گنجور

بخش ۱۳۹ - حکایت دهقان و کشت او

لیک می باید زمین از شوره پاک
هم نظر باید ز مهر تابناک
تخم اگر در شوره زاران کاشتی
بالله ار یک حبه زان برداشتی
ور بریزی تخم را در سایه ای
نی از آن سودی بری نه مایه ای
معجز احمد که مه را می شکافت
در دل بوجهل جاهل ره نیافت
جمله قرآن را به آواز بلند
خواند براو وزجا آن را نکند
جلوه اش افکند لیکن بی سخن
شور اندر جان اویس اندر قرن
جذبه اش سلمان بسوی خویش خواند
جانب یثرب ز اصطخرش دواند
از عنایت خواجه چون حق یار داشت
بشر بود و با بشارت کار داشت
آن دم استاد در وی در گرفت
افسر آزادی از سر برگرفت
شعله ای در پنبه زارش اوفتاد
خرمنش را دانه دانه برد باد
برقی آمد خانمانش را بسوخت
نوری آمد شمع او را برفروخت
یک نسیمی خواست از اتلال مجد
زان نسیمش جان برقص افتاد و وجد
گوشه ی چشمی به رویش باز شد
پر شکسته صعوه اش شهباز شد
نعره ای از دل کشید او بیدرنگ
زد گریبان چاک افسر زد به سنگ
از تن خود زینت و زیور فکند
بانگ زد آنگه به آواز بلند
کی گدایان جانب ما الصلا
خانه ی بشراست یغما الصلا
خانمان بشر را غارت کنید
بردم استاد من رحمت کنید
این سر من بی کلاه و تاج به
خانه ی من غارت و تاراج به
خانمان من همه بر باد باد
بندگانم جملگی آزاد باد
این شما این خانه این گنج گهر
هر که خواهد هرچه خواهد گو ببر
پس عیان اکنون مرا کاری فتاد
رفتم و ایزد شما را یار باد
این بگفت و لرز لرزان همچو بید
پابرهنه جانب حضرت دوید
قطره ای خود را سوی قلزم کشید
ذره ای تا مهر نورافشان رسید
سر برهنه پا برهنه جان نژند
خویش را در پای آن سرور فکند
سیل اشک از دیدگان بر رو گشاد
سر به پای آن شه دوران نهاد
کی چراغ دین و مصباح هدی
ای سفینه دین حق را ناخدا
ای دمت عیسی منم عظم رمیم
ای من آن قبطی تو مسای کلیم
این عظام مرده را دادی حیات
دادی از فرعون قبطی را نجات
توبه کردم توبه ای سلطان دین
توبه کردم ای امام مؤمنین
زد رهم دیو از فسوس دمدمه
توبه کردم زانچه می کردم همه
توبه از آزادی و از خواجگی
صد هزاران توبه ها از راجگی
بنده گشتم بنده ی فرمان پذیر
خواهیم قنبر بخوان خواهی بشیر
من ز بهر بندگی اولی ستم
بنده ی کاکای آن آقاستم
بنده هستم حلقه کن در گوش من
بر جبینم داغ و مهرم بر دهن
گفت با وی آن شه عالیجناب
خیز از جا ان لک حسن مآب
توبه مقبول است در درگاه حق
تا دم مرگست باز آن راه حق
چونکه مشغول گناهی و خطا
او بسوی خویش می خواند تورا
تو همی پس پس روی او از عقب
آیدت گوید الی این الهرب
می گریزی تو از او او از قفا
آید و گوید که بس کن این جفا
تو گریزی او چه مام مهربان
هم بغل بگشوده دنبالت روان
برده پستان عنایت را بکف
از قفایت می دود از هر طرف
بین ز بهرت شیر این پستان بجوش
باز گرد و شیر این پستان بنوش
باز گرد ای بنده ی ما باز گرد
بیش از این گرد جفا کاری مگرد
تا بکی جویی ز وصل ما فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
گر طلاق وصل ما دادی بیا
باز گرد و کن رجوع ای بیوفا
هست رجعی این طلاق ای تندخو
زانکه بیزاری ز تو باشد نه او
صد طلاق از گفته ای نبود فراق
نیست اینجا سه طلاق و نه طلاق
می گریزی گر تو از ما کوبکو
ما تورا از هر طرف در جستجو
گر شکستی توبه صدبار از هزار
توبه ات را می خرم بازش بیار
گر تو تخم جنگ با ما کاشتی
نیست ما را با تو غیر از آشتی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لیک می باید زمین از شوره پاک
هم نظر باید ز مهر تابناک
هوش مصنوعی: اما زمین باید از شوره و نمک پاک شود و همچنین باید نگاه‌ها به زیبایی و نور محبت خیره باشد.
