به کوهم افکند گاهی کمر
گه به بحرم می برد گاهی به بر
هوش مصنوعی: گاهی مرا به دامان کوه میبرد، گاهی به سوی دریا میکشاند.
پایهایم بسته محکم بر شکم
نی دمی آرام نی یک لحظه لم
هوش مصنوعی: پاهایم به شدت به شکم نی بسته شده و هیچ آرامشی ندارم، حتی برای یک لحظه نمیتوانم راحت بنشینم.
نی جدار و نی فسار و نی عنان
این هیون یا غول یا دیو دمان
هوش مصنوعی: نه چیزی برای نگهداشتن دارم، نه راهی برای کنترل کردن، نه دلیلی برای به دست آوردن این هیولای خفته یا دیو زنده.
بر لب دریا یکی ایستاده بود
دیده ها بر هر طرف بگشاده بود
هوش مصنوعی: کنار دریا فردی ایستاده بود و نگاهی به اطرافش میانداخت.