بخش ۱۴۳ - در بیان حسنات الابرار سیئات المقربین
از برای اهل قرب بارگاه
هست آن را طاعت و این را گناه
زانکه بیند آن نبیند آنچه این
شاه را بیند به خود هرجا قرین
آن بود در بزم و این بیرون در
این بر شاه وز شه این بی خبر
آنچه در بیرون در باشد روا
کی روا باشد به بزم پادشا
نکته ی دیگر بود در این خبر
گوش دار و بشنو از من ای پسر
این یکی چون قدر شه نشناخته
نرد عشقی با خیالش باخته
طاعت خود را همی بیند صواب
خواندش طاعات و زان جوید ثواب
آن یکی از شه چه آگه تر بود
این عملها نزد او ابتر بود
آن یکی بیند عمل نسبت به خویش
این یکی شه را و اعمال پریش
مرد عامی کرد یک رکعت نماز
چشم او بر راه گردونست باز
تا مگر جبریل می آید کنون
وحی و الهام آیدش بیچند و چون
گر گدایی را ببخشد درهمی
پرکند از صیت احسان عالمی
خواصگان در خون خود غلتند باز
از حیا و شرم در عجز و نیاز
جان دهند و آستین بر چشم تر
کاین نباشد لایق آن خاک در
آری آری نیم جانی سست و مست
ای خدا کی لایق درگاه توست
با منی از چرک و خون آکنده ای
کهنه انبانی چرا پس ژنده ای
من که باشم جان کنم در کار تو
جان چه باشد تا کنم ایثار تو
چون ندارم لیک غیر از نیم جان
وین بدن را هم دو مشت استخوان
هردو را سازم فدای راه آن
گو به راه تو فدا کرده است جان
جان فدای آنکه جان بهر تو داد
هم به خون خود براهت اوفتاد
جان فدای آنکه بیند روی تو
یا رهی دارد شبی در کوی تو
جان من بادا فدای آن زبان
کو به نام تو بگردد در دهان
جان به قربان زبانی کو شبی
با نشاط دل بگوید یا ربی
جان فدای آن دو دست ارجمند
کان به دربارت سحر گردد بلند
جان فدای خاک آن پایی که شاد
نیم شب در حضرت تو ایستاد
گر نه جانم بهر اینها هم سزاست
جان فدای هرچه در ملک شماست
هرچه باشد در جهان چون شد از آن
جان فدای هرچه باشد در جهان
هرچه هست اندر جهان چون از تو هست
هرچه دارم من فدای هرچه هست
خودفروشیها بس است ای بوالفضول
تو چه داری و که باشی ما تقول
این سخن بگذار و سر کن داستان
از تمام داستان راستان
باقی حال ملایک با خلیل
باز گو ای اهل محفل را دلیل
بخش ۱۴۲ - رجوع به تتمه حکایت بشر حافی: چون قبولش کرد آن سلطان رادبخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن: حق تعالی گفت با روح الامین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از برای اهل قرب بارگاه
هست آن را طاعت و این را گناه
هوش مصنوعی: برای کسانی که نزدیک به خدا هستند، اطاعت از دستورات الهی اهمیت دارد و رفتارهای ناپسند، گناه به حساب میآید.
زانکه بیند آن نبیند آنچه این
شاه را بیند به خود هرجا قرین
هوش مصنوعی: زیرا که کسی که به کمالات آن پیامبر نرسیده، نمیتواند مانند آن شاه درک و درایت داشته باشد. هر جا که باشد، بر خودش تاثیر میگذارد.
آن بود در بزم و این بیرون در
این بر شاه وز شه این بی خبر
هوش مصنوعی: او در جشن و شادی حضور دارد، اما در اینجا از این موضوع بیخبر است و در حالتی دیگر قرار دارد.
آنچه در بیرون در باشد روا
کی روا باشد به بزم پادشا
هوش مصنوعی: آنچه در خارج از دسترس باشد، چگونه میتواند در محفل پادشاه جایز و مناسب باشد؟
نکته ی دیگر بود در این خبر
گوش دار و بشنو از من ای پسر
هوش مصنوعی: نکتهی دیگری در این خبر وجود دارد که باید به آن توجه کنی و از من بشنوی، پسر.
این یکی چون قدر شه نشناخته
نرد عشقی با خیالش باخته
هوش مصنوعی: این شخص به دلیل ندانستن ارزش عشق، در بازی احساسات و خیالهای خود شکست خورده است.
طاعت خود را همی بیند صواب
خواندش طاعات و زان جوید ثواب
هوش مصنوعی: او عمل به دستورات الهی را درست میداند و آن را عبادت میخواند و از خدا پاداش و جزا میخواهد.
آن یکی از شه چه آگه تر بود
این عملها نزد او ابتر بود
هوش مصنوعی: کس دیگری از پادشاه بهتر میدانست که این کارها در نظر او بیثمر و ناقص است.
آن یکی بیند عمل نسبت به خویش
این یکی شه را و اعمال پریش
هوش مصنوعی: یک نفر کارهای خود را میبیند و به رفتارهایش توجه میکند، در حالی که نفر دیگر فقط به رفتار شاه و کارهای او که بینظم و پریشان است، نگاه میکند.