تخم اگر در شوره زاران کاشتی
بالله ار یک حبه زان برداشتی
هوش مصنوعی: اگر در زمین‌های شور و خشک دانه‌ای بکاری، به خدا قسم اگر فقط یک دانه از آن برداشت کنی، هنر کرده‌ای.
ور بریزی تخم را در سایه ای
نی از آن سودی بری نه مایه ای
هوش مصنوعی: اگر تخم را در سایه بکاری، نه از آن نفعی می‌بری و نه چیزی به دست می‌آوری.
معجز احمد که مه را می شکافت
در دل بوجهل جاهل ره نیافت
هوش مصنوعی: معجزه‌ای که احمد (پیامبر) انجام می‌داد، مانند شکافتن ماه بود، اما بوجهل، فردی نادان و جاهل، نتوانست به درک و دریافت آن برسد.
جمله قرآن را به آواز بلند
خواند براو وزجا آن را نکند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی تمام آیات قرآن را با صدای بلند خواند، اما از جای خود حرکت نکرد و در همان مکان باقی ماند.
جلوه اش افکند لیکن بی سخن
شور اندر جان اویس اندر قرن
هوش مصنوعی: آن زیبایی خود را به نمایش گذاشت، اما بدون کلامی، شور و شوقی در دل اویس به وجود آورد.
جذبه اش سلمان بسوی خویش خواند
جانب یثرب ز اصطخرش دواند
هوش مصنوعی: جذبه و کشش او سلمان را به سوی خود دعوت کرد و او را از شهر اصطخر به سمت یثرب به سرعت به حرکت درآورد.
از عنایت خواجه چون حق یار داشت
بشر بود و با بشارت کار داشت
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت آقا، انسان به وجود آمد و در این راستا با خوشخبری و نوید به فعالیت خود ادامه داد.
آن دم استاد در وی در گرفت
افسر آزادی از سر برگرفت
هوش مصنوعی: در آن لحظه، معلم به او نزدیک شد و نشان سرپرستی و آزادی را از سر برداشت.
شعله ای در پنبه زارش اوفتاد
خرمنش را دانه دانه برد باد
هوش مصنوعی: شعله‌ای به دانه‌های پنبه‌اش افتاد و باد خرمنش را یکی یکی با خود برد.
برقی آمد خانمانش را بسوخت
نوری آمد شمع او را برفروخت
هوش مصنوعی: ناگهان برقی از آسمان آمد و خانه‌اش را سوزاند، نوری از آتش آمد و شمعش را دوباره روشن کرد.
یک نسیمی خواست از اتلال مجد
زان نسیمش جان برقص افتاد و وجد
هوش مصنوعی: نسیمی از سوی معشوق آمد و وقتی که به من رسید، روح و جانم به شوق و اشتیاق افتاد و به تحرک درآمد.
گوشه ی چشمی به رویش باز شد
پر شکسته صعوه اش شهباز شد
هوش مصنوعی: با یک نگاه کوتاه به او، دلش به تپش افتاد و روحش مانند یک پرنده در قفس، آزاد و رها شد.
نعره ای از دل کشید او بیدرنگ
زد گریبان چاک افسر زد به سنگ
هوش مصنوعی: او ناگهان فریادی از دل برآورد و به سرعت گریبانش را چاک کرد و بر سرش ضربه‌ای به سنگ زد.
از تن خود زینت و زیور فکند
بانگ زد آنگه به آواز بلند
هوش مصنوعی: او زینت و زیور خود را از تنش بیرون انداخت و سپس با صدای بلند فریاد زد.
کی گدایان جانب ما الصلا
خانه ی بشراست یغما الصلا
هوش مصنوعی: کسی که گدای عشق ماست، در کجا می‌تواند به خانه بشری در آید؟ او به یک سرقت روحانی رسیده است.
خانمان بشر را غارت کنید
بردم استاد من رحمت کنید
هوش مصنوعی: باید به نفع بشر عمل کنید و به او کمک کنید؛ من از شما خواهش دارم که رحمت و محبت را در نظر بگیرید.
