بخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت
در ملک چون قدرت رفتن ندید
حق تعالی آدمی را آفرید
آن گروه قدسیان پاکزاد
کز من ایشان را هزاران یاد باد
هریکی دارد به یک منزل مقر
کش از آن منزل نه یارای گذر
از ملایک شد حکایت این کلام
ان مامنا و له الا مقام
در شب معراج جبریل امین
حامل آیات رب العالمین
صفه ی ایوان حق را آشکار
گلشن کون و مکان را باز یار
ماند برجا چون برون شد زین عتاب
در نخستین منزل از ملک حجاب
گفت زین پس قدرت رفتار نیست
در پس این پرده ما را بار نیست
یکسر مویی اگر برتر پرم
صرصر غیرت فرو ریزد پرم
هان برو احمد تورا بدرود باد
کوکب نیروی تو مسعود باد
بال و پر بگشای و بالاتر خرام
ای تورا کروبیان یکسر غلام
کوهها اندر پس این پرده هاست
قله های قاف عز و کبریاست
چون تویی سیمرغ جان پرواز کن
همچو جان آنجا نشیمن ساز کن
چون تو سیمرغی برو تا کوه قاف
کی کبوتر را بود آنجا مصاف
کی کبوتر پر زند در کوهسار
منتهای سیر آن تا شاخسار
در ملایک شوق و غیرت چون ندید
قالب آدم ز عنصر آفرید
خشم و شهوت را در آن ترویج کرد
روح را پس با بدن تزویج کرد
تا ز شهوت میل و خواهش زایدش
هرچه بدهندش فزونتر بایدش
وز غضب آمد برو غیرت بدید
پرده ی هرجا ز غیرت بردرید
خشم و شهوت آلت کارند کار
روح ازین بر این دو مرکب شد سوار
خرم آن روحی که داند راه را
داند او میدان جولان گاه را
روح چون آمد سوار این دو رخش
نی به فرشش سر فرود آید نه عرش
گر دهندش ره به کرسی تا به فرش
می زند باز او ز غیرت سر به رخش
گر نه رخش او سر افکندی ز پی
می زدی تا عالم لاهوت هی
چون ندارد ره در آنجا لاجرم
از طلب آنجا فرو بسته است دم
باز گاهی واژگونه می جهد
از تجبر گرد دعوی می تند
یک دو ابله گرد خود جمع آورد
دعوی انی انالله می زند
ور نگوید در مقال از بیم خلق
حال او گوید به زیر کهنه دلق
تخته ای سازد که این عرش من است
خنجری سازد که این بطش من است
سجن پردازد که هین این دوزخ است
دشمنانم را همه دام فخ است
دور باش و های و هوی گیرودار
افکند کاین کبریا و آشکار
نزد او آرند فومی سر فرود
گاهی از بهر رکوع و گه سجود
ابلهی را بین خدا بازی کند
با خدای عرش انبازی کند
گو برو ای مبتلای صد زحیر
حد خود باش و بدرد خود بمیر
ای جوال گه به مبرز روی کن
آنچه بیرون آید از تو بوی کن
هم تو بر زیر بغل دستی بمال
نزد بینی بر ببین مجد و جلال
دست از این بازیچه بردار ای عمو
رو پی کاری که آید کار از او
زین جلال و احتشام ای مرد کار
سخت می مانی به آن ابریق دار
بخش ۱۲۷ - خواهش بنده ی مقرب خلوت جلال و مشاهده ی انوار جمال: روشن است این ای قلم بگذار بازبخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت: آن یکی می بود در شهری امیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ملک چون قدرت رفتن ندید
حق تعالی آدمی را آفرید
هوش مصنوعی: وقتی در دنیا امکان پیشرفت و قدرت یافتن وجود نداشت، خداوند انسان را خلق کرد.
آن گروه قدسیان پاکزاد
کز من ایشان را هزاران یاد باد
هوش مصنوعی: گروههای مقدس و پاکی که در ذهن من هزاران یاد و خاطر از آنها باقی مانده است.
هریکی دارد به یک منزل مقر
کش از آن منزل نه یارای گذر
هوش مصنوعی: هر کس در زندگیاش به مقصدی مشخص فکر میکند، اما از آن مقصد راهی برای عبور وجود ندارد.
