بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت
آن یکی میبود در شهری امیر
اهل آن شهرش همه فرمان پذیر
روز و شب در امر و نهیش اشتغال
کوس مالامالش از ضیق نعال
امر او نافذ چو سلطان ارسلان
حکم او قاطع چو تیغ ایلخان
روزگاری اندر آنجا حکمران
حکم او بر پیر و بر برنا روان
از حکومت عاقبت معزول شد
بود آکل بعد از آن ماکول شد
خاست از ایوان و در محراب شد
آتش سوزنده بود و آب شد
دست زد در دامن ورد و دعا
روز و شب در توبه از ظلم و خطا
در عمل عامل یزید ثانی است
عزل چون شد زاهد گیلانی است
مرشدی گر آدم چابک اثر
من ندیدهستم ز عزل استادتر
حاکم منصوب زهر ارقم است
چون شود معزول موم و مرهم است
حاکم معزول نور دیدههاست
هر فقیری را رفیق و آشناست
میر معزول آنچه اوراد و دعا
خواند اندر مسجد و محرابها
هیچ سودی ورد روز و شب نکرد
بازگشتی سوی او منصب نکرد
سوی فرمان از دو چشمش خواب برد
عُطلُت و اهمالش از دل تاب برد
مَبرَزی اندر میان آن شهر داشت
هرکس آنجا از تقاضا بهر داشت
رفت امیر و بر در مَبرَز نشست
سی چهل ابریق گل آورد دست
چید آنها را به صد برگ و نوا
شد امیر مَبرَز فرمان روا
هرکه ابریقی ز جا برداشتی
او لوای امر و نهی انباشتی
این یکی بگذار و بردار آن دگر
آن دگر برداشت زآن هم رهگذر
هین مرو زین راه و از آن راه رو
نشکنی ابریق از آن غافل مشو
ای در این مَبرَز تو آن ابریقدار
دست از این ابریق و این مَبرَز بدار
رو به شهر خویش آنجا شاه باش
صاحب تاج و نگین و گاه باش
گر همی خواهی بزرگی رو دلیر
کشوری بگشا و اقلیمی بگیر
چون که اقلیمی گرفتی بیدرنگ
بهر اقلیم دگر بستان بدنگ
این شهان را بین که با این روز تنگ
شیشهٔ دورانشان در دست سنگ
نی شهان بل کودکان نِیْ سوار
نی شهان بل افجگان کشتزار
تا زمانی غایتش ده یا که بیست
بلکه آنهم جز گمان و وهم نیست
مینیابند از جهانگیری ستوه
سر به کف بگرفته اندر دشت و کوه
ای تو را صد ملک جاویدان به راه
وی مکلل بهر تو دیهیم و گاه
ای کلید ملک جان در مشت تو
خاتم جم در کهین انگشت تو
از چه حیرانی چنین و سر به پیش
همچو طفلان ریدهای در زیر خویش
دست و پای خود چرا گم کردهای
تو مگر تاتوله یا مِیْ خوردهای
یا تورا جادوگری از راه برد
یا چو هاروتت کسی در چاه برد
ورنه برخیز و قدم در راه نه
یک قدم اندر سفیر چاه نه
رنج بالله یک دو روزی بیش نیست
راه چندانی تو را در پیش نیست
راه نزدیکست و مقصد بس بزرگ
یوسف اینجا و تو همآغوش گرگ
گر به چشمت راه دور آید ولی
چشم تا بر هم زنی در منزلی
در ورای منزلت هم منزل است
وه چه منزل گلشن جان و دل است
همچنین هر منزلی را در قفا
منزلست و معدن نور و صفا
وه چه منزل کشور ملک ابد
روشن از نور خداوند احد
ای برادر ساعتی هشیار شو
طالب آن عالم انوار شو
تا رسانندت به جایی کز بیان
هست بیرون وز عقل نکتهدان
همچو آن مؤمن که شد زآغوش حور
تا لب سرچشمهٔ دریای نور
بخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت: در ملک چون قدرت رفتن ندیدبخش ۱۳۰ - رجوع به حدیث بنده ی مقرب: گفت یا رب یا رب ای دریای جود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی میبود در شهری امیر
اهل آن شهرش همه فرمان پذیر
هوش مصنوعی: در یک شهر، شخصی بود که رئیس و امیر آنجا بود و مردم آن شهر همگی از او اطاعت میکردند.
