بخش ۱۳ - مناجات با قاضی الحاجات
ای خدا من رهروی ام ناتوان
بیکسی وامانده ای از کاروان
نی مرا زاد و نه مرکب نی رفیق
چون بپیمایم خدایا این طریق
نی ره برگشتن و نی راه زیست
روی رفتن هم نه یا رب چاره چیست
اول منزل به گل افتاده بار
دزدهای رهزنم گشته دوچار
مانده ام من ای سواران همتی
بر من پیر ای جوانان رحمتی
از کرم ای ره به منزل بردگان
رحمتی بر این بیابان مردگان
ای امیر کاروان آخر ببین
مرکبم لنگیده بارم بر زمین
شیئی لله ای امیر کاروان
پای من لنگست و بار من گران
شیئی لله ای سبکباران مدد
بار من سنگین و ره پر دزد و دد
اند کی ای همرهان آهسته تر
گاهگاهی بر فغانم یک نظر
گاهگاهی یک نگاهی بر فقا
از ترحم سوی این پیر دوتا
کز عقب آمد پیاده پای لنگ
بار سنگینش به دوش و پای لنگ
الغیاث ای اهل همت الغیاث
ای نگهبانان امت الغیاث
الغیاث ای خضر ره گم کردگان
الغیاث ای تو نگهبان جهان
ای خلیفه حق و ای سلطان دین
دیده بگشا سوی گمراهان ببین
چند باشد آفتابت در حجاب
پرده بردار از رخ چون آفتاب
صحن این ظلمت سرا را نور بخش
سوگواران جهان را سور بخش
تیره خاکش رشک آذرپوش کن
پر ز آذریون و آذرپوش کن
بر خر خود بر نشان دجال را
عزل کن از عالم این عمال را
ظلم و ظلمت را ز عالم پاک کن
سینه ی سفیانیان را چاک کن
الغرض آن خر بصحرا اوفتاد
دیده ی حسرت بهر سو می گشاد
بخش ۱۲ - داستان گرگ و خر و مذمت حرص و طمع: یک خری افتاد و پای آن شکستبخش ۱۴ - رجوع به داستان گرگ و خر و ذلت عاقبت طمع کاری: ناگهان گرگی ز گرد ره رسید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خدا من رهروی ام ناتوان
بیکسی وامانده ای از کاروان
هوش مصنوعی: ای خدا، من مسافری ضعیف و تنها هستم که از جمع و کاروان خود باز ماندهام.
نی مرا زاد و نه مرکب نی رفیق
چون بپیمایم خدایا این طریق
هوش مصنوعی: من از هیچ چیزی به جز نی متولد نشدم و نه بر مرکب سواری میکنم و نه دوستی دارم. ای خدا، در این راهی که پیمایش میکنم، تنها به خودت تکیه دارم.
نی ره برگشتن و نی راه زیست
روی رفتن هم نه یا رب چاره چیست
هوش مصنوعی: در این دنیا نه راهی برای بازگشت وجود دارد و نه راهی برای زندگی کردن. ای خدا، چه باید کرد؟
اول منزل به گل افتاده بار
دزدهای رهزنم گشته دوچار
هوش مصنوعی: در ابتدای مسیر زندگی، مشکلات و موانع به سراغم آمدهاند و دزدان و راهزنان، نمیتوانند بر من تسلط پیدا کنند.
مانده ام من ای سواران همتی
بر من پیر ای جوانان رحمتی
هوش مصنوعی: مدتی است که در حال فکر کردن به شما جوانان و بزرگترها هستم. ای سواران با اراده، بر من توجه کنید و ای جوانان، به من لطفی کنید.
از کرم ای ره به منزل بردگان
رحمتی بر این بیابان مردگان
هوش مصنوعی: ای مهربان، با لطف و کرامت خود، ما را به سوی مقصدی برسان که در آن به بندگان رحمت میدهند. چه جای barren و مردهای که در آن قرار داریم.
ای امیر کاروان آخر ببین
مرکبم لنگیده بارم بر زمین
هوش مصنوعی: ای رئیس کاروان، نگاهی به وضع من بنداز، که اسبم خسته و بارم به زمین افتاده است.
شیئی لله ای امیر کاروان
پای من لنگست و بار من گران
هوش مصنوعی: امیر کاروان، من در حال حاضر مشکلی دارم؛ پایم آسیب دیده و بارم سنگین است.
شیئی لله ای سبکباران مدد
بار من سنگین و ره پر دزد و دد
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر تو به من کمک کنی، بار سنگین مشکلات و موانع راه را که پر از دزدان و خطرات است، آسانتر میکنم.
اند کی ای همرهان آهسته تر
گاهگاهی بر فغانم یک نظر
هوش مصنوعی: دوستانم، کمی آرامتر صحبت کنید و گاهی نگاهی به حال من بیندازید.
گاهگاهی یک نگاهی بر فقا
از ترحم سوی این پیر دوتا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نگاهی با ترحم به این پیرمرد بیندازید.
کز عقب آمد پیاده پای لنگ
بار سنگینش به دوش و پای لنگ
هوش مصنوعی: مردی با پای لنگ و بار سنگینی بر دوش، به آرامی و بیسر و صدا از پشت میآید.
الغیاث ای اهل همت الغیاث
ای نگهبانان امت الغیاث
هوش مصنوعی: ای اهل معرفت و همت، به فریاد برسید! ای نگهبانان این ملت، کمک کنید!
الغیاث ای خضر ره گم کردگان
الغیاث ای تو نگهبان جهان
هوش مصنوعی: نَجاتطلبی ای خضر، برای افرادی که راهشان را گم کردهاند! نجاتطلبی ای تو، نگهبان و سرپرست عالم!
ای خلیفه حق و ای سلطان دین
دیده بگشا سوی گمراهان ببین
هوش مصنوعی: ای خلیفه راستین و ای پادشاه دین، نگاهت را به سوی کسانی که راه را گم کردهاند بگشایید و آنها را ببینید.
چند باشد آفتابت در حجاب
پرده بردار از رخ چون آفتاب
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی آفتاب در پس پرده بماند؟ پرده را کنار بزن و چهرهات را مانند آفتاب نمایان کن.
صحن این ظلمت سرا را نور بخش
سوگواران جهان را سور بخش
هوش مصنوعی: در این دنیای تاریک، فراق و اندوه انسانها را روشن کن و حال آنان را به جشن و شادمانی تبدیل کن.
تیره خاکش رشک آذرپوش کن
پر ز آذریون و آذرپوش کن
هوش مصنوعی: خاک تیرهاش را با رنگ آتشین بپوشان و آن را از آتشنشانها و آتشپوشها پر کن.
بر خر خود بر نشان دجال را
عزل کن از عالم این عمال را
هوش مصنوعی: بر روی الاغ خود قرار بده و دجال را از دنیای این کارگزاران و اربابان دور کن.
ظلم و ظلمت را ز عالم پاک کن
سینه ی سفیانیان را چاک کن
هوش مصنوعی: ظلم و تاریکی را از دنیا برطرف کن و دلهای ظالمین را پاره کن.
الغرض آن خر بصحرا اوفتاد
دیده ی حسرت بهر سو می گشاد
هوش مصنوعی: در نهایت، آن الاغ در بیابان افتاد و با حسرت به اطراف نگریست.