گنجور

بخش ۱۵۱ - مناجات و تضرع به درگاه حضرت قاضی الحاجات

ای خدا ای هم تو پیدا هم نهان
هم مکانها از تو پر هم لامکان
نی ز تو جایی پر و نی خالی است
وصف تو از این و از آن قالی است
ای منزه از چه و از چون بری
هرچه گویم تو از آن بالاتری
پاکی از تقدیس و از تسبیح ما
از کنایتها و از تصریح ما
ای برون از حیطه تنزیه من
خاک بر فرق من و تشبیه من
آنچه از ادراک ما آرایش است
ذات پاکت پاک از آن آلایش است
پرده از رخ برفکن یک نیمدم
تا نبیند کس به عالم جز عدم
جلوه ای کن بر جهان پیدا و فاش
تا شود پیدا که لاشیئیم لاش
پرتوی بر این خیال ما و من
کوه انیت ز بیخ و بن بکن
برقع افکن زان جمال دلفروز
از فروغش هر دو عالم گو بسوز
بانگ بر زن توسن اجلال را
طی کن این غوغا و قیل و قال را
پرده بگشا پیش خورشید جهان
کن سیه رویی او بر آن عیان
جلوه کن دامن کشان بر کاینات
تا از ایشان نی صفت ماند نه ذات
محو کن این دفتر اجرام را
نسخ کن این آیت ایام را
زین نمایشهای فوج گاوزاد
ای خدایا داد داد و داد داد
رمزی از هستی به ایشان یاد ده
این نمایشها همه بر باد ده
خاصه این مسکین من بی پا و دست
اینچنین دارد گمان کان نیز هست
کرده غوغایی بپا از ما و من
ای دریغ از این خر افسار کن
جلوه ای فرما مرا نابود کن
نخلم آتش آتش من دود کن
ای دریغا آتش سوزان کجاست
تا بسوزاند مرا کین خوش بجاست
از گمان هستیم دل تنگ شد
بر من این پندار هستی ننگ شد
از سرم بیرون کن این پندار را
دور کن از جسمم این آمار را
جلوه ای کن کن مرا فارغ ز خویش
زان فنایی را که دادم شرح پیش
ای صفایی ابلغت رهوار شد
جام صهبای تو پر سرشار شد
آرزو میکن ولی بر حد خود
جامه گر بری ببر بر قد خود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خدا ای هم تو پیدا هم نهان
هم مکانها از تو پر هم لامکان
هوش مصنوعی: ای خدا، تو هم آشکار هستی و هم پنهان، همه مکان‌ها از تو پر شده‌اند و در عین حال تو بر فراز مکان‌ها هستی.
نی ز تو جایی پر و نی خالی است
وصف تو از این و از آن قالی است
هوش مصنوعی: نه یاد تو جایی باقی مانده و نه فراغتی است؛ تو به قدری در وجودم نقش بسته‌ای که هر چه بگویم و هر چه تعریف کنم، به مانند بافتن قالی می‌ماند که هر نخ آن نشان‌دهنده‌ای از تو باشد.
ای منزه از چه و از چون بری
هرچه گویم تو از آن بالاتری
هوش مصنوعی: ای پاک و خالص از هر چیزی و بالاتر از هرچیز که بگویم، تو فراتر از آنی.
پاکی از تقدیس و از تسبیح ما
از کنایتها و از تصریح ما
هوش مصنوعی: پاکی و خلوص، نه از ستایش و تسبیح ما به دست می‌آید و نه از گفته‌ها و اشاره‌های ما.
ای برون از حیطه تنزیه من
خاک بر فرق من و تشبیه من
هوش مصنوعی: ای کسی که فراتر از هر توصیف و پاکی هستی، بر من خاک بپاش و مرا از تشبیه و شباهت به دور کن.
آنچه از ادراک ما آرایش است
ذات پاکت پاک از آن آلایش است
هوش مصنوعی: آنچه که ما به عنوان زینت و زیبایی درک می‌کنیم، در حقیقت به ذات پاک تو هیچ ارتباطی ندارد و آن ذات، خالص و عاری از هر گونه آلودگی است.
پرده از رخ برفکن یک نیمدم
تا نبیند کس به عالم جز عدم
هوش مصنوعی: برای لحظه‌ای پرده را کنار بزن و بگذار کسی جز عدم را در این جهان نبیند.
جلوه ای کن بر جهان پیدا و فاش
تا شود پیدا که لاشیئیم لاش
هوش مصنوعی: ای خدا، بر جهان جلوه‌ای زیبا و آشکار کن تا همه بفهمند که ما در حقیقت هیچیم و وجودی نداریم.
پرتوی بر این خیال ما و من
کوه انیت ز بیخ و بن بکن
هوش مصنوعی: نوری بر این فکر و اندیشه ما بیفکن تا اینکه عجب و خودخواهی را از ریشه برکنیم.
