بخش ۱۵۴ - حکایت ماه که دنباله خورشید را گرفته
آن یکی با ماه آمد در جدال
کی تو شمع بزم گردون ماه و سال
ای سپه سالار بزم اختوران
ای تمام اختورانت چاکران
ای چراغ خلوت اهل یقین
ای زمان را مشعل افروز زمین
از تو شبها یکجهانی روشنست
صفحه ی خضرا و غبرا گلشن است
از تو امر خلق عالم منتظم
از تو باشد مبتدا و مختتم
از چه در دنبال خور افتاده ای
چون کمان سر بر خطش بنهاده ای
از چه افتادستی او را در عقب
میر روز است او تویی سلطان شب
آن اگر در روز نورافشان بود
عالم از نور تو شب رخشان بود
از چه چون عباس دوسی نزدودی
گاه از پیشش روی گاهی ز پی
پیش او گه در خمی گه راستی
در فزونی گاه گه در کاستی
از چه گشتی پیش او کمتر رهی
آق سنقر گه قراسنقر گهی
داد پاسخ مه به آن اندرزگو
باد بر سلطانی من صد تفو
گر نباشد فیض خورشید علا
طعنه بر من می زدی نور سها
گر نیفکندی به من او سایه ای
غیر تاریکی نبودم پایه ای
نظم عالم از نظام نور اوست
چشم خفاشان ولیکن کور اوست
گر شبی با او مقابل خواستم
روزگاری از خجالت کاستم
گر نه این پرتو به من انداختی
کس مرا در آسمان نشناختی
من چه دارم جز سیه رویی دگر
رو خدا را ناصح از من درگذر
بخش ۱۵۳ - در بیان آیه ی الله نورالسموات والارض و اشاره به مقام ولایت امیرمؤمنان: هیچ می دانی چه باشد نیستیبخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی: ای خدا ای نوربخش هر ظلم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی با ماه آمد در جدال
کی تو شمع بزم گردون ماه و سال
هوش مصنوعی: یک نفر با ماه وارد مبارزه شد، در حالی که تو همچون شمعی در جشن آسمان، در برابر زمان و سال قرار داری.
ای سپه سالار بزم اختوران
ای تمام اختورانت چاکران
هوش مصنوعی: ای فرماندهی جشن و شادی، تو که تمامی سربازانت را به خود اختصاص دادهای.
ای چراغ خلوت اهل یقین
ای زمان را مشعل افروز زمین
هوش مصنوعی: ای نور بخش زندگی مؤمنان، ای که زمین را با روشنی خود روشن میکنی.
از تو شبها یکجهانی روشنست
صفحه ی خضرا و غبرا گلشن است
هوش مصنوعی: شبها به خاطر تو، یک دنیای پر نور و روشنی در صفحهی سبز و خاکستری باغ وجود دارد.
از تو امر خلق عالم منتظم
از تو باشد مبتدا و مختتم
هوش مصنوعی: تمام آفرینش و نظم جهان به اراده و خواست تو بستگی دارد و آغاز و پایان همه چیز نیز از تو نشأت میگیرد.
از چه در دنبال خور افتاده ای
چون کمان سر بر خطش بنهاده ای
هوش مصنوعی: چرا به دنبال خورشید میدوی، در حالی که مانند کمانی که بر روی خطی قرار گرفته، نشستهای؟
از چه افتادستی او را در عقب
میر روز است او تویی سلطان شب
هوش مصنوعی: تو که در سایهی روز به عقب افتادهای، همانا تویی که در شب سلطنت میکنی.
آن اگر در روز نورافشان بود
عالم از نور تو شب رخشان بود
هوش مصنوعی: اگر آن شخص در روز نور میافشاند، جهان در شب، به برکت روشنایی او میدرخشد.
از چه چون عباس دوسی نزدودی
گاه از پیشش روی گاهی ز پی
هوش مصنوعی: چرا مانند عباس به او نزدیک نمیشوی؟ گاه از جلو به او نزدیک میشوی و گاهی از پشت.
پیش او گه در خمی گه راستی
در فزونی گاه گه در کاستی
هوش مصنوعی: در محضر او گاهی حالت خمیده و ناتوانی است و گاهی در اوج راستی و صداقت قرار داری. بعضی موقعها قوت و قدرت تو بیشتر میشود و در مواقعی دیگر ممکن است ضعف و نقصان حس کنی.
از چه گشتی پیش او کمتر رهی
آق سنقر گه قراسنقر گهی
هوش مصنوعی: چرا به نزد او کمتوجهی میکنی، آق سنقر. گاهی در قراسنقر و گاهی در جاهای دیگر هستی.
داد پاسخ مه به آن اندرزگو
باد بر سلطانی من صد تفو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مه با کسی که در راه اندرز و نصیحت به او پرداخته، صحبت میکند و به او میگوید که اگر بر سلطنت من تاثیر بگذارد، موفق نخواهد شد و من بر این موضوع تاکید دارم.
گر نباشد فیض خورشید علا
طعنه بر من می زدی نور سها
هوش مصنوعی: اگر فیض و روشنایی خورشید بر من نمیتابید، تو میتوانستی به من طعنه بزنی، اما نور سها باعث میشود که تو نتوانی این کار را بکنی.
گر نیفکندی به من او سایه ای
غیر تاریکی نبودم پایه ای
هوش مصنوعی: اگر سایهای جز تاریکی بر من نمیافکندی، من هم پایۀ وجودم نمیبود.
نظم عالم از نظام نور اوست
چشم خفاشان ولیکن کور اوست
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب جهان به دلیل نور اوست، اما چشم خفاشها نسبت به آن نور کور است.
گر شبی با او مقابل خواستم
روزگاری از خجالت کاستم
هوش مصنوعی: اگر شبی بخواهم روبهروی او قرار بگیرم، سالها از شرم و خجالت کوچک میشوم.
گر نه این پرتو به من انداختی
کس مرا در آسمان نشناختی
هوش مصنوعی: اگر این نور و پرتو را به من نتاباندی، هیچکس مرا در آسمان نداشت که بشناسد.
من چه دارم جز سیه رویی دگر
رو خدا را ناصح از من درگذر
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی جز سیاهی و بدبختی ندارم، ای خدا، ناصح (پند دهنده) از من بگذر.