گنجور

بخش ۱۵۲ - تحقیق در بیان فناء فی الله و اشاره بطریق وصول الی الله

این فنا نبود مقام هرکسی
مسند سلطان کجا و هر خسی
این فناء اهل قربست و وصول
چون شدی واصل تورا یابد حصول
مخلصین را هم فناء دیگرست
زان فناشان تاج عزت بر سر است
این فنا را خود بود در نزد دوست
خویش را دیدن که یک رشحه ازوست
ذات وصف فعل خود دیدن عیان
خویش را لیکن ندیدن در میان
دیدن اینها ولی بی خویشتن
دیدن خود بی خود اندر انجمن
از خودی خود چنان گشتن رها
که نه خود ماند دگر نی من نه ما
همچو آن نور ضعیف ماهتاب
در بر دریای نور آفتاب
پرتوی گر ماه دارد از خور است
ماه بی خور خود سیاه و ابتر است
گرنه با خورشید باشد روبرو
جز سیه رویی چه باشد مه بگو
گر نباشد نور خورشید علا
آنچه باشد جز سیاهی کم بها
اینچنین باشند یکسر کاینات
هم به فعل و هم به وصف و هم به ذات
نیست ممکن راز خود چیز دگر
جز سوادالوجه امکان ای پسر
آنچه دارد جمله نور مه شمار
پیش ذات و وصف فعل کردگار
این مثال است ای برادر این مثال
این زبانم لال بادا لال لالا
نسبت خورشید و مه اینجا خطاست
این نهایت دارد و آن بی انتهاست
از پی تمثیل گویم این سخن
ای خدای ذوالمنن بگذر ز من
ممکن ار دارد وجودی از حق است
پرتوی از آن وجود مطلق است
نی به این معنی که خود دارد وجود
کی توان از شب سیاهی را زدود
کی توان گفتن زمین نورانی است
بلکه خاک تیره و ظلمانی است
گرچه یابد روشنی از آفتاب
آفتاب اندر رکابش انقلاب
جلوه ای کرده است خورشید قدم
پرتوش افتاد بر دشت عدم
صبح هستی اندر آن کشور دمید
این نمایشها در آنجا شد پدید
هرچه بینی در جهان غیر از خدا
جملگی هیچند و معدوم و فنا
جملگی بودند از عهد قدم
منغمر در بحر ظلمات عدم
جملگی مدهوش خواب نیستی
مستتر اندر حجاب نیستی
جمله در خواب عدم ظلمت نشین
اندر آن بیغوله در ظلمت دفین
کامد آن بیغوله را وقت سحر
صبح دولت از افق برداشت سر
شقه ای از نور خورشید وجود
اندر آن دریای ظلمت رخ نمود
هرکه از خواب عدم بیدار شد
هر که مست نیستی هشیار شد
از فروغش شد نمایان صد هزار
نوعروسان شد پر از رنگ و نگار
لمعه ای تابید بر غیب و شهود
عالم غیب و شهادت در گشود
این نمایشها ز نور روی اوست
عطرها از گلبن خوشبوی اوست
شد عیان افعال اوصاف ذوات
پس ز نور فعل نور و وصف ذات
نیستی شان از خود و هست از خداست
هستشان از نور مهر کبریاست
رو بخوان از آن کتاب بی قصور
ای برادر آیه الله نور
رو ز شاه دین شنو یا من اخاء
کل شیئی نور وجهه بالملاء
هیچ باشد هرچه باشد جز ازو
هیچ میدان خویشتن را ای عمو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این فنا نبود مقام هرکسی
مسند سلطان کجا و هر خسی
هوش مصنوعی: این زوال و فنا برای هر کسی نیست، جایگاه پادشاهی و سلطنت متعلق به افراد خاصی است و نمی‌توان آن را به افراد بی‌ارزش و کم‌احترام داد.
این فناء اهل قربست و وصول
چون شدی واصل تورا یابد حصول
هوش مصنوعی: این دنیا جای بیگانگان است و وقتی به حقیقت نزدیک شوی، به آنچه که می‌خواهی خواهی رسید.
مخلصین را هم فناء دیگرست
زان فناشان تاج عزت بر سر است
هوش مصنوعی: بندگان واقعی خدا نیز نوعی فنا دارند، اما این فنا باعث می‌شود که بر سرشان تاج عزت و افتخار قرار گیرد.
این فنا را خود بود در نزد دوست
خویش را دیدن که یک رشحه ازوست
هوش مصنوعی: این فنا در واقع زندگی را به ما نشان می‌دهد که در نزد دوستان به دیدن یک ذره از حقیقت و وجود خود هستیم.