برقع افکن زان جمال دلفروز
از فروغش هر دو عالم گو بسوز
هوش مصنوعی: حجاب خود را از زیبایی دل‌نواز او کنار بزن، زیرا نور چهره‌اش آن‌چنان درخشانی دارد که می‌تواند دنیا را بسوزاند.
بانگ بر زن توسن اجلال را
طی کن این غوغا و قیل و قال را
هوش مصنوعی: زمزمه کن و با نیروی شکوه و عظمت خود بر اسب جاه و مقام سوار شو و این هیاهو و بحث و جدل را کنار بزن.
پرده بگشا پیش خورشید جهان
کن سیه رویی او بر آن عیان
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و به خورشید عالم‌تاب نشان بده که چهره سیاه او را بر همگان ظاهر کند.
جلوه کن دامن کشان بر کاینات
تا از ایشان نی صفت ماند نه ذات
هوش مصنوعی: خودت را در برابر جهان به نمایش بگذار و به زیبایی خود بپرداز، تا از ویژگی‌های این دنیا چیزی باقی نماند و فقط حقیقت تو جلوه‌گر شود.
محو کن این دفتر اجرام را
نسخ کن این آیت ایام را
هوش مصنوعی: این جهان را نادیده بگیر و آثار آن را از بین ببر؛ زمان و نشانه‌های آن را فراموش کن.
زین نمایشهای فوج گاوزاد
ای خدایا داد داد و داد داد
هوش مصنوعی: ای خدا، از این نمایش‌های مکرر و بی‌معنا که مانند گوساله‌ها تکرار می‌شوند، فریاد می‌زنم و شکایت دارم.
رمزی از هستی به ایشان یاد ده
این نمایشها همه بر باد ده
هوش مصنوعی: از آنچه در زندگی می‌بینید و تجربه می‌کنید، به آن‌ها بیاموز که این نمایش‌ها و ظاهرها همه گذرا و فانی هستند.
خاصه این مسکین من بی پا و دست
اینچنین دارد گمان کان نیز هست
هوش مصنوعی: به‌ویژه من که در این حالتی هستم، با اینکه پا و دستی ندارم، اینطور می‌اندیشم که شاید به نوعی وجود دارم.
کرده غوغایی بپا از ما و من
ای دریغ از این خر افسار کن
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به تلاطم و بی‌نظمی حاصل از خودخواهی و منیت انسان‌ها دارد. گویا شخص، با استفاده از نماد "خر" به موانع و چالش‌هایی که در اثر گرایش به خودمحوری ایجاد شده، ابراز تأسف می‌کند. این "خر" نمادی از عدم کنترل و بی‌نظمی است که ناشی از غفلت از اجتماعی بودن و اخلاقیات انسان‌هاست. در نهایت، دعوت به خودآگاهی و کنترل این بی‌نظمی است.
جلوه ای فرما مرا نابود کن
نخلم آتش آتش من دود کن
هوش مصنوعی: ای زیبایی، با جلوه‌ات مرا بسوزان و نابود کن. مانند درختی که آتش در آن بیفتد، مرا به دودی تبدیل کن.
ای دریغا آتش سوزان کجاست
تا بسوزاند مرا کین خوش بجاست
هوش مصنوعی: ای کاش آتش سوزانی پیدا می‌شد تا مرا بسوزاند، چون این حالتی که دارم خوشایند نیست.
از گمان هستیم دل تنگ شد
بر من این پندار هستی ننگ شد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دل من به خاطر فکرها و تصورات غلطی که دارم، ناراحت شده است و احساس می‌کنم که این نقصان در درک خودم، برایم خجالت‌آور است.
از سرم بیرون کن این پندار را
دور کن از جسمم این آمار را
هوش مصنوعی: از ذهنم این فکر را دور کن و این حس منفی را از وجودم برکنار کن.
جلوه ای کن کن مرا فارغ ز خویش
زان فنایی را که دادم شرح پیش
هوش مصنوعی: ظاهر خود را نشان بده تا بتوانم از خودم بی‌نیاز شوم، چرا که من قبلاً درباره‌ی این آتش فانی توضیحاتی داده‌ام.
ای صفایی ابلغت رهوار شد
جام صهبای تو پر سرشار شد
هوش مصنوعی: ای زیبایی، خوشبختانه با تو هر لحظه به شکوه و عظمت رسیده است و جام شراب تو پُر از لذت و سرمستی شده است.
آرزو میکن ولی بر حد خود
جامه گر بری ببر بر قد خود
هوش مصنوعی: آرزوهای خود را با توجه به امکانات و توانایی‌هایت اندازه‌گیری کن و در قالبی متناسب با آن‌ها بیان کن. در غیر این صورت، از راهی نامناسب به خواسته‌هایت نمی‌رسی.