روز و شب در امر و نهیش اشتغال
کوس مالامالش از ضیق نعال
هوش مصنوعی: روز و شب در امور و نهیهایش مشغول است و صدای زنگش به خاطر تنگی نعله (لگام) به گوش میرسد.
امر او نافذ چو سلطان ارسلان
حکم او قاطع چو تیغ ایلخان
هوش مصنوعی: فرمان او مانند یک پادشاه قدرتمند نافذ است و دستورات او نیز به اندازه یک شمشیر تیز و قاطع است.
روزگاری اندر آنجا حکمران
حکم او بر پیر و بر برنا روان
هوش مصنوعی: زمانی در آن مکان، حاکمی وجود داشت که فرمانش بر تمام افراد، چه سالخورده و چه جوان، جاری بود.
از حکومت عاقبت معزول شد
بود آکل بعد از آن ماکول شد
هوش مصنوعی: پس از اینکه شخصی که قدرت را در دست داشت و حاکم بود، در نهایت از مقام خود برکنار شد، سرنوشت او به گونهای رقم خورد که در واقع دیگر چیزی برای او باقی نماند و مورد بیتوجهی قرار گرفت.
خاست از ایوان و در محراب شد
آتش سوزنده بود و آب شد
هوش مصنوعی: آتش سوزندهای که در ایوان برپاست، به سمت محراب حرکت میکند و به حالتی آرام و سرد تبدیل میشود.
دست زد در دامن ورد و دعا
روز و شب در توبه از ظلم و خطا
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، به دعا و توبه پرداخته و از ظلم و اشتباهات خود پوزش میطلبد و در دامن رحمت و مغفرت الهی دسترسی پیدا میکند.
در عمل عامل یزید ثانی است
عزل چون شد زاهد گیلانی است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در اقدام، کسی که مانند یزید دوم عمل میکند، از مقام خود برکنار شده است؛ زیرا او همچون زاهد گیلانی، تنها به ظواهر و معنای سطحی امور توجه کرده و از درک عمیقتر بازمانده است.
مرشدی گر آدم چابک اثر
من ندیدهستم ز عزل استادتر
هوش مصنوعی: مرشدی پیدا کن که سریع و چابک باشد، زیرا من هنری از کسی ندیدهام که در عزلت بتواند به این سطح از استادی برسد.
حاکم منصوب زهر ارقم است
چون شود معزول موم و مرهم است
هوش مصنوعی: حاکم که به زور و قدرت برگزیده شده، مانند زهر سمی است، اما وقتی از قدرت برکنار شود، به مانند موم و دارو میگردد که نجاتدهنده و نرم است.
حاکم معزول نور دیدههاست
هر فقیری را رفیق و آشناست
هوش مصنوعی: حاکم برکنار شده، محبوب دلهاست و هر فقیر او را دوست و آشنا مییابد.
میر معزول آنچه اوراد و دعا
خواند اندر مسجد و محرابها
هوش مصنوعی: شخصی که از مقام خود برکنار شده است، هر چقدر هم که در مسجد و محل عبادت دعا و ذکر خوانده باشد، تأثیری نخواهد داشت.
هیچ سودی ورد روز و شب نکرد
بازگشتی سوی او منصب نکرد
هوش مصنوعی: هیچ فایدهای از این روزها و شبها حاصل نمیشود و بازگشتی به آن مقام و جایگاه قبلی وجود ندارد.
سوی فرمان از دو چشمش خواب برد
عُطلُت و اهمالش از دل تاب برد
هوش مصنوعی: سود و فایدهای که از نگاهش به دست میآید، باعث شده است که خواب غفلت و بیتوجهی از دل او برود.
