بخش ۱۲۷ - خواهش بنده ی مقرب خلوت جلال و مشاهده ی انوار جمال
روشن است این ای قلم بگذار باز
رو به حال مؤمن اندر کاخ ناز
چونکه ماند آن بنده ی خاص خدا
عهدی اندر عالم نور صفا
نور آن را سوی خود جذاب گشت
چون شکر در آب افتد آب گشت
جامه ی عطار عطرافشان شود
مسگران را دوده بر دندان شود
گلخنی را دست و رو خاکستری است
مطبخی را جامه چرب و روغنی است
بوی گل از باغبان آید همی
عطر جان از اهل جان آید همی
دوزخی انگشت آتش می شود
آن بهشتی نور بیغش می شود
چون فتاد آن بنده در دریای نور
نور می گردد سراپا همچو طور
ذره ای از نور جان بر طور تافت
طور خود را پای تا سر نور یافت
نور شد طور و به دارالنور شد
ظلمت مادیت از آن نور شد
نور گردید و سوی افلاک رفت
طبع ظلمانی او در خاک رفت
نور شد بگریخت از ظلمانیان
زین سبب لم یستقر فی المکان
طور موسی را عبادت گاه شد
در تجلی پس بوی همراه شد
طور موسی را قرین و یار شد
در خور تابیدن انوار شد
بنده ی مؤمن در آن دریای نور
نور دیگر تافت بر وی همچو طور
صحبت حور و قصورش خار شد
طالب سرچشمه ی انوار شد
آدمی را نیست در یکجا مقام
سیر او را نیست انجام و ختام
نیست او را یک نفس جای شکیب
یا سوی بالا زند پر یا نشیب
گر کند در بزم اطمینان مقام
باز آمد ارجعی او را پیام
هین در این منزل مگیر آرام جای
بال و پر همزن و بالاتر برآی
بال و پر ایمرغ قدسی باز کن
تا گلستان ارم پرواز کن
آشیانت بود در بستان جان
هین برآ ای مرغ جان در آشیان
هان و هان ای قطره در دریا گریز
اندرین دریای بی پهنا گریز
روز و شب هست آدمی اندر سفر
یا به علیین گذارد یا سقر
این مسافر روز و شب در پویه است
گاه اندر وجد و گاهی مویه است
خود رود گاهی و گاهی می برند
هر طرف شد می کشند و می کشند
گر رود خود جانب اقلیم نور
می کشد نورش سوی خود هم به زور
ور سوی زندان ظلمت او کند
ظلمت او را جانب زندان کند
پای او بندد به صد زنجیر زفت
خواجه رفت و خواجه رفت و خواجه رفت
سعی کن جانا که بالاتر روی
سوی آن جانبخش روح افزا شوی
چون تو هستی روز و شب اندر سفر
یک سفر کن سوی آن بحر گهر
چون پرد چون رخصت پرواز هست
در قفس تا کی تورا باید نشست
بال و پر چون هست رخصت نیز هست
از چه اندر دام هستی پای بست
بخش ۱۲۶ - سؤال شخصی از امام صادق ع شرح بهشت را و جواب آن حضرت: آن یکی پرسید از سلطان دینبخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت: در ملک چون قدرت رفتن ندید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روشن است این ای قلم بگذار باز
رو به حال مؤمن اندر کاخ ناز
هوش مصنوعی: ای قلم، روشن است که به حال مؤمن در کاخ زرق و برق و زیبایی توجه کن و دوباره روی او متمرکز شو.
چونکه ماند آن بنده ی خاص خدا
عهدی اندر عالم نور صفا
هوش مصنوعی: زمانی که آن بنده خاص خدا در دنیای روشنایی و پاکی متوقف شد و عهد و پیمانی را به جا گذاشت.
نور آن را سوی خود جذاب گشت
چون شکر در آب افتد آب گشت
هوش مصنوعی: نور آن را به خود جذب کرد، مانند این که شکر در آب حل شود و آب شیرین شود.