از ملایک شد حکایت این کلام
ان مامنا و له الا مقام
هوش مصنوعی: از فرشتگان داستانی نقل شده که میگوید: «ما هیچکس را جز در مقام شایستهاش نمیشناسیم.»
در شب معراج جبریل امین
حامل آیات رب العالمین
هوش مصنوعی: در شب معراج، جبرئیل، فرشتهای بزرگ و مورد اعتماد، پیامهای خداوند، ایجاد کننده جهانیان، را به پیامبر منتقل کرد.
صفه ی ایوان حق را آشکار
گلشن کون و مکان را باز یار
هوش مصنوعی: صفحهای از ایوان حق را آشکار کرده و به ما نشان میدهد که گلستان خلقت و عالم وجود چگونه است.
ماند برجا چون برون شد زین عتاب
در نخستین منزل از ملک حجاب
هوش مصنوعی: وقتی که از این سرزنش عبور کرد، در اولین مکان بهجای خود باقی ماند.
گفت زین پس قدرت رفتار نیست
در پس این پرده ما را بار نیست
هوش مصنوعی: او گفت از این پس دیگر توانایی انجام کارهایی که میخواستیم را نداریم و پشت این پرده دیگر چیزی برای ما نیست.
یکسر مویی اگر برتر پرم
صرصر غیرت فرو ریزد پرم
هوش مصنوعی: اگر حتی یک تار موی من از باد سر باشد، غیرت من همچون طوفانی است که همه چیز را از بین میبرد.
هان برو احمد تورا بدرود باد
کوکب نیروی تو مسعود باد
هوش مصنوعی: برو احمد، به تو سلام میکنم و میگویم خداحافظ. ستارهای که بر تو تابیده، برایت خوشبختی به ارمغان بیاورد.
بال و پر بگشای و بالاتر خرام
ای تورا کروبیان یکسر غلام
هوش مصنوعی: پرهای خود را باز کن و با افتخار حرکت کن، زیرا همه فرشتگان در خدمت تو هستند.
کوهها اندر پس این پرده هاست
قله های قاف عز و کبریاست
هوش مصنوعی: کوهها در پس این پردهها قرار دارند و قلههای قاف نماد عظمت و بزرگی هستند.
چون تویی سیمرغ جان پرواز کن
همچو جان آنجا نشیمن ساز کن
هوش مصنوعی: زمانی که تو مانند سیمرغ، روح و جانت را به پرواز درآوری، همانند جان خودت مکانی در آنجا بساز.
چون تو سیمرغی برو تا کوه قاف
کی کبوتر را بود آنجا مصاف
هوش مصنوعی: تو مانند سیمرغ هستی، پس برو به کوه قاف، جایی که کبوتر هرگز نمیتواند به آنجا برود و با تو مبارزه کند.
کی کبوتر پر زند در کوهسار
منتهای سیر آن تا شاخسار
هوش مصنوعی: چه کسی مانند کبوتر در دشت و کوه پرواز میکند و به نهایت سفرش میرسد، تا به درختان و شاخسارها برسد؟
در ملایک شوق و غیرت چون ندید
قالب آدم ز عنصر آفرید
هوش مصنوعی: وقتی فرشتگان شوق و غیرت را در آدم ندیدند، از عنصر و ماده او را آفریدند.
خشم و شهوت را در آن ترویج کرد
روح را پس با بدن تزویج کرد
هوش مصنوعی: روح را مشغول خشم و شهوت کردند و سپس آن را با بدن پیوند دادند.
تا ز شهوت میل و خواهش زایدش
هرچه بدهندش فزونتر بایدش
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان به تمایلات و خواستههای نفسانی خود گرایش دارد، هر چیزی که به او داده شود، باز هم بیشتر از آن را طلب میکند و سیراب نمیشود.
وز غضب آمد برو غیرت بدید
پرده ی هرجا ز غیرت بردرید
هوش مصنوعی: از خشم او، غیرت در دلش نمایان شد و به خاطر این غیرت، هر پردهای را در هر جا پاره کرد.
خشم و شهوت آلت کارند کار
روح ازین بر این دو مرکب شد سوار
هوش مصنوعی: خشم و شهوت ابزارهایی هستند که روح را به حرکت در میآورند و روح از طریق این دو به جلو میرود.