مَبرَزی اندر میان آن شهر داشت
هرکس آنجا از تقاضا بهر داشت
هوش مصنوعی: در آن شهر، شخصی بود که به هر کس که نیاز داشت، کمک میکرد و خواستههای مردم را برآورده میساخت.
رفت امیر و بر در مَبرَز نشست
سی چهل ابریق گل آورد دست
هوش مصنوعی: امیر رفت و در کنار در، شخصی نشسته بود که تعدادی ابریق گل در دست داشت.
چید آنها را به صد برگ و نوا
شد امیر مَبرَز فرمان روا
هوش مصنوعی: امیر مبرز با شکوه و توانایی، آنها را بهگونهای مرتب و نظم خاصی ترتیب داد که به یک آواز زیبا تبدیل شد.
هرکه ابریقی ز جا برداشتی
او لوای امر و نهی انباشتی
هوش مصنوعی: هر کس که چیزی را از جایی برمیدارد، مسئولیت و وظایف زیادی به عهدهاش میآید.
این یکی بگذار و بردار آن دگر
آن دگر برداشت زآن هم رهگذر
هوش مصنوعی: این یکی را کنار بگذار و آن یکی را بردار. آن یکی هم به سادگی به دست میآید.
هین مرو زین راه و از آن راه رو
نشکنی ابریق از آن غافل مشو
هوش مصنوعی: مراقب باش که وقتی از این مسیر میروی، دلیلی برای ناامیدی نداشته باشی و از هدفهایت غافل نشوی.
ای در این مَبرَز تو آن ابریقدار
دست از این ابریق و این مَبرَز بدار
هوش مصنوعی: ای کسی که در این مکان حضور داری، تو این ظرف را در دست داری، از این ظرف و از این مکان دست بکش.
رو به شهر خویش آنجا شاه باش
صاحب تاج و نگین و گاه باش
هوش مصنوعی: به سوی شهر خودت برو و آنجا مانند یک پادشاه با تاج و نگین باش و در مقام احترام و بزرگی قرار بگیر.
گر همی خواهی بزرگی رو دلیر
کشوری بگشا و اقلیمی بگیر
هوش مصنوعی: اگر خواهان عظمت و بزرگی هستی، دلیرانه به سرزمینهای نو برو و قلمرو جدیدی به دست آور.
چون که اقلیمی گرفتی بیدرنگ
بهر اقلیم دگر بستان بدنگ
هوش مصنوعی: زمانی که به یک سرزمین جدید پا میگذاری، به سرعت برای جستجوی سرزمین دیگری آماده شو.
این شهان را بین که با این روز تنگ
شیشهٔ دورانشان در دست سنگ
هوش مصنوعی: به این پادشاهان نگاه کن که در این روزهای سخت، تنها شیشهای از روزگارشان در دست دارند که به آسانی میشکند.
نی شهان بل کودکان نِیْ سوار
نی شهان بل افجگان کشتزار
هوش مصنوعی: صدای نی، صدای شاهان نیست، بلکه صدای کودکان و جوانان زودتر از بزرگترها در کشتزارهاست.
تا زمانی غایتش ده یا که بیست
بلکه آنهم جز گمان و وهم نیست
هوش مصنوعی: تا وقتی که به چیزی دست نیافتهای یا در پی آن نیستی، هرچه تصور کنی فقط خیال و گمان است.
مینیابند از جهانگیری ستوه
سر به کف بگرفته اندر دشت و کوه
هوش مصنوعی: آنان که از تسلط بر جهان خسته و ناامید شدهاند، سر خود را به زیر انداخته و در دشت و کوه رو به جلو حرکت میکنند.
ای تو را صد ملک جاویدان به راه
وی مکلل بهر تو دیهیم و گاه
هوش مصنوعی: ای تو که برایت صدها ملک جاودانی به راه آمدهاند و بر سر تو تاجی قرار دادهاند.