جامه ی عطار عطرافشان شود
مسگران را دوده بر دندان شود
هوش مصنوعی: لباس عطار باعث میشود که عطر و بوی خوش در فضا پخش شود، در حالی که مسگران با دودهای که روی دندانهایشان نشسته، مواجه هستند.
گلخنی را دست و رو خاکستری است
مطبخی را جامه چرب و روغنی است
هوش مصنوعی: جایی که آتش میزنند و گرما وجود دارد، همه چیز خاکستری و دودی میشود، اما آشپزی که در حال پخت و پز است، لباسش به خاطر چربی و روغن کثیف میشود.
بوی گل از باغبان آید همی
عطر جان از اهل جان آید همی
هوش مصنوعی: عطر گل از سوی باغبان به مشام میرسد، همانطور که عطر جان و روح از کسانی که جان دارند به ما منتقل میشود.
دوزخی انگشت آتش می شود
آن بهشتی نور بیغش می شود
هوش مصنوعی: آتش دوزخ، انگشتانش را به سمت کسی دراز میکند و برعکس، نور بهشتی به بیغش بودنش دچار تغییر میشود.
چون فتاد آن بنده در دریای نور
نور می گردد سراپا همچو طور
هوش مصنوعی: زمانی که آن بنده در دریای نور غوطهور میشود، تمام وجودش همچون کوه طور با نور فراگرفته میشود.
ذره ای از نور جان بر طور تافت
طور خود را پای تا سر نور یافت
هوش مصنوعی: ذرهای از نور جان بر کوه تابید و کوه نیز از سر تا پا روشن شد.
نور شد طور و به دارالنور شد
ظلمت مادیت از آن نور شد
هوش مصنوعی: نور به کوه طور تابید و آنجا روشنایی بخشید، در نتیجه، تباهی و تاریکی مادیات از این نور از بین رفت.
نور گردید و سوی افلاک رفت
طبع ظلمانی او در خاک رفت
هوش مصنوعی: نور تبدیل به روشنایی شد و به آسمانها رفت، اما طبیعت تاریک او به خاک بازگشت.
نور شد بگریخت از ظلمانیان
زین سبب لم یستقر فی المکان
هوش مصنوعی: نور از تاریکیها خارج شد و به همین دلیل در جایی آرام نمیگیرد.
طور موسی را عبادت گاه شد
در تجلی پس بوی همراه شد
هوش مصنوعی: کوه طور که موسی در آنجا با خداوند ملاقات کرد، به مکان عبادت و نیایش تبدیل شد و در این تجلی، بویی روحانی و معطر در فضا پخش شد.
طور موسی را قرین و یار شد
در خور تابیدن انوار شد
هوش مصنوعی: کوه طور که محل ملاقات موسی با خداوند بود، به عنوان همدم و همراه او قرار گرفت و در سایه تابش نورهای الهی قرار گرفت.
بنده ی مؤمن در آن دریای نور
نور دیگر تافت بر وی همچو طور
هوش مصنوعی: یک مؤمن مخلص در دریای نور الهی، نوری دیگر مانند کوه طور بر او درخشید.
صحبت حور و قصورش خار شد
طالب سرچشمه ی انوار شد
هوش مصنوعی: صحبت از زیبایی و لذتهای بهشت بیمورد و بیفایده است، در حالی که کسی که دنبال حقیقت و روشنی است، به دنبال منبع نور و معرفت خواهد بود.
آدمی را نیست در یکجا مقام
سیر او را نیست انجام و ختام
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند در یک مکان بماند و همیشه به حرکت ادامه میدهد. هدف و انتهایی برای او وجود ندارد.
نیست او را یک نفس جای شکیب
یا سوی بالا زند پر یا نشیب
هوش مصنوعی: او هیچگاه نمیتواند یک لحظه صبر کند و نه میتواند به سمت بالا پرواز کند و نه به سمت پایین نزول کند.