خرم آن روحی که داند راه را
داند او میدان جولان گاه را
هوش مصنوعی: روحی که مسیر را میشناسد، خوشبخت و شاداب است و به خوبی میداند که کجا باید درخشش و ظهور خویش را نشان دهد.
روح چون آمد سوار این دو رخش
نی به فرشش سر فرود آید نه عرش
هوش مصنوعی: زمانی که روح بر این دو اسب سوار میشود، نه به زمین میآید و نه بر تخت عرش قرار میگیرد.
گر دهندش ره به کرسی تا به فرش
می زند باز او ز غیرت سر به رخش
هوش مصنوعی: اگر به او راهی به مقام و قدرت بدهند، باز هم از سر غیرت، بر خود و بر موقعیتش تکیه میکند و آن را به پلیدیها رها نمیکند.
گر نه رخش او سر افکندی ز پی
می زدی تا عالم لاهوت هی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او را نمیدیدی، در پی نوشیدن میرفتی و تا عالم روحانی پیش میرفتی.
چون ندارد ره در آنجا لاجرم
از طلب آنجا فرو بسته است دم
هوش مصنوعی: زیرا که در آن مکان راهی نیست، بنابراین از خواستن آنجا، نفسش را بند آورده است.
باز گاهی واژگونه می جهد
از تجبر گرد دعوی می تند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، این احساسات و تمایلات برعکس و غیرمنتظره ظاهر میشوند و همچون یک نشانهای از خودپسندی و ادعای بزرگ به سمتی میجهند.
یک دو ابله گرد خود جمع آورد
دعوی انی انالله می زند
هوش مصنوعی: چند نفر نادان دور هم جمع شدهاند و ادعا میکنند که خدا هستند.
ور نگوید در مقال از بیم خلق
حال او گوید به زیر کهنه دلق
هوش مصنوعی: اگر او در حضور مردم از ترس قضاوت آنها کلامی نگوید، حال او را میتوان در زیر لایههای کهنه لباسش فهمید.
تخته ای سازد که این عرش من است
خنجری سازد که این بطش من است
هوش مصنوعی: او تختهای میسازد که نمایانگر مقام و بزرگیاش باشد و همچنین خنجری میسازد که نشاندهنده قدرت و تندخوئیاش است.
سجن پردازد که هین این دوزخ است
دشمنانم را همه دام فخ است
هوش مصنوعی: دشمنان من در اینجا در دامهای فریب و بلا گرفتار شدهاند و این دنیا برای آنها مانند جهنم است.
دور باش و های و هوی گیرودار
افکند کاین کبریا و آشکار
هوش مصنوعی: از خود دور باش و از شلوغی و سر و صدا دوری کن، زیرا این در عظمت و نمایان بودن خود را نشان میدهد.
نزد او آرند فومی سر فرود
گاهی از بهر رکوع و گه سجود
هوش مصنوعی: در نزد او، گاهی سر را به نشانهٔ فروتنی و احترام پایین میآورند، برخی اوقات برای که به رکوع بروند و زمانی هم برای سجده.
ابلهی را بین خدا بازی کند
با خدای عرش انبازی کند
هوش مصنوعی: کسی را ببین که با خداوند بازی میکند، در حالی که در برابر عظمت و قدرت او کوچک و بیاهمیت است.
گو برو ای مبتلای صد زحیر
حد خود باش و بدرد خود بمیر
هوش مصنوعی: برو و به مشکلات و دردهای خودت رسیدگی کن و در همان حال با آنها بساز.
ای جوال گه به مبرز روی کن
آنچه بیرون آید از تو بوی کن
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند سبدی هستی، به آنچه درونت است توجه کن و هر چیزی که از تو خارج میشود را بررسی کن.
هم تو بر زیر بغل دستی بمال
نزد بینی بر ببین مجد و جلال
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که دستت را زیر بغل کسی بمال و وقتی به او مینگری، عظمت و شکوه او را ببین.
دست از این بازیچه بردار ای عمو
رو پی کاری که آید کار از او
هوش مصنوعی: ای عمو، از این بازیهای بیفایده دست بردار و برو دنبال کار و مسئولیتی که واقعاً مهم است.
زین جلال و احتشام ای مرد کار
سخت می مانی به آن ابریق دار
هوش مصنوعی: ای مرد، با این عظمت و بزرگی، کار دشواری برای تو میماند مانند آن آبخوری که کارش سنگین است.