این سر من بی کلاه و تاج به
خانه ی من غارت و تاراج به
هوش مصنوعی: این سر من بی کلاه و تاج، به خانه‌ام دستبرد زده و مورد تاراج قرار گرفته است.
خانمان من همه بر باد باد
بندگانم جملگی آزاد باد
هوش مصنوعی: خانه‌ام با همه چیزش به باد رفته است و همه ی بندگانم آزاد شده‌اند.
این شما این خانه این گنج گهر
هر که خواهد هرچه خواهد گو ببر
هوش مصنوعی: این شما و این خانه، که پر از جواهرات ارزشمند است. هر کسی که بخواهد، می‌تواند هر چیزی را که می‌خواهد، بردارد.
پس عیان اکنون مرا کاری فتاد
رفتم و ایزد شما را یار باد
هوش مصنوعی: اکنون برای من موضوعی واضح شد و من رفتن را برگزیدم، امیدوارم که خداوند شما را کمک کند.
این بگفت و لرز لرزان همچو بید
پابرهنه جانب حضرت دوید
هوش مصنوعی: او این را گفت و به‌طور لرزان و بی‌اختیار مانند بیدی پا برهنه به سمت آن حضرت دوید.
قطره ای خود را سوی قلزم کشید
ذره ای تا مهر نورافشان رسید
هوش مصنوعی: قطره‌ای به سوی دریا حرکت کرد تا اینکه به نور و روشنایی رسید.
سر برهنه پا برهنه جان نژند
خویش را در پای آن سرور فکند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بی‌پناه و عریان هستم، جان خود را با ایثار و عشق در پای آن بزرگوار می‌افکنم.
سیل اشک از دیدگان بر رو گشاد
سر به پای آن شه دوران نهاد
هوش مصنوعی: اشک‌ها مانند سیل از چشمانم جاری شد و بر روی زمین ریخت. سر به پای آن پادشاه زمانه نهاد.
کی چراغ دین و مصباح هدی
ای سفینه دین حق را ناخدا
هوش مصنوعی: ای کاش تو چراغ دین و نور هدایت باشی، ای ناخدای کشتی دین حق.
ای دمت عیسی منم عظم رمیم
ای من آن قبطی تو مسای کلیم
هوش مصنوعی: من روح‌القدسی هستم که از زندگی تو نشأت می‌گیرد. من همان‌طور که عیسی معجزاتش را انجام می‌داد، با عظمت و قدرت خودم در میان تو هستم و تو را آگاه می‌کنم. من به عنوان یک تسهیل‌گر به تو نزدیک هستم و به تو کمک می‌کنم.
این عظام مرده را دادی حیات
دادی از فرعون قبطی را نجات
هوش مصنوعی: تو به این استخوان‌های مرده جان بخشیدی و از دست فرعون قبطی نجاتشان دادی.
توبه کردم توبه ای سلطان دین
توبه کردم ای امام مؤمنین
هوش مصنوعی: من از گذشته‌ام پشیمان شدم و به درگاه حق بازگشتم. ای پیشوا و رهبر مؤمنان، من با تمام وجود به توبه کردن خود اعتراف می‌کنم.
زد رهم دیو از فسوس دمدمه
توبه کردم زانچه می کردم همه
هوش مصنوعی: از راه خود منحرف شدم و ترس از دیو و شومایی، باعث شده که از کارهایی که قبلاً انجام می‌دادم، پشیمان شوم و توبه کنم.
توبه از آزادی و از خواجگی
صد هزاران توبه ها از راجگی
هوش مصنوعی: توبه کردن از آزادی و از زندگی در فقر و نیاز، صدها بار توبه از دنیا و خوشی‌ها.
بنده گشتم بنده ی فرمان پذیر
خواهیم قنبر بخوان خواهی بشیر
هوش مصنوعی: من خود را تسلیم و گردن‌نهاد در برابر فرمان می‌کنم؛ اگر بخواهی قنبر بخوان و اگر بخواهی بشیر.
من ز بهر بندگی اولی ستم
بنده ی کاکای آن آقاستم
هوش مصنوعی: من برای خدمت به کسی که او را می‌پرستم، تحت ستم و فشار بنده‌ای از بنده‌های او هستم.