گر کند در بزم اطمینان مقام
باز آمد ارجعی او را پیام
هوش مصنوعی: اگر در محفل اطمینان و آرامش، مقام و جایگاهی به دست آورد، باز هم او را با پیام و اشارهای مورد احترام قرار میدهند.
هین در این منزل مگیر آرام جای
بال و پر همزن و بالاتر برآی
هوش مصنوعی: اینجا دچار آرامش در جایگاه بال و پر نشو، بلکه از این مکان فراتر برو و اوج بگیر.
بال و پر ایمرغ قدسی باز کن
تا گلستان ارم پرواز کن
هوش مصنوعی: پر و بال این مرغ آسمانی را بگشایید تا بتواند در باغ گلهای بهشتی پرواز کند.
آشیانت بود در بستان جان
هین برآ ای مرغ جان در آشیان
هوش مصنوعی: ای پرنده جان، خانهات در باغ زندگی است، پس برخیز و به آشیانهات برو.
هان و هان ای قطره در دریا گریز
اندرین دریای بی پهنا گریز
هوش مصنوعی: ای قطره، از این دریای بیپایان فرار کن و خودت را بهسوی آزادی برسان.
روز و شب هست آدمی اندر سفر
یا به علیین گذارد یا سقر
هوش مصنوعی: انسان در طول روز و شب در سفری دائمی است و یا به بهشت میرسد یا به جهنم.
این مسافر روز و شب در پویه است
گاه اندر وجد و گاهی مویه است
هوش مصنوعی: این مسافر همواره در حال حرکت و جنب و جوش است؛ گاهی در شادی و سرور به سر میبرد و گاهی در اندوه و گریه.
خود رود گاهی و گاهی می برند
هر طرف شد می کشند و می کشند
هوش مصنوعی: در بعضی مواقع، جریان زندگی خود به خود به جلو میرود و گاهی دیگران آن را به سمتهای مختلف هدایت میکنند. در این روند، تلاش و کوشش بیپایانی وجود دارد که انسانها همواره در حال کشمکش و تلاش برای پیشرفت هستند.
گر رود خود جانب اقلیم نور
می کشد نورش سوی خود هم به زور
هوش مصنوعی: اگر شخصی به سمت سرزمین روشنایی برود، نور او به سمت خود میآید و حتی اگر لازم باشد، با زور به سوی او خواهد آمد.
ور سوی زندان ظلمت او کند
ظلمت او را جانب زندان کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت زندان ظلمت برود، خود ظلمت او را به سمت زندان میکشاند.
پای او بندد به صد زنجیر زفت
خواجه رفت و خواجه رفت و خواجه رفت
هوش مصنوعی: پای او با صد بند زنجیر بسته شده، اما خواجه همچنان به راه خود ادامه میدهد و میرود.
سعی کن جانا که بالاتر روی
سوی آن جانبخش روح افزا شوی
هوش مصنوعی: کوشش کن ای عزیز، تا به جایگاهی بالا تر از این که به منبع بخشنده و جانافزای زندگی نزدیکتر شوی.
چون تو هستی روز و شب اندر سفر
یک سفر کن سوی آن بحر گهر
هوش مصنوعی: زمانی که تو وجود داری، روز و شب را به سفر بگذران و سفری به سوی آن دریای گرانبها آغاز کن.
چون پرد چون رخصت پرواز هست
در قفس تا کی تورا باید نشست
هوش مصنوعی: زمانی که آزادی برای پرواز وجود دارد، چرا باید در قفس بمانی؟ تا کی باید در انتظار بمانی؟
بال و پر چون هست رخصت نیز هست
از چه اندر دام هستی پای بست
هوش مصنوعی: وقتی دارای توانایی و آزادی هستی، جای تعجب نیست که چرا درگیر محدودیتها شدهای.