ذات وصف فعل خود دیدن عیان
خویش را لیکن ندیدن در میان
هوش مصنوعی: فرد در تلاش است تا ویژگی‌های حقیقی خود و عملکردش را به روشنی مشاهده کند، اما نمی‌تواند آنچه درون خود دارد و به آن دقت کند را ببیند.
دیدن اینها ولی بی خویشتن
دیدن خود بی خود اندر انجمن
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از تجربه‌ای عمیق و روحانی است. گویا شخصی در جمع افرادی را می‌بیند ولی خودش را در درونشان گم کرده است. این وضعیت نشان دهنده نوعی از خودفراموشی یا غرق شدن در جذابیت‌های محیط و دیگران است. به عبارتی، وقتی که فرد در کنار دیگران است، همه چیز را می‌بیند ولی خود را گم کرده و نمی‌توان به هویت خود پی ببرد.
از خودی خود چنان گشتن رها
که نه خود ماند دگر نی من نه ما
هوش مصنوعی: به گونه‌ای از خود آزاد شد که دیگر نه منی باقی ماند و نه ما، به‌طوری که به هیچ‌چیز وابسته نیست.
همچو آن نور ضعیف ماهتاب
در بر دریای نور آفتاب
هوش مصنوعی: مانند نوری کم‌سویی از مهتاب که در برابر دریای روشن آفتاب قرار دارد.
پرتوی گر ماه دارد از خور است
ماه بی خور خود سیاه و ابتر است
هوش مصنوعی: اگر ماه نوری دارد، به خاطر خورشید است؛ بدون خورشید، ماه تاریک و ناقص می‌شود.
گرنه با خورشید باشد روبرو
جز سیه رویی چه باشد مه بگو
هوش مصنوعی: اگر با خورشید روبرو شوی، جز سیاهی و تیرگی چه چیزی باقی می‌ماند؟ پس ای ماه، بگو ببینم!
گر نباشد نور خورشید علا
آنچه باشد جز سیاهی کم بها
هوش مصنوعی: اگر نور خورشید نباشد، هر چه دیگر باشد جز سیاهی بی‌ارزش نیست.
اینچنین باشند یکسر کاینات
هم به فعل و هم به وصف و هم به ذات
هوش مصنوعی: تمام کائنات به طور کامل در جنبه‌های عملی، ویژگی‌ها و ذات خود این‌گونه هستند.
نیست ممکن راز خود چیز دگر
جز سوادالوجه امکان ای پسر
هوش مصنوعی: رازی که در دل دارم هیچ چیز غیر از وجود و امکانش نیست، پسر.
آنچه دارد جمله نور مه شمار
پیش ذات و وصف فعل کردگار
هوش مصنوعی: تمامی نیکی‌ها و زیبایی‌ها که در عالم وجود دارد، از نور و درخشش چهره‌ی توست و این نشان‌دهنده‌ی صفات و اعمال خداوند است.
این مثال است ای برادر این مثال
این زبانم لال بادا لال لالا
هوش مصنوعی: این یک نمونه است، ای برادر؛ این فقط یک نمونه است. ای کاش زبانم بند می‌آمد و نمی‌توانستم چیزی بگویم.
نسبت خورشید و مه اینجا خطاست
این نهایت دارد و آن بی انتهاست
هوش مصنوعی: در اینجا، رابطه میان خورشید و ماه نادرست است. خورشید دارای محدودیتی است و نهایتی دارد، در حالی که ماه بی‌پایان و نامتناهی است.
از پی تمثیل گویم این سخن
ای خدای ذوالمنن بگذر ز من
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ و بخشنده، از من بگذرم و مرا رها کن تا به سراغ تشبیه و مَثَل بروم و درباره‌اش سخن بگویم.
ممکن ار دارد وجودی از حق است
پرتوی از آن وجود مطلق است
هوش مصنوعی: اگر وجودی داشته باشد، از حقیقت الهی نشأت گرفته و نشان‌گر آن وجود بی‌نهایت است.
نی به این معنی که خود دارد وجود
کی توان از شب سیاهی را زدود
هوش مصنوعی: نی به معنای این است که وجودش غیرقابل انکار است. آیا می‌توان از تاریکی شب فاصله گرفت و آن را کنار زد؟
کی توان گفتن زمین نورانی است
بلکه خاک تیره و ظلمانی است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید زمین روشن و نورانی است، چرا که این خاک تیره و تاریک است.