ای کلید ملک جان در مشت تو
خاتم جم در کهین انگشت تو
هوش مصنوعی: تو کلید معنویات و اسرار زندگی هستی و در دستان تو قدرتی وجود دارد که میتواند درهای دانش و روشنی را به روی انسانها باز کند.
از چه حیرانی چنین و سر به پیش
همچو طفلان ریدهای در زیر خویش
هوش مصنوعی: چرا اینقدر متعجبی و سر به زیر گذاشتهای مانند کودکان که در زیر خود خیس کردهاند؟
دست و پای خود چرا گم کردهای
تو مگر تاتوله یا مِیْ خوردهای
هوش مصنوعی: چرا اینقدر گیج و سردرگمی؟ آیا مانند یک بچه یا کسی هستی که به عرقخواری افتاده است؟
یا تورا جادوگری از راه برد
یا چو هاروتت کسی در چاه برد
هوش مصنوعی: یا ممکن است جادوگری تو را فریب دهد و به راهی ناخواسته بکشاند، یا همانطور که هاروت، کسی تو را به دوراهی و چاهی عمیق بکشاند.
ورنه برخیز و قدم در راه نه
یک قدم اندر سفیر چاه نه
هوش مصنوعی: اگر قرار است اقدام کنی، پس برخیز و شروع کن. فقط نباید در حاشیه و بیهدف بمانی، بلکه باید با اراده و در مسیر درست حرکت کنی.
رنج بالله یک دو روزی بیش نیست
راه چندانی تو را در پیش نیست
هوش مصنوعی: رنج و سختی که تحمل میکنی، فقط برای مدت کوتاهی است و مسیر زیادی را پیش رو نداری.
راه نزدیکست و مقصد بس بزرگ
یوسف اینجا و تو همآغوش گرگ
هوش مصنوعی: راه نزدیک است و هدف بسیار بزرگ است. یوسف (نماد زیبایی و نیکوکاری) در اینجا است و تو هم در آغوش گرگ (نماد خطر و تهدید).
گر به چشمت راه دور آید ولی
چشم تا بر هم زنی در منزلی
هوش مصنوعی: اگر به چشم تو راه دور به نظر برسد، اما همین که پلک برهم بزنی، به خانهای میرسی.
در ورای منزلت هم منزل است
وه چه منزل گلشن جان و دل است
هوش مصنوعی: فراتراز جایگاه و مقام، جایی وجود دارد که منزلگاه واقعی است و آنجا، مکان زیبای روح و دل میباشد.
همچنین هر منزلی را در قفا
منزلست و معدن نور و صفا
هوش مصنوعی: هر مکان و محلی که در آن قرار میگیریم، پشت سر خود مکانی دیگر دارد که منبع نور و پاکی است.
وه چه منزل کشور ملک ابد
روشن از نور خداوند احد
هوش مصنوعی: این مکان، سرزمین پادشاهی ابدی است که از نور خداوند یکتا روشن شده است.
ای برادر ساعتی هشیار شو
طالب آن عالم انوار شو
هوش مصنوعی: ای برادر، کمی هوشیار باش و در پی شناخت آن دانش و علم روشن و نورانی باش.
تا رسانندت به جایی کز بیان
هست بیرون وز عقل نکتهدان
هوش مصنوعی: تا تو را به موقعیتی برسانند که از کلمات و سخن فراتر رود و برتر از دانایی عقل باشد.
همچو آن مؤمن که شد زآغوش حور
تا لب سرچشمهٔ دریای نور
هوش مصنوعی: همچو مؤمنی که در آغوش حوری قرار گرفت تا به لب سرچشمه دریای نور برسد.
حاشیه ها
1404/03/02 09:06
احمد خرمآبادیزاد
بیت شماره 14 به شکل زیر درست است:
سوی فرمان از دو چشمش خواب برد/عُطلَت و اهمالش از دل تاب برد
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
1404/03/02 09:06
احمد خرمآبادیزاد
«افجگان»، جمع «افجه» است.
«افجه» = «افچه» = مترسک

ملا احمد نراقی