مرد عامی کرد یک رکعت نماز
چشم او بر راه گردونست باز
هوش مصنوعی: یک شخص عادی در حال ادای نماز است، در حالی که توجهش به آسمان و ستارهها معطوف شده است.
تا مگر جبریل می آید کنون
وحی و الهام آیدش بیچند و چون
هوش مصنوعی: جبریل در حال حاضر میآید و وحی و الهام را به او میدهد، بدون هیچ قید و شرطی و به طور آزاد.
گر گدایی را ببخشد درهمی
پرکند از صیت احسان عالمی
هوش مصنوعی: اگر کسی به یک گدا پولی ببخشد، نام نیک او در سراسر جهان منتشر میشود و از احسانش همه خبر پیدا میکنند.
خواصگان در خون خود غلتند باز
از حیا و شرم در عجز و نیاز
هوش مصنوعی: افراد بزرگوار و محترم، به خاطر حیا و شرم خود در برابر نیاز و ضعف، به حالت خود را به خاک میافتند.
جان دهند و آستین بر چشم تر
کاین نباشد لایق آن خاک در
هوش مصنوعی: افرادی جان خود را فدای عشق میکنند و با دستمالی اشکهای خود را پاک میکنند، زیرا آن خاک (خاکی که در آن عاشقانه زندگی میکنند) ارزش این درد و رنج را ندارد.
آری آری نیم جانی سست و مست
ای خدا کی لایق درگاه توست
هوش مصنوعی: بله، من ناتوان و بیحال هستم. خداوندا، چه کسی شایسته حضور درگاه توست؟
با منی از چرک و خون آکنده ای
کهنه انبانی چرا پس ژنده ای
هوش مصنوعی: تو که پر از کثیفی و زخم هستی، چرا همچنان در این وضعیت ژنده و نامناسب باقی ماندهای؟
من که باشم جان کنم در کار تو
جان چه باشد تا کنم ایثار تو
هوش مصنوعی: من چه جایگاهی دارم که بخواهم برای تو فداکاری کنم؟ جان چه ارزشی دارد که بخواهم در راه تو جان فشانی کنم؟
چون ندارم لیک غیر از نیم جان
وین بدن را هم دو مشت استخوان
هوش مصنوعی: من چیزی جز نیمه جانم ندارم و این بدن هم فقط از دو مشت استخوان تشکیل شده است.
هردو را سازم فدای راه آن
گو به راه تو فدا کرده است جان
هوش مصنوعی: هر دو را فدای راه تو میکنم؛ چون او نیز به خاطر تو جانش را فدای راه تو کرده است.
جان فدای آنکه جان بهر تو داد
هم به خون خود براهت اوفتاد
هوش مصنوعی: جان من فدای کسی است که جانش را برای تو نهاد و با خونش به راه تو افتاد.
جان فدای آنکه بیند روی تو
یا رهی دارد شبی در کوی تو
هوش مصنوعی: جانم را فدای کسی میکنم که یا چهرهی تو را میبیند یا شبی را در کوی تو سپری میکند.
جان من بادا فدای آن زبان
کو به نام تو بگردد در دهان
هوش مصنوعی: جان من فدای آن زبانی باشد که به خاطر تو در دهان بگردد.
جان به قربان زبانی کو شبی
با نشاط دل بگوید یا ربی
هوش مصنوعی: جانم را فدای زبانی میکنم که شبی با دل شاد بگوید: پروردگارا!
جان فدای آن دو دست ارجمند
کان به دربارت سحر گردد بلند
هوش مصنوعی: جانم را فدای آن دو دست عزیز میکنم که در درگاه تو چون سحر، بلند و بزرگ میشود.
جان فدای خاک آن پایی که شاد
نیم شب در حضرت تو ایستاد
هوش مصنوعی: جانم را فدای خاک پای کسی میکنم که نیمه شب، به شادابی در حضور تو ایستاد.
گر نه جانم بهر اینها هم سزاست
جان فدای هرچه در ملک شماست
هوش مصنوعی: اگر جانم برای این مسائل هم ارزش ندارد، جانم را فدای هر چیزی که متعلق به شماست میکنم.
هرچه باشد در جهان چون شد از آن
جان فدای هرچه باشد در جهان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، جان من برای آن فدای هر چیزی در این جهان میشود.
هرچه هست اندر جهان چون از تو هست
هرچه دارم من فدای هرچه هست
هوش مصنوعی: هرچیزی که در جهان وجود دارد، به دلیل توست. هر آنچه من دارم، فدای آنچه که وجود دارد میشود.
خودفروشیها بس است ای بوالفضول
تو چه داری و که باشی ما تقول
هوش مصنوعی: دیگر از خودفروشیها دست بردار، ای کسی که سر در کار دیگران میکنی. تو چه چیزی داری و چه کسی هستی که اینقدر درباره دیگران صحبت میکنی؟
این سخن بگذار و سر کن داستان
از تمام داستان راستان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بحث را کنار بگذار و به سراغ حکایت بزن، یعنی از تمام داستانهای درست و راست سخن بگویید.
باقی حال ملایک با خلیل
باز گو ای اهل محفل را دلیل
هوش مصنوعی: حالت و احوال فرشتگان را با ابراهیم خلیل بازگو کن، ای کسانی که در این محفل هستید، دلیل و نشانهای برایشان بیاورید.