بنده هستم حلقه کن در گوش من
بر جبینم داغ و مهرم بر دهن
هوش مصنوعی: من بنده تو هستم؛ حلقه‌ای در گوش من بگذار و نشانه‌ای از خود بر پیشانی من بگذار، تا عشق و وابستگی‌ام به تو مشخص شود.
گفت با وی آن شه عالیجناب
خیز از جا ان لک حسن مآب
هوش مصنوعی: پادشاه با او گفت: از جا بلند شو، ای کسی که زیبایی تو را می‌ستایند.
توبه مقبول است در درگاه حق
تا دم مرگست باز آن راه حق
هوش مصنوعی: توبه تا زمانی که انسان زنده است مورد پذیرش خداوند قرار دارد و همیشه می‌تواند به راه درست بازگردد.
چونکه مشغول گناهی و خطا
او بسوی خویش می خواند تورا
هوش مصنوعی: زمانی که درگیر گناه و اشتباهی هستی، او تو را به سوی خود فرامی‌خواند.
تو همی پس پس روی او از عقب
آیدت گوید الی این الهرب
هوش مصنوعی: وقتی تو از پشت به او نزدیک می‌شوی، او به تو می‌گوید که به این سرگردانی پایان دهی.
می گریزی تو از او او از قفا
آید و گوید که بس کن این جفا
هوش مصنوعی: تو از او دور می‌شوی، اما او از پشت سر می‌آید و می‌گوید که دیگر بس کن از این بی‌رحمی.
تو گریزی او چه مام مهربان
هم بغل بگشوده دنبالت روان
هوش مصنوعی: تو فرار می‌کنی و او مثل یک مادر مهربان با دستان باز دنبالت می‌آید.
برده پستان عنایت را بکف
از قفایت می دود از هر طرف
هوش مصنوعی: بنده‌ای از نعمت و توجه معشوق بهره‌مند شده و از هر سو به سمت او می‌دود و تلاش می‌کند تا محبت او را جلب کند.
بین ز بهرت شیر این پستان بجوش
باز گرد و شیر این پستان بنوش
هوش مصنوعی: بهترین چیزها را از آنچه در دست داری بهره‌برداری کن و از نعمت‌ها و شادی‌های زندگی لذت ببر.
باز گرد ای بنده ی ما باز گرد
بیش از این گرد جفا کاری مگرد
هوش مصنوعی: ای بنده ما، برگرد و به سوی ما بیا، دیگر به خرابکاری و بدرفتاری ادامه نده.
تا بکی جویی ز وصل ما فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هوش مصنوعی: تا کی به دنبال وصل ما باشی در حالی که جدایی برای من از همه چیزها بغض‌آورتر است؟ طلاق، بدترین چیز در نظر من است.
گر طلاق وصل ما دادی بیا
باز گرد و کن رجوع ای بیوفا
هوش مصنوعی: اگر جدایی ما را به هم زده‌ای، دوباره برگرد و برگردان ما را، ای بی‌وفا.
هست رجعی این طلاق ای تندخو
زانکه بیزاری ز تو باشد نه او
هوش مصنوعی: طلاقی که بر اثر خشم و غضب انجام شود، می‌تواند بازگشت‌پذیر باشد، چون دلیل آن بیزاری شخص از طرف مقابل است نه آنکه نهایتاً به جدایی واقعی منجر شود.
صد طلاق از گفته ای نبود فراق
نیست اینجا سه طلاق و نه طلاق
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که کلمات و گفتارها تنها نشان‌دهنده جدایی نیستند و به سه بار طلاق اشاره دارد. در واقع، این بیان نشان‌دهنده این است که برخلاف تصور عام، جدایی به سادگی و فقط با گفتن یک کلمه رخ نمی‌دهد.
می گریزی گر تو از ما کوبکو
ما تورا از هر طرف در جستجو
هوش مصنوعی: اگر از ما فرار کنی، ما هم تو را از هر طرف دنبال خواهیم کرد.
گر شکستی توبه صدبار از هزار
توبه ات را می خرم بازش بیار
هوش مصنوعی: اگر هزار بار هم توبه کردی و آن را شکستی، من به تو می‌گویم که دوباره توبه‌ات را از تو می‌خرم و بیار که دوباره شروع کنی.
گر تو تخم جنگ با ما کاشتی
نیست ما را با تو غیر از آشتی
هوش مصنوعی: اگر تو حرارت جنگ و دشمنی را نسبت به ما ایجاد کردی، ما جز صلح و دوستی چیزی با تو نداریم.