گرچه یابد روشنی از آفتاب
آفتاب اندر رکابش انقلاب
هوش مصنوعی: اگرچه نور و روشنی از آفتاب به او می‌رسد، اما در واقع آفتاب از او تأثیر می‌پذیرد و دچار تغییر و تحول می‌شود.
جلوه ای کرده است خورشید قدم
پرتوش افتاد بر دشت عدم
هوش مصنوعی: خورشید نمایشی زیبا از خود به نمایش گذاشته و پرتوهای تابش آن بر بیابان خالی و بی‌پایان افتاده است.
صبح هستی اندر آن کشور دمید
این نمایشها در آنجا شد پدید
هوش مصنوعی: صبح زندگی و وجود در آن سرزمین آغاز شده است و این نمایش‌ها و جلوه‌ها در آنجا بروز کرده‌اند.
هرچه بینی در جهان غیر از خدا
جملگی هیچند و معدوم و فنا
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان غیر از خدا می‌بینی، همه‌اش بی‌اهمیت و ناپایدار است.
جملگی بودند از عهد قدم
منغمر در بحر ظلمات عدم
هوش مصنوعی: همه کسانی که از زمان‌های قدیم وجود داشتند، در عمق تاریکی عدم غرق بودند.
جملگی مدهوش خواب نیستی
مستتر اندر حجاب نیستی
هوش مصنوعی: همه در خواب و غفلت هستند و تو در حالتی هستی که وجودت زیر پوشش مستی نهفته است.
جمله در خواب عدم ظلمت نشین
اندر آن بیغوله در ظلمت دفین
هوش مصنوعی: همه چیز در خواب گم‌شده‌ای که در تاریکی پنهان است، در فضای آن جای دارد.
کامد آن بیغوله را وقت سحر
صبح دولت از افق برداشت سر
هوش مصنوعی: در وقت صبح، دوران جدید و خوشبختی آغاز می‌شود و این مکان نیز که زمانی دور از نظر بود، حالا از افق نمایان شده است.
شقه ای از نور خورشید وجود
اندر آن دریای ظلمت رخ نمود
هوش مصنوعی: در دل آن دریای تاریکی، شعله‌ای از نور خورشید ظاهر شد.
هرکه از خواب عدم بیدار شد
هر که مست نیستی هشیار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خواب غفلت بیدار شده و به آگاهی رسیده باشد، دیگر تحت تأثیر نشئگیِ دنیا نیست.
از فروغش شد نمایان صد هزار
نوعروسان شد پر از رنگ و نگار
هوش مصنوعی: نور او باعث شد که هزاران دختر جوان درخشان و زیبا به شکلی پررنگ و جلوه‌دار ظاهر شوند.
لمعه ای تابید بر غیب و شهود
عالم غیب و شهادت در گشود
هوش مصنوعی: پرتو نوری بر عالم پنهان و آشکار تابید و در نتیجه، رازهای عالم غیب و شهود نمایان شد.
این نمایشها ز نور روی اوست
عطرها از گلبن خوشبوی اوست
هوش مصنوعی: این نمایش‌ها و زیبایی‌ها ناشی از نور و درخشش اوست و عطرها نیز از گلزار خوشبوی او به مشام می‌رسند.
شد عیان افعال اوصاف ذوات
پس ز نور فعل نور و وصف ذات
هوش مصنوعی: با ظهور و نمایان شدن کارها، ویژگی‌ها و ماهیت‌ها روشن گشت. پس از نور عمل، نور وصف وجود نیز آشکار می‌شود.
نیستی شان از خود و هست از خداست
هستشان از نور مهر کبریاست
هوش مصنوعی: وجود آن‌ها از جانب خودشان نیست و وجود واقعی‌اشان به خدا بستگی دارد. هستی‌شان از نور مهر و عظمت الهی ناشی می‌شود.
رو بخوان از آن کتاب بی قصور
ای برادر آیه الله نور
هوش مصنوعی: ای برادر، از آن کتاب بی‌نقص بخوان که روشنی‌بخش است و تو را به سوی حقیقت هدایت می‌کند.
رو ز شاه دین شنو یا من اخاء
کل شیئی نور وجهه بالملاء
هوش مصنوعی: از روی شاه دین بشنو که من به دوستی با هر چیزی، نور چهره‌اش را در میان جمع می‌بینم.
هیچ باشد هرچه باشد جز ازو
هیچ میدان خویشتن را ای عمو
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد و هر آنچه درباره‌اش فکر میکنی، جز او بی‌معنی است. پس ای عمو، خودت را جز از او ندان.